بر کرانه نور

مشخصات کتاب

بر کرانه نور

حجت الاسلام والمسلمین

شیخ علی سیاح (رحمه اللّه)

حقوق الطبع محفوظة

چاپ اول

1399ش- 2020م

الشجرة الطيبة

نجف اشرف: خیابان الرسول، بازار حويش، جنب مسجد انصاری،

کتابخانه امام حسن مجتبی (عليه السلام)

ص: 1

اشاره

حقوق الطبع محفوظة

چاپ اول

1399ش- 2020م

الشجرة الطيبة

نجف اشرف: خیابان الرسول، بازار حويش، جنب مسجد انصاری،

کتابخانه امام حسن مجتبی (عليه السلام)

ص: 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على محمّد وآله الطاهرين ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين

ص: 3

ص: 4

پیشگفتار

اشاره

عالم ربانی حجت الاسلام والمسلمین آقای شیخ علی سیاح (رحمه اللّه) در روز جمعه 22 شعبان المعظم 1369 قمری برابر با 19 خرداد 1329 شمسی درکربلای معلی، دیده به جهان گشود.

پدر بزرگوارش آرزو داشت که اولین فرزندش مدافع حریم ولایت، اخلاق، عدل و انسانیت باشد. از این رو نام ایشان را علی نهادند.

او با تمام وجود در راه اسلام و قرآن و عترت قدم برداشت که البته بعدها بر همه عیان گشت که این نام، بی ارتباط با حیات طیبه این مرد الهی نبود.

دوران طلبگی

ایشان دوران طلبگی خود را از مدرسه «حفاظ قرآن کریم» که توسط مرحوم آیت اللّه العظمی سید مهدی شیرازی (رحمه اللّه) در مجاورت حرم مطهر امام حسین (عليه السلام) تأسیس شده بود، آغاز کرد و پس از آن در مدرسه «هندی» واقع در کوچه زعفرانیه که نزدیک آستان حسینی قرار داشت، ادامه داد.

او در سن 16 سالگی به زیارت خانه خدا و حرم نبوی (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مشرف شد تا تکلیف الهی را به جا آورده و با استمداد از خداوند متعال و پیامبر اعظم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و ائمه بقیع (عليهم السلام) بتواند در مسیر علم و عمل آن گونه که شایسته است، گام بردارد.

پس از بازگشت از سفر معنوی حج، در دیداری که با آیت اللّه شهید سید حسن شیرازی (رحمه اللّه) داشت به دست مبارک ایشان ملبس به لباس مقدس روحانیت گردید و در کنار تحصیل، به تدریس علوم و معارف آل اللّه پرداخت.

ایشان در سال 1391 قمری مصادف با سال 1350 شمسی مجبور به ترک عراق شد و پس از ترک عراق به ایران آمده و به خاطر عشق و علاقه فراوان به

ص: 5

خاندان عصمت و طهارت، برای سکونت در مشهد مقدس و در جوار امام مهربانی ها (عليه السلام) اقامت گزیدند.

او از بدو ورود به حوزه علمیه مشهد بدون لحظه ای وقفه با حضور در دروس اساتید برجسته آن دیار از جمله دوره کفایه نزد آیت اللّه شيخ رجبعلی رضازاده و دوره کامل فقه و اصول را نزد آیت اللّه سید ابراهیم علم الهدی سبزواری (رحمه اللّه) و آیت اللّه شیخ علی فلسفی (رحمه اللّه) تلمذ کرد.

ایشان یکی از دلباختگان عصمت و طهارت، بالاخص سالار شهیدان حضرت ابا عبداللّه الحسین (عليه السلام) بودند و سعی می کردند علاوه بر تحصیل علوم دینی در کسوت منبر، حقی از حقوق اهل البیت (عليهم السلام) را ادا کنند. از این جهت اهتمام خاصی به امر منبر و خدمت به دستگاه سید الشهداء (عليه السلام) داشتند. این مجموعه گوشه ای از دست نوشته های ایشان که برای منبر آماده می کردند، می باشد.

خدمات فرهنگی و مذهبی

مسائل فرهنگی و اجتماعی و مذهبی یکی از دغدغه های مهم او بود. از این رو سعی در تأسیس مراکز دینی و مؤسسات خیریه داشت.

در ذیل به گوشه ای از خدمات ایشان اشاره می کنیم:

1. مدرسه علمیه امام رضا (عليه السلام)

مدرسه علمیه امام رضا (عليه السلام) به امر آیت اللّه العظمی سید محمد شیرازی (رحمه اللّه) در کنار مضجع نورانی امام علی ابن موسی الرضا (عليه السلام) تأسیس گردید و از ابتدای تأسیس در سال 1355 شمسی تا به امروز منشاء خیر و برکات فراوانی بوده است و مأمنی برای طلاب و پویندگان راه علوم آل اللّه (عليه السلام) می باشد.

2. تأسیس موسسه خیریه حضرت سکینه (عليها السلام)

او در سال 1379 شمسی اقدام به تأسیس مؤسسه خیریه حضرت سکینه (عليها السلام) کرد. این مرکز خیریه از سال 1379 تاکنون با کمک رسانی به هزاران یتیم و مسکین توانسته است گوشه ای از نیازهای ایتام و خانواده های بی بضاعت تحت

ص: 6

پوشش خود را جبران نماید.

3. احداث و تجدید بنای بیش از 50 مسجد و حسینیه در داخل و خارج ایران از جمله:

- حسینیه سید الشهداء (عليه السلام) ، در چهار راه شهداء مشهد مقدس.

- حسینیه بیت الحسن (عليه السلام) ، در خیابان شهید رجایی مشهد مقدس.

- مسجد النبی (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ، در خیابان پنج تن مشهد مقدس.

- مسجد جواد الائمه (عليه السلام) ، در چهار راه خواجه ربیع مشهد مقدس.

- مسجد حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) ، جنب بازار رضا مشهد.

- مسجد حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) ، در روستای آبمال فریمان.

- مسجدی در روستای دهنو فریمان.

- مسجد حضرت زهرا (عليها السلام) ، در شهر دره صوف افغانستان.

- مسجد امام شیرازی، در شهر مزار شریف افغانستان.

- و... .

4. تأسیس هیئت ها و جلسات متعدد مربوط به اهل البیت عصمت وطهارت (عليهم السلام) از جمله هیئت محبان الائمه (عليهم السلام) و هیئت بیت الحسن (عليه السلام) .

اجازات

در حدیث است: «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فإنهم حجتي عليكم وأنا حجة اللّه».(1)

شیعه به خود می بالد و افتخار می کند که به فرموده امام و مقتدای خویش، حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه گوش فرا داده که در زمان غیبت، دنباله روی علما و فقهای عالی مقام باشد و با توجه به کثرت شیعیان در اقصی نقاط دنیا، علمای شیعه و وکلای عالم به زمان، مؤمن و متعهد را انتخاب می کنند تا به امور

ص: 7


1- . وسائل الشيعه، ج27، ص140.

مؤمنین رسیدگی کنند و گره از مشکلات شان بگشایند. حجت السلام والمسلمین شیخ علی سیاح نیز مورد اعتماد جمعی از مراجع تقلید بود که برای نمونه گوشه ای از این اجازات را در ذیل می آوریم:

اجازه آیت اللّه العظمی سید محمد حسینی شیرازی (رحمه اللّه)

الصورة

ص: 8

الصورة

ص: 9

الصورة

ص: 10

الصورة

ص: 11

الصورة

ص: 12

الصورة

ص: 13

الصورة

ص: 14

الصورة

ص: 15

غروب

سرانجام در روز پنجشنبه 17 محرم الحرام 1435 هجری مصادف با 30 آبان ماه سال 1392 شمسی هنگام ظهر چشم از جهان فرو بست و درکنار مضجع نورانی حضرت علی ابن موسی الرضا (عليه السلام) در صحن جمهوری آرام گرفت، یادش گرامی و روحش شاد.

بحر ایمان

بیا در بحر ایمان باش سیاح***همی کن دوستی با شیخ سیاح

که او مردی نکو کردار باشد***نکوخوی و نکو پندار باشد

ز خُلق نیک وی درسِ شرف گیر***زوَعظ و نُصح او دُرّ نجف گیر

به گفتارم بیندیش ای برادر***مکن خود را به آب کین شناور

به حکمت ها بود مانند لقمان***صداقت با امانت را چو سلمان

فراتر در مواعظ ز ابن سَمعُون***به اندرز و به وَعظ گونه و گون

کمر بسته به همت بهر خدمت***ز رنج دیگران در رنج و زحمت

یتیمان و فقیران می نوازد***بر او جود و کرم پیوسته نازد

مُعین بی نوا و دلفگار است***نوند حق پرستی را سوار است

گره ها می گشاید از مشاكل***همي کوشد پی حل مسائل

طلبکار رضای کردگار است***ریاکاری ز کارش برکنار است

گره از کار مردم می گشاید***به نعمت ها خدا را می ستاید

به راه مصطفی از جان روان است***غلام درگه صاحب زمان است

سرشتش پاک و قلبش پاک و جان پاک***ندیدم یک چنین مردی درین خاک

على نام و على خوی و علی دوست***مر اهل دل همیشه یاور اوست

گرانمایه شریف و کاردان است***حکیم و واعظ روشن روان است

ص: 16

به پندار و به گفتار و به رفتار***ندیدم مثل او آخوند دیندار

خداوندا ز زلزال زمانه***نگهدار این گران سنگ استوانه

که بگذشته مرا در ملک ایران***سه چار از سال و ایام فراوان

کنون یابیده ام من یک چنین دوست***که بینم کارهایش جمله نیکوست

رفیق جعفری این دوست باشد***که وی مغز و دگرها پوست باشد

***

مرثیه

دریغا و زان باد فصل خزانی***وزید و خزان ساخت از گل جهانی

دریغا گلستان باغ یتیمان***که اینک ز گل نیست آنجا نشانی

نه گل بودی تنها که گل بود و بلبل***ازین رو هوس کرد باغ جنانی

به رفتار و پندار همچون فرشته***به کردار و گفتار و نیكو زبانی

به تقوی و حلم و به اوصاف نیکو***ندیدم نظیرش درین خاکدانی

دریغا بر آن گوهر پاک نایاب***که کردی به بازار دنیا گرائی

نزاید دگر مادری همچو سیاح***درين دامگه زین پس ای یار جانی

اگر نایدت از من این گفته باور***نی گوهری، قدر گوهر چه دانی

عجب دارم ای دوست از خاک تیره***که گوهرشناس است با سرگرانی

صدف گشتی ای قبر بار یتیمان***گرفتی در آغوش گنج نهانی

مروت ازین غم ز دل ناله دارد***بنالد چو بلبل به فصل خزانی

به باغ جنان رفت طاوس رنگین***چو دلتنگ گردید زین کاهدانی

گذر کرده تیر غم این رزيّه***ز افلاک جان سوی هفت آسمانی

همه عمر چاکر به آل پیامبر***کنند اینک آنها بر او نوحه خوانی

تفقد کنند از غلامان درگاه***نگو پرورند بنده جاودانی

ص: 17

کنند چاره درد غریبی به خوبی***بگیرند دستش گه ناتوانی

به دیدارش آیند در وقت وحشت***به او انس گیرند با مهربانی

شوی آشنا چو به آل محمد***در آیی چو مجدود در نغمه خوانی

(بمیر ای حکیم از چنین زندگانی***ازین زندگانی چو مردی بمانی)

***

گوهر یکدانه

از منیّت دور و از خودباوری، بیگانه بودی***واقعاً سياح، بی شک گوهری یکدانه بودی

درد دین و درد مردم، بود اهم مشکلاتت***صرف شد در خدمت براین دو، ایام حیاتت

دستگیری ضعیفان و یتیمان، پیشه ات بود***خادمی اهل بیت طاهرین، اندیشه ات بود

پیش چشمانم تصور می کنم، یکسر نگاهت***آن نگاه مهربان و صورت زیبای ماهت

آن لبان پر تبسّم، آن بیان دلنشینت***روشنائی بخش دلها بود، چون نور جبینت

من که یک بیگانه ام، می سوزم از داغ فرافت***خواب و بیدارم دلم، پیوسته می گیرد سراغت

وای بر حال دل آن بستگان داغدارت***آن جوانانی که کردند، هستی خود را نثارت

راستی در مهرورزی، هر یکیشان اسوه بودند***گوی سبفت در فداکاری، زخوبان هم ربودند

ص: 18

در همه عمرم ندیدم اینچنین، فرزند و همسر***رحمت حق باد بر این گونه فرزندان و مادر

از فقیهی چون تو باید، یک چنین نسلی برآید***تا که سیّاحی دگر، تقدیم این امّت نماید

آفرین بر انتخاب آن دو آیات عظامي***که گزیدند از بصیرت، چون تو يک نیکو مرامی

گر نشد قسمت ترا، زین بیشتر رویش ببینی***در جوار عالمی وارسته و عامل نشینی

غم مخور «یاسین» که از لطف خدای لایزالی***با وجود مرتضی جایش نخواهد ماند خالی

ص: 19

ص: 20

مجلس اول: یادآوری مرگ

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

امام صادق (عليه السلام) در ضمن وصایایی به پسر جندب فرمودند:

«يَا ابْنَ جُنْدَبٍ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تُجَاوِرَ الْجَلِيلَ فِي دَارِهِ وَتَسْكُنَ الْفِرْدَوْسَ فِي جِوَارِهِ فَلْتَهُنْ عَلَيْكَ الدُّنْيَا وَاجْعَلِ الْمَوْتَ نُصْبَ عَيْنِكَ وَلَا تَدَّخِرْ شَيْئاً لِغَدٍ وَاعْلَمْ أَنَّ لَكَ مَا قَدَّمْتَ وَعَلَيْكَ مَا أَخَّرْت؛(1)

ای پسر جندب! اگر می خواهی مجاور خداوند جليل در سرای [رحمت] او باشی، و همجوار او در فردوس مسكن گزينی، بايد دنيا برايت آسان و سهل باشد، و مرگ را [پيوسته] پيش چشم خود قرار دهی، و هيچ چيزی را برای فردا ذخيره مكنی، و اين را بدان كه آنچه پيش فرستادی به سود تو باشد؛ و آنچه را بر جای نهادی به زيان تو خواهد بود».

یاد آوری مرگ از اموری است که در روایات بسیاری به آن توصیه شده است. در روایت است که از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) پرسیدند: آیا کسی با شهدا محشور می شود؟ فرمود:

«نَعَمْ، مَنْ يَذْكُرُ الْمَوْتَ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ عِشْرِينَ مَرَّة؛(2) آری، کسی که

ص: 21


1- . تحف العقول، ص304.
2- . مجموعة ورام، ج1، ص268.

شبانه روز بیست مرتبه مرگ را یاد کند.»

و از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در باره فضیلت به یاد آوردن مرگ نقل شده است که فرمود:

«وَمَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ أَحَبَّهُ اللَّهُ؛(1) کسی که بسیار یاد مرگ کند خداوند او را دوست دارد.»

و امام صادق (عليه السلام) توصیه می فرمایند که انسان وقتی در بستر قرار می گیرد اموری را از نظر بگذراند و بداند روزی دنیا را ترک خواهد کرد و محاسبه الهی در انتظار اوست. آن حضرت فرمودند:

«إِذَا أَوَيْتَ إِلَی فِرَاشِكَ فَانْظُرْ مَا سَلَكْتَ فِي بَطْنِكَ وَمَا كَسَبْتَ فِي يَوْمِكَ وَاذْكُرْ أَنَّكَ مَيِّتٌ وَأَنَّ لَكَ مَعَاداً؛(2) آنگاه که در بسترت مأوا می کنی دقت کن که امروز چه خورده ای و چه چیزی گردآوردی و به یاد آور که خواهی مرد و معاد و قيامتی خواهی داشت.»

از روایات چنین استفاده می شود که دوستان واقعی خدا همیشه به یاد مرگ هستند و دوستان شیطان از یاد مرگ غافلند. امام باقر (عليه السلام) از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت می کند که فرمودند:

«إِذَا اسْتَحَقَّتْ وَلَايَةُ اللَّهِ وَالسَّعَادَةُ جَاءَ الْأَجَلُ بَيْنَ الْعَيْنَيْنِ وَذَهَبَ الْأَمَلُ وَرَاءَ الظَّهْرِ وَإِذَا اسْتَحَقَّتْ وَلَايَةُ الشَّيْطَانِ وَالشَّقَاوَةُ جَاءَ الْأَمَلُ بَيْنَ الْعَيْنَيْنِ وَذَهَبَ الْأَجَلُ وَرَاءَ الظَّهْر؛(3) هرگاه كسی مستحق دوستی خداوند و خوشبختی باشد، مرگ در برابر چشمان او می آيد و آرزو پشت سرش می رود و هرگاه مستحق دوستی شيطان و بدبختی باشد، آرزو پيش چشم او، و مرگ پشت سرش قرار می گيرد.»

مصادیق ذکر و یاد خدا

مرحوم سید علی خان، در شرح صحیفه سجادیه، در ذیل این جمله امام زین

ص: 22


1- . الكافي، ج2، ص122.
2- . بحار الأنوار، ج68، ص267.
3- الكافي، ج3، ص258.

العابدین (عليه السلام) که می فرماید: «یا من ذکره شرف للذاکرین»، مطالبی راجع به ذکر بیان می کند که ذکر تنها «سبحان اللّه» و «الحمد لله» نیست. هر چیزی که یاد خدا و مرتبط با خداست و متذکر خدا بشود، داخل در ذکر است مانند: خواندن قرآن، بیان مسائل حلال و حرام، احادیث اهل بیت (عليهم السلام) ، تاریخ و سیره ی ائمه (عليهم السلام) ، یاد قیامت، ثواب و عقاب و... داخل در ذکر است، زیرا همه مرتبط با خداست.

{وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري}؛(1) «و به ياد من نماز برپا دار.»

پس یاد مرگ هم یاد خداست و ذکر او شمرده می شود. آن وقت نتیجه این است:

{فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لي وَلا تَكْفُرُون}؛(2) «پس مرا ياد كنيد، تا شما را ياد كنم؛ و شكرانه ام را به جای آريد؛ و با من ناسپاسی نكنيد.»

کسی که به یاد مرگ باشد، به یاد خدا و یاد معاد نیز می باشد. مرحوم فیض می گوید: یاد مرگ سه قسم است:

1. کسی که یاد مرگ برای او موجب شقاوت است.

کسی که از مرگ یاد می کند و ناراحت است که چرا مرگ من زود فرا رسید؟! موفق نشدم جنایات و کارهای شیطانی را به اتمام رسانم! چنین یاد مرگی اعتراض به خداست و موجب شقاوت بیشتر می شود.

یاد مرگ و نیرنگ!

در حالات معاویه به هنگام مرگ نوشته اند:

واپسین نیرنگ معاویه در روزهای پایانی زندگی اش نمایان شد. وی که احساس ضعف می کرد خبر مرگ خود را از مردم دریافت داشت. هنگامی که بیماری او شدید شد، به اطرافیانش فرمان داد، چشم هایش را سرمه کشند و سرش را روغن زنند: احشو عيني إثمدا وأوسعوا رأسی دهنا.(3) سپس به مردم اجازه داد نزدش رفته، سلام گویند و

ص: 23


1- . سوره طه، آیه 14.
2- . سوره بقره، آیه 152.
3- . تاریخ امم و الملوک، لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، ج5، ص244.

بیرون روند. مردم می آمدند و هنگامی که او را سرمه کشیده و روغن زده می دیدند، با خود می گفتند: مردم می گویند در حال مرگ است، ولی از همه سالم تر می نماید و زمانی که مردم رفتند، معاویه چنین سرود:

و تجلدی للشامتين اريهم *** اني لريب الدهر لا اتضعضع؛

پیش شما تنگ نظران خویشتن داری می کنم تا ببینید که از رویدادهای دهر از جای نمی روم.

واذا المنية أنشبت أظفارها *** ألفيت کلّ تميمة لاتنفع(1)(2)

زمانی كه مرگ چنگال خود را به انسان فرو می برد آنگاه در می يابی كه دعاء چشم زخم به او سودی نمی دهد.(3)

یاد مرگ، برای شخصی مانند معاویه که لجاج و کفرش را بیشتر می کند سود بخش نیست؛ بنابراین چنین یادی موجب کمال انسان نمی شود.

یادآوری واقعی مرگ

اما دسته دوم، کسانی هستند که مرگ را به صورت جدی به حساب می آورند و متوجه خطرات بی توجهی به آن هستند. اینان می دانند حادثه ی عظیم در انتظار آنها است، لذا قصور و تقصیرها را تدارک می کنند و مراقب عمر زود گذر خود می باشند.

از امیرالمؤمنین (عليه السلام) روایت است که فرمودند:

«نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِه؛(4) نفس کشیدن مرد گامی است به سوی مرگ.»

یعنی هر نفس انسان یک قدم او را به مرگ نزدیک تر می کند. نیز فرمود:

«وَ إِنَّ غَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ وَتَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّة... وَإِنَّ قَادِماً يَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّة؛(5) مدت زندگی در دنیا که یک

ص: 24


1- . تاریخ امم و الملوک، لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، ج5، ص244.
2- . شعر لأبی ذؤیب الهذلی.
3- . در مجمع البحرین آمده است که امام حسن (عليه السلام) با بیت دوم پاسخ بیت اول معاویه را دادند. (مجمع البحرين، ج6، ص22).
4- . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص480.
5- . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص95، خطبه 64.

لحظه آن را کم کند و ساعت مرگ آن را از بین ببرد به کوتاهی سزاوار است… کسی که با رستگاری و یا شقاوت و بدبختی می آید نیکوترین زاد و توشه را نیازمند است.»

بنابراین انسان مؤمن و آگاه عمر خود را کوتاه و مرگ خود را زودرس می بیند و آرزوهای دراز را کوتاه می سازد. آن حضرت در حکمت دیگری فرمود:

«إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَالْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى؛(1) هنگامی که تو پشت می کنی و مرگ به تو رو می آورد، پس چه زود ملاقات پیش خواهد آمد.»

ما هرچه سعی کنیم که از مرگ رو برگردانده و آن را فراموش نماییم، مرگ با سرعت در پی ما خواهد بود و این مطلبی است که اراده و خواست ما در آن تاثیری ندارد.

خدای متعال می فرماید:

{إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً * وَنَراهُ قَرِيبا}؛(2) آن ها (مرگ را) دور می بینید و ما آن را نزدیک می بینیم.

در نتیجه این فاصله ی نزدیک، اما يأتي شقاوة الابديه، او السعادة الابديه؛ یا با شقاوت و بدبختی ابدی و یا با سعادت ابدی به سوی انسان می آید. توضیح این که شقاوت ابدی برای کسانی است که با ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (عليهم السلام) مشکل داشته و از آن دور باشند. انسان هایی که ولایت آن انوار مقدس الهی را پذیرفته اند انشاءاللّه در سعادت ابدی خواهند بود. بر این اساس انسان نباید در زندگی از حقایق غافل شود.

از امیرالمؤمنین (عليه السلام) روایت است که فرمودند:

«وَإِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَام؛(3) به درستی که ما مردان کلام هستیم.»

ما فرماندهان بیان می باشیم، یعنی حق و باطل را بیان می کنیم. پس هر کس

ص: 25


1- . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص472.
2- . سوره معارج، آیات 6 و 7.
3- . بحار الأنوار، ج31، ص245.

می خواهد به سوی سعادت ابدی گام بردارد باید به سوی ما بیاید و حق را از ما فرا گرفته و به ما پناه آورد.

آن حضرت درباره ی مصائب مرگ می فرماید:

«فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ؛(1) آنچه که برای آن ها از ناحیه ی مرگ می رسد قابل وصف نمی باشد.»

و فرمود:

«فَإِنَّكُمْ لَوْ عَايَنْتُمْ مَا عَايَنَ مَنْ قَدْ مَاتَ مِنْكُمْ مِمَّنْ خَالَفَ مَا قَدْ تُدْعَوْنَ إِلَيْهِ لَبَدَرْتُمْ وَخَرَجْتُمْ وَلَسَمِعْتُمْ؛(2)

زيرا كه شما اگر به چشم خويش ببينيد آنچه را كه كسانی كه مرده اند از شما به چشم خود از مخالفان ديده اند، در آنچه شما به سوی آن خوانده می شويد، هر آينه بشتابيد به سوی مذهب حق و بيرون رويد از مخالفت، و بشنويد و اطاعت كنيد.»

بنابراین، این گونه از مرگ یاد کردن ذکر است و موجب سعادت می شود. مولای متقیان (عليه السلام) ویژگی کسانی را واقعا در فکر مرگ هستند بیان می فرمایند:

«وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِي] إِلَى الْخَيْرَات؛(3) کسی که انتظار مرگ را می کشد، در نیکی ها شتاب می نماید.»

معنای فرمایش آن حضرت این نیست که انسان داخل قبر برود و در آن بخوابد و یا بسان محتضر به طرف قبله دراز بکشد، بلکه مراد هم چنان که امام حسن مجتبی (عليه السلام) فرمودند این است:

«اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَحَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ وَاعْلَمْ أَنَّكَ تَطْلُبُ الدُّنْيَا وَالْمَوْتُ يَطْلُبُكَ؛(4) برای سفری كه در پيش داری خود را آماده ساز، و توشه اين سفر را قبل از آنكه زمان كوچ كردن در رسد و آهنگ رحيل بنوازند مهيّا كن و بدان كه

ص: 26


1- . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص160.
2- . الكافي، ج1، ص405.
3- . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص473.
4- . بحار الأنوار، ج44، ص139.

تو به دنبال دنيا می روی و طلب آن را می كنی در حالي كه مرگ تو را تعقيب نموده و طلب تو را می نمايد.»

و امیرالمؤمنین (عليه السلام) در باره آمادگی قبل از مرگ می فرمایند:

«إِنَ أَمْراً لَا تَعْلَمُ مَتَى يَفْجَؤُكَ يَنْبَغِي أَنْ تَسْتَعِدَّ لَهُ قَبْلَ أَنْ يَغْشَاك؛(1) چيزی كه نمی دانی چه وقت به ناگهان گرفتار آن خواهى شد، لازم است پيش از وقت خود را براى روبرو شدن با آن آماده كنى.»

و فرمود:

«يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ سُرْعَةَ رِحْلَتِهِ أَنْ يُحْسِنَ التَّأَهُّبَ لِنُقْلَتِهِ؛(2) سزاوار است برای کسی که می داند سرعت مردنش را بهتر است که آمادگی برای نفس خودش برای رفتن بگیرد.»

وصف مرگ

از امام جواد (عليه السلام) از آباء گرامش از امام حسین (عليه السلام) نقل شده است که فرمود: به امیرالمؤمنین (عليه السلام) عرض شد مرگ را برای ما وصف کن، حضرت فرمود:

سبحانه وتعالی «با خبیرى برخورديد؛ مرگ يكى از سه امر است كه بر شخص وارد می شود، يا بشارت است به عيش ابدى يا بشارت است به عذاب ابدى يا ترسانيدن و هول دادن و امر مشتبهي كه نمی داند از كدام فرقه است. اما دوست ما كه مطيع فرمان ما است پس آن است كه بشارت عيش ابدی يافته و اما دشمن ما كه مخالف امر ما است پس آن است كه بشارت عذاب ابدی شنيده. و اما مشتبه الامرى كه نمی داند حالش چيست آن مؤمنی است كه ستم و اسراف بر خود نموده نمی داند كارش به كجا می رسد و خبر مبهم ترسناك واردش می شود و باز حقتعالى او را هرگز مساوى دشمنان ما قرار نمی دهد و ليكن بيرونش می آورد از آتش به شفاعت ما، پس بدانيد و فرمان ببريد و اعتماد مكنيد و عقوبت الهى را كوچك مدانيد كه بعضى از اسراف كارانند كه شفاعت ما به ايشان نمی رسد؛ مگر بعد از عذاب الهى در سيصد هزار

ص: 27


1- . عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص150.
2- . عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص555.

سال.»(1)

یاد مرگ آثار و برکات بسیاری دارد. کسی که از این سرنوشت حتمی غافل باشد به راحتی اسیر هوی و هوس و شهوات می شود. امام صادق (عليه السلام) در این باره می فرمایند:

«ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ وَيَقْلَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ وَيُقَوِّي الْقَلْبَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ وَيُرِقُّ الطَّبْعَ وَيَكْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى وَيُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَيُحَقِّرُ الدُّنْيَا؛(2) ياد مرگ خواهش های نفس را می ميراند و روش غفلت را ريشه كن و دل را با وعده های خدا نيرو می بخشد و طبع را نازك می سازد و پرچم های هوس را هم می شكند و آتش حرص را خاموش می سازد و دنيا در نظر كوچك می كند.»

ص: 28


1- . معاني الأخبار، ص288: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ الْجُرْجَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْحُسَيْنِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ النَّاصِرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) قَالَ: قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) صِفْ لَنَا الْمَوْتَ فَقَالَ عَلَى الْخَبِيرِ سَقَطْتُمْ هُوَ أَحَدُ ثَلَاثَةِ أُمُورٍ يَرِدُ عَلَيْهِ إِمَّا بِشَارَةٌ بِنَعِيمِ الْأَبَدِ وَإِمَّا بِشَارَةٌ بِعَذَابِ الْأَبَدِ وَإِمَّا تَحْزِينٌ وَتَهْوِيلٌ وَأَمْرُهُ مُبْهَمٌ لَا يَدْرِي مِنْ أَيِّ الْفِرَقِ هُوَ فَأَمَّا وَلِيُّنَا الْمُطِيعُ لِأَمْرِنَا فَهُوَ الْمُبَشَّرُ بِنَعِيمِ الْأَبَدِ وَأَمَّا عَدُوُّنَا الْمُخَالِفُ عَلَيْنَا فَهُوَ الْمُبَشَّرُ بِعَذَابِ الْأَبَدِ وَأَمَّا الْمُبْهَمُ أَمْرُهُ الَّذِي لَا يُدْرَى مَا حَالُهُ فَهُوَ الْمُؤْمِنُ الْمُسْرِفُ عَلَى نَفْسِهِ لَا يَدْرِي مَا يَئُولُ إِلَيْهِ حَالُهُ يَأْتِيهِ الْخَبَرُ مُبْهَماً مَخُوفاً ثُمَّ لَنْ يُسَوِّيَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِأَعْدَائِنَا لَكِنْ يُخْرِجُهُ مِنَ النَّارِ بِشَفَاعَتِنَا فَاعْمَلُوا وَأَطِيعُوا لَا تَتَّكِلُوا وَلَا تَسْتَصْغِرُوا عُقُوبَةَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنَّ مِنَ الْمُسْرِفِينَ مَنْ لَا تَلْحَقُهُ شَفَاعَتُنَا إِلَّا بَعْدَ عَذَابِ ثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ سَنَةٍ».
2- . مصباح الشريعة، ص171-172: «قَالَ الصَّادِقُ (عليه السلام) ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ وَيَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ وَيُقَوِّي الْقَلْبَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ تَعَالَى وَيُرِقُّ الطَّبْعَ وَيَكْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى وَيُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَيُحَقِّرُ الدُّنْيَا وَهُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِيُّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فِكْرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ وَذَلِكَ عِنْدَ مَا تَحُلُّ أَطْنَابَ خِيَامِ الدُّنْيَا وَتَشُدُّهَا بِالْآخِرَةِ وَلَا يَسْكُنُ نُزُولُ الرَّحْمَةِ عِنْدَ ذِكْرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَةِ وَمَنْ لَا يَعْتَبِرُ بِالْمَوْتِ وَقِلَّةِ حِيلَتِهِ وَكَثْرَةِ عَجْزِهِ وَطُولِ مُقَامِهِ فِي الْقَبْرِ وَتَحَيُّرِهِ فِي الْقِيَامَةِ فَلَا خَيْرَ فِيهِ قَالَ النَّبِيُّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) اذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ قِيلَ وَمَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فَقَالَ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) الْمَوْتُ فَمَا ذَكَرَهُ عَبْدٌ عَلَى الْحَقِيقَةِ فِي سَعَةٍ إِلَّا ضَاقَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَلَا فِي شِدَّةٍ إِلَّا اتَّسَعَتْ عَلَيْهِ وَالْمَوْتُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ وَآخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْيَا فَطُوبَى لِمَنْ أُكْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ بِأَوَّلِهَا وَطُوبَى لِمَنْ أُحْسِنَ مُشَايَعَتُهُ فِي آخِرِهَا وَالْمَوْتُ أَقْرَبُ الْأَشْيَاءِ مِنْ بَنِي آدَمَ وَهُوَ يَعُدُّهُ أَبْعَدَ فَمَا أَجْرَأَ الْإِنْسَانَ عَلَى نَفْسِهِ وَمَا أَضْعَفَهُ مِنْ خَلْقٍ وَفِي الْمَوْتِ نَجَاةُ الْمُخْلِصِينَ وَهَلَاكُ الْمُجْرِمِينَ وَلِذَلِكَ اشْتَاقَ مَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْمَوْتِ وَكَرِهَ مَنْ كَرِهَ قَالَ النَّبِيُّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَه».

طلب توبه و استغفار

کسی که به راستی به یاد مرگ باشد در پی تدارک امور خویش و سامان دادن به آنها بر می آید. یکی از مهم ترین کارها طلب استغفار و توبه از درگاه الهی است. در روایات به اوقاتی اشاره شده است که در آنها انسان ها بیشتر در معرض غفران و رحمت الهی قرار می گیرند.

از امام جواد (عليه السلام) روایت است که فرمودند:

«يُنَادِي مُنَادٍ حِينَ يَمْضِي ثُلُثُ اللَّيْلِ: يَا بَاغِيَ الْخَيْرِ أَقْبِلْ، يَا طَالِبَ الشَّرِّ أَقْصِرْ، هَلْ مِنْ تَائِبٍ يُتَابُ عَلَيْهِ؟ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ يُغْفَرُ لَهُ؟ هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَيُعْطَى؟ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ؛(1)

زمانی که ثلثی از شب گذشت یک منادی ندا می دهد ای کسی که طالب خوبی ها هستی، روی بیاور؛ ای کسی که به سمت شر می روی، دست بردار. آیا توبه کننده ای هست تا توبه اش پذیرفته شود؟ آیا استغفار کننده ای هست تا بخشیده شود؟ آیا سائلی هست تا به او عطا شود؟ (این ندا ادامه دارد) تا زمانی که خورشید طلوع کند.»

و از پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يُنْزِلُ مَلَكاً إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا كُلَّ لَيْلَةٍ فِي الثُّلُثِ الْأَخِيرِ وَلَيْلَةَ الْجُمُعَةِ فِي أَوَّلِ اللَّيْلِ فَيَأْمُرُهُ فَيُنَادِي: هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِيَهُ؟ هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَيْهِ؟ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ؟ يَا طَالِبَ الْخَيْرِ أَقْبِلْ، وَيَا طَالِبَ الشَّرِّ أَقْصِرْ، فَلَا يَزَالُ يُنَادِي بِهَذَا حَتَّى يَطْلُعَ الْفَجْرُ، فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ عَادَ إِلَى مَحَلِّهِ مِنْ مَلَكُوتِ السَّمَاء؛(2) همانا خدای تبارک و تعالی در هر شب، در ثلث آخر شب، فرشته ای را به آسمان دنیا فرو می فرستد؛ و شب جمعه از اوّل شب می فرستد؛ پس به او فرمان می دهد، و (ملک) ندا می کند: آیا درخواست کننده ای هست که من درخواستش را اجابت کنم؟ آیا توبه کننده ای هست که توبه اش را بپذیرم؟ آیا کسی هست که طلب آمرزش کند

ص: 29


1- . دعائم الإسلام، ج1، ص210.
2- . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص421.

و او را بیامرزم؟ ای کسی که طالب خوبی ها هستی، روی بیاور؛ ای کسی که به سمت شرّ می روی، دست بردار. این فرشته آن قدر ندا می کند تا سپیده دم بدمد. وقتی که فجر طالع می شود، به همان محلّ خودش که ملکوت آسمان است برمی گردد.»

و امام صادق (عليه السلام) از آباء گرامش (عليهم السلام) از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث نقل می کند که فرمود:

«وَ اللَّهُ بَاسِطٌ يَدَهُ عِنْدَ كُلِّ فَجْرٍ لِمُذْنِبِ اللَّيْلِ هَلْ يَتُوبُ فَيَغْفِرَ لَهُ وَيَبْسُطُ يَدَهُ عِنْدَ مَغِيبِ الشَّمْسِ لِمُذْنِبِ النَّهَارِ هَلْ يَتُوبُ فَيَغْفِرَ لَهُ؛(1) و خداوند دست های (رحمت) خود را در هر صبحگاهى بسوى گناه كننده در شب بگسترد كه آيا توبه می كند تا خدا بيامرزدش، و در هر شامگاهى دست هاي (رحمتش) را به سوى گناه كننده در روز بگسترد كه آيا توبه می كند تا بيامرزدش.»

وضعیت مومن هنگام مرگ

شخصی از امام صادق (عليه السلام) پرسید آیا مؤمن از مرگ کراهت دارد؟ امام (عليه السلام) فرمود:

«نه واللّه. باز پرسید چگونه چنین امری ممکن است؟ حضرت فرمود: اتفاقاً تا عزرائیل بر او وارد می شود شروع به شیون می کند، ملک الموت به او می گوید جزع و فزع نکن، به خدا اگر پدر مهربان تو اینجا بود چقدر برای تو دلسوزی می کرد و چقدر به تو محبت می کرد و چقدر به تو خیر می رساند؟ من از پدر مهربانت به تو بیشتر خیر می رسانم، دو چشمت را باز کن و نگاه کن، تا چشمش را باز می کند پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و سایر ائمه (عليهم السلام) و حضرت زهرا (عليها السلام) که برای او تهلیل (لا اله الا اللّه) می گویند. راوی تعجب می کند و می گوید: یعنی تک تک آنها را می شناسد؟ حضرت فرمودند: بلکه تک تک آنها را می شناسد، بعد از فوق صدایی می شنود: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي

ص: 30


1- . وسائل الشيعة، ج16، ص75.

وَ ادْخُلِي جَنَّتِي» هنوز جان نداده است، که ملک الموت به مؤمن می گوید: من مأمور هستم دو گزینه پیش روی تو بگذارم، می خواهی تو را به دنیا برگردانم یا می خواهی از دنیا عبور کنی، هیچ چیز برای او خوش تر از جان دادن نیست و این که روحش از جسمش جدا بشود.»(1)

بارالها ما را از مرگ و سرای آخرت غافل مفرما و به ما توفیق یادآوری مرگ و آماده شدن برای آن عطا بفرما. آمین یا رب العالمین، بحق محمد و آله الطاهرین.

در توسل به حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی اللّه عليه وآله وسلم)

«يَا أَبَا الْقَاسِمِ يَا رَسُولَ اللَّهِ يَا إِمَامَ الرَّحْمَةِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(2) ای ابا القاسم، ای فرستاده خدا، ای پیشوای رحمت، ای آقا و مولای ما، به تو رو آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا تو را وسیله ساختیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

ص: 31


1- . تفسير فرات الكوفي، ص555: «فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ زَكَرِيَّا الدِّهْقَانُ مُعَنْعَناً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ سَمِعْتُ الْإِفْرِيقِيَّ يَقُولُ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْمُؤْمِنِ أَ يُسْتَكْرَهُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَاللَّهِ قُلْتُ وَكَيْفَ ذَاكَ قَالَ لِأَنَّهُ إِذَا حَضَرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ [ع] جَزِعَ فَيَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ لَا تَجْزَعْ فَوَ اللَّهِ لَأَنَا [أَنَا] أَبَرُّ بِكَ وَأَشْفَقُ [عَلَيْكَ] مِنْ وَالِدٍ رَحِيمٍ لَوْ حَضَرَكَ افْتَحْ عَيْنَيْكَ فَانْظُرْ [وَ انْظُرْ] قَالَ وَيَتَهَلَّلُ [يَتَمَثَّلُ] لَهُ رَسُولُ اللَّهِ [ص] وَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَالْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَفَاطِمَةُ عَلَيْهِمُ [الصَّلَاةُ وَ] السَّلَامُ وَالتَّحِيَّةُ وَالْإِكْرَامُ قَالَ فَيَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَيَسْتَبْشِرُ بِهِمْ فَمَا رَأَيْتَ شَخْصَتَهُ تِلْكَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَإِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ يَشْخَصُ الْمُؤْمِنُ وَالْكَافِرُ قَالَ وَيْحَكَ إِنَّ الْكَافِرَ يَشْخَصُ مُنْقَلِباً إِلَى خَلْفِهِ لِأَنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ إِنَّمَا يَأْتِيهِ لِيَحْمِلَهُ مِنْ خَلْفِهِ وَالْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ أَمَامَهُ وَيُنَادِي رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَوْقَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى وَيَقُولُ يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً. فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي فَيَقُولُ مَلَكُ الْمَوْتِ إِنِّي قَدْ أَمَرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ الرُّجُوعَ إِلَى الدُّنْيَا وَالْمُضِيَّ [قَالَ] فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ إِسْلَالِ [انسلال] رُوحِه».
2- . فرازی از دعای توسل.

شهادت پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم)

شهادت پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) (1)

مرحوم محدث قمی (رحمه اللّه) می نویسد:

«در احاديث معتبره وارد شده است كه آن حضرت به شهادت از دنيا رفت چنانكه صفّار به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه در روز خيبر زهر دادند آن حضرت را در دست بزغاله چون حضرت لقمه ای تناول فرمود آن گوشت به سخن آمد و گفت: يا رسول اللّه! مرا به زهر آلوده اند؛ پس حضرت در مرض موت خود می فرمود كه امروز پشت مرا در هم شكست آن لقمه كه در خيبر تناول كردم و هيچ پيغمبر و وصىّ پيغمبرى نيست مگر آنكه به شهادت از دنيا بيرون می رود. و در روايت ديگر فرمود كه زن يهوديه آن حضرت را زهر داد در ذراع گوسفندى و چون حضرت قدرى از آن تناول فرمود آن ذراع خبر داد كه من زهرآلوده ام پس حضرت آن را انداخت و پيوسته آن زهر در بدن آن حضرت اثر می كرد تا آنكه به همان علت از دنيا رحلت فرمود. صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ.

و مستحب است زيارت آن حضرت از نزديك و دور چنانكه شيخ شهيد در (دروس) فرموده كه مستحب است زيارت پيغمبر و ائمه در هر روز جمعه اگرچه زائر از قبرهای ايشان دور باشد و اگر در بالاى بلندى بايستد و زيارت كند افضل است انتهى.

و نيز سزاوار است زيارت حضرت رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در عقب هر نمازى به اين الفاظى كه حضرت امام رضا (عليه السلام) تعليم ابن ابى نصر بَزَنْطى، فرمودند:

ص: 32


1- . دلایل بسیاری از عامه و خاصه وجود دارد که رحلت پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ناشی از خوراندن سم به آن حضرت بوده است. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ و از مجموع آنها، می توان موضوع به شهادت رساندن رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را ثابت نمود. البته با دقت در روایات به دست می آید که علاوه بر مسمومیت آن حضرت به دست زن یهودیه و باقی بودن آثار آن در بدن مطهر آن حضرت طی چند سال، مسمومیت دیگری توسط دو همسر آن حضرت انجام شده است. از باب نمونه علامه مجلسی (رحمه اللّه) در روایتی را از امام صادق (عليه السلام) نقل می کند که فرمود: «تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِيُّ أَوْ قُتِلَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ إِنَّهُمَا سَقَتَاهُ فَقُلْنَا إِنَّهُمَا وَأَبُوهُمَا شَرُّ مَنْ خَلَقَ اللَّه». بحار الأنوار، ج22، ص516.

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ اللّه اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبيبَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَةَ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللّهِ اَشْهَدُ اَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللّهِ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ قدْ نَصَحْتَ لاِمَّتِكَ وَجاهَدْتَ في سَبيلِ رَبِّكَ وَعَبَدْتَهُ حَتّى اَتيكَ الْيَقينُ فَجَزاكَ اللّهُ يا رَسُولَ اللّهِ اَفضَل ما جَزى نَبِيا عَنْ اُمَّتِهِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلى اِبْراهيمَ وَآلِ اِبْراهيمَ اِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ».(1)

بلغ العلی بکماله***کشف الدجی بجماله

حسنت جمیع خصاله***صلوا علیه و آله

***

گرفته بوی شهادت شب وفاتش را***بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را

مورخان بنوشتند با سرشک یتیم***هجوم درد به سرتاسر حیاتش را

سه سال شعب ابی طالب و شکنجه و ظلم***چقدر مرگ خدیجه فسرد ذاتش را

چه سنگ ها که بر آینه وجودش خورد***چه طعنه ها که ابوجهل زد صفاتش را

برای غارت جانش قریش خنجر بست***ولی خدای علی خواسته نجاتش را

دلش چو ماه شکست و دو نیم شد اما***ندید سبزیِ باران معجزاتش را

حرا شروع رسالت، غدیرخم پایان***طادا نمود تمامیِ واجباتش را

***

ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم***وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم

صبر کن سیر ببینم رخ بابایم را***چه کنم سد نگاهم شده اشک بصرم

قسمت این بود که بالای سرش بنشینم***چشم بگشایم و جان دادن او را نگرم

وقت جان دادن خود گفت مقدر این است***دو مه و نیم دگر فاطمه را هم ببرم

ص: 33


1- . منتهی الآمال، ج1، ص293-294.

ای پدر مادر مظلومه من یار تو بود***من پس از رفتن تو جان علی را سپرم

با تن خسته و بازوی کبود از مسجد***قول دادم که علی را به سوی خانه برم

دست از دامن حیدر نکشم یک لحظه***گر بریزند همه اهل مدینه به سرم

قسمت این بود که بعد از تو بمانم بابا***تا که با دادن جان جان علی را بخرم

به فدای سر یک موی علی باد پدر***گر میان در و دیوار دهد جان پسرم

جگرت سوخت به هربیت که گفتی (میثم)***اجر این سوختنت با احد دادگرم

***

زهرا به خانه و ملک الموت پشت در***از بهر قبض روح شریف پیامبر

از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب***بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر

با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه***در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر

یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش***محو نگاه آخر خود بود بر پدر

اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی***روی حسین بر روی قلب پیامبر

دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار***بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر

زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن***از جان و دل گرفت چو جان هردو را به بر

هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه***گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه

***

پیغمبری که دید ستم های بی شمار***از کس نخواست اجر رسالت به روزگار

چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع***تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار

گویا نداشت شهر مدینه درخت و گل***کآن را کنند در قدم فاطمه نثار

بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل***رنگ شرارت از رخشان بود آشکار

بابی که بود زائر آن سید رسل***آتش زدند عاقبت آن قوم نابِکار

بر روی دست و سینة آن بضعة الرسول***تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار

ص: 34

سیلی و تازیانه و ضرب غلاف تیغ***ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار

آید صدای فاطمه از پشت در به گوش***تا صبح روز حشر مباد این صدا خموش

***

مدینه، چه کردی رسول خدا را***گرفتی ز ما خاتم الانبیا را

چه بیدادگر بود، این چرخ گردون***که خاک یتیمی، به سر ریخت ما را

دریغا! که روح دعا، رفت در خاک***گرفتند از ما روان دعا را

به سوگ محمّد، بگریید، یاران***که زهرا ببیند، سرشک شما را

بیارید گل بر در بیت زهرا***که همدرد باشید، خیرالنسا را

الهی الهی که اهل مدینه***نبینند، تنهایی مرتضا را

الهی نبینم که زهرا به صحرا***دهد آب با اشک خود نخل ها را

مبادا که در بیت وحی الهی***بدون طهارت، گذارید پا را

ببوسید، روی حسین و حسن را***تسلّا دهید این دو صاحب عزا را

خدا را چه شد، آن طبیب دو عالم***که آورد، بر زخم جان ها، دوا را

نه لب بر گلوی حسینش نهاده***نه بوسیده لعل لب مجتبا را

سلامی نداده است، بر اهل بیتش***زیارت نکرده است، بیت الولا را

زنان مدینه، چو جان در بر خود***بگیرید، دخت رسول خدا را

مبادا مبادا، گذارید تنها***در این روزها، عصمت کبریا را

زنان مدینه، به جان پیمبر***بگویید اسرار این ماجرا را

چرا شعله از بیت زهرا بلند است***ببینید، آتش زدند آن سرا را

دریغا! دریغا! که در پشت آن در***شکستند، ار کان ارض و سما را

بیایید، در آستان ولایت***که کشتند، ريحانة المصطفا را

خطاکار، آن بود، ای اهل عالم***کز اوّل رها کرد، تیر خطا را

ص: 35

خدا را در بیت توحید و آتش؟***یهودند این جانیان، یا نصارا؟

یهود و نصارا به پیغمبر خود***روا داشت کی این چنین ناروا را؟

کسی کو زند، لطمه بر روی زهرا***به قرآن که کفرش بود آشکارا

نه سهمی، ز قرآن و اسلام دارد***نه دیده است، یک لحظه رنگ حیا را

ندیده است، پیغمبری، جز محمّد***ز امّت، چنین ظلم و جور و جفا را

شراری، ز بیت الولا رفت بالا***که بگرفت در کام خود کربلا را

عدو، آتشی زد به بیت ولایت***که بگرفت، تا حشر، دودش فضا را

زمام سخن را نگهدار «میثم»***که آتش زدی، قلب اهل ولا را

***

ص: 36

مجلس دوم: جدال عقل و شهوت

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللّعنة الدّائمة علی أعدائهم أجمعين»

امیرالمؤمنین (عليه السلام) می فرمایند:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَرَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَرَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَمَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِم؛(1)

خداوند عزوجل، در وجود فرشتگان، عقل بدون شهوت و در چارپايان، شهوت بدون عقل و در وجود انسان، عقل و شهوت را با هم قرار داد، پس هر كس كه عقلش بر شهوتش پيروز گردد، از فرشتگان بهتر است و هر كس شهوتش بر عقلش پيروز گردد، از چارپايان بدتر است.»

جنگ دائمی بین عقل و شهوت

عقل همیشه انسان را به فضیلت و کمال دعوت می کند و شهوت انسان را به پستی و رذالت می کشاند. به همین سبب غفلت انسان را فرا می گیرد و مرتکب معصیت و گناه می شود. خدای متعال برای انسان راه نجات و برون رفت از

ص: 37


1- . علل الشرائع، ج1، ص5-4.

گناهان را قرار داده است و آن راه توبه می باشد. گناه به این صورت که برای امت پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می باشد برای امم سابقه نبوده است چرا که خداوند متعال نسبت به امت های گذشته به سبب گناه، عذاب های سختی بر آن ها نازل کرده است.

قرآن کریم در این باره می فرماید:

{وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَجَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَأَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ عَذاباً أَليما}؛(1) و قوم نوح را آنگاه كه پيامبران [خدا] را تكذيب كردند غرقشان ساختيم، و آنان را براى [همه] مردم عبرتى گردانيديم و براى ستمكاران عذابى پردرد آماده كرده ايم.

{وَكَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَكَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبيراً بَصيرا}؛(2) و چه بسيار نسل ها را كه ما پس از نوح به هلاكت رسانديم، و پروردگار تو به گناهان بندگانش بس آگاه و بيناست.

دو امتیاز خاص امت پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم)

اما خداوند متعال نسبت به امت پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) امتیاز خاصی قائل شده است که عبارت است از:

اولاً، خداوند متعال خود وجود پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را در میان این امت مانع نزول عذاب قرار داده است.

قرآن کریم در این باره می فرماید:

{وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فيهِمْ}؛(3)و[لی] تا تو در ميان آنان هستى، خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند، و تا آنان طلب آمرزش می كنند، خدا عذاب كننده ايشان نخواهد بود.

وثانیاً، استغفار را مانع نزول عذاب الهی معرفی فرموده است:

ص: 38


1- . سوره فرقان، آیه 37.
2- . سوره اسراء، آیه 17.
3- . سوره انفال، آیه 33.

{وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُون}؛ و تا آنان طلب آمرزش می كنند، خدا عذاب كننده ايشان نخواهد بود.

حضرت امیرالمؤمنین (عليه السلام) می فرمایند:

«كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَكُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِي فَالاسْتِغْفَار؛(1) در زمین دو امان (دو وسیله نجات) از عذاب الهى بود که یکى از آنها برداشته شد دومی را دریابید و به آن چنگ زنید؛ اما امانى که برداشته شد وجود رسول اللَّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) بود (که خداوند به برکت وجود او هرگز عذابى بر این امت نازل نکرد، ولى او از میان ما رفت) و امانى که باقى مانده «استغفار» است.»

پس مادامی که انسان ها در حال استغفار هستند در امان از عذاب الهی می باشند. قرآن کریم می فرماید:

{قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً}؛(2) بگو: «اى بندگان من - كه بر خويشتن زياده روى روا داشته ايد - از رحمت خدا نوميد مشويد. در حقيقت، خدا همه گناهان را می آمرزد، كه او خود آمرزنده مهربان است.

پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می فرمایند:

«إنّ الشّيطان قال وعزّتك يا ربّ لا أبرح أغوي عبادك ما دامت أرواحهم في أجسادهم فقال الرّبّ وعزّتي وجلالي لا أزال أغفر لهم ما استغفروني؛(3)

شيطان گفت پروردگارا به عزت تو سوگند كه تا وقتى كه روح بندگان تو در تنشان است پيوسته آنها را گمراه می كنم، خداوند فرمود به عزت و جلالم سوگند كه تا وقتى از من بخشش طلبند پيوسته آنها را می بخشم.»

معنای توبه

توبه به معنای برگشت و پشیمانی است و گاهی از جانب خدا و گاهی از

ص: 39


1- . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص483.
2- . سوره زمر، آیه 53.
3- . نهج الفصاحة، ص282.

جانب بنده می باشد. از هر دو توبه در قرآن کریم یاد شده است:

{لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحيم}؛(1) به يقين، خدا بر پيامبر و مهاجران و انصار كه در آن ساعت دشوار از او پيروى كردند ببخشود، بعد از آنكه چيزى نمانده بود كه دل هایِ دسته ای از آنان منحرف شود. باز برايشان ببخشود، چرا كه او نسبت به آنان مهربان و رحيم است.

توبه بنده یعنی برگشت از معصیت به اطاعت خداوند و توبه از جانب خدا برگشت از عقوبت به عفو و گذشت است. اما کامل ترین معنای توبه را حضرت امیر (عليه السلام) بیان می فرمایند:

«التَّوْبَةُ نَدَمٌ بِالْقَلْبِ وَاسْتِغْفَارٌ بِاللِّسَانِ وَتَرْكٌ بِالْجَوَارِحِ وَإِضْمَارُ أَنْ لَا يَعُودَ؛(2)

توبه پشيمانى دل است، و طلب آمرزش به زبان، و ترك كردن گناه، و تصميم به عدم بازگشت به گناه.»

فوریت توبه

پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در ضمن فرازی از توصیه طولانی خود به عبداللّه بن مسعود فرمودند:

«يَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تُقَدِّمِ الذَّنْبَ وَلَا تُؤَخِّرِ التَّوْبَةَ وَلَكِنْ قَدِّمِ التَّوْبَة وَأَخِّرِ الذَّنْب؛(3)

ابن مسعود! گناه را جلو نینداز و توبه را به تاخیر نینداز؛ بلکه توبه را جلو بینداز و گناه را به تاخیر بینداز.»

کسی که توبه را به تأخیر بیندازد دو مشکل بر سر راه او پدید می آید:

الف) ظلمت گناه بر او مستولی می شود تا اینکه گناه برای او عادی می شود و قلبش سیاه می شود.

از امام باقر (عليه السلام) روایت است که فرمودند:

ص: 40


1- . سوره توبه، آیه 117.
2- . عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص20.
3- . مكارم الأخلاق، ص454.

«مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَفِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيْضَاءُ فَإِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِي النُّكْتَةِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ ذَهَبَ ذَلِكَ السَّوَادُ وَإِنْ تَمَادَى فِي الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِكَ السَّوَادُ حَتَّى يُغَطِّيَ الْبَيَاضَ فَإِذَا غَطَّى الْبَيَاضَ لَمْ يَرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَيْرٍ أَبَداً وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ - {كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ}(1)؛(2)

هيچ بنده ای نيست جز آن كه در دلش نقطه سفيدى است و هر گاه گناهى كند، در آن نقطه سياهى برآيد، اگر توبه كند، آن سياهى برود و اگر دنبال گناه رود، سياهى بيفزايد تا آنجا كه همه سفيدى دل را فرو گيرد و چون آن سفيدى از سياهى گناهان پوشيده شد، ديگر صاحب آن دل سياه هرگز به خوبى و صلاح برنگردد و اين است فرموده خدا عز و جل: نه هرگز بلكه رنگ سياه بر دل آنها نقش كرده و آن كردارى كه به دست خود كرده اند.»

ب) ممکن است مرگ او ناگهان فرار رسد و مهلت و فرصتی برای توبه پیدا نکند. در خبر است:

«أنّ أكثر صياح أهل النار من التسويف، فما هلك من هلك إلّا بالتسويف؛(3)

بيشترين ناله های اهل جهنم از امروز و فردا کردن است، پس هلاک نشد کسی مگر به خاطر تاخیر انداختن و امروز و فردا کردن.»

و در وصایای پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به ابوذر آمده است:

«يَا أَبَا ذَرٍّ إِيَّاكَ وَالتَّسْوِيفَ بِعَمَلِك؛(4) اى ابا ذر! از تأخير در عمل بپرهيز.»

و امیرالمؤمنین (عليه السلام) فرمودند:

«فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ بِإِقَامَتِهِمْ عَلَى الْأَمَانِيِّ وَالتَّسْوِيف؛(5) همانا پیشینیان تو، به سبب تکیه کردن به آرزوها و امروز و فردا کردن، هلاک شدند.»

ص: 41


1- . سوره مطففین، آیه 14.
2- . الكافي، ج2، ص273.
3- . منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج4، ص411.
4- . مكارم الأخلاق، ص459.
5- . الكافي، ج2، ص136.

فضیلت توبه

از امام باقر (عليه السلام) روایت است که فرمودند:

«التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ؛(1)

توبه كننده از گناه مانند كسى است كه گناه نكرده باشد.»

و در حدیث دیگری فرمود:

«إِنَ اللَّهَ تَعَالى أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَزَادَهُ فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ، فَوَجَدَهَا؛ فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذلِكَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِينَ وَجَدَهَا؛(2)

به راستى که خدا تعالى به توبه و بازگشت بنده خود، شادتر باشد از مردى كه در شبِ تار، شتر و توشه خود را گم كرده باشد و آن را به دست آورد و بجويد، خدا به توبه بنده خود از اين راحله جسته خود شادتر است.»

و از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمودند:

«لَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ مُؤْمِنٍ تَائِبٍ وَمُؤْمِنَةٍ تَائِبَة؛(3) هيچ چيز در نزد خداوند محبوب تر از مرد مؤمن توبه كار و يا زن مؤمنه توبه كار نخواهد بود.»

مراد از خوشحالی خدا یعنی خدای متعال موجبات خوشحالی بنده را فراهم می سازد.

برخی آثار گناه

1. فراموشی و نسیان

از پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمودند:

اتَّقُوا الذُّنُوبَ فَإِنَّهَا مَمْحَقَةٌ لِلْخَيْرَاتِ إِنَّ الْعَبْدَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَنْسَى بِهِ الْعِلْمَ الَّذِي كَانَ قَدْ عَلِمَهُ؛(4)

از گناهان پرهيز كنيد، چون موجب نابودى خيرات می شوند. بنده گناه می كند و در اثر آن، علمی را كه می دانسته فراموش می نمايد.»

ص: 42


1- . الكافي، ج2، ص435.
2- . الكافي، ج2، ص435.
3- . بحار الأنوار، ج36، ص326.
4- . عدة الداعي و نجاح الساعي، ص211.

2. زوال نعمت

گناه انسان را از نعمت ها و رحمت های الهی محروم می سازد. امام صادق (عليه السلام) می فرماید پدرم فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ قَضَى قَضَاءً حَتْماً أَلَّا يُنْعِمَ عَلَى الْعَبْدِ بِنِعْمَةٍ فَيَسْلُبَهَا إِيَّاهُ حَتَّى يُحْدِثَ الْعَبْدُ ذَنْباً يَسْتَحِقُّ بِذَلِكَ النَّقِمَةَ؛(1) خدا حكم قاطع و حتمی فرموده كه نعمتى را كه به بنده ئى مرحمت فرموده: از او باز نگيرد، مگر زمانى كه بنده گناهى مرتكب شود كه بسبب آن مستحق كيفر گردد.»

3. سلب خشوع

گناه خشوع را از قلب می گیرد و انسان را قسی القلب می کند. در روایت آمده است ملامت و غضب خدا بر بنده قساوت قلب است. مردی به امیرالمؤمنین (عليه السلام) عرض کرد:

«إِنِّي قَدْ حُرِمْتُ الصَّلَاةَ بِاللَّيْلِ، فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) : أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ ذُنُوبُكَ؛(2)

اى امير مؤمنان! از نماز شب، محروم می شوم (چه كنم؟) حضرت فرمودند: تو مردى هستى كه گناهانت تو را به زنجير كشانده اند.»

و در حدیث قدسی است:

«... إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِي عَنْ قُلُوبِهِمْ؛(3) خداى متعال به داود چنين وحى كرد: به بندگان من بگو كه ميان من و خودشان عالمی را قرار ندهند كه دلباخته و فريب خورده دنيا است، زيرا كه چنين عالمی آنان را از ياد من و از راه دوستى من و مناجات كردن با من دور می سازد؛ اين گونه عالمان راهزنان بندگان منند، و كمترين كارى كه با ايشان می كنم آن است كه شيرينى محبت و مناجات با خودم را از دل های ايشان دور می كنم.»

ص: 43


1- . الكافي، ج2، ص273.
2- . التوحيد (للصدوق)، ص97.
3- . الكافي، ج1، ص46.

4. عدم استجابت دعا

از امام باقر (عليه السلام) روایت است که فرمودند:

«إِنَّ الْعَبْدَ يَسْأَلُ اللَّهَ الْحَاجَةَ فَيَكُونُ مِنْ شَأْنِهِ قَضَاؤُهَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ أَوْ إِلَى وَقْتٍ بَطِيءٍ فَيُذْنِبُ الْعَبْدُ ذَنْباً فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لِلْمَلَكِ لَا تَقْضِ حَاجَتَهُ وَاحْرِمْهُ إِيَّاهَا فَإِنَّهُ تَعَرَّضَ لِسَخَطِي وَاسْتَوْجَبَ الْحِرْمَانَ مِنِّي؛(1)

همانا بنده از خدا حاجتى می خواهد كه اقتضا دارد، زود يا دير برآورده شود، سپس آن بنده گناهى مرتكب می شود، و خداى تبارك و تعالى به فرشته می فرمايد: حاجتش را روا مكن و او را از آن محروم دارد: زيرا در معرض خشم من در آمد و سزاوار محروميت من گشت.»

و امیرالمؤمنین (عليه السلام) در دعای کمیل می فرماید:

«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ النِّقَمَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلاَءَ؛(2)

خدایا! بیامرز برای من آن گناهانی را که پرده حرمت را می درد، خدایا! بیامرز برای من آن گناهانی را که کیفرها را فرو می بارند، خدایا! بیامرز برایم گناهانی را که نعمت ها را دگرگون می سازند، خدایا! بیامرز برایم آن گناهانی را که دعا را باز می دارند، خدایا! بیامرز برایم گناهانی که بلا را نازل می کند.»

نکته ای که انسان نباید فراموش کند این است که نباید گناهان کوچک را سبک شمارد چرا که اصرار بر آنها خود کبیره است. شاعر عرب می گوید:

خل الذنوب صغيرها***وكبيرها فهو التقى

واصنع كماش فوق أر***ض الشوك يحذر ما يرى

لا تحقرن صغيرة***إن الجبال من الحصى(3)

ص: 44


1- . الكافي، ج2، ص271.
2- . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص844.
3- . شعر از ابن المعتز.

گناهان را از كوچك و بزرگ ترك كن كه حقيقت تقوا همين است. مانند كسى باش كه در يك زمين پر خار با نهايت احتياط گام بر می دارد. گناهان صغيره را كوچك مشمار كه كوه ها از سنگ ريزه ها تشكيل می شود.

5. نزول بلا

خدای متعال در قران کریم می فرماید:

{فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصيبَهُمْ عَذابٌ أَليم}؛(1) پس كسانى كه از فرمان او تمرّد می كنند بترسند كه مبادا بلايى بايشان رسد يا به عذابى دردناك گرفتار شوند.

{وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديد}؛(2) و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزارى كنيد، [نعمت] شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسى نماييد، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.

و امیرالمؤمنین (عليه السلام) فرمودند:

«تَوَقَّوْا الذُّنُوبَ، فَمَا مِنْ بَلِيَّةٍ وَلَانَقْصِ رِزْقٍ إِلَّا بِذَنْبٍ حَتَّى الْخَدْشَ وَالنَّكْبَةَ وَالْمُصِيبَة؛(3) از گناهان بپرهیزید، زیرا هیچ بلا و کم شدن روزی حتی خراش ها و زخم های بدن و سقوط و افتادن و هر مصیبتی از گناهان سرچشمه می گیرد.»

و حضرت امام علی بن موسی الرضا (عليه السلام) می فرمایند:

«كُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبَادُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلَاءِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَعْرِفُونَ؛(4) هرگاه مردم به گناهانی تازه که قبلاً به انجام آن نمی پرداختند، آلوده شوند، با بیماری ها و مشکلات جدید که برایشان ناآشنا خواهد بود مواجه گردند.»

و در حدیث قدسی آمده است:

ص: 45


1- . سوره نور، آیه 63.
2- . سوره ابراهیم، آیه 7.
3- . التمحيص، ص37.
4- . الكافي، ج2، ص275.

«إِذَا عَصَانِي مَنْ عَرَفَنِي، سَلَّطْتُ عَلَيْهِ مَنْ لَايَعْرِفُنِي؛(1)

هنگامی که شخصی که مرا می شناسد نافرمانی ام کند، شخصی را که مرا نمی شناسد بر او مسلط می کنم.»

یکی از گناهان ابلیس اصرار بر گناه بود و اگر بر گناه اصرار نمی ورزید مورد عفو قرار می گرفت در حالی که آدم و حوا که تنها ترک اولی(2) کرده بودند و نه معصیت، توبه کردند و مورد رحمت پروردگار قرارگرفتند.

{وَعَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى * ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَهَدى}؛(3)

و [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت. سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او ببخشود و [وى را] هدايت كرد.

داستان بشر حافی

بشر حافی روزگاری را در بغداد به لهو و لعب گذرانده بود. هنگامی که امام کاظم (عليه السلام) از کنار خانه او می گذشت، صدای ساز و آواز از خانه او بلند بود. موسی بن جعفر (عليهما السلام) از کنیزی که از منزل بشر بیرون آمد پرسید: «صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟» کنیز در پاسخ گفت: «او آزاد است». امام فرمود: «راست گفتی! اگر او بنده بود از مولای خود می ترسید». وقتی که کنیز وارد خانه شد، بشر را از برخورد امام کاظم (عليه السلام) با خود آگاه کرد (بدون آن که موسی بن جعفر (عليهما السلام) را شناخته باشد). بشر با پای برهنه از خانه بیرون آمد و به دنبال امام کاظم (عليه السلام) راه افتاد و در نتیجه گفتگوی با امام (عليه السلام) توبه کرد.(4)

امیرالمؤمنین (عليه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند:

«إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ

ص: 46


1- . الكافي، ج2، ص276.
2- . تَرکِ اَولی، به معنای انجام کار خوب و ترک کار خوب تر است.
3- . سوره طه، آیات 121 و122.
4- . منهاج الکرامه، ص59.

عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار؛(1)

گروهی خدا را برای چشم داشت، می پرستند این پرستش بازرگانان است. گروهی او را از روی ترس عبادت می کنند و این عبادت بردگان است، و گروهی او را سپاس مندانه می پرستند و این پرستش آزادگان است.»

در حدیث قدسی است که خدای متعال فرمود:

«عبدي أطعني اجعلك مثلي؛(2) بنده ی من! مرا اطاعت كن تا تو را مثل خود سازم.»

بارالها توفیق عبادت و بندگی راستینت را به ما عطا بفرما. آمین یا رب العالمین، بحق محمد و آله الطاهرین.

در توسل به حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (عليها السلام)

«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَمَوْلَاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(3) ای فاطمه زهرا، ای دختر دلبند محمّد، ای نور چشم رسول خدا، ای سرور و بانوی ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

محدث قمی (رحمه اللّه) می نویسد:

«بدان كه در روز وفات(4)

آن حضرت اختلاف بسيار است واظهر نزد احقر آن است كه وفات آن حضرت در سوم جمادى الاخره واقع شده چنانكه مختار جمعى از بزرگان علماء است. واز براى من شواهدى است بر اين مطلب كه جاى ذكرش نيست. پس بقاى

ص: 47


1- . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص510.
2- . مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين (عليه السلام) ، ص104.
3- . فرازی از دعای توسل.
4- . وفات كلمه ای است عام كه شامل مرگ طبيعي و شهادت می شود؛ در بسياري از كتاب های معتبر، نسبت به شهادت امير مؤمنان و امام حسين (عليهما السلام) و جعفر طيار و نیز از کشته شدن عمر و عثمان تعبیر وفات به كار رفته است.

آن حضرت بعد از پدر بزرگوار خود، نود وپنج روز بوده. واگرچه در روايت معتبر وارد شده است كه مدت مكث آن مخدّره بعد از پدر خود در دنيا هفتاد وپنج روز بوده لكن توان وجهى براى آن ذكر كرد به بيانى كه مقام ذكرش در اينجا نيست ولكن خوب است عمل شود به هر دوطريق در اقامه مصيبت وعزاى آن حضرت چنانكه فعلاً معمول است. به هرحال؛ بعد از پدر بزرگوار خود در دنيا چندان مكث نكرد وپيوسته نالان وگريان بود، در آن مدت قليل آن قدر اذيّت ودرد كشيد كه خداى داند واگر كسى تأمّل كند در آن كلمات كه اميرالمؤ منين (عليه السلام) بعد از دفن فاطمه (عليها السلام) با قبر پيغمبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) خطاب كرد می داند كه چه مقدار بوده صدمات آن مظلومه. و از آن كلمات است:

سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَظافُرِ اُمَّتِكَ عَلى هَضْمِها فَاحْفِهَا السُّؤالَ وَاسْتَخْبِرْهَا الْحالَ فَكَمْ مِنْ غَليلٍ مُعْتَلَجٍ بِصَدْرِه ا لَمْ تَجِدْ اِلى بَثِّهِ سَبيلاً وَسَتَقُولُ وَيْحَكُمُ اللّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ.

حاصل عبارت آنكه اميرالمؤمنين (عليه السلام) با رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می گويد: وبه زودى خبر خواهد داد ترا دختر تو به معاونت و يارى كردن امت تو يكديگر را بر غصب حق من و ظلم كردن در حق او، پس از او بپرس احوال را چه بسيار غم ها و دردهای سوزنده كه در سينه فاطمه (عليها السلام) بر روى هم نشسته بود كه كسى نمی توانست اظهار كند و بزودى همه را به شما عرض خواهد كرد و خدا براى او حكم خواهد كرد واوبهترين حكم كنندگان است.

ابن بابويه به سند معتبر روايت كرده است كه (بَكّائُون) يعنى بسيار گريه كنندگان پنج نفر بودند: آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه بنت محمد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) وعلى بْن الحُسين صَلَواتُ اللّه عَلَيْهم اَجْمَعين.

اما آدم پس در مفارقت بهشت آن قدر گريست كه به روى وخَدّ او اثر گريه مانند دو نهر مانده بود؛ واما يعقوب پس بر مفارقت يوسف آن قدر گريست كه نابينا شد تا آنكه گفتند به او: به خدا سوگند كه پيوسته ياد می كنى يوسف را تا آنكه خود را مريض وبدنت را از غصّه گداخته كنى يا هلاك شوى ؛ اما يوسف پس آن قدر در مفارقت يعقوب گريست تا آنكه اهل زندانى كه يوسف در آنجا محبوس بود از گريه اومتاءذى شدند و گفتند به اوكه يا در شب گريه كن و روز ساكت باش تا ما آرام

ص: 48

بگيريم يا در روز گريه كن ودر شب ساكت باش، پس با ايشان صلح كرد كه در يكى از آن دووقت گريه كند ودر ديگرى ساكت باشد؛ و اما فاطمه (عليها السلام) پس آنقدر گريست بر وفات رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) كه اهل مدينه از گريه اومتاءذى شدند وگفتند به اوكه ما را آزار كردى از بسيارى گريه خود، پس آن حضرت می رفت به مقبره شهداى احد وآنچه می خواست می گريست وبه سوى مدينه برمی گشت؛ واما على بن الحسين (عليه السلام) پس بر مصيبت پدر خود بيست سال گريست وبه روايتى چهل سال وهرگز طعام نزد اونگذاشتند كه گريه نكند وهرگز آبى نياشاميد كه نگريد تا آنكه يكى از آزاد كرده های آن حضرت گفت: فداى توشوم يابن رسول اللّه! می ترسم كه خود را از گريه هلاك كنى، حضرت فرمود كه (شكايت می كنم مصيبت واندوه خود را به سوى خدا و می دانم از خدا آنچه شما نمی دانيد) همانا من هرگز به ياد نمی آورم شهادت فرزندان فاطمه را مگر آنكه گريه در گلوى من می گيرد.

شيخ طوسى به سند معتبر از ابن عباس روايت كرده است كه چون هنگام وفات حضرت رسول (صلی اللّه عليه وآله وسلم) شد آن قدر گريست كه آب ديده اش بر محاسن مباركش جارى شد گفتند: يا رسول اللّه! سبب گريه شما چيست؟ فرمود: گريه می كنم براى فرزندان خود وآنچه نسبت به ايشان خواهند كرد بَدانِ امّت من بعد از من، گويا می بينم فاطمه دختر خود را که بر او ستم كرده باشند بعد از من و او ندا كند كه يا اَبَتاه، واَحدى از امت من او را یاری نكند؛ چون فاطمه (عليها السلام) اين سخن را شنيد گريست، حضرت رسول (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود كه گريه مكن اى دختر من، فاطمه (عليها السلام) گفت: گريه نمی كنم براى آنچه بعد از توبا من خواهند كرد وليكن می گريم از مفارقت تو يا رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) . حضرت فرمود كه بشارت باد ترا اى دختر من كه زود به من ملحق خواهى شد وتو اول كسى خواهى بود كه از اهل بيت من به من ملحق می شود.»(1)

یا فاطمه زهرا (عليها السلام)

ای مهین بانوی نُه خانه خلاق قِدَم***سرّ ناموس رسول مدنی خاتم

ص: 49


1- . منتهی الآمال، ج1، ص365-361.

ای تو خاتون همه کشور ملک و ملکوت***ای تو بانوی همه ملک عرب تا به عجم

ای فروزان فر امکان ز سر دوش انداز***گر نبودی تو جهان بود گروگان عدم

توئی آن دختر نیکو که به رعنائی تو***مادر دهر نیاورد و نیارد ز عدم

دختر اینگونه به صلب ازلیت نایاب***وه چه بانو که بود فخر خواتین امم

نه به پشت قدم این نقش و نه در بطن حدوث***پس از این نقش مجرد فلقد جف قلم

تو اگر سلسله جنبان نشدی هیچ نبود***کی به هستی ز عدم خانه کسی داشت قدم؟

مطلع شمس جمال و أفق ماه جلال***مشرق سر وجود و فلک خلق و شیم

چادر عفتت از بارقه نور خدا***پرده عصمتت از اقمشه شهر قدم

بطن در بطن همه بارقه نور ازل***صلب در صلب همه لامعه علم و کرم

مام در مام همه صاحب جاه و حشمت***باب در باب همه قبله حاجات امم

پدران تو همه یکه سواران وجود***مادران تو همه صاحب اعزاز و حشم

ص: 50

پسران تو بزرگان همه کون و مکان***ابن در ابن همه شمس ضحی بدر ظلم

خجل از سبحه سجاده زهدت یحیی***بنده قدس تو عیسی و کنیزت مریم

فخر جاروب کشیّ حرمت با حوا***شرف بندگی خاک درت با آدم

همسرت حیدر و زو فخر کنی بر حواء***پدرت احمد و زو طعنه زنی بر عالم

عرش بر خاک فتد تا که ببوسد خاکت***بهر تعظیم درت پشت کند گردون خم

معنی سوره قدری و ظهور طاها***بضعه حضرت یاسین و به قرآن توأم

***

بتاب اى مه، تو بر کاشانه من***که تاریک است امشب خانه من

بتاب اى مه، که بینم روى نیلى***بشویم در دل شب جاى سیلى

بتاب اى مه که تا با قلب خسته***دهم من غسل، پهلوى شکسته

بتاب اى مه که شُویم من شبانه***ز اشک دیده، جاى تازیانه

بتاب اى مه که تا کلثوم و زینب***ببیند روى مادر در دل شب

بتاب اى مه حسن مادر ندارد***حسین من کسى بر سر ندارد

بتاب اى مه گلستانم خزان شد***به زیر خاک، زهراى جوان شد

***

شهر پیغمبر محیط غم شده***زانوی سردار خیبر خم شده

ص: 51

آسمان بر اشک او مبهوت بود***جان شیرینش در آن تابوت بود

او پی تابوت زهرا می دوید***نه، بگو تابوت، او را می کشید

کم کم از دستش زمام صبر رفت***با دو زانو تا کنار قبر رفت

زانویش لرزید اما پا فشرد***دست ها را جانب تابوت برد

خواست گیرد آن بدن را روی دست***زانویش لرزید باز از پا نشست

کرد چشمی جانب تابوت باز***گشت با جانان خود گرم نیاز

کای وجودت عرش حق را قائمه***یاریم کن یاریم کن فاطمه

یاریم کن کز زمین بردارمت***با دو دست خود به گل بسپارمت

وای بر من مرده ام یا زنده ام***قبر تو یا قبر خود را کنده ام

آسمان، اشک علی را پاک کن***جای محبوبم مرا در خاک کن

این چراغ چشم خون بار من است***این همان تنهاترین یار من است

صبر کردم تا شکست آئینه ام***ای نفس با جان برآ از سینه ام

یا محمد دختر خود را بگیر***لاله نیلوفر خو را بگیر

در دل شب پر شکسته بلبلی***برده بهر باغبان خونین گلی

گل مگو پامال گشته لاله ای***برگ برگش را صدای ناله ای

خاک، گلی می شد زاشک جاری اش***تا کند دستی زرحمت یاری اش

ناگهان از آن بهشت بی نشان***گشت بیرون دست های باغبان

کای شکسته بال و پر بلبل بیا***وی به قلبت مانده داغ گل بیا

باغبانم، هست و بودم را بده***یا علی یاس کبودم را بده

از چه یاسم این چنین پرپر شده***لاله من باغ نیلوفر شده

ای بیابان گل زاشک جاری ات***آفرین بر این امانت داری ات

باغبان تا یاس پرپر را گرفت***اشک خجلت چشم حیدر را گرفت

ص: 52

یا محمد از رخت شرمنده ام***فاطمه جان داده و من زنده ام

شاخه یاست اگر بشکسته بود***دست های باغبانت بسته بود

***

نیافریده خداوند کردگار احد***زنی بمرتبه و جاه دختر احمد

سزد که فاطمه را دختر خدا گویم***نگفته بود اگر لم یلد و لم یولد

***

علی تابوت زهرا را چو می برد***برای اولین بار او زمین خورد

***

می گفت زهرا فریاد زین درد***یک مرد تنها یک شهر نامرد

یکدست می زد بگوشت بشکست***یکدست دست حق را می بست

حق را می زد دست باطل***زهرا مقتول قنفذ قاتل

آنروز دل ها شد پاره پاره***بشکست در گوش یک گوشواره

***

با پهلوی بشکسته حامی عدل و دین شد***از بس زدند او را او نقش بر زمین شد

تنها نه یک مغیره هر کس که بود آنجا***با هر چه داشت در دست می زد به جسم

زهراء

***

سلام ما سلام ما به رحمت و به جود تو***سلام ما سلام ما به چهره ی كبود تو

سلام ما سلام ما به قلب داغديده ات***سلام ما سلام ما به قامت خميده ات

سلام ما سلام ما به طفل نا اميد تو***سلام ما سلام ما به محسن شهيد تو

سلام ما سلام ما به چهره ی خجسته ات***سلام ما سلام ما به پهلوى شكسته ات

ص: 53

سلام ما سلام ما به گريه های دخترت***سلام ما سلام ما به ناله های شوهرت

سلام ما سلام ما به نغمه ی حجاز تو***سلام ما سلام ما به آخرين نماز تو

سلام ما سلام ما به صحنه ی مدينه ات***سلام ما سلام ما به خون زخم سينه ات

سلام ما سلام ما به قلب پر زداغ تو***سلام ما سلام ما به قبر بى چراغ تو

***

ای مدینه شهر زیبای رسول***ای مدینه شهر عذرای بتول

ای مدینه مدفن زهرای ما***در تو پنهان گل بن گل های ما

لحظه ای بنشین به باب گفتگو***قصه پروانه را با من بگو

خانه مولا کدامین خانه است***شمع مولا از چه بی پروانه است

شمع بی پروانه را تو دیده ای***آتش آن خانه را تو دیده ای

آتشی که خانه را ویرانه کرد***در وجود فاطمه کاشانه کرد

ضرب در، پهلوی زهرا را شکست***آه زهرا عرش اعلا را شکست

غنچه ای پرپر ز دامانش فتاد***محسنش آن پاره جانش فتاد

ای مدینه شهر اندوه علی***مخزن اسرار انبوه علی

ای مدینه شاهد وحی جلی***خود شنیدی لافتی الا علی

از ملا ئک این سرود و این شعار***نغمه لاسیف الا ذولفقار

وحی مُنزل محرم آن خانه بود***خانه زهرا مگر ویرانه بود

دست مولا از عداوت بسته شد***جان مولا از شقاوت خسته شد

در کجا رسم جوانمردی بود***مرد را پاسخ به نامردی بود

ای مدینه این همه تو دیده ای***زان سبب گل های ما را چیده ای

سینه ام مملو زاندوه و غم است***زینب دل خسته غرق ماتم است

یاد زهرا در وجودش زنده است***رفته زهرا لیک روحش مانده است

ص: 54

یاعلی زینب دلش بشکسته شد***کوله بار کربلایش بسته شد

ابن ذی الجوشن چو خنجر بر کشید***مرغ عشق از جان زینب پر کشید

(جعفری) جانش فدای زینبت***افکند سر را به پای زینبت

ص: 55

مجلس سوم: راه هدایت

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة على أعدائهم أجمعين»

سهل بن سعد می گوید: اباذر با گروهى از اصحاب پيامبر اكرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) نشسته بود، من نيز از آن جمله بودم در این هنگام على بن ابى طالب (عليه السلام) آمد. اباذر چشم به آن حضرت دوخت و برگشت و رو به جمعيت نموده گفت:

«مَنْ لَكُمْ بِرَجُلٍ مَحَبَّتُهُ تُسَاقِطُ اَلذُّنُوبَ عَنْ مُحِبِّيهِ كَمَا تُسَاقِطُ اَلرِّيحُ اَلْعَاصِفُ اَلْهَشِيمَ مِنَ اَلْوَرَقِ عَنِ اَلشَّجَرِ؛ چه کسی مي تواند مردى را كه محبت او گناهان را چنان می زدايد همچون بادى شديد و سخت كه برگ را از درخت می ريزد معرفى كند؟

سَمِعْتُ نَبِيَّكُمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ يَقُولُ لَهُ ذَلِكَ. قَالُوا مَنْ هُوَ يَا أَبَاذَرٍّ؟ قَالَ: هُوَ اَلرَّجُلُ اَلْمُقْبِلُ إِلَيْكُمْ اِبْنُ عَمِّ نَبِيِّكُمْ، سَمِعْتُهُ يَقُولُ - عَلِيٌّ بَابُ عِلْمِي وَمُبِينٌ لِأُمَّتِي مَا أُرْسِلْتُ بِهِ مِنْ بَعْدِي، حُبُّهُ إِيمَانٌ وَبُغْضُهُ نِفَاقٌ، وَاَلنَّظَرُ إِلَيْهِ بِرَأْفَةٍ وَمَوَدَّةٍ عِبَادَةٌ؛ من از پيامبر اكرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) شنيدم که در باره او چنين می فرمود، گفتند آن كيست؟ گفت: همين مردى كه به جانب شما می آيد، پسر عموى پيامبرتان، شنيدم می فرمود: على باب علم من، روشن گر تمام چيزهائى است كه من از جانب پروردگار براى امت آورده ام، پس از من. حب على ايمان و دشمنى با او نفاق است تماشاى او با مهربانى و علاقه عبادت است.

وَسَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ يَقُولُ: مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِي أُمَّتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَمَنْ رَغِبَ عَنْهَا هَلَكَ وَمَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي

ص: 56

إِسْرَائِيلَ؛ و از پيامبر اكرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) شنيدم که می فرمود: مثل اهل بيت من در امتم مانند كشتى نوح است، هر كه سوار آن شد نجات يافت و هر كه فاصله گرفت غرق شد، و مانند باب حطه(1)

در بنى اسرائيل است.

ثُمَّ قَالَ: يَا بَاذَرٍّ مَنْ عَمِلَ لآِخِرَتِهِ كَفَاهُ اَللَّهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ وَآخِرَتِهِ وَمَنْ أَحْسَنَ فِيمَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اَللَّهِ كَفَاهُ اَللَّهُ اَلَّذِي بَيْنَهُ وَبَيْنَ عِبَادِهِ وَمَنْ أَحْسَنَ سَرِيرَتَهُ أَحْسَنَ اَللَّهُ عَلاَنِيَتَهُ؛ سپس فرمود: يا اباذر هر كه عمل براى آخرت خود كند، خداوند امور دنيا و آخرتش را كفايت خواهد كرد، و هر كه بين خود و خدا به نيكى پردازد، خداوند آنچه بين او و مردم است برايش درست می كند، و هر كه قلبش را اصلاح نمايد خداوند ظاهر او را نيكو می نمايد.

إِنَّ لُقْمَانَ اَلْحَكِيمَ قَالَ لاِبْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ: يا بُنَيَّ، مَنَ ذَا اَلَّذِي اِبْتَغَى اَللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَلَمْ يَجِدْهُ، وَمَنْ ذَا اَلَّذِي لَجَأَ إِلَى اَللَّهِ فَلَمْ يُدَافِعْ عَنْهُ، أَمْ مَنْ ذَا اَلَّذِي تَوَكَّلَ عَلَى اَللَّهِ فَلَمْ يَكْفِهِ، ثُمَّ مَضَى يَعْنِي عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ؛ لقمان حكيم به فرزندش در حالى كه او را پند مي داد گفت: پسرم چه كسى جوياى خدا شد او را نيافت؟ و چه كسى به خدا پناه برد خدا از او دفاع نكرد؟ و چه كس به خدا توكل كرد وخداوند كار او را درست نكرد؟

فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اَللَّهُ: وَاَلَّذِي نَفْسُ أَبِي ذَرٍّ بِيَدِهِ، مَا مِنْ أُمَّةٍ اِئْتَمَّتْ أَوْ قَالَ اِتَّبَعَتْ رَجُلاً وَفِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَدِينِهِ مِنْهُ إِلاَّ ذَهَبَ أَمْرُهُمْ سَفَالاً؛(2) سپس على (عليه السلام) رد شد. ابوذر جمعيت را مخاطب قرار داده گفت: قسم به کسی که جان اباذر در اختيار اوست، هيچ امتى نيست كه پيشوا قرار داد (يا گفت پيروى كرد از شخصى) و حال اين كه در ميان آنها داناتر از آن شخص به خدا و دين وجود دارد مگر اين كه كار آنها تباه شده است.»

ص: 57


1- . «باب حطه» در بنى اسرائيل درى بوده كه همه بايد هنگام عبور از آن در مقابل خداى عز و جل سر تعظيم فرود می آوردند. اهل بيت (عليها السلام) از اين جهت به «باب حطه» تشبيه شده اند كه همه مردم بايد در مقابل ايشان سر تعظيم فرود آورند و سخن ايشان را بپذيرند، تا بدين وسيله در مقابل خداوند اظهار تعظيم و خضوع نموده باشند. به بحار الانوار: ج13، ص185-180 مراجعه شود. (پاورقی أسرار آل محمد (عليها السلام) ، ص31).
2- . بحارالانوار، ج27، ص112.

ابوذر (رحمه اللّه) این حدیث را از پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) نقل کرده است. با دقت و تامل در روایت، انسان به طور یقین در می یابد که راه سعادت دنیا و آخرت در گرو محبت و عمل به فرمایشات امیرالمؤمنین (عليه السلام) و فرزندان معصوم ایشان می باشد.

ابان بن ابی عیاش می گوید: بر على بن الحسين امام زین العابدین (عليه السلام) وارد شدم، ابو طفيل عامر بن واثله صحابى رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) كه از بزرگان اصحاب امیرالمؤمنین (عليه السلام) نيز بود در محضر حضرتش نشسته بود، عمر بن ابى سلمه پسر امّ سلمه همسر پيامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را هم نزد حضرتش ديدم. در طى سه روز و هر روز از صبح تا شب همۀ كتاب را بر او و ابو طفيل و على بن الحسين (عليهما السلام) به اين صورت كه هر روز صبح عمر و عامر نزد حضرت می آمدند و كتاب را بر حضرتش می خواندند كه سه روز طول كشيد. حضرت به من فرمود:

«سليم راست گفته، خداى رحمتش كند، همه اينها احاديث ما است، می شناسيمش.»

ابو طفيل و عمر بن ابى سلمه گفتند: حديثى در آن نيست كه آن را از على (عليه السلام) و سلمان و ابوذر و مقداد نشنيده باشيم. به ابو الحسن على بن الحسين (عليهما السلام) گفتم: فدايت گردم! برخى از مطالب كتاب برايم سنگين است چرا كه در آن هلاك همۀ امت محمد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) از مهاجران و انصار و تابعان به جز شما اهل بيت و پيروان شما آمده است. فرمود:

«يَا أَخَا عَبْدِ الْقَيْسِ، أَ مَا بَلَغَكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) قَالَ: إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ فِي قَوْمِهِ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ وَكَمَثَلِ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ؛ اى برادر عبد القيسى! آيا نشنيده ای كه رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود: اهل بيتم در ميان امتم مانند كشتى نوح در ميان قومش هستند كه هر كه سوار شد نجات يافت و هر كه از آن روى گرداند غرق گرديد، و مانند باب حطّه در ميان بنى اسرائيل»؟

گفتم: آرى! شنيده ام.

فرمود: چه كسى تو را حديث كرد؟ گفتم: از بيش از صد فقيه شنيده ام... .

ص: 58

سپس عمر بن ابى سلمه رو كرد به من و گفت: به خدا سوگند! من از كسى شنيده ام كه از همۀ اينان بهتر است؛ از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) شنيدم، با همين دو گوشم شنيدم و قلبم آن را در خود جاى داد.

راوی می گوید سپس حضرت على بن الحسين (عليهما السلام) رو كرد به من و فرمود:

أَ وَلَيْسَ هَذَا الْحَدِيثُ وَحْدَهُ يَنْتَظِمُ جَمِيعَ مَا أَفْظَعَكَ وَعَظُمَ فِي صَدْرِكَ مِنْ تِلْكَ الْأَحَادِيثِ؟ اتَّقِ اللَّهَ يَا أَخَا عَبْدِ الْقَيْسِ، فَإِنْ وَضَحَ لَكَ أَمْرٌ فَاقْبَلْهُ وَإِلَّا فَاسْكُتْ تَسْلَمْ وَرُدَّ عِلْمَهُ إِلَى اللَّهِ فَإِنَّكَ بِأَوْسَعَ مِمَّا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ؛(1)

آيا همين يك حديث به تنهايى تمام آنچه را كه از آن احاديث بر تو ناگوار و سخت و باور نكردنى آمده، هموار و قابل هضم نمی سازد؟ اى برادر عبد القيسى! تقواى خدا پيشه كن؛ اگر موضوعى براى تو روشن بود آن را بپذير وگرنه خاموشى پيشه كن و علم آن را به خدا واگذار، چرا كه آزادى و حق چنين كارى را دارى.»

حقانیت شیعه

بعضی گفته اند حقانیت شیعه از این دو آیه به دست می آید:

1. {قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى}؛(2) بگو: «به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم، مگر دوستى درباره خويشاوندان.»

2. {قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلا}؛(3) بگو: بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمی كنم، جز اينكه هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پيش گيرد].»

راه خدا منحصراً در دوستی اهل بیت (عليهم السلام) است. البته محب و دوست واقعی در اعمال و کردار از آن انوار مقدس متابعت کامل می کند. پس جمع بین آیات اقتضای شیعه بودن و حقانیت آن را دارد. بدیهی است انتخاب راه دین بدون

ص: 59


1- . بحار الأنوار، ج23، ص124.
2- . سوره شورى، آیه 23.
3- . سوره فرقان، آیه 57.

انتخاب الهی راه ضلالت و گمراهی است. خدای متعال می فرماید:

«{فَإِنْ لَمْ يَسْتَجيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين}؛(1) پس اگر تو را اجابت نكردند، بدان كه فقط هوس های خود را پيروى می كنند؛ و كيست گمراه تر از آن كه بی راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند؟ بی ترديد خدا مردم ستمگر را راهنمايى نمی كند.»

گمراهی این است که انسان راهی انتخاب کند که بدون راهنمای خدا باشد.

ابن أبى نصر از أبى الحسن (عليه السلام) روايت كرده كه در معنى آیه شریفه فرمود:

«مَنِ اتَّخَذَ دِينَهُ رَأْيَهُ بِغَيْرِ إِمَامٍ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى؛(2) منظور كسى است كه دين خويش را به رأى و نظر خود گرفته باشد نه از امامی از امامان راهنما.»

و از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمودند:

«مَنْزِلَةُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَسَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ، تَعَلَّمُوا مِنْ عَالِمِ أَهْلِ بَيْتِي وَمَنْ تَعَلَّمَ مِنْ عَالِمِ أَهْلِ بَيْتِي نَجَا؛(3)

جایگاه اهل بیتم در میان شما مانند کشتی نوح است، هر که سوار آن شود نجات می یابد و هر که از آن تخلف ورزد غرق و نابود می شود. از عالم اهل بیتم بیاموزید، و هر که از عالم اهل بیتم بیاموزد نجات می یابد.»

امیرالمؤمنین (عليه السلام) در نهج البلاغه می فرماید:

«إِنَّمَا مَثَلِي بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي الظُّلْمَةِ يَسْتَضِيءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا فَاسْمَعُوا أَيُّهَا النَّاسُ وَعُوا وَأَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا؛(4) به درستى كه مثل من در ميان شما مثل چراغي است در تاريكى، روشنى می طلبد به او كسى كه داخل شود در آن تاريكى، پس بشنويد اى مردمان و حفظ نمائيد، و حاضر سازيد گوش های قلب ها را تا بفهميد.»

ص: 60


1- . سوره قصص، آیه 50.
2- . الكافي، ج1، ص374.
3- . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج17، ص244.
4- . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص278.

در مدت ضربت خوردن حضرت امیرالمؤمنین (عليه السلام) تا شهادت آن حضرت، مطالب و توصیه های زیادی از آن حضرت نقل شده است. از جمله منصور بن عمرو بن حمق خزاعى گويد:

«أُغْمِيَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) حِينَ ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ فَأَفَاقَ وَهُوَ يَقُولُ: طُوبى لَهُمْ وَطُوبَى لَكُمْ وَطُوبَاهُمْ أَفْضَلُ مِنْ طُوبَاكُمْ. قَالَ قُلْتُ: صَدَقْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، طُوبَاهُمْ بِرُؤْيَتِكَ، وَطُوبَانَا بِالْجِهَادِ مَعَكَ، وَطُوبَانَا بِطَاعَتِكَ، وَمَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ طُوبَاهُمْ أَفْضَلُ مِنْ طُوبَانَا؟ قَالَ (عليه السلام) : أُولَئِكَ شِيعَتِيَ الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِكُمْ يُطِيقُونَ مَا لَا تُطِيقُونَ وَيَحْمِلُونَ مَا لَا تَحْمِلُون؛(1)

زمانى كه امير المؤمنين (عليه السلام) به وسيله شمشير ابن ملجم لعنه اللّه ضربه خورد بيهوش شد، زمانى كه به هوش آمد می فرمود: خوشا به حالشان و خوشا به حال شما، و نيك بختى آن ها را از نيك بختى شما بهتر است، گفتم: راست می گويى اى امير مؤمنان! نيك بختى آنان به ديدن تو و نيك بختى ما به جهاد با تو و اطاعت از توست، چه كسانى هستند آن ها كه نيك بختي شان بهتر از نيك بختى ماست؟ امام (عليه السلام) فرمود: آن ها شيعيان من هستند كه بعد از شما خواهند آمد، قدرت دارند بر آنچه شما بر آن قدرت نداريد و تحمل می كنند آنچه را كه شما نمی توانيد تحمل كنيد.»

برخی ویژگی های شیعه واقعی

البته شیعه واقعی دارای شرایطی است که خود مباحث مفصلی می طلبد. از جمله در روایتی از حضرت رضا (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:

«لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَ مُسْلِماً أَوْ ضَرَّهُ أَوْ مَاكَرَهُ؛(2)

از ما نيست كسى كه با مسلمانى خيانت كند یا به او زيانى رساند يا با او حيله كند.»

ص: 61


1- . مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص96: «عَنْ مَنْصُورِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْحَمِقِ الْخُزَاعِيِّ قَالَ: أُغْمِيَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) حِينَ ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ فَأَفَاقَ وَهُوَ يَقُولُ: طُوبى لَهُمْ وَطُوبَى لَكُمْ وَطُوبَاهُمْ أَفْضَلُ مِنْ طُوبَاكُمْ. قَالَ قُلْتُ: صَدَقْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ طُوبَاهُمْ بِرُؤْيَتِكَ وَطُوبَانَا بِالْجِهَادِ مَعَكَ وَطُوبَانَا بِطَاعَتِكَ وَمَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ طُوبَاهُمْ أَفْضَلُ مِنْ طُوبَانَا؟ قَالَ (عليه السلام) : أُولَئِكَ شِيعَتِيَ الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِكُمْ يُطِيقُونَ مَا لَا تُطِيقُونَ وَيَحْمِلُونَ مَا لَا تَحْمِلُون».
2- . صحيفة الإمام الرضا (عليه السلام) ، ص43.

و از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمود:

«مَنْ آذَى جَارَهُ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ رِيحَ الْجَنَّةِ {وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}،(1) وَمَنْ ضَيَّعَ جَارَهُ فَلَيْسَ مِنَّا؛(2) هر كه همسايه اش را اذيّت كند خداوند بوى بهشت را بر او حرام گرداند، «و جاى وى در جهنم است، و بد جايگاهى دارد»، و هر كس حق همسايه را از بين ببرد از ما نيست.»

و فرمود:

«لَيْسَ مِنِّي مَنِ اسْتَخَفَ بِصَلَاتِهِ، لَيْسَ مِنِّي مَنْ شَرِبَ مُسْكِراً، لَا يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ لَا وَاللَّهِ؛(3) هر كس نماز خود را كوچك بشمارد و نظرش سبك شمردن نماز باشد از من نيست و جزء امّت من به حساب نمی آيد، و هر كس مست كننده ای بنوشد از من نيست و در كنار حوض كوثر (در قيامت) بر من وارد نخواهد شد هرگز به خدا سوگند.»

نیز فرمود:

«أَلَا إِنَّ شِرَارَ أُمَّتِيَ الَّذِينَ يُكْرَمُونَ مَخَافَةَ شَرِّهِمْ أَلَا وَمَنْ أَكْرَمَهُ النَّاسُ اتِّقَاءَ شَرِّهِ فَلَيْسَ مِنِّي؛(4) آگاه كه بدان امتم آنانند كه از ترس شرشان محترمند، و هر كه را مردم از ترس شرش احترام كنند از من نيست.»

و فرمود:

«يَا عَلِيُّ شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ، وَشَرٌّ مِنْ ذَلِكَ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيَا غَيْرِه؛(5)

بدترين مردم كسى است كه آخرتش را به دنيايش بفروشد و بدتر از او كسى است كه آخرت خود را براى دنياى ديگران بفروشد.»

هدایت یافته اموی

ابو حمزه می گوید:

ص: 62


1- . سوره آل عمران، آیه 162.
2- . روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج2، ص387.
3- . الكافي، ج3، ص269.
4- . الخصال، ج1، ص14.
5- . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص353.

«دَخَلَ سَعْدُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ وَكَانَ أَبُو جَعْفَرٍ (عليه السلام) يُسَمِّيهِ سَعْدَ الْخَيْرِ وَهُوَ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مَرْوَانَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام) فَبَيْنَا يَنْشِجُ كَمَا تَنْشِجُ النِّسَاءُ، قَالَ: فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (عليه السلام) : مَا يُبْكِيكَ يَا سَعْدُ؟ قَالَ: وَكَيْفَ لَا أَبْكِي وَأَنَا مِنَ الشَّجَرَةِ الْمَلْعُونَةِ فِي الْقُرْآنِ؟ فَقَالَ لَهُ: لَسْتَ مِنْهُمْ، أَنْتَ أُمَوِيٌّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ يَحْكِي عَنْ إِبْرَاهِيمَ: {فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي}(1)؛(2) سعد بن عبد الملك كه او را حضرت باقر (عليه السلام) سعد الخير می ناميد خدمت آن جناب رسيد. سعد از فرزندان عبد العزيز بن مروان بود، مثل زن های مصيبت زده اشگ می ريخت. امام (عليه السلام) فرمود: چرا گريه می كنى؟ عرض كرد: چرا گريه نكنم، و حال اين كه در قرآن مرا از شجره ملعونه شمرده اند؟ حضرت فرمود: تو از آنها نيستي، تو اموي هستي که از ما اهل بيتي، مگر نشنيده ای اين آيه را كه خداوند از قول ابراهيم نقل می كند: « هر كه پيرو من باشد از جمله ما است.»

کمال در مسیر اهل بیت (عليهم السلام) بودن است. یک اموی هم می تواند با اعتقاد به حقانیت اهل بیت (عليهم السلام) و رعایت اوامر آنان در مسیر سعادت ابدی قرار گیرد تا جائی که امام معصوم (عليه السلام) چنین از او یاد کنند.

اولین کسی که وارد بهشت می شود

جابر بن عبداللّه می گوید: شنیدم رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می فرمود:

«إنّ أوّل من يدخل الجنّة عليّ بن أبي طالب (عليه السلام) قبل النبيّين والوصيّين. فقام إليه سماك بن خرشة الأنصاريّ، أبو دجانة، فقال: يا رسول اللّه، تخبرنا عن اللّه تعالى أنّه أخبرك أنّ الجنّة محرّمة على الأنبياء حتّى تدخلها أنت، وعلى جميع الأمم حتّى تدخلها أمّتك، فقال: «بلى يا أخا الأنصار، ولكن أ ما علمت أنّ حامل اللواء يكون أمام القوم؟! ثمّ إنّ عليّ بن أبي طالب (عليه السلام) حامل لواء الحمد يوم القيامة بين يدي، يدخل به الجنّة وأنا أدخل إثره؟!» فقام عليّ (عليه السلام) وقد أشرق وجهه سرورا وهو يقول: «الحمد للّه الذي هدانا بك يا رسول اللّه

ص: 63


1- . سوره ابراهیم، آیه 36.
2- . الإختصاص، ص85.

وشرّفنا بك؛(1)

اول کسی که قبل از انبیاء و اوصیاء داخل بهشت می شود علی بن ابی طالب است. ابو دجانه عرض کرد: ای رسول خدا، به ما خبر ده از خدای تعالی که شما را خبر داده همانا بهشت حرام است بر انبیاء مادامی که شما داخل نشده باشید! و بر همه امت ها تا امت شما داخل شوند! حضرت فرمود: آری، ای برادر انصاری، آیا نمی دانی صاحب پرچم جلودار قوم است؟ سپس علی بن ابی طالب که حامل پرچم حمد در روز قیامت و جلوی من است داخل بهشت می شود و من پشت سرش می روم. پس علی بر می خیزد در حالی که سیمایش از خوشحالی می درخشد و می گوید: «حمد خدا را که ما را به وسیله شما هدایت فرمود ای رسول خدا و به وسیله شما به ما شرافت بخشید.»

و در روایت رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) آمده است که لوایی از نور است و عمود آن از یاقوت و بر آن لوا نوشته شده است: لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه.(2)

بنده خدایی را که از دوستان حضرت امیرالمؤمنین (عليه السلام) می باشد به صحنه ی محشر می آورند و به حساب او رسیدگی می کنند ولی حسنه کم می آورد. به او می گویند دوستانت را صدا بزن تا به تو کمک کنند. در روایت دارد اول کسی که جواب این شخص را می دهد امیرالمؤمنین (عليه السلام) است. عده ای از دوستان او نیز جمع می شوند تا چیزی به او بدهند که حضرت می فرماید: خودتان چه می کنید؟ عرض می کنند: به لطف الهی، حضرت می فرماید: شما نمی خواهد چیزی بدهید، آن وقت یک نفس از انفاس امیرالمؤمنین (عليه السلام) را در «ليلة المبيت»(3) به او می دهند و

ص: 64


1- . غرر الأخبار، ص209.
2- . كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص118: «قَالَ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ نَظَرْتُ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَإِذَا هُوَ مَكْتُوبٌ بِالنُّورِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ وَنَصَرْتُهُ بِعَلِيٍّ وَرَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ اسْماً مَكْتُوباً بِالنُّورِ عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بَعْدَ عَلِيٍّ مِنْهُمُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَعَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً وَمُحَمَّداً وَمُحَمَّداً وَجَعْفَراً وَمُوسَى وَالْحَسَنَ وَالْحُجَّةَ قُلْتُ إِلَهِي مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَكْرَمْتَهُمْ وَقَرَنْتَ أَسْمَاءَهُمْ بِاسْمِكَ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَوْصِيَاءُ بَعْدَكَ وَالْأَئِمَّةُ فَطُوبَى لِمُحِبِّيهِمْ وَالْوَيْلُ لِمُبْغِضِيهِم».
3- . الإرشاد للمفيد، ترجمه رسولى محلاتى، ج1 ص43-44: و از جمله فضائل آن حضرت (عليه السلام) اين است: كه هنگامی كه پيغمبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به واسطه انجمنى كه از قريش براى كشتن آن حضرت فراهم شد (و از هر قبيله كه در مكه بود يك تن را براى انجام اين كار برگزيدند كه همگان به طور دسته جمعى خونش را بريزند) مأمور شد از مكه به مدينه هجرت كند و نمی توانست در برابر آنها آشكارا از مكه بيرون رود، و خواست در پنهانى و بی خبرى آنان خارج گردد، تا از شر آنها آسوده ماند (تنها) به أمير المؤمنين گزارش كار خود را داد (و جز او كسى را آگاه نكرد) و او را وادار بدفاع از خويشتن كرد، به اين گونه كه (دستور داد) در بستر او بخوابد، بدان سان كه ندانند در بستر خوابيده و گمان كنند خود پيغمبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) است و مانند هر شب در جاى خود آرميده، پس امير المؤمنين (عليه السلام) در آن شب جان خود را براى خداى تعالى در كف نهاد، و آن را در راه پيروى او بفروخت، و در راه پيامبر گراميش از جان گذشت.

تمام مشکلاتش حل می شود.

در توسل به امیرالمؤمنین (عليه السلام)

«يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(1) ای ابا الحسن ای امیر المؤمنین ای علی بن ابیطالب، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

مرحوم محدث قمی (رحمه اللّه) می نویسد:

«مشهور ميان علماى شيعه آن است كه در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان سنه چهلم از هجرت در وقت طلوع صبح حضرت سيّد اوصياء على مرتضى (عليه السلام) از دست شقى ترین امّت ابن ملجم مرادى لعين، ضربت خورد و چون ثُلثى از شب بيست و يكم آن ماه گذشت روح مقدّسش به رياض جِنان پرواز كرد و مدّت عمر شريفش شصت و سه سال بوده... .

و خلافت ظاهريّه آن حضرت قريب به پنج سال طول كشيد و در اكثر آن مدّت با منافقان مشغول قتال و جدال بود و پيوسته بعد از حضرت رسول (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مظلوم بود و اظهار مظلوميّت خويش می فرمود و از كثرت نافرمانى و نفاق مردم خويش دلتنگ بود و طلب مرگ از خدا می نمود وكَرّةً بَعْد كَرّةٍ از شهادت خود به دست ابن ملجم خبر

ص: 65


1- . فرازی از دعای توسل.

می داد و گاهى می فرمود كه چه مانع شده است بدبخت ترین امّت را كه محاسن مرا از خون سرم خضاب كند؟

و در آن ماه رمضانى كه واقعه شهادت آن جناب در آن ماه اتّفاق افتاد بر منبر اصحاب خويش را اعلام فرمود كه امسال به حج خواهيد رفت و من در ميان شما نخواهم بود و در آن ماه يك شب در خانه امام حسن (عليه السلام) و يك شب در خانه امام حسين (عليه السلام) و يك شب در خانه جناب زينب (عليها السلام) دختر خود كه در خانه عبداللّه بن جعفر بود افطار می فرمود و زياده از سه لقمه تناول نمی فرمود، از سبب آن حالت می پرسيدند می فرمود:

امر خدا نزديك شده است می خواهم خدا را ملاقات كنم و شكم من از طعام پر نباشد و بعضى نگاشته اند كه يك روز از بالاى منبر به جانب فرزندش امام حسن (عليه السلام) نظرى افكند و فرمود: اى ابا محمّد! از اين ماه رمضان چند روز گذشته است؟ عرض كرد: سيزده روز؛ پس به جانب امام حسين (عليه السلام) نظرى كرد و فرمود: اى اباعبداللّه از اين ماه رمضان چند روز مانده؟ عرض كرد: هفده روز؛ پس حضرت دست بر محاسن شريف خود زد و در آن روز لحيه آن جناب سفيد بود و فرمود: وَاللّهِ لَيَخْضِبُها بِدَمِها اِذِا نْبَعَثَ اَشْقيها؛ به خدا قسم كه اشقى امّت، اين موى سفيد را با خون سر خضاب خواهد كرد! پس اين شعر را انشاد فرمود:

شعر:

اُريدُ حَياتَهُ وَيُريدُ قَتْلي***عَذيرَكَ من خَليلِكَ مِنْ مُرادٍ

]من زندگي اين مرد (ابن ملجم پليد) را می خواهم، او كشتن مرا. عذر اين دوست مرادي ات را در اين مقابله به ضد براي من بازگو كن[.(1)

بر سقف اول درب صحن مطهر نیز مکتوب است:

زهی به خاک درت از ره پریشانی***به هر صباح نهد آفتاب پیشانی

آنان که به دل، مهر تو اندوخته اند***پروانه صفت گرد تو پر سوخته اند

از بس که به احسان تو آموخته اند***چون حلقه همه چشم به در دوخته اند

از آن که بحق سرشته آب و گلشان***جز حب علی نباشد اندر دلشان

ص: 66


1- . منتهی الآمال، ج1، ص438-440.

یک شب به بیابان نجف خوابیدم***از هاتف غیب این صدا بشنیدم

کای قافله سالار بیابان نجف***صد ساله گناه همه تان بخشیدم

***

ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش***پیوسته در حمایت لطف اله باش

از خارجی هزار به یک جو نمی خرند***گو، کوه تا به کوه منافق سپاه باش

چون احمدم شفیع بود روز رستخیز***گو این تن بلاکش من پرگناه باش

آن را که دوستی علی نیست کافر است***گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش

امروز زنده ام به ولای تو یا علی***فردا به روح پاک امامان گواه باش

قبر امام هشتم و سلطان دین رضا***از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش

دستت نمی رسد که بچینی گلی زشاخ***باری به پای گلبن ایشان گیاه باش

مرد خدا شناس که تقوی طلب کند***خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش

حافظ طریق بندگی شاه پیشه کن***وانگاه در طریق چو مردان راه باش

***

على اى محرم اسرار مكتوم***على اى حقِّ از حقّ گشته محروم

على اى آفتاب برج تنزيل***على اى گوهر درياى تأويل

على اى شمع جمع آفرينش***تويى چشم و چراغ اهل بينش

على اسم رضىّ بى مثال است***على وجه مُضيئ ذوالجلال است

على جَنبُ القوىّ حق مطلق***على راه سوىّ حضرت حقّ

على در غيب مطلق سرُّالاسرار***على در مشهد حقّ نورالانوار

على هم وزن ثقل اللّه اكبر***على عرش خدا را هست لنگر

على حبل المتين عقل و دين است***امام الاوّلين و الآخرين است

على اى پرده دار پرده غيب***بر افكن پرده از اسرار «لاريب»

ص: 67

به دانايى زكُنه كون آگاه***به هنگام توانايى يداللّه

خم اَبروى او چوگان كونين***كِه جز احمد رسد تا قاب قوسين؟

در اوج عِزّ تعالى و تقدّس***تجلاى جمال فيض أقدس

درآن ظلمت كه اين آب حيات است***خليلِ عشق و خضرِ عقل مات است

گشايد گر زبان فصل الخطابست***فرو بندد چو لب علم الكتاب است

به تشريع و به تكوين جانِ تن اوست***ولىّ اللّه قائم بالسّنن اوست

ببخشد در ركوع خاتم گدا را***به سجده جان و دل داده خدا را

يَلى الخلق و يَلى الحقّ در على جمع***فلك پروانه رخسار اين شمع

شب إسراء به خلوتگاه معبود***لسانُ اللّه على، احمد، اُذُن بود

كلام اللّه ناطق شد از آن شب***كه حق با لهجه او گفت مطلب

خدا را خلوت آن شب با نبى بود***و «ما اوحى إلى عبده» على بود

چه موزون تر بود زان قد و قامت***كه ميزان است در روز قيامت

چه عمر اين جهان آخر سر آيد***على با كبرياى حق بيايد

بدست او كليد جنّت و نار***جدا سازد صف ابرار و فجّار

گشايد او درِ خلدِ برين را***نمايد «اُزلفت للمتقين» را

فرود آيند چون بر حوض كوثر***«سقاهُم ربّهم» با دست حيدر

نگاهى گر كند آن ماه رخسار***به خورشيد فلك مانَد ز رفتار

هلال ابرويش با يك اشارت***كند ردّ شمس هنگام عبادت

نهيبى گر زند آن شير يزدان***زقهر او بسوزد جان شيطان

كسى كه نزد آن أعلى علىّ است***همو بر ما سَوى يكسر ولىّ است

تويى صبح أزل بنما تنفّس***كه تا روشن شود آفاق و انفس

كه موسى آنچه را ناديده در طور***ببيند در تو اى نورٌ على نور

ص: 68

تويى در كنج عِزلت كَنز مخفى***بيا بيرون كه هستى تاجِ هستى

تو در شب شاهد غيب الغيوبى***تو اندر روز ستّارالعيوبى

تو نوراللّه انور در نمُودى***ضياءاللّه اَزْهر در وجودى

تو ساقىّ زُلال لا يزالى***جهان فانى تو فيض بى زوالى

تو اوّل واردى در روز موعود***تو اوّل شاهدى در يوم مشهود

لواى حمد در دست تو بايد***علمدارى خدا را چون تو شايد

نه تنها پيش تو پشت فلك خم***كه آدم تا مسيحا زير پرچم

اگر بى تو نبودى ناقص آيين***نبود «اليوم اكملت لكم دين»

تو چون هستى ولىّ عصمة الدين***ندارد دين و آيين بى تو تضمين

به دوش مصطفى چون پا نهادى***قَدَم بر طاق «أو أدنى» نهادى

كه جز دست خدا را هست قدرت***گذارد پاى بر مهر نبوت

نباشد جز تو ثانى مصطفى را***تويى در انّما ثالث خدا را

چو در روى تو نور خود خدا ديد***تو را ديد و براى خود پسنديد

چو آن سيرت در اين صورت قلم زد***تبارك گفت بر خود كاين رقم زد

اگر بر ما سوى شد مصطفى سَر***بر آن سر مرتضى شد تاج و افسر

بود فيض مقدّس سايه تو***زعقل و وهم برتر پايه تو

تو را چون قبله عالم خدا خواست***به يُمْنِ مولد تو كعبه را ساخت

خدا را خانه زادى چون تو بايد***كه لوث لات و عُزّى را زدايد

شد از نام خدا، نام تو مشتق***زقيد ما سوى روح تو مطلق

كليد علم حق باشد زبانت***لسانُ اللّه پنهان در دهانت

«سلونى» گو تو در جاى پيمبر***بكش روح القدس را زير منبر

چو بگشايى لب معجز نما را***چو بنمايى كف مشكل گشا را

ص: 69

بَرد آن دم مسيحا را ز سر هوش***كند موسى يد بيضا فراموش

متاع جان چو آوردى به بازار***به «مَنْ يشرى» خدايت شد خريدار

به جاى مصطفى خفتى شب تار***كه از خواب تو عالم گشت بيدار

پرستيدى به اهليّت خدا را***سپر كردى به جانت مصطفى را

سزايت غير نفس مصطفى نيست***جزاى تو به جز ذات خدا نيست

زدى بر فرق كفر و شرك ضربت***زجنّ و انس بردى گوىِ سبقت

كجا عدل تو آيد در عبارت***كه «ثانى اثنين» حقّى در شهادت

حديث منزلت قدر تو باشد***خدا را بندگى فخر تو باشد

تويى اسُّ الاساس عقل و ايمان***تويى سقف رفيع كاخ عرفان

تويى باب مدينه، علم و حكمت***تويى عدل مجسّم، عين عصمت

نشان غيبِ بى نام و نشانى***نگين خاتم پيغمبرانى

خدا را بود سرّى غيب و مكنون***كه كُفو او نبود آدم و من دون

نهفته تحفه در تفّاحه ای بود***به شوقش مصطفى بس راه پيمود

به سرّ مستسر واصل شد آنگاه***كه زد از خاك بر افلاك خرگاه

امين حق رسيد آن دم به مخزن***برون شد گوهر عالم زمكمن

گرفت از دست حق طوبى و كوثر***همايون دخترى زهراى اطهر

سپرد آنگه به تو سرّ خدا را***شدى محرم حريم كبريا را

ملائك مات و مبهوتند كاين كيست***كه جز او كفو ناموس خدا نيست

چو باب اللّه را دست تو بگشود***بجز باب تو شد ابواب مسدود

به حكم محكم «من كنت مولاه»***بود فرمان تو فرمان اللّه

تويى قهر خدا بر دشمنانش***تويى لطف خدا بر دوستانش

تو اقيانوس بى پايان علمى***تو درياى محيط علم و حلمى

ص: 70

خجل از جود تو ابر بهاران***چو بگشايى دو دست فضل و احسان

امير «لافتايى» در فتوت***سرشت فطرتت عدل و مروت

دو شبلت زينت عرش برينند***چراغ آسمان ها و زمينند

به نسل تو به پا دين است و دنيا***طفيل هستيت اُولى و عقبى

تو صاحب رايتى در فتح خيبر***كه محبوب خدايى و پيمبر

چو شد فتح و ظفر هر جا به دستت***شدى دست خدا وين ناز شصتت

فلك يكدانه گوهر در صدف داشت***دُرّى اندر بيابان نجف داشت

شد آن درّ درّة التّاج رسالت***مزيّن شد به آن عرش امامت

كمال الكُلّى و كُلّ الكمالى***ولى اللّه بى مثل و مثالى

ملائك در طواف عكس رويت***به هر جا ذكر خير خلق و خويت

تو برتر از زمين و آسمانى***جهانِ جانى و جانِ جهانى

رسول حق چو همسنگ تو ناديد***تو را با سوره توحيد سنجيد

چو در اخلاص دين گشتى تو يكتا***شدى با سوره اخلاص همتا

به اين سوره چو شد تثليث، قرآن***سه قسمت شد به عرفان تو ايمان

گرفت از اين كتاب آصف چو حرفى***زمين را در نورديد او، به طَرفى

تو كه «من عنده علم الكتابى»***چو دريايى فلك همچون حبابى

غناى مطلق از فقر إلى اللّه***گرفتى و شدى بر اوليا شاه

به تو تفسير شد آيات توحيد***مجسم در تو شد تسبيح و تحميد

گسستى چون علايق از خلايق***شدى ربطِ ميان خلق و خالق

به مالك عهد تو ميزان عدل است***سراسر نهج تو، منهاج عقل است

كتاب تو «هدىً للمتقين» است***كه تالى تلو قرآن مبين است

تو هستى غايت القصواى خلقت***تو هستى عروة الوثقاى حكمت

ص: 71

تو فُرقانى ميان حق و باطل***تو در هر عقده ای حلال مشكل

تو هستى أعظم اسماء حسنى***تو هستى أمثل امثال عليا

تو هستى رقّ منشور حقايق***تو هستى سرّ مستور رقايق

تويى روح و روان آدميت***تويى نفس نفيس خاتميت

شريك عقل كلى در ابوت***رديف خلق اول در اخوت

لسان الصدق حق در آخرينى***دليل ره براى اولينى

تويى واصل به «من دلَّ بذاته»***تويى عارف به اسرار «صفاته»

به سرّ «بل وجدتك» چون رسيدى***زكل ما سوى دل را بريدى

تو چون در اوج «ما ازددت يقينى»***به حقِّ حق اميرالمؤمنينى

نگنجد مدح تو در حد و در حصر***خدا مدّاح و مدحت سوره دهر

در اوصاف تو سيصد آيه نازل***تعالى اللّه از اين بحر فضايل

بِنِه بر سر تو تاج لا فتى را***به دوش افكن رِداى «هَلْ اتى» را

بيا با جلوه «طه» و «يس»***نشين بر مسند ختم النبيّين

كه آدم تا به خاتم جمله يكسر***نمايان گردد از اندام حيدر

بيا و پرچم حق را برافراز***كه حقّ گردد به عدل تو سرافراز

گره بگشا دمی زان راز پنهان***به تورات و به انجيل و به قرآن

چو بگشايى لب از اسرار تنزيل***فرو ريزد به پايت بال جبريل

گهى بر دوش عقل كلّ سوارى***چو خورشيدى كه در نصف النهارى

گهى در چنگ دونانى گرفتار***به مانند قمر در عقرب تار

نواى حقّى اندر سوز و در ساز***يَداللّهى گهى بسته، گهى باز

بر افلاك ار بتابى آفتابى***اگر بر خاك خوابى بوترابى

تعالى اللّه ازين أعجوبه دهر***خدا را مظهر اندر لطفُ در قهر

ص: 72

به شب از ناله اش گوش فلك كر***به روز از پنجه اش خَم، پشت خيبر

بلرزاند ز هيبت مُلك امكان***ولى خود لرزد از آه يتيمان

زجذر و مدّ آن بحر فضايل***خرد سرگشته، پا وامانده در گِل

چه گويم من ز اوصاف كمالش***كه وجه اللّه احسن شد جمالش

چو باشد حيرة الكُمّل صفاتش***خدا می داند و اسرار ذاتش

به وصفش بس كه باشد ظل ممتد***ز ديهور و ز ديهار و ز سرمد

به محراب عبادت چون قدم زد***قدم در عرصه ملك قِدم زد

همه پيغمبران محو نيازش***ز سوره ی انبياء اندر نمازش

كه لرزد عرش و او با قلب آرام***شده در ذكر حقّ، يكباره ادغام

همه سر گشته او از شوق ديدار***دل از كف داده و داده به دلدار

چو فرق شير حق بشكافت شمشير***قلم آن دم شكست و لوح و تقدير

قمر منشقّ شد و بگرفت خورشيد***پريشان عقل كل شد، عرش لرزيد

زمين و آسمان اندر تب و تاب***كه خون آلوده گشته، روى مهتاب

سرى كه مخزن سرّ خدا بود***شكست و كنز مخفى گشت مشهود

قيامت قامتى بر خاك افتاد***بزد جبريل در آفاق فرياد:

كه ثاراللّه ناگه بر زمين ريخت***فغان، شيرازه توحيد بگسيخت

مگر ويران شده اركان ايمان***مگر بشكسته سقف عرش رحمان

فلك، خون درغمش زديده می سفت***على «فزتُ وربّ الكعبه» می گفت

***

تا صورت پیوند جهان بود علی بود***تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود

ص: 73

آن قاعه گشایی که در قلعه ی خیبر***برکند به یک حمله و بگشود علی بود

آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام***تا کار نشد راست نیاسود، علی بود

آن شیر دلاور که برای طمع نفس***بر خوان جهان پنجه نیالود علی بود

این کفر نباشد، سخن کفر نه این است***تا هست علی باشد و تا بود علی بود

شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود***سلطان سخا و کرم و جود علی بود

هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس***هم صالح پیغمبر و داوود علی بود

هم موسی وهم عیسی و هم خضر و هم ایوب***هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود

مسجود ملایک که شد آدم، ز علی شد***آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود

آن عارف سجّاد، که خاک درش از قدر***بر کنگره ی عرش بیفزود علی بود

هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن***هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود

آن لحمک لحمی، بشنو تا که بدانی***آن یار که او نفس نبی بود علی بود

ص: 74

موسی و عصا و ید بیضا و نبوت***در مصر به فرعون که بنمود، علی بود

چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم***از روی یقین در همه موجود، علی بود

خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود علی بود***آن نور خدایی که بر او بود علی بود

آن شاه سرافراز که اندر شب معراج***با احمد مختار یکی بود علی بود

آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن***کردش صفت عصمت و بستود علی بود

***

چون دید صاحبخانه را از میهمان اکراه نه***شد با اجازت در درون جائی که کسرا راه نه

از طرز تشریفات او غیر از خدا آگاه نه***جز هیبت یزدان کسی دربان آن درگاه نه

حرفی در آن محرمسرا جز باءِ بسم اللّه نه***غیر از عنایات خدا با او کسی همراه نه

جز طفلک تسبیح خوان هم صحبتش دلخواه نه***نازم به این مام و پسر با اینهمه مجد و شرف

***

این خانه را باید خدا در عرش معماری کند***آدم بنایش بر نهد جبریل هم یاری کند

ص: 75

آید خلیل اللّه در او یک چند حجاری کند***او را اولو العزمی دگر منقوش و گچکاری کند

اینسان خدا از خانه اش چندی پرستاری کند***تا ساعتی ازدوستی یک میهمانداری کند

وز میهمانداری دگر امر قوی جاری کند***پس نقش های ما سلف بُد بهر این زیبا خلف

ص: 76

مجلس چهارم: مدح و ذم دنیا

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة على أعدائهم أجمعين»

شخصی به نام عبیداللّه ابن حر جعفی(1) در جنگ صفین از لشکر حضرت

ص: 77


1- . عبيد اللّه بن الحرّ الجعفي، الفارس الفاتك، قال: عنونه النجاشي في أوّل كتابه قبل أبوابه في عدّة عبّر عنهم بالسلف الصالح، قائلا: له نسخة يرويها عن أمير المؤمنين (عليه السلام) قال أبو العبّاس أحمد بن عليّ بن نوح: و قد ذكر ذلك البخاري فقال: إسماعيل بن جعفر أبي حفصة عن سليمان بن يسار، و قال: شريك عن عمر بن حبيب عن عبيد اللّه بن الحرّ حديثه في الكوفيّين. قال أبو العبّاس: حدّثنا الحسين بن إبراهيم (إلى أن قال) عن عمرو بن حريث، عن عبيد اللّه بن الحرّ: أنّه سأل الحسين بن عليّ (عليه السلام) عن خضابه، فقال: أما إنّه ليس كما ترون، إنّما هو حنّاء و كتم. و التعجّب من النجاشي في ذكره في السلف الصالح! فانّه من اللصوص و الخائضين في دماء الناس و إن كان صحيح الاعتقاد. أقول: صحّة اعتقاده أيضا غير معلومة، فروى الطبري أنّ عثمان لمّا قتل قال عبيد اللّه بن الحرّ: أما إنّ اللّه ليعلم أنّي احبّ عثمان و لأنصرنّه ميّتا، فخرج إلى الشام و شهد مع معاوية صفّين، و لم يزل معه حتّى قتل عليّ (عليه السلام) . و في كامل الجزري: كان له زوجة بالكوفة، فلمّا طالت غيبته عند معاوية زوّجها أخوها رجلا يقال له: عكرمة، فبلغه فأقبل من الشام فخاصم عكرمة إلى عليّ (عليه السلام) قال (عليه السلام) له: ظاهرت علينا عدوّنا! فقال له: أ يمنعني ذلك من عدلك؟ قال: لا، فقص عليه قصّته فردّ عليه امرأته و كانت حبلى، فوضعها عند من يثق إليه حتّى وضعت، فألحق الولد بعكرمة، و دفع المرأة إلى عبيد اللّه، و عاد إلى الشام فأقام به حتّى قتل علي (عليه السلام) . و فيه ايضا: حضر مع مصعب قتال المختار و قتله، ثمّ حبسه مصعب لعدم أمنه منه، ثمّ شفعوا فيه فأطلقه، فقال لأصحابه: إنّ هذا الأمر لا يصلح إلاّ بمثل الخلفاء الماضين الأربعة، و لم نر لهم فينا شبيها فنلقي إليه أزمّتنا. و قال الجزري أيضا: لحق بعبد الملك، و قال له: لتوجه معي جندا اقاتل به مصعبا (إلى أن قال) اثخن عبيد اللّه بن الحرّ بالجراح من جيش مصعب، ففرّ إلى سفينة فطلبوه، فقبض عليه أحد من في السفينة و جراحاته تجري دما و ضربه الباقون بالمجاذيف فقبض على الّذي معه و ألقى نفسه معه في الماء فغرقا و نقل رواية اخرى في قتله. و امتناعه من إجابة الحسين (عليه السلام) لمّا دعاه إلى نصرته معروف. (قاموس الرجال، التستري، ج7، ص63).

امیر (عليه السلام) تمرد کرد و با هزار نفر به لشکر معاویه ملحق شد. بعد از جنگ جرأت نکرد به کوفه بیاید. نقل شده که او زنی در کوفه داشت. وقتی اقامتش نزد معاویه طول کشید گمان کردند که کشته شده است و همسرش با شخص دیگری ازدواج کرد. وقتی خبر به عبیداللّه رسید به کوفه آمد و به امام (عليه السلام) شکایت عکرمه را کرد. امام (عليه السلام) فرمود:

«ظاهرت علينا عدونا؛ تو دشمن ما را بر ضدّ ما کمک کردی.»

عبیداللّه گفت: آیا این امر، مرا از عدل تو محروم می کند؟ امام فرمود: هرگز، سپس ماجرا را شنید و حکم فرمود که همسرش به او بازگردانده شود. اما همسرش از عکرمه آبستن بود، امام فرمود که بچه متعلق به عکرمه است و زن متعلق به عبیداللّه.

عبیداللّه پس از شهادت امیرالمؤمنین (عليه السلام) به کوفه رفت، هنگامی که امام حسین به سمت کوفه حرکت کرد او از کوفه بیرون آمد تا با ایشان مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با ایشان مواجه شد و حضرت او را به یاری خود دعوت نمود، اما او دعوت حضرت را رد کرد. حضرت به او فرمود: پس از اینجا دور شو که هر کس صدای یاری خواستن ما را بشنود و به کمک ما نشتابد، در جهنم است.

عبیداللّه پس از واقعه کربلا، به شدت از کوتاهی و قصور خویش پشیمان شد و دائما خود را ملامت می کرد. او در اشعاری این اندوه و حسرت را بیان می کند:

فيا لك حسرة ما دمت حيا***تردد بين حلقي والتراقي(1)

ص: 78


1- . بحار الأنوار، ج45، ص355-354: «وكان عبيد اللّه بن الحر بن المجمع بن حريم الجعفي من أشراف أهل الكوفة و كان قد مشى إلى الحسين و ندبه إلى الخروج معه فلم يفعل ثم تداخله الندم حتى كادت نفسه تفيض فقال: فيا لك حسرة ما دمت حيا***تردد بين حلقي و التراقي حسين حين يطلب بذل نصري***على أهل الضلالة و النفاق غداة يقول لي بالقصر قولا***أ تتركنا و تزمع بالفراق و لو إني أواسيه بنفسي***لنلت كرامة يوم التلاق مع ابن المصطفى نفسي فداه***تولى ثم ودع بانطلاق فلو فلق التلهف قلب حي***لهم اليوم قلبي بانقلاق فقد فاز الأولى نصروا حسينا***و خاب الآخرون أولو النفاق

آه از حسرتی که تا زنده ام در میان حلق و گلویم در جریان است.

و سرانجام در جنگ با مصعب بن زبیر از بیم اسیری در سال 68 هجری قمری خود را به فرات انداخت و غرق شد.

کسی که حق را رها کند و فریفته دنیا شود جز حسرت و اندوه ابدی سودی نصیب او نمی شود. غفلت از آخرت و دنیاپرستی انسان را از سعادت ابدی محروم می سازد؛ لذا باید حقیقت دنیا را شناخت تا مبادا تمام سرمایه و هستی فدای دنیای فانی شود.

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت است که فرمودند:

«ما أخذت الدّنيا من الآخرة إلّا كما أخذ المخيط غرس في البحر من مائه؛(1) دنيا از آخرت آنقدر گرفته كه سوزنى كه در دريا فرو كنند از آب آن گيرد.»

روایاتی در مدح و ذم دنیا

در مجموعه ای از روایات دنیا مدح شده، و در دسته ای دیگر مذمت شده است.

1. امام صادق (عليه السلام) به پسر جندب فرمودند:

«يَا ابْنَ جُنْدَبٍ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تُجَاوِرَ الْجَلِيلَ فِي دَارِهِ وَتَسْكُنَ الْفِرْدَوْسَ فِي جِوَارِهِ فَلْتَهُنْ عَلَيْكَ الدُّنْيَا وَاجْعَلِ الْمَوْتَ نُصْبَ عَيْنِك وَلَا تَدَّخِرْ شَيْئاً لِغَدٍ وَاعْلَمْ أَنَّ لَكَ مَا قَدَّمْتَ وَعَلَيْكَ مَا أَخَّرْت؛(2) اى پسر جندب! اگر دوست می دارى در همسايگى خداى بزرگ منزل گزينى و در باغ های بهشت، در جوار او باشى، بايد

ص: 79


1- . نهج الفصاحة، ص694.
2- . بحار الأنوار، ج75، ص282.

زخارف دنيا در نظرت خوار و «مرگ»، در برابر ديدگانت باشد و [و برای خود در این دنیا] چیزی ذخیره نکن. بدان هر چه (از خير) پيش فرستى، به سود تو و هر چه را بر جاى گذارى، به زيان توست.

2. امیرالمؤمنین (عليه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند:

«النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْيَا وَلَا يُلَامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّه؛(1) مردم، فرزندان دنيا هستند و كسى را نمی توان به سبب محبت به مادرش سرزنش كرد.»

3. و از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) روایت شده که فرمودند:

«سَلُوا اللَّهَ الْغِنَى فِي الدُّنْيَا وَالْعَافِيَةَ وَفِي الْآخِرَةِ الْمَغْفِرَةَ وَالْجَنَّةَ؛(2) از خداوند درخواست کنید بی نیازی و عافیت در دنیا را و برای آخرت خود از خداوند آمرزش و مغفرت و بهشت درخواست کنید.»

4. و امام صادق (عليه السلام) در باره فرمایش خدای عز و جل:

{رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً}(3) رِضْوَانُ اللَّهِ وَالْجَنَّةُ فِي الْآخِرَةِ وَالْمَعَاشُ وَحُسْنُ الْخُلُقِ فِي الدُّنْيَا؛ «پروردگارا! در اين دنيا به ما نيكى و در آخرت [نيز] نيكى عطا كن، و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار.» حسنه ی دنیا غنی و عافیت است و حسنه ی آخرت مغفرت و جنت است.»

5. نیز در ضمن حدیثی فرمود:

«وَ قَدْ يَجْمَعُهَا لِأَقْوَامٍ إِذَا أُعْطِيَ الْقُوتَ وَرُزِقَ الْعَمَلَ فَقَدْ جَمَعَ اللَّهُ لَهُ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ؛(4) هر گاه کسی خوراک روزانه اش داده شود و عمل نیک روزی اش گردد، بی گمان خداوند دنیا و آخرت را برای او فراهم کرده است.»

دنیای بلاغ و دنیای ملعون

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمودند: «حُبُ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ؛(5)

ص: 80


1- . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص529.
2- . الكافي، ج5، ص71.
3- . سوره بقره، آیه 201.
4- . تهذيب الأحكام، ج6، ص328.
5- . مصباح الشريعة، ص138.

ريشه و سر هر خطاكارى دوستى دنيا است.» بزرگان در جمع بین این روایات چند وجه ذکر کرده اند. حضرت سجاد (عليه السلام) می فرماید: »وَ الدُّنْيَا دُنْيَاءَانِ دُنْيَا بَلَاغٌ وَدُنْيَا مَلْعُونَةٌ»؛(1) «دنیای بلاغ» دنیایی است که به قدر کفایت و حاجت، باید لوازم زندگی را داشته باشد و برای به دست آورد آن تلاش نمود. اما «دنیای ملعون»؛ دنيايي است که انسان در پی اموری مانند حب رياست، شهوات، حب ثروت و... باشد که اين نوع دنیا طلبی ملعون است.

نمونه دیگر از دنیای ملعون، کسی است که برای دنیای مطلوب و نیازهای لازم خود تلاش نکند و بار زندگی خود را بر دوش دیگران بیندازد. رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در باره چنین افرادی می فرمایند:

«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى النَّاس؛(2) ملعون (از رحمت خدا به دور) است، ملعون است كسى كه بارِ خود را بر مردم افكند.»

ترک تجارت به بهانه عبادت

علىّ بن عبد العزيز می گوید: امام صادق (عليه السلام) فرمود: عمر بن مسلم چه كرد؟ گفتم: فدايت شوم! به عبادت روى آورده و از كسب و كار دست كشيده است. حضرت فرمود:

«وَيْحَهُ، أَ مَا عَلِمَ أَنَّ تَارِكَ الطَّلَبِ لَا يُسْتَجَابُ لَهُ - إِنَّ قَوْماً مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) لَمَّا نَزَلَتْ {وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ}،(3) أَغْلَقُوا الْأَبْوَابَ، وَأَقْبَلُوا عَلَى الْعِبَادَةِ، وَقَالُوا قَدْ كُفِينَا، فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فَأَرْسَلَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ: مَا حَمَلَكُمْ عَلَى مَا صَنَعْتُمْ؟ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، تُكُفِّلَ لَنَا بِأَرْزَاقِنَا، فَأَقْبَلْنَا عَلَى الْعِبَادَةِ. فَقَالَ: إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ لَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ عَلَيْكُمْ بِالطَّلَبِ؛(4) واى بر او، آيا ندانسته است كه آن كس كه طلب

ص: 81


1- . الكافي، ج2، ص317.
2- . الكافي، ج4، ص12.
3- . سوره طلاق، آیه 2-3.
4- . الكافي، ج5، ص84.

روزى را ترك كند دعايش مستجاب نخواهد شد؟ گروهى از ياران پيامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) هنگامی كه اين آيه نازل شد: {... وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ...}؛ هر كس از (معصيت) خدا پرهيز كند، خداوند راه خروجى (از تنگدستى و گرفتارى) براى او قرار می دهد، و از جايى كه هيچ حساب نمی كند روزى او را می رساند...»، دكان ها را بستند و به عبادت مشغول شدند، و گفتند: روزى ما تضمين شده است. چون خبر به پيامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) رسيد، آنان را نزد خود خواند و فرمود: «چه چيز شما را به اين كار برانگيخت؟»، گفتند: يا رسول اللَّه! خداوند متكفّل روزى ما شد و ما به عبادت روى آورديم؛ در پاسخ آن ها فرمود: «هر كس چنين كند دعايش مستجاب نخواهد شد، برويد دنبال كسب و كار.»

امروز هم گذشت بهر تلخئی که بود***در انتظار محنت فردا نشسته ایم

خدای متعال در قرآن کریم می فرماید:

{رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ}؛(1)

مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از ياد خدا، به خود مشغول نمی دارد.

یعنی تجارت مانع عبادت آن ها نمی شود، نه این که کسب را رها کرده و تنها به دنبال عبادت بروند. پس دنیای خوب دنیای بلاغ و کفایت است.

لقمان به فرزندش می فرماید:

«يَا بُنَيَّ إِنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ وَقَدْ هَلَكَ فِيهَا عَالَمٌ كَثِيرٌ فَاجْعَلْ سَفِينَتَكَ فِيهَا الْإِيمَانَ بِاللَّهِ وَاجْعَلْ شِرَاعَهَا التَّوَكُّلَ عَلَى اللَّهِ وَاجْعَلْ زَادَكَ فِيهَا تَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ نَجَوْتَ فَبِرَحْمَةِ اللَّهِ وَإِنْ هَلَكْتَ فَبِذُنُوبِكَ؛(2) اى پسرم! دنيا درياى عميقى است كه بسيارى در آن غرق شده اند؛ پس بايد كشتىِ [نجات] تو در آن، پَروامندى از خداوند متعال باشد، و پُل تو ايمان به خدا، و بادبان كشتى ات توكّل، و متولّى آن، خرد، و راه نماى آن، دانش، و مسافر آن، شكيبايى.»

«يَا بُنَيَّ خُذْ مِنَ الدُّنْيَا بُلْغَةً وَلَا تَدْخُلْ فِيهَا دُخُولًا يُضِرُّ بِآخِرَتِكَ وَلَا تَرْفُضْهَا

ص: 82


1- . سوره نور، آیه 37.
2- . من لا يحضره الفقيه، ج2، ص282.

فَتَكُونَ عِيَالًا عَلَى النَّاس؛(1) پسرم! از دنيا به اندازه كفايت (نياز) برگير و آن چنان در دنيا فرو نرو كه به آخرتت زيان رسانَد، و چنان هم رهايش نكن كه سربار مردم گردى.»

امام صادق (عليه السلام) از آباء گرامش از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت می کند که فرمودند:

«مَنْ بَاتَ كَالًّا مِنْ طَلَبِ الْحَلَالِ بَاتَ مَغْفُوراً لَهُ؛(2) هر كس شب را خسته از طلب حلال به روز برساند، آمرزيده است.»

کفایت روزی

پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در بیایان به چوبان گله شتری رسیدند. حضرت فرمود: فردی برود و مقداری شیر برای ما بخرد. شتردار جواب داد آنچه در ظرف است برای بچه ها است و آنچه در پستان است مال فردا است. حضرت فرمود: «اللّهم اکثر مال و ولده؛ بارالها، مال و فرزندش را زیاد فرما.» بعد به گوسفند چران رسیدند، آن شخص آنچه شیر داشت دوشید و یک گوسفند هم به پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) تقدیم نمود و عرض کرد اگر باز هم مایلید تقدیم کنم. حضرت فرمود: «اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْكَفَاف؛ بارالها، به اندازه کفایت او را روزی فرما.» وقتی از پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) سؤال کردند چرا؟ حضرت فرمود: «مَا قَلَ وَكَفَى خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَأَلْهَى؛ مال کم که برای زندگی کفایت می کند، بهتر از مال بسیاری است که موجب غفلت آدمی از خداوند می شود.» بعد فرمود: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ الْكَفَافَ؛(3) بار الها! به محمد و آل محمد

ص: 83


1- . بحار الأنوار، ج13، ص417.
2- . الأمالي (للصدوق)، ص289.
3- . الكافي، ج2، ص141: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِيِّ رَفَعَهُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) قَالَ: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) بِرَاعِي إِبِلٍ فَبَعَثَ يَسْتَسْقِيهِ فَقَالَ أَمَّا مَا فِي ضُرُوعِهَا فَصَبُوحُ الْحَيِّ وَأَمَّا مَا فِي آنِيَتِنَا فَغَبُوقُهُمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) - اللَّهُمَّ أَكْثِرْ مَالَهُ وَوُلْدَهُ ثُمَّ مَرَّ بِرَاعِي غَنَمٍ فَبَعَثَ إِلَيْهِ يَسْتَسْقِيهِ فَحَلَبَ لَهُ مَا فِي ضُرُوعِهَا وَأَكْفَأَ مَا فِي إِنَائِهِ فِي إِنَاءِ - رَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) وَبَعَثَ إِلَيْهِ بِشَاةٍ وَقَالَ هَذَا مَا عِنْدَنَا وَإِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ نَزِيدَكَ زِدْنَاكَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) - اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْكَفَافَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ دَعَوْتَ لِلَّذِي رَدَّكَ بِدُعَاءٍ عَامَّتُنَا نُحِبُّهُ وَدَعَوْتَ لِلَّذِي أَسْعَفَكَ بِحَاجَتِكَ بِدُعَاءٍ كُلُّنَا نَكْرَهُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) إِنَّ مَا قَلَّ وَكَفَى خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَأَلْهَى اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ الْكَفَافَ».

به قدر کفاف روزی فرما.»

حریص دنیا و هلاکت

در بعضی از روایات آمده است:

«مَثَلُ الْحَرِيصِ عَلَى الدُّنْيَا كَمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ كُلَّمَا ازْدَادَتْ عَلَى نَفْسِهَا لَفّاً كَانَ أَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ حَتَّى تَمُوتَ غَمّا؛(1)

حكايت شخص حريص به دنيا، مانند حكايت كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر بر خود تند، راه بيرون آمدنش دورتر شود تا آن كه از غصه بميرد.»

آن قدر دور خویش پیله می بندد که نمی تواند از آن خارج شود و در آخر می میرد. کسی که حریص بر دنیای مذموم است نیز بسان کرم ابریشم با حسرت و اندوه دنیا را ترک می کند.

دنیای ممدوح و دنیای مذموم

هر دنیایی که برای رسیدن به کار خیر باشد ممدوح است و الا مذموم خواهد بود.

قطب راوندی از پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت می کند که فرمود:

«مَنْ طَلَبَ الدُّنْيَا حَلَالًا اسْتِعْفَافاً عَنِ الْمَسْأَلَةِ وَسَعْياً عَلَى عِيَالِهِ وَتَعَطُّفاً عَلَى جَارِهِ لَقِيَ اللَّهَ وَوَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ؛(2) هر کس از راه حلال براي کسب ثروت دنيا بکوشد تا دست نياز به سوي ديگران نگشايد و احتياج خانواده اش را رفع و به همسايه اش از روي مهرباني کمک کند، خداوند را ملاقات می کند در حالي که چهره اش بسان ماه شب چهارده می درخشد.»

شخصی به حضرت صادق (عليه السلام) عرض کرد:

«إِنَّا نُحِبُّ الدُّنْيَا وَأَنْ لَا نُعْطَاهَا خَيْرٌ لَنَا، إِلَى أَنْ قَالَ فَقَالَ رَجُلٌ: وَاللَّهِ إِنَّا لَنَطْلُبُ الدُّنْيَا، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) : تَصْنَعُ بِهَا مَا ذَا؟ قَالَ: أَعُودُ بِهَا عَلَى

ص: 84


1- . الكافي، ج2، ص134.
2- . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج13، ص17.

نَفْسِي وَعَلَى عِيَالِي وَأَتَصَدَّقُ مِنْهَا وَأَصِلُ مِنْهَا وَأَحُجُّ مِنْهَا، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) : لَيْسَ هَذَا طَلَبَ الدُّنْيَا هَذَا طَلَبُ الْآخِرَة؛(1)

ما دنیا را می طلبیم و می خواهیم که در دست ما واقع شود. حضرت فرمود: دنیا به چه کار تو می آید؟ گفت: زندگی خود و اهل خانه ام را با آن می گذرانم و صله رحم انجام می دهم و بر فقرا و بیچارگان تصدق می نمایم و بعد از همه اینها به حج و عمره می روم. حضرت فرمود: معنای دنیاطلبی این نیست. این طلب آخرت است.»

جمع سوم این است که دنیا کوچک است و ارزش انسان مافوق دنیا است. آیات قرآن نشان می دهد که تمام موجودات برای آفرینش انسان است. خدای متعال در آیات متعدد قرآن کریم به این امر تصریح می فرماید:

1. {وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون}؛(2)و

شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد، و ستارگان به فرمان او مسخّر شده اند. مسلماً در اين [امور] براى مردمی كه تعقل می كنند نشانه هاست.

2. {هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ}؛(3)

اوست كسى كه از آسمان، آبى فرود آورد كه [آب] آشاميدنى شما از آن است، و روييدنی[هايی] كه [رمه های خود را] در آن می چرانيد [نيز] از آن است.

3. {وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فيها دِفْءٌ وَمَنافِعُ وَمِنْها تَأْكُلُونَ}؛(4)

و چارپايان را براى شما آفريد: در آنها براى شما [وسيله] گرمی و سودهايى است، و از آنها می خوريد.

4. {اللَّهُ الَّذي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}؛(5) خدا همان كسى است كه دريا را به سود شما رام گردانيد، تا كشتيها

ص: 85


1- . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج13، ص18.
2- . سوره نحل، آیه 12.
3- . سوره نحل، آیه 10.
4- . سوره نحل، آیه 5.
5- . سوره جاثیه، آیه 12.

در آن به فرمانش روان شوند، و تا از فزون بخشى او [روزى خويش را] طلب نماييد، و باشد كه سپاس داريد.

و در احاديث قدسى آمده است كه خداوند می فرمايد:

«عبدي خلقت الأشياء لأجلك وخلقتك لأجلي، وهبتك الدنيا بالإحسان والآخرة بالإيمان.خلقت الأشياء لأجلك وخلقتك لأجلى؛(1) اى بنده ام، من همه اشياء را به خاطر تو خلق كردم و تو را هم براى خودم آفريدم و من دنيا را با احسان خود به تو بخشيدم و آخرت را هم به وسيله ايمان به تو دادم.»

بندگی راه کمال

انسان از طریق بندگی می تواند از ملائکه هم بالاتر شود. انسان نباید خودش را پست تلقی کند.

امام صادق (عليه السلام) در وصیت خود به پسر جندب فرمودند:

«يَا ابْنَ جُنْدَبٍ، لَوْ أَنَّ شِيعَتَنَا اسْتَقَامُوا لَصَافَحَتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ وَلَأَظَلَّهُمُ الْغَمَامُ وَلَأَشْرَقُوا نَهَاراً وَلَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَلَمَا سَأَلُوا اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُم؛(2)

اگر شیعیان ما استقامت کنند، فرشتگان دست در دست آن ها می گذارند، ابرهای سفید (رحمت) برآن ها سایه می افکند، چون روز درخشنده و تابناک می شوند، از زمین و آسمان روزی می خورند و آنچه از خدا بخواهند، خداوند به آن ها عطا می کند.»

اگر انسان در مقابل هر چیز ارزش خود را کم بداند، از آن چیز کمتر است. پس چه بهتر که انسان فقط در مقابل خدا سر تواضع فرو آورد.

سلمان و دوست عارف

سلمان، در زمانی که حاکم مدائن بود در بازار یک دکان داشت و حصیر می فروخت و دار الحکومة او هم همان جا بود. روزی از بازار عبور می کرد، دید

ص: 86


1- . مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين (عليه السلام) ، ص283.
2- . بحار الأنوار، ج75، ص280.

مردی روی زمین افتاده و غش کرده است. سلمان بالای سر او آمد، تا این که آن مرد از جا بلند شد و گفت: ای سلمان من انسان غشی نیستم بلکه از بازار آهنگران عبور می کردم، دیدم آنان آهن های سرخ شده را پتک می زنند. به یاد این آیه افتادم: {وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديدٍ}؛(1) «و براى [وارد كردن ضربت بر سر] آنان گُرزهايى آهنين است.» سلمان دید این مرد انسان خوبی است لذا با او دوست شد. پس از مدتی که آن مرد بیمار شد و به حال احتضار رسید، سلمان بالای سرش آمد و به ملک الموت گفت: «يَا مَلَكَ الْمَوْتِ ارْفُقْ بِصَاحِبِي؛ ای فرشته مرگ با دوستم مدارا کن.» ملک الموت جواب سلمان را داد به طوری که تمام حاضرین شنیدند: «فَإِنِّي بِكُلِّ مُؤْمِنٍ رَفِيقٌ؛ من به هر مومنی رفق و مدارار می کنم.»(2)

سلمان چون قدر خودش را می دانست و دنیا در نظرش کوچک بود به این درجه از کمال رسیده بود.

پرهیز از دنیای ملعون

پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به ابوذر فرمود:

«يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّ الدُّنْيَا مَلْعُونَةٌ، مَلْعُونٌ مَا فِيهَا إِلَّا مَا ابْتُغِيَ بِهِ وَجْهُ اللَّهِ (عَزَّ وَجَلَّ)؛(3) ای ابوذر: دنیا و آنچه در آن است لعنت شده مگر آنچه به وسیله آن تحصیل

ص: 87


1- . سوره حج، آیه 21.
2- . الأمالي (للمفيد)، ص136: «قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ مَرَّ سَلْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى الْحَدَّادِينَ بِالْكُوفَةِ فَرَأَى شَابّاً صَعِقَ وَالنَّاسُ قَدِ اجْتَمَعُوا حَوْلَهُ فَقَالُوا لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هَذَا الشَّابُّ قَدْ صُرِعَ فَلَوْ قَرَأْتَ فِي أُذُنِهِ قَالَ فَدَنَا مِنْهُ سَلْمَانُ فَلَمَّا رَآهُ الشَّابُّ أَفَاقَ وَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَيْسَ بِي مَا يَقُولُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ وَلَكِنِّي مَرَرْتُ بِهَؤُلَاءِ الْحَدَّادِينَ وَهُمْ يَضْرِبُونَ بِالْمِرْزَبَاتِ فَذَكَرْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى - وَلَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ فَذَهَبَ عَقْلِي خَوْفاً مِنْ عِقَابِ اللَّهِ تَعَالَى فَاتَّخَذَهُ سَلْمَانُ أَخاً وَدَخَلَ قَلْبَهُ حَلَاوَةُ مَحَبَّتِهِ فِي اللَّهِ تَعَالَى فَلَمْ يَزَلْ مَعَهُ حَتَّى مَرِضَ الشَّابُّ فَجَاءَهُ سَلْمَانُ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ وَهُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقَالَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ ارْفُقْ بِأَخِي فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي بِكُلِّ مُؤْمِنٍ رَفِيق».
3- . الأمالي (للطوسي)، ص531.

رضای الهی گردد.»

و به ابن مسعود فرمودند:

«يَا ابْنَ مَسْعُودٍ، كُلَّمَا أَبْصَرْتَهُ بِعَيْنِكَ وَاسْتَحْلَاهُ قَلْبُكَ، فَاجْعَلْهُ لِلَّهِ فَذَلِكَ تِجَارَةُ الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُ: {ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ}؛(1)،(2) ای پسر مسعود، هر آن چه که با چشم مي بيني و قلبت آن را حلال مي داند و آن را مي خواهد، آن چيز را براي خدا قرار بده که اين تجارت آخرت است. زيرا خداي تعالي مي فرمايد: «آنچه پيش شماست تمام می شود و آنچه پيش خداست پايدار است.»

انفاق امیرالمؤمنین (عليه السلام)

پیامبر خدا زمینی را که از انفال بود بین مسلمانان تقسیم کرد و علی (عليه السلام) سهم خود را وقف کرد و در آن قناتی حفر نمود که آب آن همچون گردن شتر فواره می زد و امام (عليه السلام) آنجا را ینبع نامید و فرمود: این آب وقف است بر زائرین خانه ی خدا و رهگذرانی که از اینجا می گذرند و هیچ کس حق فروش و یا بخشش آن را ندارد و فرزندانم هرگز از این ارث نمی برند و چنانچه کسی بعد از من آن بفروشد و یا ببخشد پس به لعنت خدا، فرشتگان و همه ی مردم گرفتار شود و خدا هیچ عمل نیکی را از او نپذیرد.(3)

بی ارزشی دنیا

از امام زین العابدین (عليه السلام) روایت شده که فرمود:

«خَرَجْنَا مَعَ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) فَمَا نَزَلَ مَنْزِلًا وَلَا ارْتَحَلَ مِنْهُ إِلَّا ذَكَرَ يَحْيَى بْنَ زَكَرِيَّا

ص: 88


1- . سوره نحل، آیه 96.
2- . بحار الأنوار، ج74، ص106.
3- . الكافي، ج7، ص54-55: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ عَطِيَّةَ الْحَذَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) يَقُولُ قَسَمَ نَبِيُّ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) الْفَيْءَ فَأَصَابَ عَلِيّاً (عليه السلام) أَرْضاً فَاحْتَفَرَ فِيهَا عَيْناً فَخَرَجَ مَاءٌ يَنْبُعُ فِي السَّمَاءِ كَهَيْئَةِ عُنُقِ الْبَعِيرِ فَسَمَّاهَا يَنْبُعَ فَجَاءَ الْبَشِيرُ يُبَشِّرُ فَقَالَ (عليه السلام) بَشِّرِ الْوَارِثَ هِيَ صَدَقَةٌ بَتَّةً بَتْلًا فِي حَجِيجِ بَيْتِ اللَّهِ وَعَابِرِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُبَاعُ وَلَا تُوهَبُ وَلَا تُورَثُ فَمَنْ بَاعَهَا أَوْ وَهَبَهَا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ* لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَلَا عَدْلًا».

وَقَتْلَهُ وَقَالَ يَوْماً وَمِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا (عليه السلام) أُهْدِيَ إِلَى بَغِيٍّ مِنْ بَغَايَا بَنِي إِسْرَائِيل؛(1) با حسين (عليه السلام) بيرون رفتيم، پس در هيچ منزلى فرود نيامد و از جايى كوچ نكرد جز اين كه يحيى بن زكريا و كشته شدن او را بياد می آورد، و روزى فرمود: از پستى دنيا نزد خدا اين بس كه سر يحيى بن زكريا را براى سركشى از سركشان بنى اسرائيل هديه بردند.»

از پستی و بی ارزشی دنیا این که سر نبی خدا حضرت یحیی (عليه السلام) را به خاطر یک زن زانیه برای سلطان سرکش هدیه بردند. و از پستی دنیا این که سر مقدس امام حسین (عليه السلام) را در مجلس یزید ملعون حاضر نمودند و آن پلید به آن جسارت کرد.

ذبح عظیم

خداوند متعال در دو سوره از قرآن قضیه حضرت ابراهیم (عليه السلام) را نقل می کند:

1. در سوره صافات: {فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَری فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ ؛ فَلَمَّا أَسْلَما وَتَلَّهُ لِلْجَبينِ}؛(2) و وقتى با او به جايگاه «سَعْى» رسيد، گفت: «اى پسرك من! من در خواب [چنين] می بينم كه تو را سر می بُرَم، پس ببين چه به نظرت می آيد؟» گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن. ان شاء اللّه مرا از شكيبايان خواهى يافت؛ پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند.» پدر و پسر تسلیم شدند. {وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيم}؛(3) او را ندا داديم كه اى ابراهيم!.

2. در سوره ص: خداوند داستان حضرت ابراهیم (عليه السلام) را با یک فرق مختصر ذکر می کند و آنجا می فرماید: {وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيم}؛(4) و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم.

ص: 89


1- . الإرشاد في معرفة حجج اللّه على العباد، ج2، ص132.
2- . سوره صافات، آیه 102 و 103.
3- . سوره صافات، آیه 104.
4- . سوره صافات، آیه 107.

غیر شیعه می گویند: جبرئیل یک گوسفندی آورد و گفت: این گوسفند را به جای اسماعیل ذبح کن. عظمت به خاطر یک گوسفند؟! برای فهمیدن قرآن به چه کسی باید مراجعه کرد؟ امام حسین (عليه السلام) در راه مدینه و کوفه به فرزدق فرمود: ای فرزدق، اگر در مدینه به خانه ی ما می آمدی، جای جای جبرئیل را به تو نشان می دادم، این خانه خانه ی وحی است. تفسیر یعنی خبر دادن از مقصود خدا، حال سوال این است که یک فرد عادی چطور می تواند از مقصود و مراد خدا خبر بدهد. ائمه (عليهم السلام) مربوط به وحی هستند و در واقع عین قرآنند.

رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در حدیث ثقلین که متواتر عند الفریقین است فرمودند:

«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي [مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً] وَلَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ؛(1) من در میان شما دو امانت نفیس و گران بها می گذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترتم اهل بیت را؛ تا وقتی که از این دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»

بنابراین تفسیر قرآن را باید از خاندان وحی اخذ نمود و الا تفسیر به رای بدون مراجعه به خاندان رسالت جز تباهی و هلاکت چیز دیگری در بر نخواهد داشت.

ائمه (عليهم السلام) در تفسیر برهان(2) در باره این آیه می فرمایند: جبرئیل نازل شد و به

ص: 90


1- . المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب (عليه السلام) ، ص559.
2- . البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص618: عنه، «قال: حدثنا عبد الواحد بن محمد بن عبدوس النيسابوري العطار بنيسابور، في شعبان سنة اثنين و خمسين و ثلاث مائة، قال: حدثنا علي بن محمد بن قتيبة النيسابوري، عن الفضل بن شاذان، قال: سمعت الرضا (عليه السلام) يقول: «لما أمر اللّه تعالى إبراهيم (عليه السلام) أن يذبح مكان ابنه إسماعيل الكبش الذي أنزله عليه، تمنى إبراهيم (عليه السلام) أن يكون قد ذبح ابنه إسماعيل (عليه السلام) بيده، و أنه لم يؤمر بذبح الكبش مكانه، ليرجع إلى قلبه ما يرجع إلى قلب الوالد الذي يذبح [أعز] ولده بيده، فيستحق بذلك أرفع درجات أهل الثواب على المصائب. فأوحى اللّه عز و جل إليه: يا إبراهيم، من أحب خلقي إليك؟ فقال: يا رب، ما خلقت خلقا أحب إلي من حبيبك محمد. فأوحى اللّه عز و جل إليه: يا إبراهيم، فهو أحب إليك، أو نفسك؟ فقال: بل هو أحب إلي من نفسي. قال: فولده أحب إليك، أو ولدك؟ قال: بل ولده. قال: فذبح ولده ظلما على أيدي أعدائه أوجع لقلبك، أو ذبح ولدك بيدك في طاعتي؟ قال: يا رب، بل ذبحه على أيدي أعدائه أوجع لقلبي. قال: يا إبراهيم، إن طائفة تزعم أنها من امة محمد، ستقتل الحسين ابنه من بعده ظلما و عدوانا، كما يذبح الكبش، فيستوجبون بذلك غضبي. فجزع إبراهيم (عليه السلام) لذلك، و توجع قلبه، و أقبل يبكي، فأوحى اللّه عز و جل إليه: يا إبراهيم، قد فديت جزعك على ابنك إسماعيل لو ذبحته بيدك بجزعك على الحسين و قتله، و أوجبت لك أرفع درجات أهل الثواب على المصائب. فذلك قول اللّه عز و جل: وَفَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ».

ابراهیم فرمود: پسرت را مکش، چرا که اراده ی خداوند کشته شدن را از فرزند تو برداشت و برای فرزند پیامبر آخر الزمان (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مقرر فرمود.

گذر حضرت ابراهیم (عليه السلام) به کربلا

«روايت شده: عبور حضرت ابراهيم (عليه السلام) كه سوار بر اسب بود بكربلا افتاد. پاى آن اسب بزمين گرفت و حضرت ابراهيم (عليه السلام) بنحوى سقوط كرد كه سر مباركش شكست و خون جارى شد. آن بزرگوار شروع كرد به استغفار و گفت: پروردگارا! چه گناهى از من سرزده؟ جبرئيل نازل شد و گفت: گناهى از تو سر نزده. ولى چون سبط خاتم الأنبياء و پسر خاتم الاوصياء در اينجا شهيد خواهد شد. لذا خون تو جارى شد تا با خون مقدس وى موافقت كرده باشد.

حضرت ابراهيم گفت: اى جبرئيل قاتل حسين كيست؟ فرمود: همان شخصى است كه اهل آسمانها و زمين او را لعنت كرده اند و قلم بدون اجازه پروردگار بر لعن وى جريان يافت! آنگاه خدا بقلم وحى كرد: تو براى اين لعنى كه بر قاتل امام حسين كردى سزاوار ثناء و درود ميباشى.

پس از اين جريان ابراهيم (عليه السلام) دست های خود را بلند نمود و يزيد را فراوان لعن كرد و اسب آن حضرت با زبان فصيح آمين گفت! حضرت ابراهيم به اسب خود فرمود: مگر تو چه فهميدى كه براى دعاى من آمين گفتى!؟ گفت: يا ابراهيم من فخريه ميكنم كه تو بر من سوار شده ای، اما وقتى از پشت من سقوط كردى من بسيار خجل شدم و باعث اين خجالت من يزيد لعنة اللَّه عليه شد!.»(1)

ص: 91


1- . زندگانى حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام) (ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)، ص257.

در توسل به سبط اکبر امام حسن مجتبی (عليه السلام)

«يَا أَبَا مُحَمَّدٍ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الْمُجْتَبَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(1) ای ابا محمّد، ای حسن بن علی، ای برگزیده، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

مرحوم محدث قمی (رحمه اللّه) می نویسد:

«بدان كه در يوم شهادت آن امام مظلوم اختلاف است، بعضى در هفتم صفر سال پنجاهم هجرى و جمعى در بيست و هشتم آن ماه گفته اند و در مدّت عمر گرامی آن جناب نيز اختلاف است و مشهور چهل و هفت سال است، چنانچه صاحب (كشف الغمّه) به روايت ابن خشّاب از حضرت باقر و صادق (عليهما السلام) روايت كرده است كه مدّت عمر شريف امام حسن (عليه السلام) در وقت وفات چهل و هفت سال بود و ميان آن حضرت وبرادرش جناب امام حسين (عليه السلام) به قدر مدّت حمل فاصله بود و مدّت حمل امام حسين (عليه السلام) شش ماه بود و امام حسن (عليه السلام) با جدّ خود رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) هفت سال ماند و بعد از آن با حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) سى سال ماند و بعد از شهادت پدر بزرگوار خود ده سال زندگانى كرد.

قطب راوندى (رحمه اللّه) از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه حضرت امام حسن (عليه السلام) به اهل بيت خود می فرمود كه من به زهر شهيد خواهم شد مانند رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ، پرسيدند كه خواهد كرد اين كار را؟ فرمود كه زن من جَعْدَه دختر اَشْعَث بن قيس، معاويه پنهان زهرى براى او خواهد فرستاد و امر خواهد كرد او را كه آن زهر را به من بخوراند. گفتند: او را از خانه خود بيرون كن و از خود دور گردان، فرمود كه چگونه او را از خانه بيرون كنم هنوز كارى از او واقع نشده است، اگر او را بيرون كنم كسى به غير او مرا نخواهد كشت و او را نزد مردم عذرى خواهد بود كه بى جرم

ص: 92


1- . فرازی از دعای توسل.

و جنايت مرا اخراج كردند.

پس بعد از مدّتى معاويه مال بسيارى با زهر قاتلى براى جعده فرستاد و پيغام داد كه اگر اين زهر را به حسن (عليه السلام) بخورانى من صد هزار درهم به تو می دهم و ترا به حباله پسر خود يزيد در می آورم؛ پس آن زن تصميم عزم نمود كه آن حضرت را مسموم نمايد.

روزى جناب امام حسن (عليه السلام) روزه بود و روز بسيار گرمی بود و تشنگى بر آن جناب اثر كرده و در وقت افطار بسيار تشنه بود، آن زن شربت شيرى از براى آن حضرت آورد و آن زهر را داخل در آن كرده بود و به آن حضرت بياشاميد، چون آن حضرت بياشاميد و احساس سمّ فرمود كلمه استرجاع گفت و خداوند را حمد كرد كه از اين جهان فانى به جنان جاودانى تحويل می دهد و جدّ و پدر و مادر و دو عمّ خود جعفر و حمزه را ديدار می فرمايد، پس روى به جعده كرد و فرمود: اى دشمن خدا! كشتى مرا، خدا بكشد ترا، به خدا سوگند كه خلفى بعد از من نخواهى يافت، آن شخص ترا فريب داده خدا ترا و او را هر دو را به عذاب خود خوار فرمايد؛ پس آن حضرت دو روز در درد و اَلَم ماند و بعد از آن به جدّ بزرگوار و پدر عالى مقدار خود ملحق گرديد.»(1)

لایوم کیومک یا اباعبداللّه

شيخ صدوق (رحمه اللّه) در كتاب امالى، از مفضّل بن عمر نقل كرده امام صادق (عليه السلام) از پدرانش روايت نموده که فرمودند:

«أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليهما السلام) دَخَلَ يَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عليه السلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ بَكَى فَقَالَ لَهُ: مَا يُبْكِيكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ؟ قَالَ: أَبْكِي لِمَا يُصْنَعُ بِكَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عليه السلام) : إِنَّ الَّذِي يُؤْتَى إِلَيَّ سَمٌّ يُدَسُّ إِلَيَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَلَكِنْ لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، يَزْدَلِفُ إِلَيْكَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) وَيَنْتَحِلُونَ دِينَ الْإِسْلَامِ فَيَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِكَ وَسَفْكِ دَمِكَ وَانْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ وَسَبْيِ ذَرَارِيِّكَ وَنِسَائِكَ وَانْتِهَابِ ثَقَلِكَ، فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِي أُمَيَّةَ اللَّعْنَةُ وَتُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَدَماً وَيَبْكِي عَلَيْكَ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَالْحِيتَانُ فِي الْبِحَارِ؛(2) روزى حسين (عليه السلام) به حضور برادرش امام

ص: 93


1- . منتهی الآمال، ج1، ص595-593.
2- . الأمالي (للصدوق)، ص115.

حسن (عليه السلام) آمد، هنگامی كه چشم حسين (عليه السلام) به چهره برادر افتاد گريست، امام حسن (عليه السلام) پرسيد: چرا گريه می كنى؟ حسين (عليه السلام) فرمود: «گريه ام به خاطر آن مصائبى است كه بر تو وارد می شود.» امام حسن (عليه السلام) فرمود: آنچه بر من وارد شود زهرى است كه آن را به من می خورانند، و به وسيله آن كشته می شوم. ولى هيچ روزى به سختى روز (شهادت) تو اى ابا عبداللَّه نيست، كه سى هزار نفر تو را محاصره كنند، در حالى كه ادّعا می كنند از امّت جدّ ما محمّد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) هستند، خود را به اسلام نسبت می دهند، و همه آنها خود را براى كشتن و ريختن خون تو، و بی احترامی به حريم تو، و به اسارت گرفتن اهل بيت تو و غارت خيام تو آماده كرده اند، در اين هنگام است كه خداوند لعنتش را شامل حال بنى اميّه كند، و آسمان خون و خاكستر بر سر مردم بباراند، و هر چيزى حتى حيوانات وحشى و ماهيان درياها براى مصيبت تو می گريند.»

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد***آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد

خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت***دل را تهی زخون دل چند ساله کرد

نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام***عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش***ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید***کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون***هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت***آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت

ص: 94

***

آن شاخ گل که سبز بود در خزان، یکی است***افشانده غنچه گل سرخ از دهان، یکی است

آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد***یاقوت خون ز لعل لب او روان، یکی است

آن لعل درفشان که زمرّد نگار شد***داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است

آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز***از فرق تا قدم شده آتشفشان، یکی است

آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم***نگذاشته ز بال و پر او نشان، یکی است

آن خضر رهنما که شد از آب آتشین***فرمانروای مملکت جاودان یکی است

آن نقطه بسیط محیط رضا که بود***حکمش مدار دائره «کُن، فکان» یکی است

آن جوهر کَرَم که چه سودا به سوده کرد***هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است

چشم فلک ندیده به جز مجتبی کسی***شایان این معامله، آری همان، یکی است

طوبی مثال گلشن آل عبا بُوَد***ریحانه ی رسول خدا مجتبی بود

***

ص: 95

مجلس پنجم: ویژگی های خاص امام حسین (عليه السلام)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

در تعبیرات امام حسین (عليه السلام) کلماتی آمده است که از معصومین دیگر شرف صدور نیافته است. آن حضرت در فرازی از دعای عظیم الشان عرفه به خدا عرض می کنند:

«مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ؟ وَمَا الَّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟!(1)

کسی که تو را گم کرده چه یافته؟ و چه گم کرده، کسی که تو را یافته.»

و در فراز دیگر عرض می کند:

«يَا رَبِّ إِنَّ ذُنُوبِي لا تَضُرُّکَ وَإِنَّ مَغْفِرَتَکَ لِي لا تَنْقُصُکَ؛(2)

پروردگارا، همانا گناهان من به تو زیانی نمی رساند، و آمرزشت بر من از تو نمی کاهد.»

دعای عرفه دریاهایی از معرفت

دعای امام حسین (عليه السلام) قرآن صاعد است. امام (عليه السلام) اصول علمی، حیاتی، اخلاقی و اجتماعی، حتی معلومات علوم خاصه را در این دعای عرفه اشاره فرموده است. آن حضرت در روز عرفه از خیمه بیرون آمد و دو رکعت نماز خواند، سپس یک دست به محاسن گرفت و دست دیگر را به طرف آسمان دراز

ص: 96


1- . فرازهایی از دعای عرفه امام حسین (عليه السلام) .
2- . همان.

کرد و در حالی که اشک از محاسن مبارکش جاری بود به درگاه خدا عرضه داشت:

«إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَتَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْءٍ؛(1) خداوندا، من از اختلاف آیات و دگرگونی آنها، دانستم که منظور تو از من این است که من تو را در هر چیز بشناسم تا این که به تو در هیچ چیز جاهل نباشم.»

در دعای عرفه امام حسین (عليه السلام) ، دریایی از معارف نهفته است.

مصیبت عظیم

آیا تاکنون اندیشیده اید که چرا در زیارت عاشورای آن حضرت عرض می کنیم:

«يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلى جَميعِ اَهْلِ الْاِسْلامِ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ؛ اى ابا عبد اللَّه، همانا تعزیتت (در عالم) بزرگ و مصیبتت درجهان بر ما شیعیان و تمام اهل اسلام سخت و عظیم و ناگوار و دشوار بود. و تحمل آن مصیبت بزرگ در آسمان ها برجمیع اهل سماوات نیز سخت و دشوار بود.»

آری باید چنین باشد و تمام اهل آسمان ها و زمین ها در مصیبت این شخصیت استثنایی هستی سوگوار گردند. آن حضرت به درگاه خدا عرض می کند: خدای من! منظور تو از من این است که از آثارت و اختلاف اطوار آن تو را در هر چیز بشناسم! این که فرموده ای نماز بخوان، روزه بگیر، حج به جای آر، و دیگر اوامر الهی، خدایا مقصودت از فرمان، این است که به من راه پیدا کنی؟ دری به سوی من بازکنی و هر آینه معارف توحیدی از جانب تو در همه اشیاء به من رسد. آیا در تمام جهان کسی را سراغ دارید که چنین جمله نورانی را بگوید؟

این امام و حجت خدا و پیشوای بشر را چه کسی کشت و خلایق را از آن

ص: 97


1- . فرازهایی از دعای عرفه امام حسین (عليه السلام) .

خورشید هدایت محروم ساخت؟ عمر و ابوبکر قاتل آن حضرتند. این دو ریشه و اساس تمام ظلم ها و جنایت ها علیه اهل بیت (عليهم السلام) هستند.

زمانی که فلسفه می خواندم از محی الدین عربی - که با تمام مقامات علمی اش حرف هایش را خرافه می دانستم - جمله ای دیدم که جای شگفتی داشت، بعدها متوجه شدم که این حرف ها را از امام حسین (عليه السلام) گرفته است.

امام حسین (عليه السلام) در خطابه ای می فرمایند: همه ی این فرمان ها درست از سوی تو به من، نور رحمتی است که به واسطه ی این در به سوی من باز می شود. امام حسین (عليه السلام) می فرماید: الهی، مردم گاهی از این در به سوی تو نگاه می کنند و گاهی از آن در، خدایا همه این درها برای من است، اما غصه من این است که بین این درهایت یک حاجب است. خدا از حسین (عليه السلام) یک حاجت داشته فارفع بلطفک واجمعنی بخدمة، توکلنی الیک؛ (منبعی برای عبارت پیدا نشد) شبیه آن این است:

بینی و بینک انی ینازعنی***فارفع بلطفک انی من البین

میان من و تو، «من» نزاع می کند، خداوندا به لطفت، «من» را از میان بردار!

رفع حجاب ها

خدایا، فاصله های بین درها و حجاب ها را از جلو چشم من بردار. دعای امام حسین (عليه السلام) مستجاب شد؛ در روز عاشورا وقتی امام (عليه السلام) نظر به لشکر انداخت فرمود: خدایا تو خود شاهدی که ما برای دین تو و تحقق اسلام و آنچه را که پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) آورده است آمده ایم. در مقابل ظلم، بیدادگری و بی دینی ایستاده ایم و این لشکر انبوه برای نابودی دین تو گرد هم آمده اند و در مقابل ما صف زده اند.

امام حسین (عليه السلام) صبح عاشورا نماز خواند؛ و بعد از نماز دعایی خواندند. این دعا یک مجموعه دارد و یک کلمات؛ اما مجموعه دعا را کسی ذکر نکرده است. امتیازهای حضرت سید الشهداء (عليه السلام) استثنائی است. این دعای آن حضرت بسان

ص: 98

یک چک خاص و سفید امضاء است. دیگر دعاها مانند چک های متعارف است. اما انسان چک سفید امضاء را به هر کس نمی دهد؛ اما امام حسین (عليه السلام) صبح عاشورا چک سفید داد و ملائکه آن را تحویل گرفتند و بردند. حال این چک سفید امضاء چیست؟ آن حضرت به خدا عرض کرد:

«اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ، وَرَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ، وَأَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَعُدَّةٌ، كَمْ مِنْ هَمٍّ يَضْعُفُ فِيهِ الْفُؤَادُ، وَتَقِلُّ فِيهِ الْحِيلَةُ، وَيَخْذُلُ فِيهِ الصَّدِيقُ، وَيَشْمَتُ فِيهِ الْعَدُوُّ، أَنْزَلْتُهُ بِكَ وَشَكَوْتُهُ إِلَيْكَ رَغْبَةً مِنِّي إِلَيْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ فَفَرَّجْتَهُ وَكَشَفْتَهُ، وَأَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَصَاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ وَمُنْتَهَى كُلِّ رَغْبَةٍ؛(1) پروردگارا! تو در هر اندوهى پشت و پناه منى و در هر سختى اميدوارى منى، تو در هر امر مشكلى كه بر من وارد شود تكيه گاه من هستى. چه بسا غم و اندوهى كه دل ها به وسيله آنها ضعيف می شوند و راه های چاره مسدود می گردند دوست در آن خوار و دشمن در آن شاد خواهد شد. من اين گونه مشكلات را به درگاه تو آورده ام و از آنها به تو شكايت می كنم، زيرا من از ديگران بيزار و به تو راغب بوده و تو آنها را بر طرف نمودى، پس ولى هر نعمت و صاحب هر حسنه و منتها درجه هر چيز خواستنى می باشى.»

گاهی انسانی مورد اعتماد و دوست شما است که در سختی ها و راحتی ها با شما همراه است. گاهی فقط در خوشی ها دوست است. عیب بشر این است که انسان ها معمولا در خوشی ها دوست هستند ولی همین که شخص گرفتار شد او را رها می کنند و از گردش پراکنده می شوند. چنین انسان هایی قابل اعتماد نیستند.

امام حسین (عليه السلام) می فرمایند: خدایا در هر اندوه و غصه مورد اطمینان من هستی. در هر مشکلی که بر من وارد شده تو مورد اعتماد و وثوق قلبی من هستی. در ادامه دعا عرض می کند:

ص: 99


1- . الإرشاد في معرفة حجج اللّه على العباد، ج2، ص96.

«كَمْ مِنْ هَمٍّ يَضْعُفُ فِيهِ الْفُؤَادُ؛(1) چه بسا غم و اندوهى كه دل ها بوسيله آنها ضعيف می شوند.»

خدایا من همه ی این بلاها را در راه تو به جان می خرم، چون غیر از تو را نمی خواهم.

عاشورا ایام اللّه

ایام عاشورا از ایام اللّه است. نکته مهمی که باید بیان شود این که نتیجه ی تمام زحمات صد و بیست و چهار هزار پیامبر و اوصیاء و صدیقین را امروز امام حسین (عليه السلام) گرفت. بلکه امروز علم غیر متناهی ازلی و ابدی و همت حضرت حق و عظمت حق ثابت شد.

گاهی ممکن است یک طلبه غیر فاضل که معمولاً خوب درس نمی خواند اشکالی را مطرح کند که معمولا به آن اعتنا نمی شود. اما گاهی یک طلبه فاضل اشکال می کند و استاد را متحیر می کند و به زحمت می اندازد. درباره ی خلقت آدم، خوبان و مقربین اشکالی را مطرح کردند که برای آنان قابل حل نبود. البته از باب سمعی قابل حل بود اما از نظر بصری حل نشده بود، تا این که روز عاشورا ملائکه پاسخ را دریافتند و فهمیدند که سرّ خلقت آدم چیست. حضرت زهرا (عليها السلام) همه مصائب و سختی ها را به جان خرید: ضربت در، میخ آهنی، تازیانه، آتش خانه، شهادت حضرت محسن (عليه السلام) ، سیلی عمر و... را متحمل شد، اما صبر کرد. ولی دیگر حاضر نیست در قیامت بهشت را به قاتلان خود و فرزندانش بدهد. خدای متعال فردای قیامت حضرت زهرا (عليها السلام) را ناراضی نخواهد کرد. وقتی ابوبکر و عمر اذن خواستند تا بر آن بانوی دو سرا وارد شوند چون خانه علی (عليه السلام) بود، بدین جهت وقتی آمدند خانه را ترک نکرد، اما بهشت خانه ی زهرا (عليها السلام) است و آن ها را راه نخواهد داد.

ص: 100


1- . الکافي، ج2، ص578.

تمام صدیقین و اخیار روز عاشورا نتیجه گرفتند. امام حسین (عليه السلام) خدا را یاری کرد. اشکالی که ملائکه مطرح کردند، خدا در روز عاشورا جواب آنان را داد. در روز حساب دادگاه الهی تشکیل می شود، یک طرف آن ملائکه شاکی و مشتکی علیه خداست، کما این که امیرالمؤمنین (عليه السلام) نیز در دادگاه حاضر شد. در دادگاه خدا، ملائکه شاکی هستند که چرا خلافت را در جنس بشر قرار دادی؟ در روز عاشورا امام حسین (عليه السلام) خدا را در دادگاه بزرگ حاکم کرد و زمانی که خون پاک آن حضرت به عرش رسید، خدای متعال به ملائکه خطاب کرد خلافت را بدین جهت در جنس بشر گذاشتم. آنگاه ملائکه استغفار کردند و عرض کردند: خدایا اجازه فرما تا خدمتگذار آستان مقدس آن عزیز باشیم و حرم مطهرش را جاروب زده، غبار کفش زوار را پاک کنیم.

محتشم سروده:

در بارگاه قدس که جای ملال نیست***سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

عاشورا روزی است که امام حسین (عليه السلام) خدا را حاکم کرد و در چنین روزی ملائکه فهمیدند هیچ مجالی برای شکوه آنان وجود نداشته است. آن ولی خدا با حماسه عظیم و جانفشانی خود و عزیزانش اهداف تمام انبیاء و صدیقین را تامین کرد.

امام حسین (عليه السلام) ولی خدا

خدای متعال در قرآن کریم می فرماید:

{إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ}؛(1) ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند: همان كسانى كه نماز برپا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند.

ص: 101


1- . سوره مائده، آیه 55.

رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ، امیرالمؤمنین (عليه السلام) و امامان معصوم از ذریه آن حضرت تا امام زمان (عليهم السلام) همگی ولی خدا هستند. ولایت همه به خاطر وجود مقدس امام حسین (عليه السلام) است. زیرا امام ولی شد و مایه ی ولایت در حسین (عليه السلام) است. ولایت همه ی اولیاء اللّه برای خاطر این است که حسین (عليه السلام) ولی اللّه شده است. تمام مایه ولایت و آنچه را که ولایت را ولایت کرده است، در حسین (عليه السلام) است. ممکن است گفته شود وجود مقدس پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) که قبل از امام حسین (عليه السلام) بوده است؟ فرض کنید بلاتشبیه درون یک صندوقی که خود گوهری گرانبهاست یک جواهر باشد، در این صورت صندوق گرانبهاتر و عزیزتر می شود. مغز بادام است که به تمام درخت و شاخه و برگ آن قیمت داده است. تا وقتی خدای متعال به پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حسین (عليه السلام) را عطا نفرموده بود جهاد مشهور را نکرده بود، هر چند رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در جنگ ها پیروزی داشت اما پیروزی ظاهری نمی تواند قداست و معنویت را برساند. آن حضرت در مقابل این جنگ های خونین جنگی نیز در آخر عمر داشت که آن مباهله با نصارای نجران بود. علمای نجران گفتند باید پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) با اسلحه ی الهی بجنگد و آن این بود که موارث انبیاء را بیاورند: عصای موسی، پیراهن یوسف، انگشتر سلیمان و... . ولی خدا هدایت گر و نجات دهنده امت است و برای حقانیت خود آیات و براهین بسیار از او به ظهور می پیوندد.

امام هادی (عليه السلام) و دعای باران مسیحیان

«در شهر سامرّا در زمان امام هادى (عليه السلام) قحطی اتفاق افتاد. مسلمانان سه روز براى استسقا به بيرون شهر رفتند، ولى باران نباريد، اما روز چهارم بزرگ نصارا با رهبانان و مسيحيان براى استسقا به بيرون شهر رفتند و باران باريد. روز بعد نيز همين طور شد و در اثر اين امر، مسلمانان به شك افتادند. امام هادى (عليه السلام) در زندان بود، خليفه پيغام فرستاد كه اُمّت جدّت را درياب!

روز بعد جاثليق به همراه رهبانان براى دعا بيرون رفتند، امام هادى (عليه السلام) نيز در جمع

ص: 102

ياران خود به بيرون رفتند، وقتى جاثليق دست به دعا برداشت، امام هادى (عليه السلام) به يكى از همراهانش دستور داد آمد و مشت او را باز كرد و استخوانى را كه در دستش بود، گرفت و دوباره هوا آفتابى شد، آنگاه حضرت به او فرمود: اكنون دعا كن!

او دعا كرد و دعاى او مستجاب نشد و شك و شبهه از بين رفت و آن جا گفتند: امام (عليه السلام) اسلام و مسلمانان را از انحراف نجات داد. او دعا كرد، امّا هوا آفتابى شد، خليفه پرسيد: اى ابا محمّد! اين استخوان چيست؟ فرمود:

اين مرد از كنار قبر يكى از پيامبران الهى عبور كرد و اين استخوان را به دست آورد و استخوان هيچ پيامبرى ظاهر نشود مگر اين كه باران فرو می ريزد.»(1)

پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و مسیحیان نجران

در جریان گفتگوی رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و علمای نجران کار به مباهله منتهی شد. علمای نجران گفتند: باید با پیامبر جنگ معنوی کرد لذا پیر مردها و مقدس های خود را به میدان آوردند. پیامبری که در همه جا پیروز شده بود در این واقعه فوراً اقدامی نکرد تا این که آیه نازل شد:

«فَمَنْ حَاجَّکَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ

ص: 103


1- . الخرائج و الجرائح، ج1، ص442: «وَ مِنْهَا: مَا رُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ سَابُورَ قَالَ قُحِطَ النَّاسُ بِسُرَّ مَنْ رَأَى فِي زَمَنِ الْحَسَنِ الْأَخِيرِ (عليه السلام) فَأَمَرَ [الْمُعْتَمَدُ بْنُ] الْمُتَوَكِّلِ الْحَاجِبَ وَأَهْلَ الْمَمْلَكَةِ أَنْ يَخْرُجُوا إِلَى الِاسْتِسْقَاءِ. فَخَرَجُوا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مُتَوَالِيَةٍ إِلَى الْمُصَلَّى يَسْتَسْقُونَ وَيَدْعُونَ فَمَا سُقُوا فَخَرَجَ الْجَاثَلِيقُ فِي الْيَوْمِ الرَّابِعِ إِلَى الصَّحْرَاءِ وَمَعَهُ النَّصَارَى وَالرُّهْبَانُ وَكَانَ فِيهِمْ رَاهِبٌ فَلَمَّا مَدَّ يَدَهُ هَطَلَتِ السَّمَاءُ بِالْمَطَرِ. وَخَرَجَ فِي الْيَوْمِ الثَّانِي فَهَطَلَتِ السَّمَاءُ بِالْمَطَرِ فَشَكَّ أَكْثَرُ النَّاسِ وَتَعَجَّبُوا وَصَبَوْا إِلَى النَّصْرَانِيَّةِ فَبَعَثَ الْخَلِيفَةُ إِلَى الْحَسَنِ وَكَانَ مَحْبُوساً فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ حَبْسِهِ وَقَالَ الْحَقْ أُمَّةَ جَدِّكَ فَقَدْ هَلَكَتْ. فَقَالَ لَهُ إِنِّي خَارِجٌ فِي الْغَدِ وَمُزِيلُ الشَّكِّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. فَخَرَجَ الْجَاثَلِيقُ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ وَالرُّهْبَانُ مَعَهُ وَخَرَجَ الْحَسَنُ (عليه السلام) فِي نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَلَمَّا بَصُرَ بِالرَّاهِبِ وَقَدْ مَدَّ يَدَهُ أَمَرَ بَعْضَ مَمَالِيكِهِ أَنْ يَقْبِضَ عَلَى يَدِهِ الْيُمْنَى وَيَأْخُذَ مَا بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ فَفَعَلَ وَأَخَذَ مِنْ بَيْنَ سَبَّابَتِهِ وَالْوُسْطَى عَظْماً أَسْوَدَ فَأَخَذَ الْحَسَنُ (عليه السلام) بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ اسْتَسْقِ الْآنَ فَاسْتَسْقَى وَكَانَتِ السَّمَاءُ مُتَغَيِّمَةً فَتَقَشَّعَتْ وَطَلَعَتِ الشَّمْسُ بَيْضَاءَ فَقَالَ الْخَلِيفَةُ مَا هَذَا الْعَظْمُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ. فَقَالَ (عليه السلام) هَذَا رَجُلٌ مَرَّ بِقَبْرِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ فَوَقَعَ فِي يَدِهِ هَذَا الْعَظْمُ وَمَا كُشِفَ عَنْ عَظْمِ نَبِيٍّ إِلَّا هَطَلَتِ السَّمَاءُ بِالْمَطَرِ».

وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکاذِبينَ فَمَنْ حَاجَّکَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکاذِبينَ؛(1) پس هر كه در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه كند، بگو: «بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم؛ سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»

مرحوم شیخ مفید (رحمه اللّه) می نویسد:

«خداى سبحان آياتى از سوره آل عمران نازل فرمود تا به اين آيه كه فرمايد: «همانا مثل عيسى نزد خداوند مانند آدم است كه او را از خاك آفريد پس به او گفت: باش پس شد، سخن حق از پروردگار تو است و تو مباش از شكّ كنندگان، پس هر كس در آن با تو ستيزه كند از آنچه بيامده است تو را از دانش، بگو بيائيد بخوانيم و فرزندان ما و فرزندان شما را و زنان ما و زنان شما را، و ما خود را و شما خويش را سپس به يكديگر نفرين می كنيم و بگردانيم لعنت خدا را بر دروغگويان.»(2)

پس رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) اين آيات را بر نصاراى نجران خواند، و آنها را به مباهله (يعنى نفرين كردن به يكديگر) دعوت كرده فرمود: همانا خداى عز و جل به من خبر داد كه پس از مباهله هر آن كس كه بر باطل است عذاب بر او نازل شود، و بدان وسيله حق از باطل جدا گردد، پس كشيش بزرگ با عبد المسيح و عاقب براى مشورت انجمن كردند و تصميم ايشان بر اين شد كه تا صبح روز ديگر از او مهلت بخواهند (و فردا با او مباهله كنند) چون به نزد مردان خويش به منزل های خود باز گشتند كشيش بزرگ به آنها گفت: فردا نگاه كنيد ببينيد اگر محمد با فرزندان و خاندان خود آمد از مباهله با او بپرهيزيد، و اگر با اصحاب و يارانش آمد با او مباهله كنيد (و نترسيد) كه بر چيزى نيست (و دين حق را دارا نيست).

چون فردا شد پيغمبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در حالى كه دست على بن ابى طالب (عليه السلام) را در دست داشت و حسن و حسين از جلو و فاطمه (عليها السلام) از پشت سرش می رفتند براى مباهله حاضر شد، و نصارى نيز كه كشيش بزرگ پيشاپيش آنها بود (براى مباهله) بيرون شدند، همين

ص: 104


1- . سوره آل عمران، آیه 61.
2- . سوره آل عمران، آيه های 59 تا 61.

كه كشيش، پيغمبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و همراهانش را بديد پرسيد كه اينان (كه همراهش هستند) كيانند؟ بدو گفته شد:

او پسر عمويش على بن ابى طالب است، و هم او داماد و پدر فرزندان و محبوبترين مردمان به نزد اوست، و آن دو كودك فرزندان دخترش كه از شوهرش على است می باشند، و آن دو نيز محبوب ترین مردمان نزد اويند، و آن زن دخترش فاطمه است كه گرامي ترین مردمان پيش او است، و پيش پيغمبر از ديگران نزديك تر است (يعنى علاقه قلبى آن حضرت به او بيش از ديگران است).

كشيش رو به عاقب و سيد و عبد المسيح كرده گفت: نگاه كنيد و ببينيد كه او با نزديك ترين و گرامی ترين فرزندان و خاندان خود آمده تا به وسيله آنان مباهله كند و با كمال اطمينان به اينكه بر حق است آمده و به خدا سوگند اگر بر برهان خود می ترسيد اينان را به همراه خود نمی آورد، از مباهله كردن با او بپرهيزيد، و به خدا سوگند اگر به خاطر انديشه از قصر (پادشاه روم) نبود هم اكنون من مسلمان می شدم، ولى به هر چه ميانه شما و او سازش و اتفاق می شود با او مصالحه كنيد (و صلح بر قرار سازيد، و هر چه در برابر صلح از شما خواست بپذيريد) و به شهرهای خود بازگرديد، و براى خود فكرى بكنيد، به او گفتند: ما پيرو فرمان تو هستيم هر چه كردى بدان گردن نهيم، پس كشيش رو به حضرت (صلی اللّه عليه وآله وسلم) كرده گفت:

اى ابو القاسم ما با تو مباهله نمی كنيم، ولى مصالحه می كنيم، پس با ما صلح كن بدان چه ما بدان گردن نهيم (و هر چه خواهى براى شرط صلح معين كن تا بپردازيم) پيغمبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) با آنها مصالحه كرد.»(1)

پیکار معنوی

در جنگ سرد و سفید و مبارزه ی معنوی وسیله فتح رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) امام حسین (عليه السلام) شد. ابزارهای کمال و سعادت بیشتر در دستگاه امام حسین (عليه السلام) یافت می شوند، چرا که در قبال شهادت آن حضرت و خدمت عظیم ایشان به دین، خدای متعال عنایات ویژه ای در حق آن حضرت مبذول فرمود.

یک مساله ای در اسلام مطرح است، که علما نتوانستند آن را حل کنند.

ص: 105


1- . الإرشاد للمفيد، ترجمه رسولى محلاتى، ج1، ص155.

فلاسفه نیز راه به جایی نبردند. و آن مسئله طینت و جبر و تفویض است، می گویند: نمی توانند ذاتی را عوض کنند و ذاتی واسطه ی در عروض و ثبوت ندارد؛ آن وقت نتیجه اش این است:

«السَّعيدُ مَن سَعِدَ في بَطنِ اُمِّهِ، وَالشَّقِيُّ مَن شَقِيَ في بَطنِ اُمِّهِ؛(1) سعادتمند کسی است که در شکم مادر سعادتمند باشد و محروم از لطف خدا کسی است که در رحم مادر محروم باشد.»

اما در باره مسئله طینت می گویند: خوبی از ذات خود شما است، گندم از گندم بروید، جو ز جو.

در یک چنین جهادی خدای متعال با حسین (عليه السلام) این مساله و نزاع را حل کرد. نزاع این بود که خداوند جن را از آتش و آدم را از گل و ملائکه را از نور خلق کرد؛ انسان را مرکبی از عقل و شهوت ساخت. ملائکه به مشکل برخوردند چرا که باید همیشه در طاعت باشند، و جن های کافر همیشه جهنمی باشند. ملائکه گفته بودند که خوبی ذات ما است و شیطان هم می گفت: بدی به ما تعلق دارد؛ اما خدای متعال با خلق انسان ثابت کرد که ذاتی را می شود عوض کرد، و برای این که ثابت کند ممکن است ملائکه را تنزل بدهد و جن را بالا ببرد، در کربلا این حقیقت را ثابت کرد.

مناصب حسینی

خدای متعال مناصبی به امام حسین (عليه السلام) عطا فرمود که پنج دسته است:

قسم اول، مناصب و امتیازاتی است که تمام معصومین (عليهم السلام) در آن شریک هستند مانند طهارت که خدای متعال در قرآن کریم می فرماید:

«{إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً}؛(2) خدا

ص: 106


1- . نهج الفصاحة، ص530.
2- . سوره احزاب، آیه 33.

فقط می خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.»

قسم دوم، از صفاتی است که فقط پدرشان با ایشان شریک است.

خدای متعال به برکت امام حسین (عليه السلام) مناصبی را به پدرشان عطا فرمود که از این قرار است:

1. با این که خدای متعال تمام مواهب را به پیامبرش عطا فرموده و در زیارات به آن اشاره شده، ولی در زیارت آن حضرت «السلام علیک یا ولی اللّه» وارد نشده است؛ هر چند در قرآن کریم آن حضرت ولی خدا شمرده شده است: {اِنِّما وَليُّكُمْ اللّهُ وَرَسُولُهُ}.(1) اما در زیارت امام حسین (عليه السلام) آمده است:

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ؛ سلام بر شما ای ولی خدا و فرزند ولی خدا.»

2. یکی دیگر از مناصبی که به امیرالمؤمنین (عليهما السلام) و امام حسین (عليه السلام) عطا شده و در زیارات اربعین امام حسین (عليه السلام) می خوانیم منصب «حبیب اللّه» است. در زیارت آن حضرت عرض می کنیم:

«السَّلاَمُ عَلَيْکَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ وَابْنَ حَبِيبِهِ؛(2)

سلام بر شما ای حبیب خدا و فرزند حبیب خدا.»

3. در امتیازاتی که خدای متعال به آل ابراهیم عطا فرمود این که یکی از آنان را فقط خلیل کرد و آل پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) این لقب را به امام حسین (عليه السلام) و امیرالمؤمنین (عليه السلام) دادند.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيلَ اللَّهِ وَابْنَ خَلِيلِه؛(3) سلام بر شما ای دوست خدا و فرزند دوست خدا.»

4. چهارم سمت انتخاب برای حسین آمده «السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا نَجِيَّ اللَّهِ».

ص: 107


1- . سوره مائده، آیه 55.
2- . زیارت امام حسین (عليه السلام) در ماه رجب.
3- . المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص433.

5. مقام صفوه، و برگزیدگی الهی است. «السَّلَام عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللَّهِ وَابْنَ صَفِيِّه؛(1) سلام بر شما برگزيده خدا و فرزند برگزيده اش.»

6. مقتول به عنوان قتیل اللّه در باره امیرالمؤمنین (عليه السلام) به خدا نسبت داده نشده است، ولی این منصب را آن حضرت به واسطه فرزندش حسین (عليه السلام) پیدا کرد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا قَتِيلَ اللَّهِ وَابْنَ قَتِيلِه؛(2) سلام بر تو اى كشته خدا و فرزند كشته خدا.»

7. امیرالمؤمنین (عليه السلام) ثاراللّه نبود. ولی از روزی که امام حسین (عليه السلام) ثاراللّه شد بر آن حضرت نیز ثاراللّه اطلاق شد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَابْنَ ثَارِه؛(3) سلام بر تو ای خون خدا و پسر خون خدا.»

قسم سوم، از مناصبی که خدای متعال به امام حسین (عليه السلام) عطا فرمود، اصحاب خاصی است که شریک در برخی فضائل آن حضرت کرده است. پنج صفت را یافتیم که خدای متعال به امام حسین (عليه السلام) و اصحابش عطا فرموده است:

1. مقام و منزلت «ابرار اللّه» بودن است: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَبْرَارَ اللَّهِ؛(4) سلام بر شما اى نيكان خدا.»

2. مقام «اصفیاء اللّه» است: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَصْفِيَاءَ اللَّهِ؛(5) سلام بر شما ای برگزیدگان خدا.»

3. منزلت و مقام «اودّاء اللّه» است: السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَصْفِيَاءَ اللَّهِ وَأَوِدَّاءَهُ؛(6) سلام بر شما ای برگزیدگان و مهرورزان به خدا.»

ص: 108


1- . زیارت امام حسین (عليه السلام) در نیمه شعبان.
2- . الكافي، ج4، ص576.
3- . همان.
4- . زیارت امام حسین (عليه السلام) در نیمه رجب.
5- . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص722.
6- . همان.

4. مقام «اولیاء اللّه» می باشد: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ؛(1)

سلام بر شما اى اولياى خدا.»

5. قسم دیگر این است که خدای متعال اصحاب امام حسین (عليه السلام) را واسطه قرار داده است. جابر بن عبداللّه انصاری که نابینا بود به کربلا آمد و کنار تربت پاک سالار شهیدان عرض کرد: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا لُيُوثَ الْغَابَاتِ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا سَفِينَةَ النَّجَاة؛(2) سلام بر شما اى شيران بيشه ها، سلام بر شما اى كشتي نجات.»

منصب «کشتی نجات» بودن را اول به امام حسین (عليه السلام) دادند. پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمودند: «اِنَّ الْحُسين مِصباحُ الْهُدی وَسَفينَهُ الْنِّجاة؛(3) به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.» این که چرا پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) امام حسین (عليه السلام) را سفینه و چراغ تعبیر کرده است، در شرح زیارت نوشته ام که پنج نکته دارد:

نکته اول، این است که هرچه به چراغ نزدیک تر می شوی نورش بیشتر می تابد. باید به سوی حرم امام حسین (عليه السلام) شتافت تا بتوان به نورانیت دست یافت.

اهتمام به دسته عزا

در یک روز عاشورا که با روز جمعه مصادف بود؛ آقا شیخ محمد رضا اصفهانی نماز جمعه می خواند. ایشان با این که خیلی مقید به نماز جمعه بود و آن را واجب می دانست، ولی ناگهان دیدند نماز جمعه را رها کرد، و شتابان وارد دسته عزا شد و بر سر و صورت خود می زد.

وقتی جریان را از او جویا شدند گفت: «دیدم آقا امام زمان (عليه السلام) در دسته عزا بودند.»

ص: 109


1- . كامل الزيارات، ص242.
2- . زیارت اربعین امام حسین (عليه السلام) .
3- . مدينة معاجز الأئمة الإثنی عشر (عليها السلام) ، ج4، ص52.

چراغ هدایت

نکته دوم، این است وقتی چراغ روشن شد همه از آن استفاده می کنند. البته هرکس بنا بر ظرفیت خود از این نور عظیم به نحوی خاص استفاده می کند. باید از حسین (عليه السلام) به عنوان چراغ هدایت استفاده کرد تا حسرت آخرت گریبانگیرمان نشود.

محرومان از نور حسین (عليه السلام)

نکته سوم، این است که شرط استفاده از چراغ چشم است، و کسی که چشم ندارد نمی تواند نور را ببیند. کسانی که از نور امام حسین (عليه السلام) استفاده نمی کنند کور هستند.

قرآن کریم می فرماید:

{لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ}؛(1)

دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمی كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمی بينند، و گوش هايى دارند كه با آنها نمی شنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه ترند. [آرى،] آنها همان غافل ماندگانند.

نور هدایت

نکته چهارم، چراغ این است که وقتی چراغ را روشن کردند همه استفاده می کنند. دستگاه امام حسین (عليه السلام) چراغی است که برای همه مردم، از جمله گنه کاران ملجا و پناه از ظلمات و تباهی ها است. پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود: حسین (عليه السلام) «کشتی نجات» است. هر کشتی که می خواهد از بندر حرکت کند دارای درجاتی است. درجه یک، دو و سه دارد. مکانی در کشتی برای بزرگان، محلی برای مردم معمولی، و یک جا هم برای حیوانات در نظر گرفته می شود. اما تنها کشتی امام

ص: 110


1- . سوره اعراف، آیه 79.

حسین (عليه السلام) است که هر کسی از هر طبقه ای ولو رانده شدگان را در نهایت احترام به مقصد می رساند. در مجلس حسین (عليه السلام) پاسخ سلام همه داده می شود.

تاسوعایی در نجف

روز تاسوعا بود، در نجف رسم بود نانواها برای موکب ها نان می پزند، یکی از اشراف نجف گفت خواستم برای فرزندانم مقداری نان و روغن بگیرم. برای خرید به مغازه ای رفتم اما گفت: نمی دهم، زیرا این ها مال من نیست، مال فلانی است و برای موکب می خواهد. آن طرف می گفت: به او گفتم به جای این کار برو خودت را درست کن! در جواب گفت: زمانی که نجف دروازه داشت، قافله ای بعد از بسته شدن در رسیدند و هرچه کردند در را باز کنند باز نکردند. اهل قافله گفتند: ما بچه ی شیر خواره داریم و دارند از تشنگی می میرند! خلاصه در را باز کردند و همه وارد شدند حتی سگ قافله! فلانی من هم سگ قافله هستم!

«إِلهِي وَقَفَ السَّائِلُونَ بِبابِكَ، وَلاذَ الفُقَراءُ بِجَنابِكَ وَ وَقَفَتْ سَفِينَةُ المَساكِينِ عَلى ساحِلِ بَحْرِ جُودِكَ وَكَرَمِكَ يَرْجُونَ الجَوازَ إِلى ساحَةِ رَحْمَتِكَ وَنِعْمَتِكَ؛(1) خدایا! سائلان بر درگاه تو ايستاده اند، و فقيران به حضرت تو پناه آورده اند، و كشتي مسكينان بر ساحل بحر بخشندگي و كرامتت متوقف شده است، ملتمس مجوز ورود به عرصه بخشايش و كرم تواند.»

کشتی نجات

نکته پنجم، یک خصوصیت دیگری که به اصحاب امام حسین (عليه السلام) داده شد این است: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا سَفِينَةَ النَّجَاة؛ سلام بر شما ای کشتی نجات.»(2) ای باب های نجات که ما را به کشتی بزرگ می رساند. خدا یک کشتی های نجات کوچک گذاشته که اصحاب امام حسین (عليه السلام) هستند. یک امتیاز خدا به امام حسین (عليه السلام) و علی اصغر (عليه السلام) داده، که به دیگر شهدا نداده است. در زیارت

ص: 111


1- . دعای بعد از قرائت دعای افتتاح.
2- . زیارت اربعین امام (عليه السلام) .

مخصوص آن حضرت آمده است:

«أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْد؛(1) شهادت می دهم كه خونت در بهشت جاويد جا گرفت.»

تنها دو خون را به آسمان بردند، یکی خون پیشانی و قلب مقدس امام حسین (عليه السلام) بود. در وقتی که امام (عليه السلام) مشغول سخن گفتن و هدایت آن قوم کافر بودند برای این که حرف آن حضرت را قطع کنند سنگی به پیشانی ایشان زدند. امام (عليه السلام) در صدد برآمدند خون های پیشانی را پاک کنند، که خون بند نمی آمد، در این هنگام دامن را بلند کردند تا خون پیشانی را پاک کنند که ناگهان حرمله با تیر سه شعبه قلب امام (عليه السلام) را هدف گرفت. حضرت خون ها را با دست مبارک به جانب آسمان پاشید و ملائکه خون ها را به جانب آسمان بردند. خون امام حسین (عليه السلام) به بهشت برده شد. در این خصوصیت فقط خون گلوی حضرت علی اصغر فرزند شیرخوارش شریک آن حضرت بود.

جایگاه روضه خوان

روزی در محضر آیت اللّه آسید عبد الهادی شیرازی بودم. شخصی سؤال کرد آیا شما روضه می خوانید؟ فرمودند: نه، پرسیدند چرا؟ همچنین سؤال کردند تا این که گفتند: من خواب دیدم شخصی دفتری که اسم روضه خوان های امام حسین (عليه السلام) در آن بود را به محضر حضرت آورد. دیدم آن حضرت روی اسم یکی از روضه خوان ها خط کشیدند و نوشتند آقا سید عبد الهادی شیرازی.

فرمود: حال که این را گفتی، بلی؛ من روز های عاشورا برای زن ها روضه خواندم.

ایام نوروز و ماه محرم

بیش از 30 سال قبل که ایام نوروز با ماه محرم الحرام مصادف شده بود، یکی از علمای ربانی و خطبای والا مقام مرحوم محدث زاده فرزند ارشد مرحوم آقای

ص: 112


1- . الكافي، ج4، ص576.

حاج شیخ عباس قمی (رحمه اللّه) فرمودند:

در همان ایام در عالم رویا دیدم که کربلا مشرف شده ام و موقع تشرف، کفشداری از قبول کفش هایم خودداری نمود. گفتم باشد به کفش داری دیگر می روم، گفتند: باز قبول نخواهند کرد. گفتم: چرا؟ جواب دادند: از زمانی که ایرانی ها محرم را عید گرفتند بنا شده است راه کربلا به روی آنها بسته شود. هم اکنون که پس از سی سال و اندی راه بسته شده کربلا و نجف و دیگر عتبات عالیات به روی دوستان و شیعیان مفتوح گردیده، به شکرانه این نعمت و برای تداوم این عنایت بیایید امسال و چند سالی که ایام نوروز همزمان با ماه محرم الحرام و تشکیل مجالس عزا می باشد، جهت حرمت خون پاک امام حسین (عليه السلام) و ارزش های دین و مذهب، مراسم جشن وسرور و دید و بازدیدها را ملغی نموده ودر ماه محرم الحرام، ماه عزا و ماتم اهل بیت (عليهم السلام) که چشمان حضرت حجة بن الحسن (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف) و مادر پهلو شکسته اش خونبار و نگران است از ابراز شادی و سرور که دل آن حضرت را می آزارد و موجب رو گردانی او از ما می شود اجتناب نماییم و در عوض هر چه بیشتر در مجالس عزا و ماتم شهید کربلا شرکت نماییم.

تبریک مگو جان برادر تو به نوروز***چون قتل حسین گشته مصادف به چنین روز

هرگز نبود عید درآن روز که زهرا***ازبهر عزیزش بزند ناله جانسوز

این گردش نوروز عزای شه دین است***غوغای حسین است که در عرش برین است

تحویل حَمَل این سنه برخلق حرام است***چون قامت عباس نگون از سر زین است

ص: 113

دلخوش نتوان رفت به بستان وبه صحرا***لیلا زغم اکبر ناکام حزین است

یاران نتوان بست حنا برسر انگشت***رنگین کف قاسم شده از خون جبین است

کوشش ننمایید به آرایش طفلان***چون حنجر اصغر هدف ناوک کین است

بر تن نتوان کرد لباس زر ودیبا***عریان تن صدچاک حسین روی زمین است

شیرینی و شربت نخورید و نخورانید***لب تشنه حسین ازستم قوم لعین است

مهمان نتوان گشت به هرخانه و منزل***زیرا که عیال شه دین خاک نشین است

در ماتم شاهنشه دین نوگل زهرا***مهدی زمان نوحه گر و زار و غمین است

پیامبر گرامی اسلام (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمودند:

«هر چشمی (روز قیامت) گریان است مگر چشمی که بر مصیبت حسین (عليه السلام) گریان شده، آن روز مسرور و خوشحال است که بشارت بهشت به او می دهند.»(1)

ص: 114


1- . بحار الأنوار، ج44، ص293-292: «أقُولُ رَأَيْتُ فِي بَعْضِ تَأْلِيفَاتِ بَعْضِ الثِّقَاتِ مِنَ الْمُعَاصِرِينَ رُوِيَ أَنَّهُ لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِيُّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَيْنِ وَمَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الْمِحَنِ بَكَتْ فَاطِمَةُ بُكَاءً شَدِيداً وَقَالَتْ يَا أَبَهْ مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ فِي زَمَانٍ خَالٍ مِنِّي وَمِنْكِ وَمِنْ عَلِيٍّ فَاشْتَدَّ بُكَاؤُهَا وَقَالَتْ يَا أَبَهْ فَمَنْ يَبْكِي عَلَيْهِ وَمَنْ يَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ فَقَالَ النَّبِيُّ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَرِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِي وَيُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ فِي كُلِّ سَنَةٍ فَإِذَا كَانَ الْقِيَامَةُ تَشْفَعِينَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ وَأَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ وَكُلُّ مَنْ بَكَى مِنْهُمْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْنِ أَخَذْنَا بِيَدِهِ وَأَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّةَ يَا فَاطِمَةُ كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا عَيْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْنِ فَإِنَّهَا ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِيمِ الْجَنَّةِ».

حضرت صادق (عليه السلام) می فرمایند:

«خدا رحمت کن شیعیان ما را، به خدا قسم که مؤمنین واقعی آنانند. آنان به خدا قسم شریک مصیبت ما هستند و همواره در مصیبت ما غم خورند وحسرت برند.»(1)

بارالها، در دنیا و آخرت یک لحظه هم ما را از برکات و فضائل امام حسین (عليه السلام) محروم مفرما، آمین یا رب العالمین بحق محمد و آله الطاهرین.

در توسل به حضرت سید الشهداء (عليه السلام)

«يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَا حُسَيْنَ بْنِ عَلِيٍّ أَيُّهَا الشَّهِيدُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(2) ای ابا عبد اللّه، ای حسین بن علی، ای شهید، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

محدث قمی (رحمه اللّه) می نویسد:

«شيخ جعفر بن قولويه روايت كرده است از سلمان كه گفت: نماند در آسمانها ملكى كه به خدمت حضرت رسول (صلی اللّه عليه وآله وسلم) نيامد و تعزيت نگفت آن حضرت را در مصيبت

ص: 115


1- . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص216-217: «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نُصِبَ لِفَاطِمَةَ (عليه السلام) قُبَّةٌ مِنْ نُورٍ وَأَقْبَلَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) رَأْسُهُ عَلَى يَدِهِ - فَإِذَا رَأَتْهُ شَهَقَتْ شَهْقَةً لَا يَبْقَى فِي الْجَمْعِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ - وَلَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَكَى لَهَا فَيُمَثِّلُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ رَجُلًا لَهَا فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ وَهُوَ يُخَاصِمُ قَتَلَتَهُ بِلَا رَأْسٍ فَيَجْمَعُ اللَّهُ قَتَلَتَهُ وَالْمُجَهِّزِينَ عَلَيْهِ وَمَنْ شَرِكَ فِي قَتْلِهِ فَيَقْتُلُهُمْ حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِهِمْ ثُمَّ يُنْشَرُونَ فَيَقْتُلُهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) ثُمَّ يُنْشَرُونَ فَيَقْتُلُهُمُ الْحَسَنُ (عليه السلام) ثُمَّ يُنْشَرُونَ فَيَقْتُلُهُمُ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) ثُمَّ يُنْشَرُونَ فَلَا يَبْقَى مِنْ ذُرِّيَّتِنَا أَحَدٌ إِلَّا قَتَلَهُمْ قَتْلَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكْشِفُ اللَّهُ الْغَيْظَ وَيُنْسِي الْحُزْنَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) رَحِمَ اللَّهُ شِيعَتَنَا - شِيعَتُنَا وَاللَّهِ الْمُؤْمِنُونَ فَقَدْ وَاللَّهِ شَرِكُونَا فِي الْمُصِيبَةِ بِطُولِ الْحُزْنِ وَالْحَسْرَةِ».
2- . فرازی از دعای توسل.

فرزندش حسين (عليه السلام) ، و همه خبر دادند آن حضرت را به ثوابى كه حقّ تعالى به شهادت او كرامت فرموده است و هر يك آوردند براى آن حضرت آن تربت را كه آن مظلوم را در آن تربت به جور و ستم شهيد خواهند كرد و هر يك كه می آمدند حضرت می فرمود كه خداوندا مخذول گردان هر كه او را يارى نكند و بكش هركه او را بكشد، و ذبح كن هر كه او را ذبح كند و ايشان را به مطلب خود نرسان.

راوى گفت: دعاى آن حضرت در حقّ ايشان مستجاب شد و يزيد بعد از كشتن آن جناب تمتّعى از دنيا نبرد حقّ تعالى به ناگاه او را گرفت. شب مست خوابيد صبح او رامرده يافتند مانند قير سياه شده بود.

وهيچ كس نماند از آنها كه متابعت او كردند در قتل آن حضرت يا درميان آن لشكر داخل بودند مگرآنكه مبتلا شدند به ديوانگى يا خوره يا پيسى واين مرضها درميان اولاد ايشان نيزبه ميراث بماند.

و نيز از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه چون حضرت امام حسين (عليه السلام) در كودكى به نزد حضرت رسول (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می آمد، آن حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام) را می فرمود كه يا على، او را براى من نگاه دار پس او را می گرفت و زير گلوى او را می بوسيد و می گريست! روزى آن امام مظلوم گفت: اى پدر! چرا گريه می كنى؟ حضرت فرمود: اى فرزند گرامى! چون نگريم كه موضع شمشير دشمنان را می بوسم حضرت امام حسين (عليه السلام) گفت كه اى پدر! من كشته خواهم شد؟ فرمود: بلى، واللّه تو و برادرتو و پدر تو همه كشته خواهيد شد، امام حسين (عليه السلام) گفت: پس قبرهای ما از يكديگر دور خواهد بود؟ حضرت فرمود: بلى اى فرزند، امام حسين (عليه السلام) گفت: پس كه زيارت ماخواهد كرد از امّت تو؟ پس حضرت فرمود كه زيارت نمی كنند مرا وپدر ترا وبرادر ترا مگر صدّيقان از امّت من.

ونيز ازحضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: روزى حضرت امام حسين در دامن حضرت رسول (عليه السلام) نشسته بود حضرت با او بازى می كرد و او را می خندانيد پس عايشه گفت: يارسول اللّه! چه بسيار خوش داری اين طفل را! حضرت فرمود كه واى برتو! چگونه دوست ندارم آن را وخوش نيايد مرا از او و حال آنكه اين فرزند ميوه دل من است و نور ديده من است و به درستى كه امّت من او را خواهند كشت پس هركه بعد از شهادت او، او را زيارت كند حقّ تعالى براى او يك حجّ ازحج های من

ص: 116

بنويسد، عايشه تعجّب كرد از روى تعجّب گفت كه يك حج ازحج های تو؟ حضرت فرمود: بلكه دو حج از حج های من باز او تعجّب كرد، حضرت فرمود: بلكه چهار حجّ و پيوسته او تعجّب می كرد و حضرت زياده می كرد و تا آنكه فرمود: نود حجّ از حج های من كه با هر حجّى عمره بوده باشد.»(1)

گریه مخصوص شهید کربلاست

گریه بر هر چیز و هرکس نارواست***گریه مخصوص شهید کربلاست

گر بگرید روز و شب جنّ و بشر***تا به محشر از برای او بجاست

آنکه باشد نوحه خوانش جبرئیل***سوگوارش بوالبشر تا مصطفاست

من چه گویم در عزای آن شهی***کز برایش عرش حق ماتم سراست

شیعه گر خون گرید از این غم کم است***چون عزای خامس آل عباست

***

کسی حرف از عطش بر لب نیارد***که بابایم دگر سقا ندارد

همه از تشنگی با هم بمیریم***سراغ آب از بابا نگیریم

پدر برگشته با رنگ پریده***به همراه آورد دست بریده

پدر بر گشته با قد خمیده***گرفته در بغل دست بریده

همه در خیمه ها ماتم بگیرید***همه از تشنگی دیگر بمیرید

ص: 117


1- . منتهی الآمال، ج1، ص751-749.

بخواب اصغر میان گاهواره***که گشته جسم سقا پاره پاره

کنم دفع عطش با اشک دیده***که سقا تشنه لب در خون طپیده

***

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا***در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار بر او زار می گریست***خون می گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی بغیر اشک***زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان***خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند***خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد***فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم***کردند رو به خیمه سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد***کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد

***

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار***خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار

ص: 118

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه***ابری به بارش آمد وبگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن***گفتی فتاد از حرکت چرخ بی قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر***افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود***شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل***گشتند بی عماری محمل شتر سوار

با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی***روح الامین ز روح نبی گشت شرمسار

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

***

ذوالجناها زود رو که شب شود***ترسم آخر از قفا زینب رسد

***

همچو جان خود در آغوشش کشید***این سخن آهسته در گوشش کشید

نیست زینب وقت بیهوشی تو***تنگ دل شد شه ز چاووشی تو

***

ص: 119

مجلس ششم: آثار رضای خدا

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

مهم ترین مسئله ای که انسان باید برای به دست آوردن آن کوشش فراوان نماید و در تعبیر قرآن از بهشت هم مهم تر است رضای خدا می باشد. اگر انسان بتواند رضای خدا را به دست آورد، تمام مراحل کمال را طی کرده است، چرا که بالاترین مرحلة کمال رضای خداست. به دست آوردن رضای خدا آثار خاصی دارد.

در حدیث قدسی آمده است:

«فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَايَ أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ: أُعَرِّفُهُ شُكْراً لَا يُخَالِطُهُ الْجَهْلُ، وَذِكْراً لَا يُخَالِطُهُ النِّسْيَانُ، وَمَحَبَّةً لَا يُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِي مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقِينَ، فَإِذَا أَحَبَّنِي أَحْبَبْتُهُ وَأَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إِلَى جَلَالِي، وَلَا أُخْفِي عَلَيْهِ خَاصَّةَ خَلْقِي؛(1) هركس كه عمل به رضای من كند، سه خصلت به او می بخشم كه همواره با آنها به سر می برد: به او شكرگزاری خالی از جهل را می آموزم، و به او ذكر و ياد خالی از فراموشی می آموزم، و به او محبتی می دهم كه هرگز محبّت ديگران را بر محبّت من مقدّم ندارد، پس وقتی كه مرا دوست داشت، دوستش می دارم، و چشم دل او را به جلای خويش می گشايم، و بندگان خاص خودم را بر او مخفی نمی کنم.»

ص: 120


1- . بحارالأنوار، ج74، ص29-28.

توفیق شکر واقعی

کسی که برای رضای من کار کند سه خصلت به او عنایت می کنم: «أُعَرِّفُهُ شُكْراً لَا يُخَالِطُهُ الْجَهْلُ»؛ می دانید یکی از مسائلی که نشانة کم عقلی انسان است این که انسان در مقابل خوبی ها قدردان و شکرگزار نباشد. آدمی که شکر نعمت را به جا نمی آورد جاهل است و عقل او نقصان دارد. خدای متعال می فرماید: اگر رضای مرا به دست آورید، توفیق شکر خود را به شما عطا می کنم به گونه ای که جهلی با آن نباشد؛ یعنی عقل شما را زیاد می کند و وقتی عقل زیاد شد شکر بیشتر می شود و هرگاه شکر بیشتر شد، چنان که قرآن کریم می فرماید:

{وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ}؛(1)

و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزارى كنيد، ]نعمت[ شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسى نماييد، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.

«لَأَزيدَنَّكُمْ»، خداوند می فرماید: اگر شکرگزار باشید شما را بزرگ می دارم و نعمت ها را بر شما افزون می کنم. شما را آن قدر بزرگ می کنم که هر مشکلی بر شما آسان شود و هر نعمتی که عطایتان کردم شما را فریب ندهد و از محدودة خودتان بیرون نکند. اما اگر کفران و ناسپاسی کردید کوچک و ناچیزتان می کند به طوری که کوچک ترین مشکل شما را از پا درآورد و با بلایی کوچک هلاک گردید.

«لَأَزيدَنَّكُمْ»؛ به شکرگزاران نعمت، صبر و تحمل بزرگ و سعة صدر می دهم. اگر چنین شد دیگر جهل به سراغ شما نمی آید، زیرا شکرگزار واقعی همیشه عاقل و عقلش کامل است. خدای متعال می فرماید: اگر رضای من را به دست آورید، سه خصلت به شما عطا می کنم:

1. «أُعَرِّفُهُ شُكْراً لَا يُخَالِطُهُ الْجَهْلُ»؛ شکری به شما می دهم که جهل در آن نباشد.

2. «وَ ذِكْراً لَا يُخَالِطُهُ النِّسْيَانُ»؛ کاری می کنم که همیشه به یاد من باشید.

ص: 121


1- . سورة ابراهيم، آیة 7.

یاد همیشگی خدا

مهم است که انسان بتواند همیشه به یاد خدا باشد. یکی از راه های یاد خدا این است که انسان ذکر زبانی بگوید، مانند گفتن ذکر شریف: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «سُبْحَانَ اللَّهِ»، «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، «اللّهم صل علی محمد و آل محمد» و اذکار بسیار دیگر که ثواب فراوان دارد. ولی مهم ترین از ذکر زبانی، ذکر قلبی است که انسان همیشه به یاد خدا باشد یعنی چه در خلوت و چه در جلوت دائما به یاد خدا باشد و در استفاده از نعمت های دنیا او را فراموش نکند. نیز در حلال و حرام و ثواب و گناه به یاد خدا باشد. افرادی هستند که عبادات زیادی انجام نمی دهند اما سعی می کنند در کارهای خود، خدا را در نظر بگیرند. این افراد حتی برای انجام دادن کارهای مباح و یا مستحب مانند خوردن و خوابیدن می گویند باید طوری خوابم را تنظیم کنم که خدا از آن راضی باشد. می خواهد غذا بخورد می گوید به این نیت غذا می خورم که توان خدمت به دین را داشته باشم. لذا تمام اعمالشان را با رضای خدا تطبیق می دهند. این ویژگی بسیار مهم است، چرا که خدای متعال می فرماید: «اگر کسی رضای مرا به دست آورد، یکی از خصلت هایی که به او عطا می کنم این است که او را به گونه ای قرار می دهم که همیشه به یاد من باشد و نسیانی در آن راه نیابد: «لَا يُخَالِطُهُ النِّسْيَانُ؛ هیچ گاه مرا فراموش نکند.» چقدر خوب است انسان همیشه به یاد خدا باشد و خوشا به حال کسانی که زندگی خود را طوری تنظیم کرده اند که همیشه به یاد خدا باشند. این صفت آثار و برکات بسیاری برای آنان به ارمغان می آورد که خود بحث مستقل و مفصلی را می طلبد که فعلا مجال آن نیست. «وَ ذِكْراً لَا يُخَالِطُهُ النِّسْيَانُ».

محبت واقعی خدا

«وَ مَحَبَّةً لَا يُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِي مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقِينَ؛ طوری محبت خود را در دل او قرار می دهم که هیچ محبتی بر این محبت مقدم نباشد.»

سومین خصلتی که خدای متعال به کسی که به رضای او عمل کند می دهد

ص: 122

این است که چنان محبت الهی را در دل او قرار می دهد که هیچ محبتی بر آن مقدم نباشد. و در واقع هیچ محبتی بالاتر از محبت خدا در دل او نباشد و این خود توفیق بس بزرگی است. این که انسان بتواند به درجه ای نائل شود که هر چیزی را با خدا مقایسه کند و خدا را برگزیند کار ساده ای نیست. در مقابل مال، زن و فرزندان، هوای نفس و شهوات، ریاست و... خدا را مقدم بدارد و مقام خدا نزد او از هر کس و هر چیز بالاتر باشد. محبت خدا در قلب او به گونه ای باشد که بر همه امور برتری داشته باشد. طبیعتاً انسان در زندگی و حیات دنیوی چیزهای بسیاری را دوست دارد. فرزند، همسر، مال، خویشاوندان، پست و مقام را دوست دارد، اسلام هم با این امور - در چار چوب شرع - مخالفت ندارد بلکه در بعضی امور الزام هم می کند که مثلا انسان باید فرزند، همسر و خویشان مومن خود را دوست بدارد و به آن ها محبت کند. مال و مقام دنیا را همه دوست می دارند اما کسی که به رضای خدا عمل می کند، خدای متعال کاری می کند که همة دوستی های دیگر تحت الشعاع دوستی خدا قرار گیرد.

چشم ملکوتی

حال اگر خدا را بیشتر از همه چیز دوست داشته باشیم نتیجه آن چیست؟ فرض کنید یک کسی بگوید من خدا را از همه کس و از همه چیز بیشتر دوست دارم، و البته در دوستی خود صادق باشد، می فرماید: «فَإِذَا أَحَبَّنِي أَحْبَبْتُهُ، پس هرگاه مرا دوست دارد، دوستش می دارم.» سپس می فرماید: «وَأَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ؛ چشمه های دلش را باز می کنم.» دل او را به گونه ای روشن می کنم که متوجه اموری شود که ممکن است دیگران متوجه نشوند و به مقاماتی برسد که افراد عادی از آن محروم باشند. این نکته مهمی است که انسان بتواند یک هزارم و یا یک میلیاردم از عظمت و جلالت پروردگار متعال را به دست آورد. اگر انسان بتواند به این مرحله برسد به مقامی بس بزرگ دست یافته، چرا که انبیاء و اولیاء در این مرحله به زانو در آمدند، آن جا که اولیاء و انبیاء گفتند:

ص: 123

«مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَمَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ؛(1)

ما تو را آن گونه كه حق عبادت تو است پرستش نكرديم، و ما تو را چنان كه حق معرفتت می باشد نشناختيم.»

خدای متعال می فرماید: اگر بنده ام رضای مرا به دست آورد، طوری چشم و دل او را باز می کنم که معرفت، عظمت و جلالتم در نظر او آمده و بتواند به این مقام برسد و بدیهی است که این مقام منزلت بالایی است که انسان بتواند به آن نائل آید.

توفیق زیارت اولیای خدا

در ادامه حدیث قدسی می فرماید:

«وَ لَا أُخْفِي عَلَيْهِ خَاصَّةَ خَلْقِي؛ و بندگان خاص خودم را بر او مخفی نمی کنم.»

انسان هایی روی این زمین زندگی می کنند که از اولیاءاللّه هستند. آنان افرادی هستند که با خدا ارتباط داشته و نفس گیرا و مؤثری دارند. گاهی این افراد می توانند با یک کلمه انسان گمراهی را هدایت کنند، چرا که جنبه هدایتگری آن ها قوی است. خدای متعال می فرماید: اگر رضای مرا به دست آوری، بندگان خاص خود را به شما می شناسانم. انسان درخواست بندگان خدا را پیدا می کند. یکی از حاجات بندگان خدا زیارت وجود مقدس حضرت بقية الأعظم أرواحنا فداه است. اگر کسی می خواهد امام زمان (عليه السلام) را ملاقات کند، برخی راه های متعددی را بیان داشته اند، اما در این حدیث شریف قدسی خدای متعال وعده فرموده که اگر رضای مرا به دست آورید، راه زیارت امام زمان (عليه السلام) را به تو نشان خواهم داد: «خَاصَّةَ خَلْقِي»؛ کسانی که جزو خاصان خدا هستند، مانند حضرت موسی (عليه السلام) که خدای متعال به ایشان خطاب کرد:

{وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي}؛(2) و تو را براى خود پَروردم.

خدای متعال به حضرت موسی (عليه السلام) می فرماید: من تو را برای خودم آفریدم و

ص: 124


1- . بحارالأنوار، ج68، ص23.
2- . سوره طه، آیه 41.

تو مخصوص من هستی. این سنت الهی ادامه دارد و در زمان ما وجود مقدس امام زمان (عليه السلام) خاص خدا و برای او خلق شده است.

وعده الهی می گوید: اگر رضای خدا را به دست آورید، بندگان خاص خود را به شما نشان خواهم داد. امام زمان (عليه السلام) را خواهی دید. رؤیت امام زمان (عليه السلام) توفیقی بس بزرگ است و آثار و برکات بسیاری برای شخص به ارمغان می آورد و در وجود شخص و نسل و ذریه او تا قیامت اثر می گذارد.

علی بن مهزیار از کسانی است که توفیق تشرف به محضر امام زمان (عليه السلام) را پیدا نمود و تا حال ذکر و یاد او بر سر زبانهاست. نسل و ذریه پسر مهزیار تا ابد به این تشرف افتخار می کنند و می گویند جد ما، امام زمان (عليه السلام) را زیارت کرده و به دیدارش نائل آمده است. حال راه ملاقات با ولی اللّه چیست؟ راه آن این است که کاری کنیم تا رضای خدا را به دست آوریم.

بارالها، به حق محمد وآل محمد به ما توفیق عنایت فرما تا بتوانیم رضای تو را به دست آوریم و توفیق تشرف و زیارت آخرین حجت و خلیفه ات، حضرت ولی عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف) را پیدا نمائیم. آمین یا رب العالمین بحق محمد و آله الطاهرین.

در توسل به امام زین العابدین (عليه السلام)

يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَا زَيْنَ الْعَابِدِينَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(1)

ای ابا الحسن، ای علی بن الحسین ای زین العابدین، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا برای ما نزد خدا شفاعت کن.

ص: 125


1- . فرازی از دعای توسل.

محدث قمی (رحمه اللّه) می نویسد:

«بدان كه در وفات آن حضرت مابين علما، اختلاف بسيار است و مشهور آن است كه در يكى از سه روز بوده: دوازدهم محرم يا هيجدهم يا بيست و پنجم آن سنه نود و پنجم يا نود و چهار، و سال وفات آن حضرت را (سَنَةُ الْفُقَهاء) می گفتند از كثرت مردن فقهاء و علماء. در مدت عمر شريف آن حضرت نيز اختلاف است، اكثر پنجاه و هفت سال گفته اند، و شيخ كلينى به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه حضرت على بن الحسين (عليه السلام) را در وقت وفات پنجاه و هفت سال بود، و وفات آن حضرت در سال نود و پنج واقع شد. و بعد از امام حسين (عليه السلام) ، سى و پنج سال زندگانى كرد.

از اخبار معتبره كه بر وجه عموم وارد شده ظاهر می شود كه آن حضرت را به زهر شهيد كردند. و ابن بابويه و جمعى را اعتقاد آن است كه وليد بن عبدالملك آن حضرت را زهر داده و بعضى هشام بن عبدالملك گفته اند.

و ممكن است كه هشام بن عبدالملك به جهت آن عداوت و بغضى كه از آن حضرت در دل گرفت از آن روزى كه آن حضرت در طواف كعبه استلام حجر كرد و هشام نتوانست و فرزدق شاعر، آن جناب را به آن اشعار معروفه مدح كرد چنانكه در فصل معجزات آن حضرت به آن اشاره شد. به اين سبب و سبب های ديگر برادر خود وليد بن عبدالملك را كه خليفه آن زمان بود وادار كرده باشد كه آن حضرت را زهر دهد پس هر دو آن حضرت را زهر داده اند و صحيح است نسبت قتل آن حضرت به هر دو تن.

شيخ ثقه جليل على بن محمد خزّاز قمی در كتاب (كفاية الاثر) از عثمان بن خالد روايت كرده كه گفت مريض شد حضرت على بن الحسين (عليه السلام) همان مرضى كه در آن وفات فرمود، پس جمع كرد اولاد خود محمد و حسن و عبداللّه و عمر و زيد و حسين را و در ميان همه فرزندش محمد بن على (عليه السلام) را وصى قرار داد و ناميد او را به باقر و امر سايرين فرزندان خود را به آن جناب واگذار فرمود.»

گر بگرید ابر، چشمِ اشکبار آرم به یاد***ور بخندد لاله، قلبِ داغدار آرم به یاد

ص: 126

گر ببینم شمع سوزانی میان انجمن***سرگذشت عمه را بی اختیار آرم به یاد

صحنه های هر یک به چشم من مجسم می شود***لحظه های دردناک و ناگوار آرم به یاد

ابر، گَه گَه گرید، اما چشم من، هر روز و شب***روزهای شام با شب های تار آرم به یاد

گر گلی پژمرده بینم در کنار غنچه ای***هم رباب تشنه و هم شیرخوار آرم به یاد

زینت و زیور چو بینم رو بگردانم از آن***گوش های زخمی بی گوشوار آرم به یاد

گر گلی بینم به شاخی، خارها برگرد او***راس باب و نوک نی با نیزه دار آرم به یاد

در خزان، هر برگی افتد از درخت از جورِ باد***بر زمین افتادن اطفال زار آرم به یاد

***

تا نگاهت به دشنه ای می خورد***جگرت درد می گرفت آقا

تا جوانی رشید می دیدی***کمرت درد می گرفت آقا

**

جمل شام پیش ِ رویت بود***خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود

«السلام علیک یا عطشان»***ذکر لب های روضه دارت بود

**

پدرت خواند از سر نیزه***تا ببینند اهل قرآنی اید

ص: 127

عاقبت کاخ شام ثابت کرد***که شما مردمی مسلمانی اید

**

سوخت عمامه ات، بمیرم من***سوختن ارثِ مادری شماست

گرچه در بندی از تو می ترسند***علتش خویِ حیدری شماست

**

خون خورشید در رگت جاری***از بنی هاشمی، یلی هستی

دست های تو را به هم بستند***هرچه باشد توهم علی هستی

**

کاش می مُردم و نمی خواندم***سر بازارها تو را بردند

نیزه داران عبای دوشت را***جای سوغات کربلا بردند

***

ص: 128

مجلس هفتم: اهمیت دعا

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

یکی از اموری که تمام مردم خصوصا مؤمنان و کسانی که به نوعی با خدا مربوط هستند دوست دارند انجام شود استجابت دعاست. عموم مردم دوست دارند دعای آنها مستجاب شود و به نتیجه برسد. بهترین فرصت برای دعا و استجابت دعا ماه مبارک رمضان است. اگر ملاحظه کنید از اهل بیت عصمت و طهارت (عليهم السلام) در این ماه دعاهای بسیار وارد شده است. دعای شب های ماه مبارک رمضان، نیمه شب ها، سحرها، بین دو نماز، بعد از هر نماز، دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان و...، زیرا در این ماه امید آمرزش و مغفرت بسیار است.

خدای متعال در ماه مبارک رمضان دعا را مستجاب می کند. انسان روزه دار حالت قرب به خدا پیدا می کند. روایات مختلفی در این خصوص وارد شده است، ولی تا آن جا که من اطلاع دارم بهترین دعایی که خدا دوست دارد بندگانش از درگاهش تمنا کنند، همان گونه که در روایات آمده است «طلب عافیت» می باشد. مراد از عافیت تنها سلامت جسم نیست، بلکه مراد از عافیت یعنی سلامت در همه امور دنیا و آخرت انسان.

طلب عافیت

اشاره

در دعای ماثور می خوانیم:

ص: 129

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعَافِيَةَ وَالْمُعَافَاةَ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ؛(1) بار خدايا از تو عفو و بخشش و سلامت از هر لغزش و هر گونه آسايش در دنيا و آخرت می طلبم.»

اهل بیت عصمت و طهارت (عليهم السلام) در دعاهای بسیاری به ما می آموزند که از خدا طلب عافیت نمائیم. عافیت دنیا و آخرت؛ عافیت شامل همه چیز می شود روزی حلال، تن سالم، فرزندان صالح، دین و مذهب صحیح، عبادت های مورد قبول، و... عافیت مشمول تمام این موارد می شود و لذا بهترین دعا این است که همیشه از خدا طلب عافیت نمائیم. در روایات نیز بسیار به این مهم توصیه شده است و چنین استفاده می شود که خدای متعال دعاهایی که در آن طلب عافیت شده است را بیشتر دوست می دارد.

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) نقل شده است که فرمودند:

«إنّ لكلّ شيء بابا وإن باب العبادة الصّيام؛(2) برای هر چیزی دری است و در عبادت روزه است.»

اگر انسان بخواهد سرمایه کسب کند باید دنبال کاسبی برود و تجارت نماید. کسب و کار و تجارت هم راه دارد. اگر بخواهد عالم شود باید با جدیت درس بخواند و اگر در صدد رسیدن به مقام و منزلتی است باید با اهل آن مقامات در ارتباط باشد و از آنان راه و روش کار را بیاموزد تا به هدف خود برسد. اما اگر انسان بخواهد به عبادت و بندگی خدا برسد که مهم ترین مرحله کمال انسان در آن است بندگی خداست. بندگی کامل خدا از پیامبری و امامت بالاتر است. اول بندگی و بعد پیامبری و امامت است.

در تشهد می خوانیم: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، «عَبْدُهُ» اول بنده بعد «رَسُولُهُ.» خدای متعال می توانست بفرماید: واشهد ان محمداً رسوله عبده؛ نه اول بندگی و بعد پیامبری.

ص: 130


1- . إقبال الأعمال، ج1، ص247.
2- . شرح فارسى شهاب الأخبار (كلمات قصار پيامبر خاتم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) )، ص362.

باب عبادت

باید بدانیم از چه راهی وارد بشویم تا بتوانیم بندة خدا باشیم و این مقام بالا را به دست آوریم.

در کلمات قصار رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) آمده است:

«إنّ لكلّ شيء بابا، وباب العبادة الصّيام؛(1) به درستی که برای هر چيزى دري است، و در عبادت روزه داشتن است.»

هر چیزی راه و وسیلة خاص و در ورودی خود را دارد. درِ ورودی عبادت روزه است. انسانی که به خاطر خدا این جهاد را انجام می دهد و از خوردن آب و غذا خودداری می کند و در عین گرسنگی غذا نمی خورد و با وجود تشنگی آب نمی نوشد و علاوه بر امساک از خوردن و آشامیدن روزة معنوی هم می گیرد، غیبت نمی کند، دروغ نمی گوید و حرفی که رضای خدا در آن نباشد نمی زند، و می گوید من روزه هستم و باید مراقبت و مواظبت نمایم، این باب عبادت است و انسان از این جا می تواند در مسیر عبادت و بندگی خدا قرار بگیرد. انسان باید از ماه مبارک رمضان نهایت استفاده را ببرد و رضای خدا را به دست آورد و او را عبادت کند و دعای بسیار کند زیرا که دعا جایگاه بسیار رفیعی در دین دارد.

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت است که فرمودند:

«الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَة؛(2) دعا مغز عبادت است.»

اگر یک گردو برای شما بیاورند و ظاهر سالم و زیبایی داشته باشد ولی مغز نداشته باشد هیچ فایده ای ندارد. حال اگر یک گردوی دیگری برای شما بیاورند که ظاهر خوبی ندارد ولی مغز خوبی داشته باشد، این گردوی خوبی است. پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود عبادتی که در آن دعا نباشد مانند گردوی زیبایی است که

ص: 131


1- . شرح فارسى شهاب الأخبار (كلمات قصار پيامبر خاتم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) )، ص362.
2- . عدة الداعي و نجاح الساعي، ص29.

مغز نداشته باشد. بهترین فرصت دعا در ماه مبارک رمضان است و باید مراقب بود مبادا این توفیقات از دست برود. انسان باید سعی کند همیشه در حال دعا باشد. در مغازه نشسته یا در کارخانه مشغول کار است در حین کار کردن می تواند دعا کند. خانم خانه در ضمن انجام کارهای منزل می تواند مشغول به دعا کردن نیز باشد. در ضمن انجام کار بگوید: خدایا بیماران را شفا عنایت فرما، مشکل گرفتاران را برطرف فرما، خدایا شیعیان را یاری کن، بارالها، در فرج امام زمان تعجیل فرما، و... .

نباید از دعا غافل بود، چرا که دعا دارای آثار بسیار است. گاهی در اثر دعا خدا لطف می کند و حاجت مهمی مستجاب شده و مشکلات بزرگی حل می شود. در روایت است که فرمودند هیچ گاه در دعا کوتاهی نکنید زیرا دعای مستجاب گم است و نمی دانید کدا م دعا مستجاب می شود. نباید انسان بگوید بارها دعا کردیم و مستجاب نشد، ممکن است همین دعای اخیر او مستجاب شود و مشکلات عظیمی را از سر راه او بردارد.

رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود: «إنّ لكلّ شيء بابا، وباب العبادة الصّيام.»(1) درب عبادت روزه است. خوشا به حال کسانی که روزه می گیرند و از این توفیق بزرگ بهره مند هستند.

امیدواریم کسانی که به نوعی از راه مستقیم خارج شده، یا به نوعی به انحراف کشیده شدند و در اثر هم نشین و محیط بد از روزه گرفتن امتناع ورزیدند و از ماه مبارک رمضان بهره برداری نکردند، خدای متعال آن ها را هدایت فرماید، تا ان شاء اللّه بتوانند روزه بگیرند و به خدا متوجه شده از این فیض عظیم محروم نمانند.

برادران و خواهران دینی باید این نکته را در نظر داشته باشند که اگر احیاناً در

ص: 132


1- . شرح فارسى شهاب الأخبار (كلمات قصار پيامبر خاتم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) )، ص362.

منزل جوانی دارند که نسبت به عبادات از جمله نماز و روزه سهل انگار است، سعی کنند با زبان و روی خوش، مهربانی و دوستی مشکل او را حل کنند و هیچ گاه با تندی و شدت عمل با او رفتار نکنند، زیرا که یقیناً نتیجة معکوس می دهد. پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) با اخلاق خوب و نیکو توانست جامعه ای را متحول کند و از آن خوی وحشی گری به خوی انسانی سوق دهد.

امیدواریم خدای متعال به همة ما توفیق عبادت و بندگی مرضی درگاهش را عطا فرماید و ما را در این مسیر یاری کند و مورد لطف خاص خود قرار بدهد، ان شاء اللّه.

در توسل به امام باقر (عليه السلام)

يَا أَبَا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الْبَاقِرُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(1) ای ابا جعفر، ای محمّد بن علی، ای باقر، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمه اللّه) در منتهی الآمال می نویسد:

«و در (بصائرالدرجات) منقول است كه حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود كه در شب وفات پدر بزرگوار خود به نزد آن حضرت رفتم كه با او سخن بگويم، مرا اشاره كرد كه دور رو و با كسى رازى می گفت كه من او را نمی ديدم يا آنكه با پروردگار خود مناجات می كرد، پس بعد از ساعتى به خدمت او رفتم فرمود كه اى فرزند گرامى! من در اين شب دار فانى را وداع می كنم و به رياض

ص: 133


1- . فرازی از دعای توسل.

قدس ارتحال می نمايم و در اين شب حضرت رسالت (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به عالم بقاء رحلت نمود و در اين وقت پدرم حضرت على بن الحسين (عليه السلام) براى من شربتى آورد كه من آشاميدم و مرا بشارت لقاى حق تعالى داد.

و قطب راوندى به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه چون شب وفات پدر بزرگوارم شد و حال او معتبر گرديد چون آب وضوء آن حضرت را هر شب نزديك رختخواب او می گذاشتند دو مرتبه فرمود كه بريز آب را مردم گمان كردند كه حرت از بى هوشى تب، اين سخن می فرمايد: من رفتم و آب را ريختم ديدم كه موشى در آن آب افتاده بود و حضرت به نور امامت در آن حالت دانسته بود.

و كلينى به سند صحيح از آن حضرت روايت كرده است كه مردى چند ميل از مدينه دور بود در خواب ديد كه [گفتند] برو نماز كن بر امام محمّد باقر (عليه السلام) كه ملائكه او را در بقيع غسل می دهند. و ايضا به سند حسن روايت كرده است كه حضرت امام محمدباقر (عليه السلام) هشتصد درهم براى تعزيه و ماتم خود وصيت فرمود. و به سند موثق از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه پدرم گفت: اى جعفر! از مال من وقفى بكن براى ندبه كنندگان كه در سال در منى در موسم حج بر من ندبه و گريه كنند و رسم ماتم را تجديد نمايند و بر مظلوميت من زارى كنند.

مؤلف گويد كه در تاريخ وفات آن حضرت اختلاف است و مختار احقر آن است كه در روز دوشنبه هفتم ذيحجه سنه صد و چهاردهم به سن پنجاه و هفت در مدينه مشرفه واقع شد و اين در ايام خلافت هشام بن عبدالملك بود، و گفته شده كه من حضرت را ابراهيم بن وليد بن عبدالملك بن مروان به زهر شهيد كرده و شايد به امر هشام بوده؛ و قبر مقدس آن حضرت به اتفاق در بقيع واقع شده است در پهلوى پدر و عم بزرگوار خود حضرت امام حسن (عليه السلام) .

و كلينى به سند معتبر روايت كرده است كه چون حضرت امام محمدباقر (عليه السلام) به دار بقاء رحلت نمود حضرت صادق (عليه السلام) می فرمود كه هر شب چراغ می افروختند در حجره ای كه آن حضرت در آن حجره وفات يافته بود.

ص: 134

اى صبر مطلق، گشته ای بی تاب از چه؟***اى کشتى عدل خدا، گرداب از چه؟

جسم شریفت از چه کم کم آب گشته***بنگر که صادق از غمت بی تاب گشته

***

خسته در بند غمم، بال و پرم می سوزد***نفسم با جگر شعله ورم می سوزد

با دلم زهر چه كرده است خدا می داند***جگرم نه كه ز پا تا به سرم می سوزد

دست و پا می زنم و ذكر لبم یا زهراست***گوشه ی خانه همه برگ و برم می سوزد

زآن همه ظلم كه دشمن به سرم آورده***در غمم زار نشسته پسرم می سوزد

گر چه در آتشم و پا به زمین می كوبم***قصه ی كرببلا بیشترم می سوزد

هر كه این قصه شنیده است ولی من دیدم***خون دل خوردم و شب تا به سحر نالیدم

***

ای دومین محمد و ای پنجمین امام***از خلق و از خدای تعالی تو را سلام

چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور***روح و روان احمد و فرزند چار امام

ص: 135

آن هفت نور روشنی چشم هفت آفتاب***آن چار امام خود پدر این چهار امام

وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار***نام تو را نبرده نبی جز به احترام

هم ساکنان عرش به پایت نهاده رخ***هم طایران سدره به دستت همیشه رام

حکم خدا به همت تو گشته پایدار***دین نبی به دانش تو مانده مستدام

با آنهمه جلال و مقامی که داشتی***دیدی ستم ز خصم ستمگر علی الدوام

گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید***گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام

گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن***سوزند از برای تو هر روز خاص و عام

گاهی به دشت کرب و بلا بوده ای اسیر***گاهی به کوفه بر تو شد ظلم، گه به شام

خوانند سوی بزم یزیدت، بدان جلال***بردند در خرابه شامت بدان مقام

گر کف زدندن اهل ستم پیش رویتان***گر سنگ ریختند بر سرهایتان زبام

راحت شدی ز جور و جفای هشام دون***آندم که گشت عمر تو را از زهر کین تمام

ص: 136

داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی***بر قبر بی چراغ تو گوئیم یک سلام

«میثم» هماره وصف شما خاندان کند***ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام

***

ص: 137

مجلس هشتم: بدترین مردم

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

در روایات از افرادی به بدترین مردم «شَرُّ النَّاس»؛ و از افرادی به عنوان بهترین مردم «خَيْرُ النَّاس» تعبیر شده است. در روایتی سه گروه از بدترین مردم، «شَرُّ النَّاس» را معرفی می کند که این ها بدترین مردم هستند. امیدواریم که ما و شما از این ها نباشیم و اگر کسی می بیند از صفات این افراد در او وجود دارد سعی کند از این خصلت ها خود را خارج کند. زیرا این افراد در راه تباهی و شقاوت قرار دارند و عاقبت خطرناکی در انتظار آنها می باشد.

احترام اجباری یا احترام از روی اجبار و ترس

اشاره

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمود:

«إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ يُكْرَمُ اتِّقَاءَ شَرِّهِ؛(1) بدترين مردم به نزد خدا در قيامت آن كس است كه مردمان جهت پرهيز از شرش وى را احترام كنند.»

ملاحظه کردید بعضی افراد هستند که گفته می شود یک چیزی بدهید تا دهانش را ببندد، یا می گوید مواظب این آدم باش، چون زبانش دست خودش نیست و مواظب باش شرش به تو نرسد. اگر فردی این صفت ناپسند را داشته باشد در

ص: 138


1- . بحارالأنوار، ج7، ص217.

وضعیت خیلی خطرناکی قرار دارد. باید سعی کند طوری باشد که وقتی مردم او را می بینند امید خیر از او داشته باشند. گاهی اوقات انسان به بعضی کمک و یاری می رساند و می خواهد دست او را بگیرد و خیری به او برساند. گاهی خدمت به جهت هراس از شر شخص انجام می شود و این کمک کردن به جهت این است که از شر او در امان بماند. آدم شرور آفت بزرگی محسوب می شود و ممکن است افراد زیادی از شر او در اذیت و آزار باشند. گاهی دیده می شود که برخی مردم از افرادی هراس دارند، و برای در امان ماندن از شر او می گوید یک چیزی به این شرور بدهید تا از شرش راحت شویم و دور و بر ما خط بکشد.

اگر کسی چنین حالتی داشته باشد، که مردم او را به خاطر این که از شرش در امان باشند اکرام کنند، در روز قیامت گرفتاری سختی در انتظار او خواهد بود و چنین حالتی نمی تواند مایه افتخار باشد. مرد و زن باید بدانند این افتخار نیست که بگویند کاری کردم تا دهان طرف بسته شود یا خوب دهان طرف را بستم!

هنر این است که انسان از چنین افرادی گذشت کند، البته باید انسان به گونه ای باشد که در عین حالی که مردم او را دوست می دارند از هیبت او نیز هراس معقول داشته باشند.

علامات مومن

در روایات علائمی برای مؤمن ذکر شده است از جمله، جمیل بن دراج از امام صادق (عليه السلام) روایت می کند که فرمود:

«الْمُؤْمِنُ لَا يَحْتَشِمُ مِنْ أَخِيهِ وَمَا أَدْرِي أَيُّهُمَا أَعْجَبُ الَّذِي يُكَلِّفُ أَخَاهُ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ أَنْ يَتَكَلَّفَ لَهُ أَوِ الْمُتَكَلِّفُ لِأَخِيهِ؛(1) مومن رو در بايستى از برادرش ندارد. و نمی دانم كدام یک از این دو عجیب ترند: کسی که نزد برادر خود رود و او را به رنج پذيرائى وادارد يا کسی که براى پذيرائى برادرش خود را به رنج افکند.»

ص: 139


1- . بحارالأنوار، ج72، ص453.

«الْمُؤْمِنُ لَا يَحْتَشِمُ»، مردم برای مؤمن به تکلف نمی افتند. اگر مؤمنی به منزل شما بیاید، احساس می کنید مانند خودتان است و شما را به زحمت نمی اندازد. از نشانه های مومن این است که هر جا برود مردم را به تکلف و زحمت نمی اندازد، «الْمُؤْمِنُ لَا يَحْتَشِمُ.» گاهی وقتی افرادی به جایی می روند مردم به تکلف می افتند، و این نشان از آن دارد که یکی از علائم مؤمن در آن ها کم است. در روایت دیگری آمده است:

«الْكَرِيمُ عِنْدَ اللَّهِ مَحْبُورٌ مُثَابٌ وَعِنْدَ النَّاسِ مَحْبُوبٌ مُهَابٌ؛(1) شخص کریم و بزرگوار، نزد خداوند، خرّم و با پاداش است و نزد مردم، محبوب و باشکوه.»

«محبوب مهاب»، انسان کریم و مؤمن را هم مردم دوست می دارند و هم از او حساب می برند. انسان از بعضی افراد حساب می برد، ولی آن ها را دوست ندارد. عموماً مردم انسان هایی را که از آن ها حساب برده می شود، دوست ندارند و از آنان دوری می کنند. گاهی از شخصی حساب برده می شود تا از شر او در امان بمانند. اما مؤمن این گونه نیست، چرا که ویژه گی مومن به گونه ای است که هم مردم او را دوست دارند و هم از او حساب می برند. مومن سخن بیهوده نمی گوید و با مردم طوری برخورد نمی کند که آن ها را سبک انگارد و آنان نیز بر او جرات یافته او را ناچیز شمارند. مؤمن حرفی نمی زند تا مومن دیگری را نزد مردم تباه سازد، «محبوب مهاب.»

رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در روایت فرمودند: در روز قیامت یکی از کسانی که جزء بدترین مردم است، افرادی هستند که مردم از آن ها می ترسند و آنان را اکرام می کنند تا از شرشان در امان باشند.

بدترین مردم

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمودند:

ص: 140


1- . عيون الحكم و المواعظ، ص67.

«إنّ من شرّ النّاس منزلة عند اللَّه يوم القيامة عبدا أذهب آخرته بدنيا غيره؛(1) بدترين مردم در نظر خدا روز رستاخيز بنده اي است كه آخرت خود را براى دنياى ديگرى از دست داده باشد.»

یکی دیگر از بدترین مردم که عذاب سختی در روز قیامت در انتظار آن ها است، افرادی هستند که آخرت خود را مقدم بر دنیا می کنند. در روایت آمده است کسی که آخرت را بر دنیا مقدم می دارد، هم دنیای او آباد می شود و هم آخرت.(2) خدای متعال هم دنیای چنین انسانی را آباد می کند و هم سعادتمندی آخرت را نصیب او می فرماید. قرآن کریم در بعضی آیات به این نکته اشاره دارد که اگر آخرت را بر دنیا مقدم بدارید، خدای متعال هم آخرت شما را آباد می کند و هم دنیا را. خدای متعال می فرماید:

{يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل}؛(3) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شما را چه شده است كه چون به شما گفته می شود: «در راه خدا بسيج شويد» كُندى به خرج می دهيد؟ آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا دل خوش كرده ايد؟ متاع زندگى دنيا در برابر آخرت، جز اندكى نيست.

اگر کسی دنیا را بر آخرت مقدم بدارد، مال، مقام و امکانات دنیا او را از یاد خدا و آخرت باز می دارد، و نتیجه بسیار بدی خواهد گرفت. چه بسا علاوه بر آخرت دنیای خود را نیز تباه سازد و با مشکلات جدی مواجه شده و همه چیز خود را از دست بدهد. بدتر از این گروه که آخرت خود را به دنیا فروختند در قیامت کسانی هستند که آخرت خود را برای دنیای دیگران فروختند. برای این که دیگری پولدار شود و یا به مقام ریاست برسد آخرت خود را می فروشد.

ص: 141


1- . نهج الفصاحه، ص339.
2- . عيون الحكم و المواعظ، ص541: 10041 «لَا يَتْرُكُ النَّاسُ شَيْئاً مِنْ دُنْيَاهُمْ لِإِصْلَاحِ آخِرَتِهِمْ إِلَّا عَوَّضَهُمُ اللَّهُ خَيْراً مِنْهُ». 10042 «لَا يَتْرُكُ النَّاسُ شَيْئاً مِنْ دِينِهِمْ لِإِصْلَاحِ دُنْيَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَا هُوَ أَضَرَّ مِنْهُ».
3- . سوره توبه، آیه 38.

برترین سرمایه های خود را برای دنیای دیگران تباه می کند و این بدترین خسارتی است که متوجه شخص می شود و روز قیامت جزو بدبخت ترین ها خواهد بود.

انسان هایی که در دنیا بدون فکر و تامل آخرت خود را فدای دنیای دیگران می کنند، بدترین مردم در روز قیامت هستند. آخرت خود را خراب می کند تا فلان شخص رئیس شود و به مقامی برسد. آیا عقل می پذیرد که برای پولدار شدن دیگری من از دین و آبروی خود مایه بگذارم؟ گاهی انسان برای آخرت خود و یا دستگیری از یک فقیر و گرفتاری از آبروی خود مایه می گذارد که کار بسیار پسندیده و خوبی است، اما نسبت به شخصی که می خواهد مقام و ریاست پیدا کند، آن هم نه برای خدمت به خلق، بلکه برای یک رئیس دنیا طلب، که از خدا هراس ندارد، همه هستی خود را فدای او می کند، و برای ابد خود را تباه می سازد.

فروش دین!

نقل شده در زمان یکی از رئیس جمهورهای عراق که تفکر کمونیستی داشت، فردی که ظاهراً انسان مؤمنی بوده است از آن رئیس جمهور حمایت کرد و چون یک شخصیت مهمی بود و رئیس جمهور متوجه جریان شد که یک شخصیت به ظاهر دینی از او حمایت می کند در آن زمان هزار دینار برای او فرستاد. هزار دینار در آن زمان پول زیادی بود، به طوری که انسان می توانست با دویست دینار خانه ای بخرد.

روزی شخصی نزد آن به ظاهر مومن آمد و گفت: با هزار دینار دینت را خرید و کلاه سرت گذاشت!

در پاسخ گفت: خیر چنین نیست، بلکه من سر او کلاه گذاشتم. چرا که من از اول دین نداشتم که بخواهم به کسی بفروشم، ولی او فکر کرد من دیندارم!

خلاصه بدترین مردم روز قیامت کسانی هستند که دین و آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران بفروشند، چنانچه در روایت فرمود: «شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ

ص: 142

الْقِيَامَةِ.»

عالم بی عمل

گروه دیگری که روز قیامت گرفتاری بزرگی دارند، علمایی هستند که به علم خود عمل نکردند.

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمودند:

«أَشَدُّ النَّاسِ عَذَاباً فِي الْقِيَامَةِ عَالِمٌ لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ وَلَمْ يَنْفَعْهُ عِلْمُه؛(1) روز رستاخيز عذاب دانشمندى كه به علم خود عمل نکرده و علمش به او نفعی نرسانده، از همه مردم سخت تر است.»

از کسانی که روز قیامت عذاب سختی در انتظار آنهاست، عالمی است که کسی از علم او بهره ای نبرده است. عالمی که علم را برای خود ذخیره نموده و به دیگران بهره ای نرسانده، عذاب سختی در انتظار اوست. کسی که خدا به او توفیق کسب علم داده باید هم خود از آن استفاده نماید و هم آن را نشر دهد. در روایت آمده است:

«زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ؛(2) زكات علم، انتشار دادن آن است.»

زکات علم، آموختن آن به دیگران و انتشار آن است تا دیگران نیز از آن علم بهره مند شوند.

کوته نظری

زمانی یک ناراحتی جسمی داشتم، فردی نزد من آمد و گفت می خواهم یک دوایی به شما بدهم که بهبود پیدا کنی، به شرطی که به هیچ کس نگویی! گفتم چنین دوایی نمی خواهم. گفت: چرا؟ پاسخ دادم: زیرا اگر به من دارو را معرفی کنی، من نیز به همه می گویم تا هر کسی این بیماری را داشته باشد درمان شود. معنی ندارد که من به کسی نگویم، مگر اسم أعظم است؟ انسان اگر علم داشته

ص: 143


1- . مجموعه ورام، ج1، ص220.
2- . عيون الحكم و المواعظ، ص276.

باشد باید همه از آن استفاده کنند و الا اگر کسی عالم باشد و دیگران از او بهره علمی نبرند، روز قیامت خدای متعال به شدت او را عذاب خواهد کرد که چرا از این نعمت به دیگران بهره نرساندی؟ شکر نعمت علم، بهره برداری دیگران از علم شماست.

امیدواریم خدای متعال ما را از این گروه هایی که در قیامت سخت ترین عذاب را دارند قرار ندهد، و به ما توفیق کسب علم، عمل و نشر آن را نیز عطا فرماید. ان شاءاللّه.

در توسل به امام صادق (عليه السلام)

«يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ أَيُّهَا الصَّادِقُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(1) ای ابا عبد اللّه، ای جعفر بن محمّد، ای صادق، ای فرزند رسول خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

مرحوم محدث قمی (رحمه اللّه) در باره شهادت امام صادق (عليه السلام) می نویسد:

«وفات کرد حضرت صادق (عليه السلام) در ماه شوال سنه یک صد و چهل و هشت به سبب انگور زهرآلود که منصور به آن حضرت خورانیده بود. و در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود و در کتب معتبره معین نکرده اند که کدام روز از شوال بوده، بلی صاحب (جَنّات الخُلُود) که متتبع ماهري است بیست و پنجم آن ماه گفته، و به قولی دوشنبه نیمه رجب بوده و نقل شده از (مشکاه الانوار) که داخل شد بر آن حضرت بعض اصحابش در مرض وفاتش دید آن حضرت را چندان لاغر و باریک شده که گویا هیچ از آن بزرگوار نمانده جز سر نازنینش پس آن مرد به گریه درآمد. حضرت فرمود: براي چه گریه می کنی؟ گفت: گریه نکنم با آنکه شما را به این

ص: 144


1- . فرازی از دعای توسل.

حال می بینم؟ فرمود: چنین مکن، همانا مؤ من چنان است که هرچه عارض او شود خیر او است و اگر بریده شود اعضاي او براي او خیر است و اگر مالک شود مشرق و مغرب را براي او خیر است.

و روایت کرده شیخ طوسی از (سالمه) کنیز حضرت صادق (عليه السلام) که گفت: بودم نزد حضرت صادق (عليه السلام) در وقت احتضار که حال اغماء پیدا کرد، چون به حال خود آمد فرمود: بدهید به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب که (افطس) باشد هفتاد اشرفی و بدهید به فلان و فلان، فلان مقدار، من گفتم: عطا می کنی به مردي که حمله کرد بر تو با کارد و می خواست تو را بکشد؟ فرمود: می خواهی من از آن کسان نباشم که خدا مدح کرده ایشان را به صله کردن رحم و در وصف ایشان فرموده:

(وَالذّينَ يَصِلُونَ ما اَمَرَاللّهُ بِهِ اَنْ يوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخافُونْ سُوءَ الْحِسابِ).

سپس فرمود: ای سالمه! به درستی که حق تعالی خلق کرد بهشت را و خوشبو گرانید آن را و بوي آن تا دو هزار سال می رسد و نمی شنود بوي آن را عاق والدّین و قطع کننده رحم.

شیخ کلینی از امام موسی (عليه السلام) روایت کرده است که گفت: پدر بزرگوار خود را کفن کردم در دو جامه سفید مصري که در آنها احرام می بست و در پیراهنی که می پوشید و در عمامه ای که از امام زین العابدین (عليه السلام) به او رسیده بود و در برد یمنی که به چهل دینار طلا خریده بود و اگر امروز می بود به چهارصد دینار می ارزید. ایضا روایت کرده است که بعد از وفات حضرت صادق (عليه السلام) حضرت امام موسی (عليه السلام) می فرمود که هر شب چراغ برافروزند در حجره ای که آن حضرت در آن حجره وفات یافته بود.

و روایت کرده است شیخ صدوق از ابوبصیر گفت: مشرف شدم خدمت امّ حمیده امّ ولد حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) براي تعزیت حضرت صادق (عليه السلام) پس آن مخدره گریست و من نیز به جهت گریه او گریستم، پس از آن فرمود: ای ابومحمّد! اگر می دیدي حضرت صادق (عليه السلام) را در وقت موت همانا امر عجیبی مشاهده می کردي، چشمهاي خود را گشود و گفت: جمع کنید به نزد من هر کسی که مابین من و او قرابت و خویشی است پس ما نگذاشتیم احدي را از خویشان او مگر آنکه به نزد او آودیم؛ پس آن جناب نظري افکند به سوي ایشان و فرمود: (اِنَّ شَفاعَتَناَ لاتَنالُ مُسْتَخِفّا بِالصَّلوه)؛ همانا شفاعت ما نخواهد رسید به کسی که استخفاف کند به

ص: 145

نماز، یعنی نماز را خوار و سبک شمرد و اعتنا و اهتمام به آن نداشته باشد.»(1)

شيعيان رهبر ما را كشتند***صادق آل عبا را كشتند

نور چشم علي و فاطمه را***وارث كرب وبلا را كشتند

***

دل او را دل شب آزردند***از در و بام هجومش بردند

ريسمان چونكه به دستش بستند***غنچه هایش به حرم پژمردند

***

هر زمان رنگ جفا را می ديد***كوچه و كرب و بلا را می ديد

خانه اش چونكه در آتش می سوخت***خيمه ی آل عبا را می ديد

***

مدینه! نجل زهرا را چه کردی؟***امام صادق ما را چه کردی؟

واویلا واویلا***از این ماتم عظما

شده کرب و بلا شهر مدینه***زند زهرا و پیغمبر به سینه

واویلا واویلا***از این ماتم عظما

جنازه شسته شد ازپای تا سر***ز اشک و دیدۀ موسی بن جعفر

واویلا واویلا***از این ماتم عظما

ز بس از زهرکین بی تاب گردید***سراپای وجودش آب گردید

واویلا واویلا***از این ماتم عظما

خزان شد لالۀ باغ امامت***سر پیغمبر و زهرا سلامت

واویلا واویلا***از این ماتم عظما

بزن بر سینه و بر سر زراره***که شد قلب امامت پاره پاره

ص: 146


1- . منتهی الامال، ج2، ص1526-1529.

واویلا واویلا***از این ماتم عظما

«مفضّل» گریه کن بهر امامت***«ابوحمزه» سرت بادا سلامت

واویلا واویلا***از این ماتم عظما

شود در قلب شیعه تازه داغش***کنار قبر بی شمع و چراغش

واویلا واویلا***از این ماتم عظما

***

سال ها آب شدم سوخت زپا تا به سرم***آخر ای زهر جفا شعله زدی بر جگرم

کشت منصور ستم پیشه ز بیداد مرا***کاش می کرد دمی شرم ز جد و پدرم

دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد***برد از خانه برون وقت نماز سحرم

سال ها داغ بنی فاطمه را می دیدم***کس ندانست که یک عمر چه آمدبه سرم

من جگرپارۀ زهرایم و باید به چه جرم***عوض گل جگر پاره برایش ببرم

بارها تیغ کشیدند پی کشتن من***بارها سیل بلا برد به موج خطرم

دشمن آن لحظه که بر خانۀ من آتش زد***یاد آمد ز غم مادر نیکو سیرَم

دل شب خصم مرا برد به قصر منصور***یاد از بزم یزید آمد و از طشت زرم

ص: 147

«میثم» ازتربت بی شمع و چراغم پیداست***که چو جد و پدرم از همه مظلوم ترم

***

گر چه در خاک رفت، پیکر تو***دیگر از تن جدا نشد سر تو

دود آتش ز خانه ات برخواست***پشت در جان نداد همسر تو

ظلم بر عترتت رسید ولی***به اسیری نرفت دختر تو

بدنت آب شد ز زهر ولی***تازیانه نخورد خواهر تو

قامتت گشت خم ولی نشکست***پشت تو در غم برادر تو

ظلم دیدی و لیک کشته نشد***کودک شیرخواره در بر تو

سوخت قلبت ولی نشد صد چاک***تن فرزند در برابر تو

زهر دادند بر تو لیک نخورد***چوب کین بر لب مطهر تو

سوخت پا تا سرت ز زهر ولی***پاره پاره نگشت پیکر تو

می سزد در غم تو گریه کند***چشم شیعه به جد اطهر تو

بوده یک عمر در عزای حسین***اشک، جاری ز دیده تر تو

نه از این غم سرشک «میثم» ریخت

اشک خونین ز چشم عالم ریخت

***

ص: 148

مجلس نهم: اخلاق نیک و مدارا

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

ماه مبارک رمضان ماه عظیمی است. ممکن است انسان در طول ماه رمضان گرسنه و تشنه شود، و موجب شود تا مقداری در مشقت و سختی قرار بگیرد و بد اخلاقی کند. اما اگر بتواند بر این حالت های منفی در این ماه غلبه کند تا به تباهی نیفتد کار بزرگی انجام داده است. اموری در این دنیا دارای ارزش و جایگاه بس رفیع است، اما به ظاهر کم وزن به نظر می آید. یادم می آید یک وقتی رفتم تا از عطاری برای مادرم گل گاوزبان بخرم. گفت: چقدر می خواهی؟ گفتم: نیم کیلو. دیدم یک کیسة بزرگ گذاشت و حجم آن زیاد شد. گفتم: من این مقدار نمیخواهم! گفت: این مقدار همان نیم کیلویی است که می خواستی، و چون سبک است حجم آن زیاد می شود.

یک چیزهایی در دنیا دارای حجم زیاد است، اما وزن آن کم است، و برعکس نیز یک چیزهایی در دنیا حجم کم دارد اما وزن آن زیاد است؛ مانند آهن، طلا، جیوه. اگر حجم یک کیلو آهن را با یک کیلو پنبه در نظر بگیرید، خواهید دید بیست برابر آهن می شود. در روز قیامت نیز یک چیزهایی است که حجم کم دارد اما وزن آن بسیار است. اگر ذهن شما بتواند ثواب و عقاب اعمال را درک کند،

ص: 149

خواهید دید مثلا یک گناهی که در نظر شما کوچک است چه حجم بزرگی دارد و نیز یک کار خوب که به ظاهر اهمیت چندانی نزد شما دارد در واقع بسیار سنگین است و ثواب زیادی دارد.

حُسن خلق

یکی از چیزهایی که حجم آن بسیار کم است ولی وزن زیادی دارد، حُسن خُلق است. از امیرالمؤمنین (عليه السلام) روایت است که فرمودند از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود:

«لَيْسَ شَيْءٌ أَثْقَلَ فِي الْمِيزَانِ مِنَ الْخُلُقِ الْحَسَنِ؛(1)

چیزی در روز قیامت در ترازوی سنجش اعمال انسان برتر از حسن خلق نمی نهند.»

سنگین ترین چیزی که در میزان قرار داده می شود خوش اخلاقی است و انسان باید سعی کند همیشه خوش اخلاق باشد. یک عمل دیگر که در روایت خیلی سنگین شمرده شده است و وزن آن در روز قیامت بسیار است صلوات بر محمد و آل محمد است.(2)

از امام حسن مجتبی (عليه السلام) روایت شده که فرمودند:

«إِنْ أَحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلُقُ الْحَسَنُ؛(3) بهترین خوبی ها اخلاق خوب است.»

سُوء خلق و بُخل

انسان باید طوری باشد که دیگران بتوانند او را تحمل کنند. بسیار ناپسند است که انسان به گونه ای باشد که افراد نتوانند او را تحمل نمایند. برخی آدم ها بسیار ریزبین بوده و به همه چیز اشکال دارند، و معمولا مشکل ساز هستند. این گروه از

ص: 150


1- . الجعفريات (الأشعثيات)، ص150.
2- . قرب الإسناد، ص14: «مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ - أَوْ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ - قَالَ: «أَثْقَلُ مَا يُوضَعُ فِي الْمِيزَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الصَّلَاةُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ».
3- . الخصال، ج1، ص29.

افراد هم در دنیا و هم در آخرت گرفتاری بسیار دارند. یک روایت تکان دهنده ای است که ان شاء اللّه موعظه ای برای من و شما و دیگران باشد. در روایت است دو نفر حتماً به جهنم می روند هر چند آدم خوبی باشند: یکی بد اخلاق و دیگری بخیل است. بداخلاق بی جهت و بخیل از اهل جهنم هستند، زیرا آن ها در دنیا برای خود و اطرافیانشان جهنم درست کردند. آدم بد اخلاق زندگی را برای خود و دیگران تلخ می کند و در واقع جهنم درست می کند. آدم بخیل نیز چنین است. کسی که در دنیا با دیگران با بداخلاقی و بی صبری تعامل می کند و تحمل ندارد، جهنمی به راه می اندازد، در نتیجه خود او در آخرت به جهنم می رود. آخرت نتیجة اعمال انسان در دنیا است.(1)

انسان باید تحمل خود را بالا ببرد تا بتواند دیگران را تحمل کند و از همه مهم تر این که دارای گذشت باشد و از بدی های دیگران به راحتی بگذرد. گاهی دیده می شود مرد با همسر، برادر، فرزندان و یا دوستانش مشکل دارد و علت آن این است که ریزبین شده و بر همه چیز اشکال می گیرد. چرا انسان باید چنین رفتار ناپسندی داشته باشد که زندگی را بر خود و دیگران تلخ کند؟ باید از خطاهای دیگران درگذشت.

تغافل

در بعضی روایات آمده است که تغافل دو ثلث زندگی است.(2) تغافل چیست؟ تغافل یعنی دیدن بدی ها و به روی خود نیاوردن. تغافل از گذشت مهم تر است، زیرا در گذشت طرف می داند که شما از خطای او خبر دارید و بعد از او در می گذری. اما در تغافل طرف فکر می کند شما مطلع نیستید و این خصلت بسیار با ارزش و سودمند است. لذا در روایت فرمود دو ثلث زندگی است.

ابو تمام شاعری بزرگ از بزرگان شعرای عرب است که سعدی و حافظ در

ص: 151


1- . عوالي اللئالي، ج1، ص267: «وَقَالَ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) : الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ».
2- . تحف العقول، ص359: «وَقَالَ (عليه السلام) صَلَاحُ حَالِ التَّعَايُشِ وَالتَّعَاشُرِ مِلْءُ مِكْيَالٍ ثُلُثَاهُ فِطْنَةٌ وَثُلُثُهُ تَغَافُلٌ».

مسائل حکمت آمیز از او بهره فراوان بردند. در یکی از اشعارش می سراید:

ليس الغبي بسيد في قومه***لكن سيد قومه المتغابي(1)

هیچ گاه انسان احمق بزرگ قوم خود نمی شود و مردم نیز آدم احمق را به سیادت و آقایی قبول ندارند. کسی که خود را به حماقت می زند می فهمد اما به روی خود نمی آورد. چنین انسانی را همه دوست دارند و او را به آقایی قبول دارند. در یک برنامه تلویزیون، شخصی مثال زیبایی می زد و می گفت: تا انسان زن نگرفته باید خوب چشم های خود را باز کند، ولی وقتی زن گرفت باید مقداری چشم های خود را ببندد. اگر انسان در زندگی چشم خود را بر خطاها نبندد، زندگی خود و اطرافیان را خراب می کند. حُسن خُلق نعمتی بس بزرگ و موهبت عظیم الهی است که به انسان عطا می شود و انسان باید بسیار مراقب باشد تا از این خصلت محروم نماند. در روایت دیگری آمده است:

«إنّ العبد ليدرك بحسن الخلق درجة الصّائم القائم؛(2)

بنده به وسيله خوش خلقى به مقام روزه دار و نمازگزار می رسد.»

کسی که در دنیا اخلاق نیکو داشته و خوش اخلاق بوده است در قیامت تمام روز های عمر او را خدای متعال به عنوان روزه دار به حساب می آورد و تمام شب های عمر او را به عنوان کسی که از شب تا صبح مشغول عبادت بوده ثبت

ص: 152


1- . شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج19، ص44: «[وَقَالَ (عليه السلام) ] مِنْ أَشْرَفِ أَفْعَالِ [أَعْمَالِ] الْكَرِيمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا يَعْلَمُ كان يقال التغافل من السؤدد و قال أبو تمام ليس الغبي بسيد في قومه***لكن سيد قومه المتغابي وقال طاهر بن الحسين بن مصعب ويكفيك من قوم شواهد أمرهم***فخذ صفوهم قبل امتحان الضمائر فإن امتحان القوم يوحش منهم***وما لك إلا ما ترى في الظواهر وإنك إن كشفت لم تر مخلصا***وأبدى لك التجريب خبث السرائر
2- . نهج الفصاحه، ص285.

می فرماید. چنین فضیلت بزرگی ارزش آن را دارد که انسان مقداری تحمل خود را بالا ببرد و یک مقدار هم حرف دیگران را قبول کند. نباید انسان فکر کند هر چه می گوید همان درست است. چه بسا سخن دیگران درست باشد و اگر هم نادرست باشد باید مقداری تحمل کند.

درسی از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم)

یکی از خصوصیات پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) این بود که اگر کسی با ایشان مصافحه می کرد و دست می داد، آن حضرت دست خود را نمی کشید و صبر می کرد تا شخص دستش را بکشد. لحظه ها و ثانیه های عمر رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) که شایسته است همه عالم فدای یک ثانیة آن بشود، و با آن همه مسئولیت خطیری که بر عهده داشتند و علاوه بر آن رسیدگی به اهل و عیال، دعاوی مردم، عبادات و... گاهی یک نادان می آمد و دست آن حضرت را می گرفت و چه بسا نیم ساعت عمر شریف حضرتش را می گرفت و حرف های نامربوط می زد، اما خدای متعال به پیامبرش می فرماید: پیامبر من، تو دست او را رها مکن، و باید او را تحمل کنی.(1)

ما چقدر می توانیم دیگران را تحمل کنیم؟ این ویژگی بسیار مهم است که انسان بتواند با حُسن خُلق دیگران را تحمل کند. باید با سعی و تلاش مراقب بود مبادا روزه اخلاق انسان را خراب کند و گرسنگی و تشنگی بر صبر او غلبه نکند، زیرا اگر صبر و تحمل را رها کند ممکن است از اجر و ثواب روزه کم شود. بنابراین باید سعی کرد با همان خوش اخلاقی که انسان در زمان سیری و سیرابی دارد، در وقت گرسنگی و تشنگی نیز همان طور باشد. اصولاً وقتی مردم انسان خوش اخلاق را می بینند خوشحال می شوند. حال اگر یک انسان بد اخلاقی نزد

ص: 153


1- . إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص160: «فَلَمَّا نَزَلَ قَوْلُهُ تَعَالَى خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) أَدَّبَنِي رَبِّي بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاق».

او آمد، با نرمی و مدارا و با اخلاق نیکو بنشیند و با او صحبت کند. یا اگر همسر مرد بد اخلاق است، او را تحمل کند و با حسن خلق با او برخورد کند، نه این که تا یک انسان بد اخلاق را دید بگوید ای وای مصیبت شروع شد! چه کسی حوصله دارد با این آدم حرف بزند؟!

تقوی و حُسن خلق

اشاره

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمودند:

«إنّ أكثر ما يدخل الجنّة النّاس تقوى اللَّه وحسن الخلق؛(1) مردم بيشتر بواسطه ترس خدا و اخلاق نیک به بهشت می روند.»

دو چیز است که بیشترین انسان هایی که وارد بهشت می شوند به خاطر آن دو می باشد:

1. تقوای الهی

انسان باید متقی باشد و از خدا بترسد و مواظب کارهای خود باشد و مبادا رفتاری از او سر بزند که خدای متعال را به خشم آورد و همیشه در صدد کسب رضای خدا باشد.

2. حُسنِ خُلق

در روایت فرمود بیشترین چیزی که انسان را وارد بهشت می کند حُسنِ خلق است. ارزش دارد که انسان مقداری تحمل و صبر داشته و دیگران را نیز قبول کند و در قبال آن توفیق دست یابی به بهشت را پیدا کند.

مدارا

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمودند:

«مَنْ عَاشَ مُدَارِياً مَاتَ شَهِيداً وَقَالَ مُدَارَاةُ النَّاسِ صَدَقَة؛(2) هر كه در زندگانى با

ص: 154


1- . نهج الفصاحه، ص275.
2- . مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص285.

مردم مدارا كند شهيد می ميرد. و فرمود: مدارا کردن با مردم صدقه است.»

کسی که با مردم مدارا می کند و برای دیگران ارزش قائل است و آنان را تحمل می کند، شهید از دنیا می رود و نزد خدای متعال درجة شهید دارد. باید در دعاها از خداوند متعال بخواهیم این توفیق را به ما عنایت فرماید که حُسن خُلق داشته باشیم و با مردم با اخلاق خوب برخورد کرده و از بد اخلاقی مصون بمانیم. زن و شوهر و فرزندان به راحتی یکدیگر را تحمل کنند و از سخنان نامربوط پرهیز نمایند و اگر چنانچه کسی سخنی از روی نابخردی زد، بتوانند او را تحمل کنند و عصبانی نشوند و با زبان خوش و اخلاق حسنه به آن ها بفهماند که حرف نابجایی زدند و آن ها را اصلاح نمایند. نه این که عکس العمل تند از خود نشان بدهد و سر و صدا و هیاهو راه بیندازد که این امور هیچ کدام در اسلام جایی ندارد.

پیامبراکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) با اخلاق حسنه توانست یک جامعه ای که غرق در خوی درندگی بودند را تغییر داده و بسیاری از آنان را به حق رهنمون سازند. امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق خلق حسن و صبر و تحمل در مقابل افراد نابخرد را به همه ما عطا بفرماید. انشاءاللّه.

در توسل به حضرت موسی بن جعفر (عليهما السلام)

«يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ أَيُّهَا الْكَاظِمُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(1) ای ابا الحسن ای موسی بن جعفر، ای کاظم، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

ص: 155


1- . فرازی از دعای توسل.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمه اللّه) در منتهی الآمال می نویسد:

«اشهر در تاریخ شهادت آن حضرت آن است که در بیست وپنجم رجب سنه صد و هشتاد و سه در بغداد در حبس سندي بن شاهک واقع شد و بعضی پنجم ماه مذکور گفته اند. و عمر شریفش در آن وقت پنجاه و پنج سال و به روایت (کافی) پنجاه و چهار سال بود. و بیست ساله بود که امامت به آن جناب منتقل شد و مدت امامتش سی و پنج سال بوده که مقداري از آن در بقیه ایام منصور بوده و او به ظاهر متعرض آن حضرت نشد و بعد از او ده سال و کسري ایام خلافت مهدي بود و او حضرت را به عراق طلبید و محبوس گردانید و به سبب مشاهده معجزات بسیار جرات بر اذیت به آن حضرت ننمود و آن جناب را به مدینه برگردانید و بعد از آن یک سال و کسري مدت خلافت هادي بود و او نیز آسیبی به آن حضرت نتوانست رسانید.

صاحب (عمده الطالب) گفته: هادي آن حضرت را گرفت و در حبس نمود، امیرالمؤمنین (عليه السلام) را در خواب دید که به او فرمود: (فَهَلْ عَسَيْتُمْ اِنْ تَوَلَّيْتُمْ اَنْ تُفْسِدُوا فِي الَارْضَ وَتُقَطِّعُوا اَرْحامَکُمْ؟

چون بیدار شد مراد آن حضرت را دانست، امر کرد حضرت امام موسی (عليه السلام) را از حبس رها کردند، بعد از چندي باز خواست آن حضرت را حبس کند و اذیت رساند، اجل او را مهلت نداد و هلاك شد، چون خلافت به هارون الرشید رسید (آن حضرت را به بغداد آورد و مدتی محبوس داشت و در سال چهاردهم خلافت خویش آن حضرت را به زهر شهید کرد.

... روزي هارون از یحیی و دیگران پرسید که آیا می شناسید از آل ابی طالب کسی را که طلب نمایم و بعضی از احوال موسی بن جعفر را از اوسؤ ال نمایم؟

ایشان علی بن اسماعیل بن جعفر برادرزاده آن حضرت را که آن جناب احسان بسیار نسبت به او می نمود و بر خفایاي احوال آن جناب اطلاع تمام داشت تعیین کردند. (به روایت دیگر، محمّد بن اسماعیل برادرزاده آن جناب بود).

پس به امر خلیفه نامه ای به پسر اسماعیل نوشتند و او را طلبیدند، چون آن جناب بر آن امر مطلع شد او را طلبید وگفت: اراده کجا داري؟ گفت: اراده بغداد، فرمود که براي چه می روي؟ گفت: پریشان شده ام و قرض بسیاري به هم رسانیده ام، آن جناب فرمود که من قرض تو را اداء می کنم و خرج تو را متکفل می شوم، او قبول نکرد و گفت: مرا

ص: 156

وصیتی کن! آن جناب فرمود: وصیت می کنم که در خون من شریک نشوي و اولاد مرا یتیم نگردانی، باز گفت: مرا وصیت کن! حضرت باز این وصیت فرمود تا سه مرتبه، پس سیصد دینار طلا و چهار هزار درهم به اوعطا فرمود، چون او برخاست حضرت به حاضران فرمود: به خدا سوگند که در ریختن خون من سعایت خواهد کرد و فرزندان مرا به یتیمی خواهد انداخت! گفتند: یابن رسول اللّه! اگر چنین است چرا به او احسان می نمایی و این مال جزیل را به او می دهی. فرمود: (حَدَّثَني اَبي عَنْ آبائِه عَنْ رَسُولِ اللّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) : اِنَّ الرَّحِمَ اِذا قُطِعَتْ فَوُصِلَتْ قَطَعَهَا اللّهُ)؛ حاصل روایت آنکه، پدران من روایت کرده اند از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) که چون کسی که با رحم خود احسان کند و او در برابر بدي کند و این کس قطع احسان خود را از او نکند حق تعالی قطع رحمت خود را از اومی کند و او را به عقوبت خود گرفتار می نماید.

و بالجمله؛ چون علی بن اسماعیل به بغداد رسید، یحیی بن خالد برمکی او را به خانه برد و با اوتوطئه کرد که چون به مجلس هارون رود امري چند نسبت به آن حضرت دهد که هارون را به خشم آورد، پس او را به نزد هارون برد. چون بر او داخل شد سلام کرد وگفت: هرگز ندیده ام که دو خلیفه در یک عصر بوده باشند، تو در این شهر خلیفه و موسی بن جعفر در مدینه خلیفه است، مردم از اطراف عالم خراج از براي او می آورند و خزانه ها به هم رسانیده و ملکی را به سی هزار درهم خریده و نام اورا (یسیره) گذاشته. پس هارون دویست هزار درهم حواله کرد به او بدهند، چون آن بدبخت به خانه برگشت دردي در حلقش به هم رسید و هلاك شد و از آن زرها منتفع نشد. و به روایت دیگر بعد از چندي اورا زحیري عارض شد و جمیع اعضا و احشاء او به زیر آمد و در همان حال که زر را براي او آوردند (در حالت نزع بود، و از این پولها جز حسرت چیزي از براي او حاصل نشد و زرها را به خزانه خلیفه برگردانیدند.

و بالجمله؛ در همان سال که سال صد و هفتاد و نهم هجري بود و هارون براي استحکام خلافت اولاد خود به گرفتن امام موسی (عليه السلام) اراده حج کرد و فرمانها به اطراف نوشت که علما و سادات و اعیان و اشراف همه در مکه حاضر شوند که از ایشان بیعت بگیرد و ولایت عهد اولاد او در بلاد اومنتشر گردد.

اول به مدینه طیبه آمد، یعقوب بن داود روایت کرده است که چون هارون به مدینه آمد، من شبی به خانه یحیی برمکی رفتم و او نقل کرد که امروز شنیدم که هارون نزد

ص: 157

قبر رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) با او مخاطبه می کرد که پدر و مادرم به فداي تو باد یا رسول اللّه، من عذر می طلبم در امري که اراده کرده ام در باب موسی بن جعفر، می خواهم او را حبس کنم براي آنکه می ترسم فتنه بر پا کند که خونهاي امت تو ریخته شود، یحیی گفت: چنین گمان دارم که فردا او را خواهد گرفت.

چون روز شد، هارون فضل بن ربیع را فرستاد در وقتی که آن حضرت نزد جد بزرگوار خود رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) نماز می کرد، در اثناي نماز آن جناب را گرفتند و کشیدند که از مسجد بیرون برند. حضرت متوجه قبر جد بزرگوار خود شد وگفت: یا رسول اللّه! به توشکایت می کنم از آنچه از امت بد کردار تو به اهل بیت بزرگوار تو می رسد، و مردم از هر طرف صدا به گریه و ناله و فغان بلند کردند، چون آن امام مظلوم را نزد هارون بردند ناسزاي بسیار به آن جناب گفت، و امر کرد که آن جناب را مقید گردانیدند و دو محمل ترتیب داد براي آنکه ندانند که آن جناب را به کدام ناحیه می برند، یکی را به سوي بصره فرستاد و دیگري را به جانب بغداد و حضرت در آن محمل بود كه به جانب بصره فرستاد، و حسان سروي را همراه آن جناب کرد که آن حضرت را در بصره به عیسی بن جعفر بن ابی جعفر منصور که امیر بصره و پسر عموي هارون بود تسلیم نمود، در روز هفتم ماه ذي الحجه یک روز پیش از ترویه، آن جناب را داخل بصره نمودند و در روز علانیه آن جناب را تسلیم عیسی نمودند، عیسی آن حضرت را در یکی از حجره های خانه خود که نزدیک به دیوانخانه او بود محبوس گردانید و مشغول فرح وسرور عید گردید و روزي دو مرتبه در آن حجره را می گشود، یک نوبت براي آنکه بیرون آید و وضو بسازد، نوبتی دیگر براي آنکه طعام از براي آن جناب ببرند. محمّد بن سلیمان نوفلی گفت که یکی از کاتبان عیسی که نصرانی بود وبعد، اسلام اظهار کرد رفیق بود با من، وقتی براي من گفت که این عبد صالح و بنده شایسته خدا، یعنی موسی بن جعفر (عليه السلام) در این ایام که در این خانه محبوس بود چیزي چند شنید از لهو و لعب و ساز و خوانندگی و انواع فواحش و منکرات که گمان ندارم هرگز به خاطر شریفش آنها خطور کرده باشد.

و بالجمله؛ مدت یک سال آن حضرت در حبس عیسی بود و مکرر هارون به او نوشت که آن جناب را شهید کند. اوجرات نکرد که به این امر شنیع اقدام کند، جمعی از دوستان او نیز او را از آن منع کردند، چون مدت حبس آن حضرت نزد او به طول

ص: 158

انجامید، نامه ای به هارون نوشت که حبس موسی (عليه السلام) نزد من طول کشید و من بر قتل وي اقدام نمی نمایم، من چندان که از حال او تفحص می نمایم به غیر عبادت و تضرع و زاري و ذکر و مناجات با قاضی الحاجات چیزي نمی شنوم و نشنیدم که هرگز به تو یا بر من یا بر احدي نفرین نماید یا بدي از ما یاد نماید بلکه پیوسته متوجه کار خود است به دیگري نمی پردازد، کسی را بفرست که من او را تسلیم او نمایم و الاّ او را رها می کنم و دیگر حبس و زجر او را بر خود نمی پسندم. یکی از حواسیس عیسی که به تفحص احوال آن جناب موکل بود گفته که من در آن ایام بسیار از آن جناب می شنیدم که در مناجات با قاضی الحاجات می گفت: خداوندا! من پیوسته سؤ ال می کردم که زاویه خلوتی و گوشه عزلتی و فراخ خاطري از جهت عبادت وبندگی خود مرا روزي کنی اکنون شکر می کنم که دعاي مرا مستجاب گردانیدي، آنچه می خواستم عطا فرمودي. چون نامه عیسی به هارون رسید کس فرستاد وآن جناب را از بصره به بغداد برد و نزد فضل بن ربیع محبوس گردانید. و در این مدتی که محبوس بود پیوسته مشغول عبادت بود و بیشتر اوقات در سجده بود.»(1)

در میان هلهله سوز و نوا گم می شود***زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود

بسکه بازی می کند زنجیرها با گردنم***در گلویم گریه های بی صدا گم می شود

در دل شب بارها آمد نمازم را شکست***در میان قهقه صوت دعا گم می شود

چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم***وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود

تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش***راه مادر در میان کوچه ها گم می شود

ص: 159


1- . منتهی الآمال، ج2، ص1662-1655.

بین تاریکی شب چون ضربه خوردم آگهم***آه در سینه به ضرب بی هوا گم می شود

لا به لای پنجه هایش مشتی از موی سرم***بین این تصویر ها دیگر حیا گم می شود

از یهودی ضربه خورده خوب می داند چرا؟***گوشواره بچه ها در کربلا گم می شود

***

زندان صبر بود و هوای رضای او***شوقش کشیده بود به خلوت سرای او

زندان نبود، چاه پر از کینه بود و بس***زنده به گور کردن آیئنه بود و بس

زندان نبود یک قفس زیر خاک بود***هر کس نفس نداشت در آن جا هلاک بود

زندان نبود، کرب و بلای دوباره بود***یک قتلگاه مخفی پر استعاره بود

زندان نبود یوسف در بین چاه بود***زندان نبود گودی یک قتلگاه بود

زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود***تصویر هر چه بود، کبود و سیاه بود

زنجیر را به گردن آیینه بسته اند***صحن و سرای آینه را هم شکسته اند

ص: 160

دیگر کسی به نور کنایه نمی زند***شلاق روی صورت آیه نمی زند

می خواستند ظلم به آل علی کنند***می خواستند روز و شبش را یکی کنند

هرکس که می رسید در آنجا ادب نداشت***جز ناسزا کلام خوشی روی لب نداشت

حتی نماز و روزه در آن جا بهانه بود***افطار روزه دار خدا تازیانه بود

باران گرفته و همه ی شب گریسته***گاهی به حال معجر زینب گریسته

زندان نبود روضه گودال یار بود***هر شب برای عمۀ خود بی قرار بود

حرف از اسارت و غل و زنجیر یار بود***زینب میان جمعیت نیزه دار بود

در شهر شام غیرت و شرم و حیا نبود

زندان برای دختر زهرا

روا نبود

***

دان معصومه جان بابا غریب است***رضا جان بی تو این دل بی شکیب است

به بالینم نیایید ای عزیزان***که جای من سیه چالی مهیب است

***

ص: 161

آهسته گذاريد روي تخته تنش را***تا ميخ اذّيّت نكند پيرهنش را

اصلاً بگذاريد رويِ خاك بماند***زشت است بيارند غلامان بدنش را

اين ساق ِبهم ريخته كِتمان شدني نيست***ديدند روي تخته ی در، تا شدنش را

اين مرد الهي مگر اولاد ندارد***بردند چرا مثل غريبان بدنش را

اين مرد نگهبان كه حيا هيچ ندارد***بد نيست بگيرد جلوي آن دهنش را

اين هفت كفن روضه ی گودال حسين است***ای كاش نيارند برايش كفنش را

نه پيرهني داشت حسين نه كفني داشت

مديون حصيرند مرتب شدنش را

***

ص: 162

مجلس دهم: ام المؤمنین، حضرت خدیجه (عليها السلام)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

خداوند متعال در قرآن کریم بهشت را به حسنه یاد فرموده است:

{رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً}؛(1) پروردگارا! در اين دنيا به ما نيكى و در آخرت [نيز] نيكى عطا كن.

حسنه چیست؟

حسنه در آخرت بهشت است. از خدا درخواست می کنیم در دنیا و آخرت به ما حسنه عطا فرماید. حسنه در آخرت راه یابی به بهشت است و بهشت دنیا، زن خوب است. وقتی می گوئیم خدایا در دنیا به ما حسنه عطا فرما، یکی از مصادیق بارز و آشکار آن زن خوب است. زن خوب بسان بهشت برای انسان است. برای یک زن خوب نمی توان قیمت و ارزش نهاد.

عظمت حضرت خدیجه (عليها السلام)

یکی از زنان خوب عالم که در عالم بی نظیر و یا کم نظیر است، حضرت خدیجه (عليها السلام) مادر بزرگوار صدیقة کبری فاطمة زهرا (عليها السلام) می باشد که یکی از چهار

ص: 163


1- . سورة بقره، آیه 201.

زن برتر بهشتی است.(1) در عظمت و فضیلت این بزرگ بانو همین بس که هر وقت جبرئیل (عليه السلام) نازل می شد سلام خدا را برای آن بانو به پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) عرضه می داشت و عرض می کرد خدا به حضرت خدیجه (عليها السلام) سلام می رساند.(2) او در غربت رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) یار آن حضرت بود و هر کجا برای پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) گرفتاری پیش می آمد اولین کسی که حاضر می شد و سعی می کرد گرفتاری حضرت را برطرف کند این بانوی بزرگوار بود.

حضرت خدیجه (عليها السلام) اولین زنی بود که اسلام آورد و شاید اولین شخصی که در عالم اسلام آورد ایشان بود. همان طور که می دانید آن بانو بزرگوار یکی از ثروتمندان حجاز بود و کارکنان بسیار داشت که در تجارت فعالیت داشتند. امکانات مالی فراوانی داشت، اما زمانی که از دنیا رفت حتی کفن هم نداشت. وقتی می خواست از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) پیراهنی را بطلبد که آن را کفن خود قرار دهد، با این که تمام اموال و هستی و ثروت خود را در راه آن حضرت مصرف کرده بود باز هم حیا و حجب مانع شد تا از پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) شخصاً چیزی بخواهد.

درس های بسیاری در زندگی همسر پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ام المؤمنین حضرت خدیجه (عليها السلام) نهفته است. فداکاری و ایثار تمام اموال در راه خدا توسط آن بانو نیز

ص: 164


1- . الخصال، ج1، ص206: «أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ بْنُ مَنِيعٍ قَالَ حَدَّثَنَا شَيْبَانُ بْنُ فَرُّوخٍ قَالَ حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي الْفُرَاتِ قَالَ حَدَّثَنَا عِلْبَاءُ بْنُ أَحْمَرَ قَالَ حَدَّثَنَا عِكْرِمَةُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: خَطَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) أَرْبَعَ خِطَطٍ فِي الْأَرْضِ وَقَالَ أَ تَدْرُونَ مَا هَذَا قُلْنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَفَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَمَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَآسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ».
2- . تفسير العياشي، ج2، ص279: عن زرارة و حمران بن أعين و محمد بن مسلم عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: حدث أبو سعيد الخدري أن رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) قال إن جبرئيل قال لي ليلة أسري بي و حين رجعت فقلت: يا جبرئيل هل لك من حاجة فقال: حاجتي أن تقرأ على خديجة من اللّه و مني السلام - و حدثنا عند ذلك - أنها قالت حين لقيها نبي اللّه عليه و آله السلام فقال لها الذي قال جبرئيل، قالت: إن اللّه هو السلام، و منه السلام، و إليه السلام، و على جبرئيل السلام.

درس و عبرت بزرگی برای تمام بانوان است. اگر خانمی کار کوچکی برای شوهر خود انجام دهد و مثلا برای رفع مشکل شوهر مقداری از مال خود را به او ببخشد، چه مقدر از او توقع دارد؟ حضرت خدیجه (عليها السلام) وقتی می خواهد یک پیراهن از پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) برای کفن خود بگیرد به دخترش حضرت زهرا (عليها السلام) می گوید: دخترم، از پدرت پیراهنی را که در آن عبادت کرده برای من بگیر تا به عنوان کفن از آن استفاده کنم. رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به این بانو علاقه بسیار داشت، لذا در سالی که حضرت ابوطالب (عليه السلام) و حضرت خدیجه (عليها السلام) از دار دنیا رفتند آن سال را عام الحزن نامید، یعنی سال اندوه و غم.(1)

پیامبراکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) هیچ گاه آن بانو را فراموش نکرد و همیشه از او یاد می فرمود.(2) هرگاه گوسفندی قربانی می کرد اولین جایی که مقداری از گوشت قربانی را می برد، خانة دوستان حضرت خدیجه (عليها السلام) بود و می فرمود به دوستان حضرت خدیجه بدهید. آن حضرت بسیار به یاد آن بانو بود تا این جائی که بعضی از همسران حضرت به ایشان اعتراض کردند و گفتند: یا رسول اللّه، حال که خدیجه از دار دنیا رفته این قدر به یاد او هستی؟ پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به سخن آنان به شدت اعتراض می کرد و می فرمود: در غربت و تنهایی، فقر و تنگدستی خدیجه مرا یاری کرد.(3)

ص: 165


1- . إيمان أبي طالب، ص261: «وَلَمَّا مَاتَ أَبُو طَالِبٍ وَخَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ زَوْجُ النَّبِيِّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) سَمَّى رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) الْعَامَ الَّذِي مَاتَا فِيهِ عَامَ الْحُزْنِ وَذَلِكَ لِشِدَّةِ مُصَابِهِ بِهِمَا وَوَجْدِهِ عَلَيْهِمَا».
2- . بحار الأنوار، ج43، ص131: «قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَلَمَّا ذَكَرْنَا خَدِيجَةَ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ثُمَّ قَالَ خَدِيجَةُ وَأَيْنَ مِثْلُ خَدِيجَةَ صَدَّقَتْنِي حِينَ كَذَّبَنِي النَّاسُ وَوَازَرَتْنِي عَلَى دِينِ اللَّهِ وَأَعَانَتْنِي عَلَيْهِ بِمَالِهَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَمَرَنِي أَنْ أُبَشِّرَ خَدِيجَةَ بِبَيْتٍ فِي الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبِ الزُّمُرُّدِ لَا صَخَبَ فِيهِ وَلَا نَصَبَ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَقُلْنَا فَدَيْنَاكَ بِآبَائِنَا وَأُمَّهَاتِنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ لَمْ تَذْكُرْ مِنْ خَدِيجَةَ أَمْراً إِلَّا وَقَدْ كَانَتْ كَذَلِكَ غَيْرَ أَنَّهَا قَدْ مَضَتْ إِلَى رَبِّهَا فَهَنَّأَهَا اللَّهُ بِذَلِكَ وَجَمَعَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهَا فِي دَرَجَاتِ جَنَّتِهِ وَرِضْوَانِهِ وَرَحْمَتِه».
3- . نهج الحق و كشف الصدق، ص369: «وَ قَدْ رَوَى الْحُمَيْدِيُّ فِي الْجَمْعِ بَيْنَ الصَّحِيحَيْنِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ مَا غِرْتُ عَلَى أَحَدٍ مِنْ نِسَاءِ النَّبِيِّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مَا غِرْتُ عَلَى خَدِيجَةَ وَمَا رَأَيْتُهَا قَطُّ وَلَكِنْ كَانَ يُكَرِّرُ ذِكْرَهَا وَرُبَّمَا ذَبَحَ الشَّاةَ ثُمَّ يَقْطَعُهَا حِصَصاً وَيَبْعَثُهَا إِلَى أَصْدِقَاءِ خَدِيجَةَ فَرُبَّمَا قُلْتُ لَهُ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ فِي الدُّنْيَا امْرَأَةٌ إِلَّا خَدِيجَةَ فَيَقُولُ إِنَّهَا كَانَتْ لِي وَلِي مِنْهَا وَلَد». شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار (عليهم السلام) ، ج3، ص18-17: [منزلة خديجة عند الرسول] و بآخر، عن رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ، أنه أهدى إليه لحم جمل - أو لحم جزور - . فأخذ بيده لحما، فأعطاه رسول اللّه، و قال: اذهب الى فلانة - أو قال [الى] فلان - . فقالت عائشة: يا رسول اللّه لم غمرت يدك قد كان فينا من يكفيك؟ قال: و يحك إن خديجة أوصتني بها - أو قال: [أوصتني] به - . يعني من أرسل ذلك اللحم إليه. فأدركت عائشة الغيرة لذكر خديجة. فقالت: كأن ليس في الأرض امرأة إلا خديجة. فخرج رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و هو غضبان فلبث ما شاء اللّه أن يلبث. ثم دخل عليها و عندها امها - أم رومان - . فقالت: يا رسول اللّه ما لعائشة؟ إنها حدثة، و هي غيراء. فأخذ رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) بشدق عائشة، ثم قال: أ لست القائلة: كأن ليس في الأرض امرأة إلا خديجة؟ لقد آمنت بي إذ كفر بي قومك، و قبلتني إذ رفضني قومك، و رزقت مني الولد إذ حرمت مني. قالت عائشة: فما ترك شدقي حتى ذهب من نفسي كل شيء كنت أجده على خديجة.

فضیلتی استثنایی

زنان عرب حضرت خدیجه (عليها السلام) را بسیار ملامت کردند که چرا با آن ثروت و دارایی همسری یک یتیم را قبول کردی؟ در آن زمان موضوع شخصیت اهمیت فراوانی داشت و افراد یتیم در میان آن مردم هیچ ارزشی نداشتند، لذا بسیار آن بانو را ملامت کردند و طعنه زدند و در هنگام زایمان حضرت زهرا (عليها السلام) به او گفتند: به حرف ما گوش نکردی و زن یک انسان فقیر و یتیم شدی، حال به تو کمک نخواهیم کرد. البته خدای متعال کمک فرستاد و او را به وسیله زنان بهشتی یاری فرمود.(1)

ص: 166


1- . بحار الأنوار، ج43، ص3-2: «الأمالي للصدوق أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْخَلِيلِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ الْفَقِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ زُرْعَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ (عليه السلام) كَيْفَ كَانَ وِلَادَةُ فَاطِمَةَ (عليه السلام) فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ خَدِيجَةَ (عليه السلام) لَمَّا تَزَوَّجَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) هَجَرَتْهَا نِسْوَةُ مَكَّةَ فَكُنَّ لَا يَدْخُلْنَ عَلَيْهَا وَلَا يُسَلِّمْنَ عَلَيْهَا وَلَا يَتْرُكْنَ امْرَأَةً تَدْخُلُ عَلَيْهَا فَاسْتَوْحَشَتْ خَدِيجَةُ لِذَلِكَ وَكَانَ جَزَعُهَا وَغَمُّهَا حَذَراً عَلَيْهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فَلَمَّا حَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ كَانَتْ فَاطِمَةُ (عليه السلام) تُحَدِّثُهَا مِنْ بَطْنِهَا وَتُصَبِّرُهَا وَكَانَتْ تَكْتُمُ ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ يَوْماً فَسَمِعَ خَدِيجَةَ تُحَدِّثُ فَاطِمَةَ (عليه السلام) فَقَالَ لَهَا يَا خَدِيجَةُ مَنْ تُحَدِّثِينَ قَالَتْ الْجَنِينُ الَّذِي فِي بَطْنِي يُحَدِّثُنِي وَيُؤْنِسُنِي قَالَ يَا خَدِيجَةُ هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرُنِي أَنَّهَا أُنْثَى وَأَنَّهَا النَّسْلَةُ الطَّاهِرَةُ الْمَيْمُونَةُ وَأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى سَيَجْعَلُ نَسْلِي مِنْهَا وَسَيَجْعَلُ مِنْ نَسْلِهَا أَئِمَّةً وَيَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَهُ فِي أَرْضِهِ بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِهِ فَلَمْ تَزَلْ خَدِيجَةُ (عليه السلام) عَلَى ذَلِكَ إِلَى أَنْ حَضَرَتْ وِلَادَتُهَا فَوَجَّهَتْ إِلَى نِسَاءِ قُرَيْشٍ وَبَنِي هَاشِمٍ أَنْ تَعَالَيْنَ لِتَلِينَ مِنِّي مَا تَلِي النِّسَاءُ مِنَ النِّسَاءِ فَأَرْسَلْنَ إِلَيْهَا أَنْتَ عَصَيْتِنَا وَلَمْ تَقْبَلِي قَوْلَنَا وَتَزَوَّجْتِ مُحَمَّداً يَتِيمَ أَبِي طَالِبٍ فَقِيراً لَا مَالَ لَهُ فَلَسْنَا نَجِيءُ وَلَا نَلِي مِنْ أَمْرِكِ شَيْئاً فَاغْتَمَّتْ خَدِيجَةُ (عليه السلام) لِذَلِكَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهَا أَرْبَعُ نِسْوَةٍ سُمْرٍ طِوَالٍ كَأَنَّهُنَّ مِنْ نِسَاءِ بَنِي هَاشِمٍ فَفَزِعَتْ مِنْهُنَّ لَمَّا رَأَتْهُنَّ فَقَالَتْ إِحْدَاهُنَّ لَا تَحْزَنِي يَا خَدِيجَةُ فَإِنَّا رُسُلُ رَبِّكِ إِلَيْكِ وَنَحْنُ أَخَوَاتُكِ أَنَا سَارَةُ وَهَذِهِ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ وَهِيَ رَفِيقَتُكِ فِي الْجَنَّةِ وَهَذِهِ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَهَذِهِ كُلْثُمُ أُخْتُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ بَعَثَنَا اللَّهُ إِلَيْكِ لِنَلِيَ مِنْكِ مَا تَلِي النِّسَاءُ مِنَ النِّسَاءِ فَجَلَسَتْ وَاحِدَةٌ عَنْ يَمِينِهَا وَأُخْرَى عَنْ يَسَارِهَا وَالثَّالِثَةُ بَيْنَ يَدَيْهَا وَالرَّابِعَةُ مِنْ خَلْفِهَا فَوَضَعَتْ فَاطِمَةَ (عليه السلام) طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً فَلَمَّا سَقَطَتْ إِلَى الْأَرْضِ أَشْرَقَ مِنْهَا النُّورُ حَتَّى دَخَلَ بُيُوتَاتِ مَكَّةَ وَلَمْ يَبْقَ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ وَلَا غَرْبِهَا مَوْضِعٌ إِلَّا أَشْرَقَ فِيهِ ذَلِكَ النُّورُ وَدَخَلَ عَشْرٌ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ مَعَهَا طَسْتٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَإِبْرِيقٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَفِي الْإِبْرِيقِ مَاءٌ مِنَ الْكَوْثَرِ فَتَنَاوَلَتْهَا الْمَرْأَةُ الَّتِي كَانَتْ بَيْنَ يَدَيْهَا فَغَسَلَتْهَا بِمَاءِ الْكَوْثَرِ وَأَخْرَجَتْ خِرْقَتَيْنِ بَيْضَاوَيْنِ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ اللَّبَنِ وَأَطْيَبَ رِيحاً مِنَ الْمِسْكِ وَالْعَنْبَرِ فَلَفَّتْهَا بِوَاحِدَةٍ وَقَنَّعَتْهَا بِالثَّانِيَةِ ثُمَّ اسْتَنْطَقَتْهَا فَنَطَقَتْ فَاطِمَةُ (عليه السلام) بِالشَّهَادَتَيْنِ وَقَالَتْ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ أَبِي رَسُولُ اللَّهِ سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَأَنَّ بَعْلِي سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ وَوُلْدِي سَادَةُ الْأَسْبَاطِ ثُمَّ سَلَّمَتْ عَلَيْهِنَّ وَسَمَّتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ بِاسْمِهَا وَأَقْبَلْنَ يَضْحَكْنَ إِلَيْهَا وَتَبَاشَرَتِ الْحُورُ الْعِينُ وَبَشَّرَ أَهْلُ السَّمَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِوِلَادَةِ فَاطِمَةَ (عليها السلام) وَحَدَثَ فِي السَّمَاءِ نُورٌ زَاهِرٌ لَمْ تَرَهُ الْمَلَائِكَةُ قَبْلَ ذَلِكَ وَقَالَتِ النِّسْوَةُ خُذِيهَا يَا خَدِيجَةُ طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً زَكِيَّةً مَيْمُونَةً بُورِكَ فِيهَا وَفِي نَسْلِهَا فَتَنَاوَلَتْهَا فَرِحَةً مُسْتَبْشِرَةً وَأَلْقَمَتْهَا ثَدْيَهَا فَدَرَّ عَلَيْهَا فَكَانَتْ فَاطِمَةُ (عليها السلام) تَنْمِي فِي الْيَوْمِ كَمَا يَنْمِي الصَّبِيُّ فِي الشَّهْرِ وَتَنْمِي فِي الشَّهْرِ كَمَا يَنْمِي الصَّبِيُّ فِي السَّنَةِ».

انسان اگر با خدا باشد خدا او را تنها نمی گذارد و یاریش می کند. حضرت خدیجه (عليها السلام) یک شخصیت برجسته ای بود که خدای متعال به طور استثنایی او را یاری فرمود.

شاید این عبارت درست باشد که منقول است پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمودند:

«ما قام ولا استقام الدين إلاّ بسيف علي ومال خديجة؛(1) دین برپا نشد مگر با قدرت و شمشیر امیرالمؤمنین و مال خدیجه.»

حضرت خدیجه (عليها السلام) ثروت زیادی داشت و همه را در راه اسلام بدون هیچ گونه منتی صرف کرد. کدامین بانویی را سراغ دارید که تمام دارایی خود را در راه همسرش خرج کند و هیچ گاه به روی او نیاورد و منتی نگذارد؟ اگر چیزی

ص: 167


1- . فاطمة الزهراء من المهد إلى اللحد، ص266؛ و در کتاب الأمالي (طوسي)، ج2، ص82 «ما قام ولا استقام ديني إلاّ بشيئين مال خديجة وسيف علي بن أبي طالب».

هم می خواهد از اظهار آن شرم می کند و برای این که شوهرش فکر نکند که چون به او خدمتی کرده حالا او نیز باید خواسته اش را عملی سازد، از طریق دختر خود بزرگ بانوی هستی، فاطمه زهرا (عليها السلام) خواسته خویش را ابلاغ می کند.

زنان و مردان مسلمان باید سعی کنند از آن بزرگ بانوی هستی این درس ها را بیاموزند و آن را در زندگی خود به کار گیرند. فرقی نمی کند چه زن و چه مرد همه باید این الگو را در تعاملات خود با یکدیگر به کار بندند. اگر مرد خانه کار و خدمتی برای خانواده اش انجام می دهد نباید بر سر آنان منت گذارد، بلکه کار را برای خدا انجام دهد تا اجر و ثواب الهی در نامه عملش ثبت گردد.

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن***که خواجه خود روش بنده پروری دارد

حضرت خدیجه (عليها السلام) همه دارایی خود را در راه خدا اهدا کرد و شرط مزد هم نکرد. خدای متعال هم آن قدر به آن بانو عنایت فرمود که قابل وصف نیست.

در روایت آمده است که خدای متعال قصری از دُرّ در بهشت برای خدیجه (عليها السلام) قرار داده است.(1) این چه مقام و منزلتی است که هر وقت جبرئیل نازل می شد می گفت: خدا به خدیجه سلام می رساند.

امکان خوب بودن برای همه وجود دارد. با قدم گذاردن در راه حضرت خدیجه (عليها السلام) همه می توانند به گونه ای عمل کنند که مشمول سلام و درود خدا شوند. زنانی که نسبت به همسران خود باوفا هستند و در سختی های زندگی صبر و تحمل را پیشه خود می سازند، مورد عنایت خدا هستند و جزو کسانی که خدای متعال می فرماید این را از او بخواهید:

{رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ وَاحْشُرْنَا مَعَ

ص: 168


1- . أمالي (صدوق)، ص636: «فَقَالَتْ فَاطِمَةُ (عليها السلام) فَأَيْنَ وَالِدَتِي خَدِيجَةُ قَالَ فِي قَصْرٍ لَهُ أَرْبَعَةُ [أَرْبَعَةُ آلَافِ] أَبْوَابٍ إِلَى الْجَنَّة».

الْأَبْرار}

مستحب است انسان این ذکر را مرتب در قنوت بخواند. کسانی که بی همسر هستند این ذکر را مرتب بخوانند و یکی از خواسته های مهم آنان این باشد که خدای متعال همسر خوبی به آن ها عنایت فرماید. همسر خوب در کنار انسان می تواند آدمی را به مراتب عالی برساند. از امیرالمؤمنین (عليه السلام) سؤال شد بهترین همسر کیست؟ فرمود: بهترین همسر آن است که کمک حال من باشد تا بتوانم به سمت خدا بروم و در راه کمال مرا همراهی و کمک کند.(1)

بهترین همسر

از حضرت زهرا (عليها السلام) سؤال شد بهترین همسر کدام است؟ همان جواب را فرمود. یعنی همسری که انسان را در راه خدا یاری و همراهی کند.

متأسفانه در جامعه امروز بعضی از همسران کاری می کنند که مرد دست به حرام بزند تا بتواند او را راضی کند. یکی از دوستان مدتی قبل مرا دید و گفت: فلانی همین قدر بدان 4-5 فرزند دارم، که دو تا دختر هستند و آنان را عروس کردم، از بس همسرم فشار آورد که این و آن را برای آنان بخر و من هم بضاعت مالی خوبی نداشتم لذا مجبور شدم خانه ام را بفروشم و حال هم اجاره نشین شدم.

خلاصه همسر خوب نعمت بزرگی است. کسانی که بی همسر هستند ان شاءاللّه خدای متعال بحق محمد وآل محمد همسر خوبی به آنان عطا فرماید و آنان که دارای همسرند دعا کنند تا خدای متعال یاریشان کند تا بتوانند راه حضرت خدیجه (عليها السلام) را در پیش گیرند. امیدوارم همه ما مشمول دعای حضرت خدیجه (عليها السلام) بشویم تا به حق یگانه دختر پاکش حضرت زهرا (عليها السلام) نظر لطفی به

ص: 169


1- . الكافي، ج5، ص325: «سُلَيْمَانَ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (عليه السلام) قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) خَيْرُ نِسَائِكُمُ الْخَمْسُ قِيلَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَمَا الْخَمْسُ قَالَ الْهَيِّنَةُ اللَّيِّنَةُ الْمُؤَاتِيَةُ الَّتِي إِذَا غَضِبَ زَوْجُهَا لَمْ تَكْتَحِلْ بِغُمْضٍ حَتَّى يَرْضَى وَإِذَا غَابَ عَنْهَا زَوْجُهَا حَفِظَتْهُ فِي غَيْبَتِهِ فَتِلْكَ عَامِلٌ مِنْ عُمَّالِ اللَّهِ وَعَامِلُ اللَّهِ لَا يَخِيب».

همة ما عنایت فرماید، ان شاء اللّه.

در توسل به حضرت علی بن موسی الرضا (عليه السلام)

«يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى أَيُّهَا الرِّضَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(1)

ای ابا الحسن ای علی بن موسی، ای رضا، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان ای آقا و مولای ما به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

در کیفیت شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (عليه السلام)

مرحوم محدث قمی (رحمه اللّه) در منتهی الامال می نویسد:

«ابن بابویه به سند معتبر روایت کرده است که مردي از اهل خراسان به خدمت امام رضا (عليه السلام) آمد و گفت: حضرت رسالت (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را در خواب دیدم که به من گفت: چگونه خواهد بود حال شما اهل خراسان در وقتی که مدفون سازند در زمین شما پاره ای از تن مرا و بسپارند به شما امانت مرا و پنهان گردد در زمین شما ستاره من؟ حضرت فرمود که منم آنکه مدفون می شود در زمین شما و منم پاره تن پیغمبر شما و منم امانت آن حضرت و نجم فلک امامت و هدایت، هر که مرا زیارت کند و حق مرا شناسد و اطاعت مرا بر خود لازم داند من و پدران من شفیع او خواهیم بود در روز قیامت و هر که ما شفیع او باشیم البته نجات می یابد هر چند بر او گناه جن و انس بوده باشد. به درستی که مرا خبر داد پدرم از پدرانش که حضرت رسالت (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود که هر که مرا در خواب ببیند مرا دیده؛ زیرا که شیطان به صورت من متمثل نمی شود و نه به صورت احدي از اوصیاء من و نه به صورت احدي از شیعیان خالص ایشان، به درستی که خواب راست یک جزو است از هفتاد جزو از پیغمبري.

به سند معتبر دیگر از آن جناب منقول است که گفت: به خدا سوگند که هیچ یک از

ص: 170


1- . فرازی از دعای توسل.

ما اهل بیت نیست مگر آنکه کشته می گردد و شهید می شود، گفتند: یابن رسول اللّه! کی ترا شهید می کند؟ فرمود که بدترین خلق خداوند در زمان من مرا شهید خواهد کرد به زهر و دور از یار و دیار در زمین غربت مدفون خواهد ساخت پس هر که مرا در آن غربت زیارت کند حق تعالی مزد صد هزار شهید و صد هزار صدیق و صد هزار حج کننده و عمره کننده و صد هزار جهاد کننده براي او بنویسد و در زمره ما محشور شود و در درجات عالیه بهشت رفیق ما باشد. ایضا به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روایت کرده است که حضرت رسول (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود که پاره ای از تن من در زمین خراسان مدفون خواهد شد هر مؤ منی که او زیارت کند البته بهشت او را واجب شود و بدنش بر آتش جهنم حرام گردد.

ایضا به سند معتبر روایت کرده است که حضرت صادق (عليه السلام) فرمود از پسر من موسی (عليه السلام) پسري به هم خواهد رسید که نامش موافق نام امیرالمؤ منین (عليه السلام) باشد و او را به سوي خراسان برند و به زهر شهید کنند و در غربت او را مدفون سازند، هر که او را زیارت کند و به حق او عارف باشد حق تعالی به او عطا کند مزد آنها که پیش از فتح مکه در راه خدا جان و مال خود را بذل کردند. ایضا به سند معتبر از امیرالمؤمنین (عليه السلام) منقول است که آن جناب فرمود: مردي از فرزندان من در زمین خراسان به زهر ستم و عدوان شهید خواهد شد که نام او موافق نام من باشد، و نام پدرش موافق نام موسی بن عمران باشد هر که او را در آن غربت زیارت کند حق تعالی گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد اگرچه به عدد ستاره های آسمان و قطره های باران و برگ درختان باشد.

و نیز علامه مجلسی در دیگر کتب خود نقل کرده به سند معتبر از حضرت امام رضا (عليه السلام) که فرمود: زود باشد که کشته شوم به زهر با ظلم و ستم و مدفون شوم در پهلوي هارون الرشید و بگرداند خدا تربت مرا محل تردد شیعیان و دوستان من پس هر که مرا در این غربت زیارت کند واجب شود براي او که من او را زیارت کنم در روز قیامت و سوگند می خورم به خدایی که محمّد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را گرامی داشته است به پیغمبري و برگزیده است او را بر جمیع خلایق که هر که از شما شیعیان نزد قبر من دو رکعت نماز کند البته مستحق شود آمرزش گناهان را از خداوند عالمیان در روز قیامت و به حق آن خداوندي که ما را گرامی داشته است بعد از محمّد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به امامت

ص: 171

و مخوصص گردانیده است ما را به وصیت آن حضرت، سوگند می خورم که زیارت کنندگان قبر من گرامی تر از هر گروهی اند نزد خدا در روز قیامت و هر مؤ منی که مرا زیارت کند پس بر روي او قطره ای از باران برسد البته حق تعالی جسد او را بر آتش جهنم حرام گرداند.

کیفیت شهادت امام رضا (عليه السلام)

قسمت اول

اما کیفیت شهادت آن جگر گوشه رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به روایت ابوالصلت چنان است که گفت: روزي در خدمت حضرت امام رضا (عليه السلام) ایستاده بودم فرمود که داخل قبه هارون الرشید شو از چهار جانب قبر او از هر جانب یک کف خاك بیاور، چون آوردم آن خاك را که از پس و پشت او برداشته بودم بویید و انداخت و فرمود که ماءمون خواهد خواست که قبر پدر خود را قبله قبر من نماید و مرا در این مکان مدفون سازد سنگ سخت بزرگی ظاهر شود که هر چه کلنگ است در خراسان جمع شود براي کندن آن ممکن نشود کند آن، آنگاه خاك بالاي سر و پایی پا را استشمام نمود چنین فرمود، چون خاك طرف قبله را بویید فرمود: که زود باشد که قبر مرا در این موضع حفر نمایند. پس امر کن ایشان را که هفت درجه به زمین فرو برند و لحد آن را دو ذراع و شبري سازند که حق تعالی چندان که خواهد آن را گشاده سازد و باغی از باغستانهاي بهشت گرداند آنگاه از جانب سر رطوبتی ظاهر شود پس به آن دعایی که ترا تعلیم می نمایم تکلم کن تا به قدرت خدا آب جاري گردد و لحد از آب پر شود و ماهی ریزه چند در آن آب ظاهر شود چون ماهیان پدید آیند این نان را که به تو می سپارم در آن آب ریزه کن که آن ماهیان بخورند آنگاه ماهی بزرگی ظاهر شود و آن ماهیان ریزه را برچیند و غایب شود پس در آن حال دست بر آب گذار و دعایی که ترا تعلیم می نمایم بخوان تا آن آب به زمین فرو رود و قبر خشک شود و این اعمال را نکنی مگر در حضور ماءمون و فرمود که فردا به مجلس این فاجر داخل خواهم شد اگر از خانه سر نپوشیده بیرون آیم با من تکلم نما و اگر چیزي بر سر پوشیده باشم با من سخن مگو. ابوالصلت گفت: چون روز دیگر حضرت امام رضا (عليه السلام) نماز بامداد ادا نمود جامه های خویش را پوشید و در محراب نشست و منتظر می بود تا غلامان ماءمون به طلب وي آمدند، آنگاه کفش خود را پوشید و رداي مبارك خود را بر دوش افکند و به مجلس ماءمون درآمد و من در خدمت آن حضرت بودم. در آن

ص: 172

وقت طبقی چند از الوان میوه ها زند وي نهاده بودند و او خوشه انگوري را که زهر را به رشته در بعضی از دانه های آن دوانیده بودند در دست داشت و بعضی از آن دانه ها که به زهر نیالوده بودند از براي رفع تهمت زهر مار می کرد. چون نظرش بر آن حضرت افتاد مشتاقانه از جاي خود برخاست و دست در گردن مبارکش انداخت و میان دو دیده آن قره العین مصطفی را بوسید و آنچه از لوازم اکرام و احترام ظاهري بود دقیقه ای فرو نگذاشت. آن جناب را بر بساط خود نشانیده و آن خوشه انگور را به وي داد و گفت: یابن رسول اللّه! از این نکوتر انگور ندیده ام، حضرت فرمود که شاید انگور بهشت از این نکوتر باشد، ماءمون گفت: از این انگور تناول نما، حضرت فرمود که مرا از خوردن این انگور معاف دار. ماءمون مبالغه بسیار کرد و گفت البته می باید تناول نمود مگر مرا متهم می داري با این همه اخلاص که از من مشاهده می نمایی، این چه گمانها است که به من می بري، و آن خوشه انگور را گرفته دانه چند از آن خورد باز به دست آن جناب داد و تکلیف خوردن نمود. آن امام مظلوم چون سه دانه از آن انگور زهرآلود تناول کرد حالش دگرگون گردید و باقی خوشه را بر زمین افکند و متغیرالاحوال از آن مجلس برخاست، مامون گفت: یابن عم! به کجا می روي؟ فرمود: به آنجا که مرا فرستادي! و آن حضرت حزین و غمگین و نالان سر مبارك پوشیده از خانه مامون بیرون آمد.

ابوالصلت گفت: به مقتضاي فرموده آن حضرت با وي سخن نگفتم تا به سراي خود داخل گردید فرمود که در سراي را ببند. و رنجور و نالان بر فراش خویش تکیه فرمود، چون آن امام معصوم بر بستر قرار گرفت در سراي را بسته و در میان خانه محزون و غمگین ایستاده بودم ناگاه جوان خوشبوي مشگین مویی را در میان سرا دیدم که سیماي ولایت و امامت از جبین فائز الانوارش ظاهر بود و شبیه ترین مردمان بود به جناب امام رضا (عليه السلام) . پس به سوي وي شتافتم سؤال کردم که از کدام راه داخل شدي که من درها را محکم بسته بودم؟ فرمود: آن قادري که مرا از مدینه به یک لحظه به طوس آورد از درهاي بسته مرا داخل ساخت. پرسیدم تو کیستی؟ فرمود: منم حجت خدا بر تو ای ابوالصلت، منم محمّد بن علی! آمده ام که پدر غریب مظلوم و والد معصوم و مسموم خود را ببینم و وداع کنم، آنگاه در حجره ای که حضرت امام رضا (عليه السلام) در آنجا بود رفت. چون چشم آن امام مسموم بر فرزند معصوم خود افتاد از جاي جست و یعقوب وار یوسف گم گشته خود را در آغوش کشید و دست در گردن وي درآورد و

ص: 173

او را بر سینه خود فشرد و میان دو چشم او را بوسید و آن فرزند معصوم را در فراش خود داخل کرد و بوسه بر روي وي می داد و با وي از اسرار ملک و ملکوت و خزائن علوم حی لایموت رازي چند می گفت که من نفهمیدم و ابواب علوم اولین و آخرین و ودایع حضرت سید المرسلین را به وي تسلیم کرد، آنگاه بر لبهاي مبارك حضرت امام رضا (عليه السلام) کفی دیدم از برف سفیدتر حضرت امام محمّد تقی (عليه السلام) آن را لیسید و دست در میان سینه پدر بزرگوار خود برد و چیزي مانند عصفور بیرون آورد و فرو برد و آن طایر قدسی به بال ارتحال گرد تعلقات جسمانی از دامان مطهر خود افشانده به جانب ریاض رضوان قدس پرواز کرد.»(1)

به کوی رضا جان صفا می پذیرد***در اینجا فروغ خدا می پذیرد

تو ای بینوا، رو سوی رضا کن***که این پادشه، خوش گدا می پذیرد

به پا بوس او رو که زوار خود را***سر خوان جود و عطا می پذیرد

بود رحمتش بی کران همچو دریا***هم آلوده، هم پارسا می پذیرد

بود عام دلجویی بی دریغش***که هم غیر و هم آشنا می پذیرد

اگر دردمندی بیا بر در او***که هر درد اینجا شفا می پذیرد

خدا را به او خوان و خواه آنچه خواهی***که ایزد به پاسش دعا می پذیرد

ص: 174


1- . منتهی الآمال، ج2، ص1870-1863.

امید دل من، به من کن نگاهی***که جان از نگاهت صفا می پذیرد

بخواه از خدا تا ببخشد گناهم***که تو آنچه خواهی خدا می پذیرد

در آتش بسوزان شفق هر هوی را***که جانان دل بی هوی می پذیرد

***

امان نداد مرا این غم و به جان افتاد***میان سینه ام این درد بی امان افتاد

به راه روی زمین می نشینم و خیزم***نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد

چنان به سینه ی خود چنگ می زنم از آه***که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد

کشیده ام به سر خود عبا و می گویم***بیا جواد که بابایت از توان افتاد

بیا جواد که از زخمِ زهر می پیچد***شبیه عمه اش از پا نفس زنان افتاد

شبیه دخترکی که پس از پدر کارش***به خارهای بیابان به خیزران افتاد

به روی ناقه ی عریان نشسته، خوابیده***وغرق خواب پدر بود ناگهان افتاد

گرفت پهلوی خود را میان شب ناگاه***نگاه او به رخ مادری کمان افتاد

ص: 175

دوید بر سر دامان نشست خوابش برد***که زجر آمد و چشمش به نیمه جان افتاد

رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و***به هر دو گونه ی زهراترین نشان افتاد

رسید زجر و پی خود دوان دوانش بُرد***که کار پنجه ی زبری به گیسوان افتاد

به کاروان نرسیده نفس نفس می زد***به خارهای شکسته کشان کشان افتاد

دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس***دوباره رأس اباالفضل از سنان افتاد

***

چه قدر، جان برادر به زمین می افتی***ای عزیز دل خواهر به زمین می افتی

تو علی هستی و در کوچه بسمت حجره***مثل زهرای پیمبر به زمین می افتی

***

کار تو همه مهر و وفا بود، رضا جان***پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان

آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی***معصومه مظلومه، کجا بود رضا جان؟

بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه***سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان

ص: 176

تنها نه جگر، شمع صفت شد بدنت آب***کی قتل تو این گونه روا بود، رضا جان

تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا***بالای سرت نوحه سرا بود رضا جان

یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت***چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان

جان دادی و راحت شدی از زخم زبان ها***این زهر، برای تو شفا بود رضا جان

از آتش این زهر، تن و جان تو می سوخت***اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان

روزی که نبودیم در این عالم خاکی***در سینه ما، سوز شما بود رضا جان

از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را***عمری در این خانه گدا بود رضا جان

***

ناله و زمزمه مرغ سحر می آید***مگر امروز عزیزی ز سفر می آید

برو ای باد صبا گو به غریب الغربا***تقی امروز به دیدار پدر می آید

منتظر باش طبیبانه پسر از ره دور***سر بالین تو با دیده تر می آید

چشم بگشود، دَمِ دادن جان سرور طوس***ناگهان دید جوادش که ز در می آید

ص: 177

لیک در کرببلا قصه به عکس اینجاست***آنچه در دست ز تاریخ و خبر می آید

دید در کرببلا زینب مظلومه زار***که حسین بر سر بالین پسر می آید

چهره بر چهره فرزند نهاد آن شه و دید

خون از آن صورت مانند قمر می آید...

***

از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است***گویی تمام بسترم آتش گرفته است

تر می کند لبان مرا کودکم ولی***از تشنگی، لب ترم آتش گرفته است

پا می کشم به خاک و نفس می زنم که شهر***از آه آه آخرم آتش گرفته است

حالا کبوتران به غمم گریه می کنند***از بال و پر زدن، پَرم آتش گرفته است

امشب تمام حجره من کربلا شده

یک جرعه آب، حنجرم آتش گرفته است...

***

ص: 178

مجلس یازدهم: بهترین انسان ها

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

موضوع بحث ما در بارة بهترین انسان ها است. یکی از بهترین انسان ها، انسانی است که نفعش به دیگران می رسد. در روایت آمده است:

«إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى عِبَاداً خَلَقَهُمْ لِحَوَائِجِ النَّاسِ آلَى عَلَى نَفْسِهِ [أَنْ] لَا يُعَذِّبَهُمْ بِالنَّارِ وَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وُضِعَتْ لَهُمْ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍ يُحَدِّثُونَ اللَّهَ وَالنَّاسُ فِي الْحِسَاب.»(1)

خداوند متعال بندگانی دارد که آن ها را برای قضای حوائج مردم آفریده است. آنان را به آتش جهنم عذاب نمی کند و در روز قیامت منابری از نور برای آنان قرار می دهد. از امام حسین (عليه السلام) روایت بسیار زیبایی نقل شده است که فرمودند: یکی از نِعَمِ الهی بر بنده آن است که او را مورد مراجعة مردم در برآوردن حوائج قرار بدهد.(2) انسانی که محل مراجعة مردم در قضاء حوائج آن ها می باشد در واقع این نعمت و لطف الهی بر اوست. در ادامه فرمود: اگر این شخص مانع شود خدا بندگان بسیار دارد و این نعمت را از او می گیرد و به دیگری می دهد، و شخص

ص: 179


1- . عوالي اللئالي، ج1، ص373.
2- . مستدرك الوسائل، ج12، ص369: «الْبِحَارُ، عَنْ أَعْلَامِ الدِّينِ لِلدَّيْلَمِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (عليه السلام) أَنَّهُ قَالَ: اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَتَحَوَّلُ إِلَى غَيْرِكُمْ».

دیگر آن بهره ها را می برد. بنابراین انسان باید بداند اگر کسی برای مشکلی به او مراجعه کرد و گرفتاری هایش را با او در میان گذاشت، و او نیز برای آنان قدمی برداشت، این لطف خدای متعال است که شامل حال او شده است. عنایت پروردگار شامل حال افرادی است که در برآورده ساختن حوائج مردم می کوشند.

افراد بی خیر

برخی افراد هیچ خیری به کسی نمی رسانند و در رفع مشکلات مردم نیز ابدا تلاشی نمی کنند. مجالست با این گروه موجب فراموشی از خدا می شود. از آنان بیشتر حرف ها و کارهای نامربوط دیده می شود و حضور در مجالس آنان انسان را از خدا دور می کند. دوستی و رفاقت با چنین افرادی برای انسان شر و بدبختی می آورد. اگر انسان با کسی رفاقت داشته باشد که او را از خدا دور کند و یا در مجلسی شرکت کند که یاد و نام خدا در آن نباشد، خسارت زیادی می کند. نباید از پندار دور داشت که عمر انسان بسیار با ارزش است. می گویند عمر طلاست. یک رئیسی که سرطان خون گرفته بود، به دکتر خود گفت: اگر مرا درمان کنی، بیست میلیون دلار به تو خواهم داد! این یک امر مسلم و قطعی است که در لحظات آخر عمر ثروتمندان و آن هایی که مال و اموال بسیار دارند، حاضرند تمام ثروت و اندخته خود را بدهند تا یک دقیقه عمر به آن ها داده شود!

عمر انسان خیلی ارزش دارد و مثل طلاست. طلا در مقابل عمر خاک است و ارزشی ندارد. حال چقدر تاسف آور است که انسان عمر خود را بیهوده صرف کند و در مجالس و محافل باطل سپری کند؛ یا عمر خود را با انسان هایی که انسان را از خدا دور می کنند بگذراند.

از بهترین مردم

یکی از خوبان و خیر الناس کسی است که وقتی انسان در حضور او می نشیند به یاد خدا بیفتد. هم نشینی با او انسان را به یاد خدا می اندازد. اگر نصیحت و

ص: 180

موعظه می کند خوب سخن می گوید و اگر مزاح و شوخی می کند به بیهوده گویی روی نمی آورد. اگر مجلس و محفلی برپا می کند انسان را از خدا دور نمی کند. در روایت آمده است انسان باید یک بخشی از زندگی خود را برای اُنس و گفتگو و مزاح مناسب قرار دهد و البته مجلس معصیت و مجلسی که انسان را از خدا دور می کند نباشد.

یکی از بهترین مردم «خیر الناس» کسی است که وقتی انسان او را می بیند، و یا با او همنشین می شود، به یاد خدا می افتد. توفیق بس بزرگی است که انسان به یاد خدا باشد.

تذکر عیوب

یکی دیگر از «خیر الناس، بهترین مردم» کسی است که عیب های انسان را به او می گوید. برخی افراد اهل تملق و دروغگویی هستند و دائما از شخص تعریف و تمجید نابجا می کنند و عیب های طرف را به کلی نادیده می گیرند. البته بیان عیب افراد شرائط خاص خود را دارد:

اولاً، نباید جلوی دیگران باشد، تا مبادا آبروی شخص برود.

ثانیاً، نباید با زبان طعنه باشد، بلکه با زبان دوستی و رفاقت باشد. بعضی افراد ابایی ندارند تا آبروی شخص نزد دیگران برود! مثلاً فرزند خود را جلوی دیگران ملامت و سرزنش می کند. عیب برادر کوچکتر و یا همسر خود را نزد دیگران افشا می کند، که این کار صحیح نیست و گناه است. اگر انسان به راستی می خواهد فرزند، همسر، دوست و... را اصلاح کند، باید با زبان نرم و برخورد خوب و پنهانی او را ارشاد نماید. مثلا به او بگوید برادر عزیز، همسر مهربان، فرزند گلم، من مشکلی در شما دیدم، آیا اجازه می دهی آن را بیان کنم؟ ببین می توانی آن را اصلاح نمایی؟ اگر گفت نمی توانم، آن وقت اگر راه اصلاح آن را می دانی برای او بیان کن. و اگر نمی دانی از یک عالم دینی با ورع بپرس و او را

ص: 181

نیز آگاه نما.

خانواده نمونه

خانواده ای سراغ دارم که کار آن ها شگفت آور است. هر کسی با این خانواده ارتباط پیدا می کند حتی اگر بد هم باشد بعد از مدتی اصلاح و خوب می شود. روزی از آنان پرسیدم شما چه کاری انجام می دهید که افراد بد هم بعد از مدتی مانند خود شما انسان های خوبی می شوند؟ در پاسخ گفتند: ما هیچ گاه مستقیم وارد نصیحت و موعظه نمی شویم، بلکه غیر مستقیم و با بیان حکایات و داستان های بزرگان آنان را متوجه کار اشتباه می کنیم، در نتیجه آرام آرام متوجه شده و پی به کار خطای خود می برند و هدایت می شوند.

دوست واقعی

یکی از بهترین انسان ها کسانی هستند که انسان را به عیب های خود متوجه می سازند. این که انسانی گناه کند و دارای عیب باشد و دیگری او را تأیید کند و بگوید اشکالی ندارد، چنان که گاهی ملاحظه کردید که شخص می گوید اگر همین یک گناه باشد به کجا بر می خورد؟ در حالی که چه بسا ممکن است یک گناه که انسان از آن توبه نکرده، یا مانند حق الناس تدارک نکند، برای نابودی انسان کافی باشد. انسان باید با کسانی دوست شود که دلسوز واقعی او باشند و برای انسان کاری کنند که خداپسند باشد و او را به راهی که خدا دوست دارد راهنمایی نمایند. دوست در زندگی انسان بسیار تاثیر گذار است. شاید اکثر تبهکاران دنیا به خاطر دوست بد منحرف شدند و نیز اکثر افراد خوب به سبب دوستان خوب انسان های صالحی شدند. گاهی دوست می تواند از پدر، مادر، محیط و... در انسان مؤثرتر باشد. اگر متوجه شدید اخلاق فرزند و یا همسرتان عوض شده است در صدد باشید که دوست او را پیدا کنید و ببینید با چه کسانی در معاشرت است. دوست بسیار در انسان تاثیر گذار است و چه بسا از لقمة

ص: 182

حلال، شیر پاک، پدر و مادر، مدرسه، محیط و محله نیز مؤثرتر باشد. زیرا دوست کسی است که دائماً با انسان سرو کار دارد و انیس و همدم او به شمار می رود.

رفاقت با شرور

در روایتی از امیرالمؤمنین (عليه السلام) آمده است که فرمود:

«لا تصحب الشرير فإن طبعك يسرق من طبعه شرا وأنت لا تعلم؛(1) با انسان شرور و فاسد رفاقت مكن، زيرا شخصيت و طبع تو از شرارت های او الگوگيري می كند، بدون آنكه خودت بفهمي.»

فرمود هیچ وقت با آدم بد مصاحبت مکن، چه بسا از عمر انسان 50-60 سال بگذرد و گمان کند او در معرض انحراف قرار ندارد. کسی نمی تواند بگوید مثلا 60 سال از عمر ما سپری شد و دیگر از ما گذشته است و کسی نمی تواند ما را عوض کند. یا فردی تصور کند انسان قوی است و در معرض انحراف قرار ندارد. حضرت امیر (عليه السلام) فرمود: «يسرق»، گاهی کسی می آید و اموال شخص را جلوی چشمانش غارت می کند. اما گاهی اموال انسان را سرقت می کنند بدون این که متوجه شود. دزدی معمولا طوری انجام می شود که طرف نمی فهمد. ممکن است پولی را در جایی گذاشته باشید و بعد از مدتی ببینید نیست. از خود می پرسید چه کسی و چگونه این اموال را دزدید؟

فرمود: طبع انسان به گونه ای است که وقتی با انسان های بد همنشین می شود طبع او را سرقت می کند، بدون این که شما متوجه شوید و یا خواسته باشید. فرمود: هیچ وقت با بدان ننشینید، زیرا «فان الطبع يسرق»، طبع ناخواسته از دیگران سرقت می کند. انسان باید خیلی مراقب باشد و با افرادی نشست و برخاست کند که برای دنیا و آخرت او مفید باشد. پدران و مادران باید خیلی مواظب دوستان فرزندانشان باشند. و هر انسانی باید مواظب دوستان خود باشد. دوست خوب

ص: 183


1- . شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج20، ص272.

کسی است که صالح باشد و اگر عیبی در انسان دید، با اخلاق حسنه تذکر دهد و یادآوری کند که مثلا فلانی این کار زیبنده شما نیست و اگر انجام نمی دادی بهتر بود، و خلاصه دوستی باشد که انسان را به یاد خدا بیندازد و عیب های او را به نحو احسن به او تذکر دهد.

بهترین دوست

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت است که فرمود:

«خَيْرُ إِخْوَانِكُمْ مَنْ أَهْدَى إِلَيْكُمْ عُيُوبَكُمْ»؛(1)

بهترین دوستان و برادران شما کسانی هستند که عیب های شما را به شما هدیه می کنند.»

بارالها، بحق محمد وآل محمد ما را از گرفتار شدن به دوست های ناباب حفظ فرما، و دوستان و راهنمایان خدا ترس نصیب ما بفرما، آمین یارب العالمین.

در توسل به جواد الائمه (عليه السلام)

«يَا أَبَا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الْجَوَادُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّه؛(2) اى اباجعفر، اى محمد بن على، اى شكافنده علوم، اى فرزند رسول خدا، اى حجت خدا بر خلق، اى آقا و سرور ما، ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم به وسيله تو به درگاه خدا، و خواسته ی خود را بين دستانمان تقديم شما نموديم، ای آبرومند در نزد خدا براى ما نزد خدا شفاعت ما رو بكن.»

در كيفيت شهادت آن امام مظلوم

مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمه اللّه) در منتهی الامال می نویسد:

«و چون معتصم خلیفه شد از وفور استماع فضایل و کمالات آن معدن سعادت و خیرات نائره حسد در کانون سینه اش اشتعال یافت و در صدد دفع آن حضرت برآمد و

ص: 184


1- . مجموعة ورام، ج2، ص123.
2- . فرازی از دعای توسل.

آن جناب را به بغداد طلبید آن حضرت چون اراده بغداد نمود حضرت امام علی النقی (عليه السلام) را خلیفه و جانشین خود گردانید در حضور اکابر شیعه و ثقات اصحاب خود نص صریح بر امامت آن حضرت نمود و کتب علوم الهی و اسلحه و آثار حضرت رسالت پناهی و سایر پیغمبران را به دو فرزند خود تسلیم فرمود و دل بر شهادت نهاده و فرزند گرامی خود را وداع کرد و با دل خونین مفارقت تربت جد خود اختیار نموده روانه بغداد گردید و در روز بیست و هشتم محرم سال دویست و بیستم هجری داخل بغداد شد و معتصم در اواخر همین سال آن حضرت را به زهر شهید کرد.

و کیفیت شهادت آن مظلوم به اختلاف نقل شده، اشهر آن است که زوجه اش ام الفضل دختر مأمون به تحریک عمویش معتصم آن حضرت را مسموم کرد؛ چه آنکه امّ الفضل از آن حضرت منحرف بود... .

و بالجمله: از کتاب عیون المعجزات نقل شده که چون حضرت جواد (عليه السلام) وارد بغداد شد و معتصم انحراف ام الفضل را از آن حضرت دانست او را طلبید و به قتل آن حضرت راضی کرده زهری برای او فرستاد که در طعام آن جناب داخل کند ام الفضل انگور رازقی را زهرآلود کرده به نزد آن امام مظلوم آورد و چون حضرت از آن تناول نمود اثر زهر در بدن مبارکش ظاهر شد و ام الفضل از کرده خود پشیمان شد و چاره ای نمی توانست کرد گریه و زاری کرد، حضرت فرمود: الحال که مرا کشتی گریه می کنی، به خدا سوگند که به بلایی مبتلا خواهی شد که مرهم پذیر نباشد... .

و مسعودی در اثبات الوصیة نیز قریب به همین نقل کرده الا آنکه گفته: معتصم و جعفر بن مأمون هر دو ام الفضل را واداشتند بر کشتن آن حضرت و جعفر بن مأمون به سزای این امر در حال مستی به چاه افتاد او را مرده از چاه بیرون آوردند.

و علامه مجلسی (رحمه اللّه) در جلاءالعیون نقل کرده که چون مردم با معتصم بیعت کردند متفقد احوال حضرت امام محمّد تقی (عليه السلام) شد و به عبدالملک زیات که والی مدینه بود نامه نوشت که آن حضرت را با ام الفضل روانه بغداد کند. چون حضرت داخل بغداد شد به ظاهر اعزاز و اکرام نمود و تحفه ها برای آن حضرت و ام الفضل فرستاد پس شربت حماضی برای آن حضرت فرستاد با غلام خود استناس [یا اشناس] نام و سر آن ظرف را مهر کرده بود چون شربت را به خدمت آن حضرت آورد گفت: این شربتی است که خلیفه برای خود ساخته و خود با جماعت مخصوصان خود تناول نموده و این

ص: 185

حصه را برای شما فرستاده است که با برف سرد کنید و تناول نمایید و برف با خود آورده بود و برای حضرت شربت ساخت. حضرت فرمود که باشد در وقت افطار تناول نمایم، گفت: برف آب می شود و این شربت را سرد کرده می باید تناول نمود، و هرچند آن امام غریب مظلوم از آشامیدن امتناع نمود آن ملعون مبالغه را زیاده کرد تا آنکه آن شربت زهرآلود را دانسته به ناکام نوشید و دست از حیات کثیر البرکات خود کشید.

و شیخ عیاشی روایت کرده از زرقان صدیق و ملازم ابن ابی داود قاضی که گفت:

روزی ابن ابی داود از مجلس معتصم غمگین به خانه آمد از سبب اندوه او سؤال کردم گفت: امروز از جهت ابی جعفر محمّد بن علی چندان بر من سخت گذشت که آرزو کردم کاش بیست سال قبل از این فوت شده بودم. گفتم: مگر چه شده؟ گفت: در مجلس خلیفه بودیم که دزدی را آوردند که اقرار به دزدی خود کرده بود و خلیفه خواست حد بر او جاری کند... ]و کسی جز امام جواد (عليه السلام) نتوانست حکم خدا را از قرآن و سنت ثابت کند[ معتصم کلام آن حضرت را پسندید و امر کرد که دست دزد را از همانجا که حضرت فرموده بود قطع کردند این هنگام بر من حالتی گذشت که گویا من برپا شد و آرزو کردم که کاش مرده بودم و چنین روزی را نمی دیدم.

زرقان گفت: بعد از سه روز دیگر ابن ابی داود نزد خلیفه رفت و در پنهانی با وی گفت که خیرخواهی خلیفه بر من لازم است و امری که چند روز قبل از این واقع شد مناسب دولت خلیفه نبود؛ زیرا که خلیفه در مسأله ای که برای او مشکل شده بود علمای عصر را طلبید و در حضور وزراء و مستوفیان و امراء و لشکریان و سایر اکابر و اشراف از ایشان سؤال کرد و ایشان به نحوی جواب دادند پس در چنین مجلسی از کسی که نصف اهل عالم او را امام و خلفه می دانند و خلیفه را غاصب حق او می شمارند سؤال کرد و او بر خلاف جمیع علماء فتوی داد و خلیفه ترک گفته همه علماء کرده به گفته او عمل کرد این خبر در میان مردم منتشر شد و حجتی شد برای شیعیان و موالیان او، معتصم چون این سخنان را بشنید رنگ شومش متغیر شد و تنبهی برای او حاصل گردید و گفت خدا تو را جزای خیر دهد که مرا آگاه کردی بر امری که غافل از آن بودم.

پس روز دیگر یکی از نویسندگان خود را طلبید و امر کرد آن حضرت را به ضیافت خود دعوت نماید و زهری در طعام آن جناب داخل نماید آن بدبخت، حضرت را به

ص: 186

ضیافت طلبید آن جناب عذر خواست و فرمود می دانید که من به مجلس شما حاضر نمی شوم، آن ملعون مبالغه کرد که غرض اطعام شما است و متبرک شدن خانه ما به مقدم شریف شما و هم یکی از وزارء خلیفه آرزوی ملاقات شما را دارد و می خواهد که به صحب شما مشرف شود. پس چندان مبالغه کرد تا آن امام مظلوم به خانه او تشریف برد چون طعام آوردند و حضرت تناول فرمود اثر زهر در گلوی خود یافت و برخاست و اسب خود را طلبید که سوار شد، صاحب منزل بر سر راه آمد و تکلیف ماندن کرد، حضرت فرمود: آنچه تو با من نمودی اگر در خانه تو نباشم از برای تو بهتر خواهد بود و به زودی سوار شد و به منزل خود مراجعت کرد چون به منزل رسید اثر آن زهر قاتل در بدن شریفش ظاهر شد و در تمام آن روز و شب رنجور و نالان بود تا آنکه مرغ روح مقدسش به بال شهادت به درجات بهشت پرواز کرد. صلوات اللَّه علیه. انتهی.

پس جنازه آن جناب را بعد از غسل و کفن آوردند در مقابر قریش در پشت سر جد بزرگوارش امام موسی (عليه السلام) دفن نمودند، و به حسب ظاهر واثق باللَّه بر آن حضرت نماز خواند و لکن در واقع حضرت امام علی النقی (عليه السلام) از مدینه به طی الأرض آمد و متصدی غسل و کفن و نماز و دفن پدر بزرگوارش شد.»(1)

خسته و دلشکسته و زارم***گره افتاده است در کارم

جز به کویت کجا پناه آرم؟***یا جواد الائمه ادرکنی

***

ای که روح عبادتی ما را***عذر خواهِ قیامتی ما را

جانِ زهرا عنایتی ما را***یا جواد الائمه ادرکنی

***

تشنه ام تشنه بر من آب بده***گنهم را ببر ثواب بده

به گدای درت جواب بده***یا جواد الائمه ادرکنی

***

ص: 187


1- . منتهی الآمال، ج2، ص1984-1978.

همسرت کرد نامراد تو را***ساخت مسموم از عناد تو را

ای که خوانده پدر جواد تو را***یا جواد الائمه ادرکنی

***

با تو دل آشناست می دانم***دیده محو شماست می دانم

ای جمال تو همچو بدر منیر***آسمانت رضاست می دانم

روی زیبایت ای بهشت آیین***مظهر حق نماست می دانم

گر نبردیم بهره از محسنت***عیب از چشم ماست می دانم

گرچه قسمت نشد زیارت تو***حرمت باصفاست می دانم

در مدیح تو هرچه گویم من***سخنم نارساست می دانم

ای مقام تو برتر از شب قدر***وصف تو با خداست می دانم

عجز الواصفون عن صفتک***ما عرفناک حق معرفتک

***

مژده وصل، تا شنیدم من***گل ز باغ مراد چیدم من

بس که شوق وصال، شیرین بود***شوری از عشق، آفریدم من

جانم از غصه می رسید به لب***گر به وصلت نمی رسیدم من

باهزار آرزو به درگاهت***ایستاده به صد امیدم من

می شدم کاش قطره اشکی***که به پای تو می چکیدم من

آخر این غم کجا برم که هنوز***کاظمین تو را ندیدم من

از تمام ستارگان دیشب***تا سحرگاه می شنیدم من

عجز الواصفون عن صفتک***ما عرفناک حق معرفتک

***

حال ابر بهار دارم من***دیده ای اشک بار دارم من

ص: 188

ای جواد ای کریم اهل البيت***باغ بی برگ و بار دارم من

ذكر من نام توست؛ شکر خدای***که به لب این شعار دارم من

از طفیل توو محبت تو***عزت و اعتبار دارم من

کمتر از ذره ام ولی از مهر***بیش از این انتظار دارم من

ذوق با آشنا سخن گفتن***شوق دیدار یار دارم من

قطع امید کردم از همه کس***از جهان با تو کار دارم

در عوالیم وصف تو هر چند***گاه گاهی گذار دارم من

من عجز الواصفون عن صفتک***ما عرفناک حق معرفتک

باز این جان خسته می گوید***یاجوادالائمه ادرکنی

بلبل پرشکسته می گوید***یا جوادالائمه ادرکنی

نرگس چشم بسته می گوید***یا جوادالائمه ادرکنی

صید از دام رسته می گوید***یا جوادالائمه ادرکنی

هرکه دل بر تو بسته می گوید***یا جوادالائمه ادرکنی

شب عید خجسته می گوید***یا جوادالائمه ادرکنی

«شفق» دل شکسته می گوید***یاجوادالائمه ادرکنی

عجز الواصفون عن صفتک***ما عرفناک حق معرفتک

***

ص: 189

مجلس دوازدهم: اخلاق خوب و گذشت

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

دو نفر هر چند آدم خوبی باشند بالأخره به جهنم می روند: یکی انسان بداخلاق و دیگری بخیل. بد اخلاق به جهت این که در این دنیا برای خود و دیگران جهنم درست کرده است باید به جهنم برود.

عبارت هایی در زبان عربی داریم که هر کدام معنای خاصی دارد. مانند سخی،(1) جواد،(2)

ص: 190


1- . كتاب العين، ج4، ص289: السَّخَاءُ: الجود، و رجل سَخِيٌ، و سَخَا يَسْخُو سَخَاءً، و سَخُوَ يَسْخُو سَخَاوَةً و سَخِيَ يَسْخَى سَخىً. و سَخَّيْتُ نفسي و بنفسي عن الشيء إذا تركته و لم تنازعك نفسك إليه، قال الخليل بن أحمد: أبلغ سلمان أني عنه في سعة***و في غنى غير أني لست ذا مال سَخَّى بنفسي أني لا أرى أحدا***يموت هزلا و لا يبقى على حال
2- . كتاب العين، ج6، ص169: «جادَ الشيء يَجُود جَوْدَة فهو جَيِّد. و جادَ الفَرَس يَجُود جُودة فهو جَوَاد. و جادَ الجَوَاد من الناس يَجُود جُودا. و قومٌ أَجْواد. و جَوَّدَ في عَدْوه تَجْوِيدا، و عدا عدوا جَوَادا. [و هو يَجُود بنفسه. معناه: يسوق نفسَه، من قولهم: إن فلانا ليُجَاد إلى فلان، و إنه ليُجَاد إلى حَتْفه، أي: يُساق إليه].

کریم،(1) خسیس،(2) بخیل،(3) لئیم(4).

خسیس، کسی است که به سختی برای خود و زن و فرزندانش خرج می کند.

بخیل، کسی است که برای خود و زن و فرزندش و دیگران خرجی نمی کند. دارایی دارد ولی هزینه نمی کند. لئیم، به کسی می گویند که برای خود و دیگران و خانواده اش خرج نمی کند و اگر ببیند دیگری کار خیری انجام می دهد، ناراحت می شود؛ به چنین شخصی لئیم گفته می شود.

سخی، کسی است که برای خود و زن و فرزندانش با گشاده دستی خرج می کند.

جواد، کسی است که اگر از او بخواهی به تو عطا می کند. یکی از أسماء خداوند متعال جواد است. اگر از خدا بخواهی به تو عطا خواهد کرد.

کریم، کسی است که چه بخواهی و چه نخواهی اهل عطاء و بذل و بخشش است. اگر از او درخواستی هم نکنی به تو عطا خواهد کرد.

ص: 191


1- . جمهرة اللغة، ج2، ص798: «والكَرَم: ضدّ اللؤم؛ كَرُمَ الرجلُ يكرُم كَرَماً فهو كريم. و رجل كُرّام: في معنى كريم. و المَكارم واحدتها مَكْرُمَة، و هو ما استفاده الإنسان من خُلُق كريم أو طُبع عليه. و جمع كريم كِرام و كُرَماء. و الكَرْم: شجر العنب لا يسمّى به غيره، و الجمع كُروم. و الكَرْمَة: قِلادة تتّخذها المرأة شبيهة بالمِخْنَقَة، و الجمع كروم أيضاً. قال الشاعر (طويل): عَدوسُ السُّرَى لا يَأْلَفُ الكَرْمَ جِيدُها. العَدوس: الشديدة».
2- . مقدمة الأدب، ص105: خَسَ فرومايه شد ضِدُّ عَزَّ، حَقُرَ و خسر يَخُسُ [يَخِسُ] معا خَسَّةً و خَسَاسَةً و خُسُوسَةً و رَجُلٌ خَسِيسٌ مرد فرومايه مرد ناكس و خَسَ نَصِيبَهُ كم كرد نصيب او را اندك كرد بهره وى أَنْقَصَه يَخُسُّهُ خَسًّا.
3- . مجمع البحرين، ج5، ص318-317: «(بخل) قوله تعالى وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ [47/ 38] الْبُخْلُ: الشح في الشيء. و الْبَخِيلُ خلاف الجواد. و يقال بَخِلَ بَخَلًا و بُخْلًا من بابي تعب و قرب. و الاسم الْبُخْلُ وزان فلس فهو بَخِيلٌ. و في الشرع: هو منع الواجب. و عند العرب: منع السائل مما يفضل عنده. و بَخَّلَهُ تَبْخِيلًا: رماه به».
4- . المصباح المنير، ص561-560: «و(لَؤُمَ) بِضَمِ الْهَمْزَةِ (لُؤْماً) فَهُوَ (لَئِيمٌ) يُقَالُ ذلِكَ لِلشَّحِيحِ و الدَّنِىءِ النَّفْسِ و المَهِينِ و نَحْوِهِم لِأَنَّ (اللُّؤْمَ) ضِدُّ الْكَرَمِ».

ویژگی کریم

نقل کردند فردی درِ خانة حاتم طائی آمد و گفت: یک وعده آرد می خواهم. حاتم طائی به غلامش گفت: به او یک بار شتر آرد تحویل بده. غلام گفت: این فقط آمده و درخواست یک وعده آرد دارد، چرا شما می خواهی به او یک بار شتر آرد بدهی؟ حاتم طائی گفت: چون درِ خانة کریم آمده است. ما چه کار داریم که او چه مقدار می خواهد، کریم باید با کرم خود رفتار کند.

این را بدانید که ماه مبارک رمضان ایام وسعت کرم الهی است. گاهی یک کسی در خانه اش بسته است و اگر در بزنید، درب خانه را به روی شما باز می کند و از شما پذیرایی می کند. گاهی می بینید برخی بزرگان درِ خانه خود را باز می گذارند تا هر کسی می خواهد بیاید داخل شود. گاهی یک نفر سر کوچه و خیابان می ایستد و مردم را به خانه خود دعوت می کند و اصرار می ورزد که به خانة او بروید و افتخار می کند که از شما پذیرایی می کند و هر چه دارد بر سفره می گذارد. این ویژگی نشانگر کرم بسیار شخص است. خدای متعال در ماه مبارک رمضان با کَرَم بسیار با بندگانش تعامل می کند.

دو انسان بهشتی

اشاره

در روایت داریم که دو نفر حتماً به بهشت می روند اگر چه ممکن است آدم خیلی خوبی هم نباشند.

خوش اخلاق

در روایت آمده است که انسان خوش اخلاق حتماً به بهشت می رود، برای این که در دنیا با اخلاق و رفتار نیکو برای خود و دیگران بهشت درست کرده است. انسان در برخورد با آدم خوش اخلاق احساس خوبی دارد و از مجالست با او لذت می برد. وقتی با آدم خوش اخلاق می نشیند، لبخند بر لبانش نقش می بندد و از او هراس ندارد و به راحتی حرف دل خود را به او می زند. انسان

ص: 192

خوش اخلاق اهل گذشت است و در مقابل بدی های دیگران عکس العمل بد از خود نشان نمی دهد. یکی از صفات انسان خوش اخلاق این است که اگر کسی به او بدی کند گذشت می کند و سخت نمی گیرد.

هر مسلمانی باید سعی کند در مقابل بدی های دیگران گذشت را پیشه خود سازد و کسی که به او بدی کرده را ببخشد. اگر از کار زشت خود نادم و پشیمان است بر او سخت نگیرند و او را مورد عفو خود قرار دهند تا خود نیز مشمول عفو خدای متعال شوند. اگر هم از دار دنیا رفته است، او را حلال کنند و از سر تقصیرات او بگذرند.

حکایتی پندآموز

یکی از بزرگان می گفت: من در ایوان حرم امیرالمؤمنین (عليه السلام) نشستم و عرض کردم: یا علی، هر کسی که به من بدی و ظلم کرده یا تهمت زده، و یا مالم را خورده است، اگر محب و دوست دار شما است از او گذشتم. یا علی، نمی خواهم در روز قیامت جلوی یکی از دوستان تو را برای تقاص و دادگری بگیرم.

یکی از آثار خوش اخلاقی گذشت و نادیده گرفتن بدی های دیگران است. در روایت فرمود دو نفر به بهشت می روند: یکی خوش اخلاق و دیگری کریم.

کریم انسانی است که دست و دل باز است و همه چیز را برای خودش نمی خواهد و برای دیگران نیز سهمی قائل است. در آنچه دارد به دیگران کمک می کند و اگر انسان گرفتار سراغ او برود دست خالی برنمی گردد. در کنار او امیدوار است و احساس خوبی دارد.

عظمت حُسن خلق

حسن خلق، از صفات الهی است. یکی از بزرگ ترین صفاتی که خدای متعال در قرآن کریم ذکر فرموده، اخلاق خوب است:

ص: 193

{وَ إِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظيمٍ}؛(1) و راستى كه تو را خويى والاست!

قرآن کریم نفرموده که مثلاً تو بهترین و زیباترین انسان هستی، یا خوش قد و قامت ترین انسان ها هستی، ولی فرموده تو خوش اخلاق ترین انسان ها هستی: {وَ إِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظيمٍ}.(2)

خدای متعال به عظمت از اخلاق پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) یاد فرموده است. باید سعی تلاش کنیم و از پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) درس بیاموزیم، چرا که قرآن کریم می فرماید:

{لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ}؛(3) قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست.

حکایتی از عفو و گذشت

از خاطر نمی برم که زمانی خدمت مرحوم آیت اللّه العظمی حاج آقا محمد شیرازی (رحمه اللّه) بودیم که یک نفر خدمت ایشان آمد و در حالی که گریه می کرد، عرض کرد: آقا، من یک عمری به شما ناسزا گفتم و بدی کردم. پشت سرتان غیبت کردم و تهمت زدم. اینک فهمیدم اشتباه کردم و آمدم تا مرا ببخشید و مورد عفو خود قرار دهید. ایشان با تبسم فرمودند: نه این که تو را بخشیدم، بلکه اگر در آینده هم این کار را کردی مشکلی ندارد و فوراً گذشت کردند. خدا رحمت کند ایشان را، یک عبارتی به عربی بدین مضمون می فرمود: من دشمنی را به فراموشی نمی سپارم، اصلاً دشمنی را فراموش می کنم. می خواهم در خلوت راحت باشم، لذا در ذهن خود فکر و تصور نمی کنم که اصلا دشمنی دارم.

انسان باید گذشت داشته باشد تا بتواند زندگی مناسبی داشته باشد. یکی از مصادیق اخلاق خوب گذشت است. برخورد خوب با دیگران، زن و فرزند، پدر و مادر، دوستان همه از مصادیق اخلاق خوب است. گاهی انسان به دوستان خود

ص: 194


1- . سورة قلم، آیة 4.
2- . سورة قلم، آیة 4.
3- . سورة احزاب، آیه 21.

می گوید نزد فلانی برویم و مقداری با او صحبت کنیم، آدم خوش مشربی است و اهل معاشرت و خوش برخورد است.

مزاح و شوخی

اگر در سیره اهل بیت (عليهم السلام) نگاه کنید، گاهی آن انوار مقدسه مزاح می کردند. در مزاح و شوخی باید مراقب بود که از راه حق منحرف نشوند، و مبادا به اسم شوخی کسی را دست بیندازند و یا به او اهانت کنند.

در روایت فرمود انسان خوش اخلاق بهشت می رود. لذا باید سعی کرد تا در مسیر بهشت بود و از بد اخلاقی پرهیز کرد، چرا که انسان را جهنمی می کند. باید از ترش رویی، بخل و صفات ناپسند دیگر پرهیز کرد و در برخورد با خطا کار با گذشت تعامل نمود و بر او سخت نگرفت. از آنچه خدای متعال به انسان عطا فرموده است، دیگران را نیز بهره مند سازد. خدایی که از نعمت های خود به شما عطا فرموده، تصدق شما موجب می شود باز هم عطا کند.

درسی از بنّا

از حاتم طائی سؤال کردند کرم را چگونه آموختی؟ گفت: از بنا، دیدم تا آجر را نگذارد، کارگر آجر دیگر را به او نمی دهد. دیدم تا خرج نکنم خدا هم دوباره عطا نمی کند. واقعیت امر هم چنین است، اگر انسان در مواردش خرج نکند، خدای متعال هم بر او سخت می گیرد و از عطای خاص خود محروم می کند. اگر هم به او مال برساند، وبال او می گردد و از آن خیری نمی بیند. پس تا انسان زنده است باید سعی کند از بذل مال در راه خدا دریغ نورزد، چرا که معلوم نیست فردایی که در خاک خفته، فرزندانش با اموال او چگونه تعامل کنند.

بار الها، به حق محمد وآل محمد دست ما را بگیر و جزء کسانی قرارمان ده که آنان را دوست داری، و عاقبت همة ما را ختم به خیر بگردان. آمین یا رب العالمین.

ص: 195

در توسل به امام هادی (عليه السلام)

«يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَيُّهَا الْهَادِي النَّقِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(1) ای ابا الحسن، ای علی بن محمّد، ای هادی نقی، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمه اللّه) در منتهی الامال می نویسد:

«بدان که سال شهادت آن حضرت به اتفاق، در سنه دویست و پنجاه و چهار هجري بوده و در روز وفات اختلاف است. جمله ای از علما روز سوم ماه رجب را اختیار کرده اند وبنابر آنکه ولادت آن حضرت در سنه دویست و دوازده باشد سن شریفش در وقت وفات قریب چهل و دو سال بوده و در وقت وفات پدر بزرگوارش هشت سال و پنج ماه تقریبا از عمر شریف آن حضرت گذشته بود که به منصب جلیل امامت کبري وخلافت عظمی سرافراز گردید و مدت امامت آن جناب سی وسه سال بود.

علامه مجلسی فرموده که قریب به سیزده سال در مدینه طیبه اقامت فرمود و بعد از آن متوکل آن حضرت را به سرّ من راي طلبید و بیست سال در سرّ من راي توطن فرمود در خانه ای که اکنون مدفن شریف آن حضرت است.

فقیر گوید: بنابر آن روایت است که متوکل آن حضرت را در سنه دویست و چهل و سه به سامره طلبید مدت اقامت آن جناب در سامره قریب یازده سال می شود و بنابر قول مسعودي قریب نوزده سال می شود، و درك کرد در ایام عمر شریف خود مقداري از خلافت مامون و زمان معتصم و واثق و متوکل و منتصر و مستعین و معتز، و در ایام معتزّ آن حضرت را زهر دادند و شهید نمودند.

مسعودي در مروج الذهب فرموده که حدیث کرد مرا محمّد بن الفرج به مدینه جرجان در محله معروفه به غسان گفت حدیث کرد مرا ابودعامه که گفت: شرفیاب شدم خدمت حضرت امام علی بن محمّد بن علی بن موسی (عليه السلام) به جهت عیادت او در آن علتی

ص: 196


1- . فرازی از دعای توسل.

که در آن وفات فرمود، چون خواستم از خدمت آن جناب مراجعت کنم فرمود: ای ابودعامه ! حق تو بر من واجب شده می خواهی حدیثی براي تونقل کنم که شاد شوي؟ عرض کردم: خیل شائق و محتاجم به آن، فرمود: حدیث کرد مرا پدرم محمّد بن علی از پدرش علی بن موسی از پدرش موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمّد از پدرش محمّد بن علی از پدرش علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی از پدرش علی بن ابی طالب از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) پس به من فرمود: بنویس، گفتم: چه بنویسم؟ فرمود: بنویس که رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود:

(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الايمانُ ما وَقَّرَتْهُ الْقُلوبُ وَصَدَّقَتْهُ الَاعْمالُ وَالَاسْلامُ ما جَري بِهِ اللَّسانُ وَحَلَّتْ بِهِ الْمَناکَحَهُ).

ابودعامه گفت: گفتم یابن رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ! نمی دانم که کدام یک از این دو بهتر است این حدیث یا اسناد آن، فرمود: این حدیث در صحیفه ای است به خط علی بن ابی طالب و املاء رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به هر یک از ماها به ارث رسیده انتهی.

... و بالجمله: بنابر قول شیخ صدوق و بعضی دیگر، معتمد عباسی برادر معتز آن حضرت را مسموم کرد و در وقت شهادت آن امام غریب غیر از امام حسن عسکري (عليه السلام) کسی نزد بالین آن جناب نبود و چون حضرت از دنیا رحلت فرمود جمیع امرا و اشراف حاضر شدند، و امام حسن (عليه السلام) در جنازه پدر شهید خود گریبان چاك زد و خود متوجه غسل و کفن و دفن والد بزرگوار خود شد و آن جناب را در حجره ای که محل عبادت آن حضرت بود دفن کرد و جمعی از جاهلان احمق بر آن حضرت اعتراض کردند که گریبان چاك زدن در مصیبت مناسب وشایسته نبود، حضرت فرمود به آن احمقان که چه می دانید احکام دین خدا را، حضرت موسی (عليه السلام) پیغمبر بود ودر ماتم برادر خود هارون (عليه السلام) گریبان چاك زد.»(1)

ای از غم تو بر جگر سنگ، شراره***وی در همه عمر، ستم دیده هماره

سنگینی اندوه تو از کوه فزون تر***غم های فراوان تو بیرون زِ شماره

ص: 197


1- . منتهی الامال، ج2، ص2068-2065.

کِی مثل تو در حبس ستم بازوی بسته***بر قبر خود از جور عدو کرده نظاره

تو آیه ی تطهیری و دشمن به چه جرأت***با جام می خود به سوی ات کرده اشاره

از هِجر تو باید کمر کوه شود خم***جایی که گریبان ولایت شده پاره

تا ماه جمال ات به دل خاک نهان شد***بر چهره ز چشم حَسَن ات ریخت ستاره

سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده***همراه عدو رفتی و او بود سواره

از تیغ زبان زخم فراوان به دل ات بود***کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره

فوجی پی آزار دل ات دست گشودند***قومی ز دفاع تو گرفتند کناره

«میثم» دگر از این غم جانسوز نگویی

کز سِرِّ قلم، جای سخن ریخت شراره

***

تنها، غریب، بی کس و بی آشیان شدی***تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

طوفان غم شکوه بهار تو را گرفت***بیهوده نیست این همه رنگ خزان شدی

آقا... مدینه، سامره فرقی نمی کند***وقتی شبیه مادر خود قد کمان شدی

ص: 198

مانند کوه مانده ای و ایستاده ای***هرچند بار ها هدف دشمنان شدی

دیروز گنبد حرمت ریخت بر زمین***امروز نیز هجمه ی زخم زبان شدی

سیلی محکمی زده نامت به دشمنان***تو خار چشم طرح زنا زادگان شدی

آقا غرور سینه زنانت شکسته شد***حرمت شکسته ی ستم این و آن شدی

اینک بگو که شیر درآید ز پرده باز***وقتی دوباره سخره ی نا بِخردان شدی

گاهی بلاکش ستم ناروا شدی***گاهی پیاده در پی مرکب روان شدی

گاهی به یاد کرب و بلا گریه کردی و***گاهی کنار قبر خودت روضه خوان شدی

گاهی تو را به مجلس می بُرد دشمنت***پر غصه از تعارف نامحرمان شدی

گیرم تو را به بزم شرابی کشیده اند***کی میهِمان طشت زر و خیزران شدی

بزم شراب رفتی و یاور نداشتی***با یاد عمه جان خودت خون فشان شدی

***

در راه امامِ مان قدم برداریم***بر ماتم او به گریه دَم برداریم

ص: 199

هر چند که عادت به غریبی دارد***باید به عزای او عَلَم برداریم

***

یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم***شعله با ناله بر آید همه دم از جگرم

جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه***که چه آورده جفای متوکل به سرم

می دوانید پیاده به پی خویش مرا***گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم

آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب***گشت از شدت غم مرگ عیان در نظرم

خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب***شرم ننمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم

زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی***ریخته خاک یتیمی به عُذار پسرم

با که این ظلم بگویم که به زندان بلا***قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم

هر زمان هست در این دار فنا مظلومی***حق گواه است که من از همه مظلوم ترم

***

ص: 200

مجلس سیزدهم: عزت نفس

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

یکی از مسائلی که باید مؤمن خیلی به آن توجه داشته باشد و بر آن مواظبت کند، این است که عزت نفس داشته باشد. منظور از عزت نفس به معنای مبارزة با نفس و هواهای نفسانی است. یعنی شخصیت خود را حفظ کند و از کارهایی که شخصیت او را زیر سوال می برد و او را کوچک می کند پرهیز نماید. عزت به نفس یعنی در مقابل مال و مقام دنیوی خود را ذلیل نکند، بلکه واجب است مؤمن عزت نفس خود را حفظ کند.

از امام صادق (عليه السلام) روایت است که فرمودند:

«لَا يَنْبَغِي لِمُؤْمِنٍ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ، قُلْتُ: بِمَا يُذِلُّ نَفْسَهُ؟ قَالَ: لَا يَدْخُلُ فِيمَا يَعْتَذِرُ مِنْهُ؛(1) سزاوار نيست كه مؤمن خود را خوار سازد - مفضل بن عمر می گويد: - پرسيدم چگونه خود را خوار می كند؟ فرمودند: دست به كارى زند كه موجب عذرخواهى شود.»

سزاوار نیست که مؤمن خودش را ذلیل کند. می دانید که در اسلام گدایی حرام است. پولی که می گیرد حرام نیست، ولی فعل گدایی حرام است، یعنی

ص: 201


1- . بحارالأنوار، ج97، ص93.

انسان پیش این و آن دست دراز کند. که این کار جایز نیست و گناه است. چرا؟ زیرا انسان با این کار خود را ذلیل و خوار و کوچک می کند.

قرآن کریم از یک انسان هایی مدح می کند که موجب شگفتی است. افرادی که در عین فقر عزت نفس دارند:

{يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ}؛(1) از شدّت خويشتن دارى، فرد بی اطلاع، آنان را توانگر می پندارد.

آن قدر عزت نفس دارد که با وجود فقر، به گونه ای تعامل می کند که مردم فکر می کنند وضع او خوب است. هم چنان که انسان عزت نفس خود را باید حفظ کند نسبت به عزت دیگران نیز باید اهتمام بورزد و کاری نکند که کسی احساس ذلت کند. نباید فردی را تحقیر کند یا با شوخی نابجا او را به استهزاء بگیرد. اگر انسانی را در مقابل دیگران کوچک کند گناه بزرگی مرتکب شده است. تحقیر کردن دیگران از گناهان بزرگ است که باید از آن اجتناب کرد. همان طور که انسان دوست دارد عزیز باشد باید نسبت به دیگران نیز این خواسته را داشته باشد و آنان را هم عزیز بداند.

پرهیز از خوار کردن دیگران

روایتی است از شخصی به نام حسین بن علی که از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است. وی که به حج رفته بود در بازگشت خدمت امام (عليه السلام) رسید. وقتی محضر آن حضرت مشرف شد متوجه شد امام (عليه السلام) از او ناراحت است. عرض کرد: یابن

ص: 202


1- . سورة بقره، آیة 273: {لِلْفُقَراءِ الَّذينَ أُحْصِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ}؛ [اين صدقات] براى آن [دسته از] نيازمندانى است كه در راه خدا فرو مانده اند، و نمی توانند [براى تأمين هزينه زندگى] در زمين سفر كنند. از شدّت خويشتن دارى، فرد بی اطلاع، آنان را توانگر می پندارد. آنها را از سيماي شان می شناسى. با اصرار، [چيزى] از مردم نمی خواهند. و هر مالى [به آنان] انفاق كنيد، قطعاً خدا از آن آگاه است.

رسول اللّه، چرا از دست من ناراحت هستید؟ حضرت فرمود: شنیدم در هر منزل یک گوسفند ذبح کرده و غذا می پختی و بین حاجیان تقسیم می کردی؟ عرض کرد: آری، یابن رسول اللّه. چون وضع مالی خوبی داشت عرض کرد آری، برای رضای خدا این کار را کردم. حضرت فرمود: مگر نمی دانستی در این کاروان افراد مؤمنی هستند که آبرومندند و نمی توانستند مانند تو این کار را انجام دهند، هر بار که این کار را می کردی بعضی از آن ها احساس ذلت و کوچکی کردند.

حفظ آبروی دیگران

دین مبین اسلام حساسیت زیادی نسبت به عزت دیگران دارد. انسان باید مراقب باشد نه خود ذلت بکشد و نه دیگران را به ذلت بکشاند. البته مساله تواضع با ذلت متفاوت است. گاهی ممکن است فردی کفش شما را جفت کند و جلوی پای شما بگذارد که این نشان تواضع است نه ذلت.

خصلتی ویرانگر

در بعضی از روایات آمده است که اگر فردی به خاطر مال یک ثروتمند برای او تواضع کند دو ثلث دینش را از دست داده است.(1) گاهی انسان به یک پولداری سلام کرده و برای او تواضع می کند چون اهل خیر است، مثلا مجالس روضه برپا می کند و به برپایی مجالس اهل بیت (عليهم السلام) کمک می کند. از فقرا و نیازمندان دستگیری می کند، چنین انسانی که اهل خیر است، شایسته احترام و تواضع است و باید او را احترام کنند. اما گاهی به خاطر مال او این کار را می کند که طبق روایت دو ثلث دین خود را از دست می دهد. بسیار مهم است که انسان عزت نفس خود و دیگران را مراقب باشد و در عین حال می تواند با رعایت عزت نفس، متواضع نیز باشد.

ص: 203


1- . نهج البلاغه، ص508: «وَمَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِه».

آثار اکمال عقل

امام کاظم (عليه السلام) در ضمن نصایحی به هشام فرمودند:

«يَا هِشَامُ مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ، وَرَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ، وَالسَّلَامَةَ فِي الدِّينِ، فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي مَسْأَلَتِهِ، بِأَنْ يُكَمِّلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ، وَمَنْ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ اسْتَغْنَى، وَمَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِمَا يَكْفِيهِ لَمْ يُدْرِكِ الْغِنَى أَبَدا؛(1) اى هشام! هر كه توانگرىِ بدون دارايى خواهد، و آسايش دل از حسد، و سلامت دين، بايد به درگاه خدا زارى كند و از او بخواهد كه خردش را كامل گرداند؛ زيرا هركه عاقل باشد، به آنچه او را بسنده كند قناعت ورزد و هر كه به آنچه بسنده اش كند قانع باشد، بى نياز گردد و هر كه بدانچه بسنده اش می كند قانع نباشد، هرگز به بى نيازى نرسد.»

منزلت هشام

هشام یکی از اصحاب برجستة امام کاظم (عليه السلام) بود. او جوانی با معرفت، با قابلیت و از مدافعین سرسخت اهل بیت (عليهم السلام) است. نقل می کنند هارون الرشید (علیه اللعنه) روزی در محل سخنرانی هشام در جایی پنهان شد تا او را نبیند و به سخنرانی هشام گوش کند. هارون پس از آن مجلس گفت: زبان این مرد از هفتاد شمشیر برنده تر است. هشام یک شخصیت والایی است و امام کاظم (عليه السلام) او را نصیحت می کند. نصیحت کننده امام معصوم و شنونده هم شخصی مانند هشام.

بی نیازی در عین تهیدستی

حضرت فرمود: «يَا هِشَامُ مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ.» اگر می خواهی در عین تهیدستی بی نیاز باشی؛ در توضیح مطلب باید یادآوری شود که بعضی افراد با وجود این که فقیر هستند اما زندگی زیبایی دارند و با همان دارایی اندک می سازند در نتیجه زندگی خوب و خوشی دارند. بعضی نیز میلیاردها سرمایه

ص: 204


1- . اصول کافی، ج1، ص18.

دارند ولی از زندگی لذتی نمی برند. این افراد دائما در فکر جمع آوری و افزایش مال خود هستند بدون این که حقوق الهی را از مال خود ادا کنند و هر چه بر اموال آنان افزوده شود، خیری به دیگران نمی رسانند. هر چند آنان سرمایه دار هستند ولی زندگی تلخی دارند.

امام کاظم (عليه السلام) می فرمایند: اگر بخواهید در عین تهیدستی بی نیاز باشید: «مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ وَرَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَد.» و اگر بخواهید درونتان از حسد خالی باشد؛ می دانید حسد یکی از صفات بسیار بد است که خود بحث جداگانه می طلبد. اما اجمالا این که حسد در واقع نوعی اعتراض به خدای متعال است. می گوید: خدایا چرا به او عطا کردی و مرا محروم ساختی؟! حسد ایمان را می خورد و از بین می برد همان طور که آتش هیزم را نابود می کند.(1) مومن باید بداند خدایی که به دیگری عطا فرموده می تواند به دیگر بندگانش نیز عطا فرماید، بنابراین انسان باید دعا کند و از خدا بخواهد تا رزق خود را بر او افزون نماید.

حضرت فرمودند: «مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ وَرَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَالسَّلَامَةَ فِي الدِّينِ»، اما «وَ السَّلَامَةَ فِي الدِّينِ»، سلامت در دین که سعادت ابدی هر انسانی در گرو آن است؛ حضرت می فرمایند می خواهی در عین تهیدستی بی نیاز باشی و قلبت از حسد خالی باشد و در آخرین لحظه ای که از دنیا می روی دینت سالم باشد، البته مساله لحظه آخر حیات و سلامت در دین امری است که تمام بزرگان ما از آن لحظه هراس و وحشت داشتند که مبادا در آن لحظة آخر عاقبت به خیر نشوند، زیرا یک هزارم ثانیه است و اگر آن لحظه را با عافیت سپری نکنند، میلیاردها سال در تباهی که نه، بلکه زمان در آن معنا ندارد. اگر انسان عاقبت به خیر از دنیا رفت میلیاردها سال در خوشی و خرمی بودن بیان واقع نیست، چرا که زمان پس از مرگ معنا ندارد، و اگر والعیاذ باللّه عاقبت به شر از دنیا رفت هلاکت

ص: 205


1- . نهج الفصاحه، ص352: «إيّاكم و الحسد فإنّ الحسد يأكل الحسنات كما يأكل النّار الحطب».

ابدی در انتظار او خواهد بود و نمی توان مدت زمان خاصی را متصور شد.

درخواست اکمال عقل

حسب روایت اگر کسی می خواهد این سه توفیق بزرگ را به دست آورد: «يَا هِشَامُ، مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ، وَرَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ، وَالسَّلَامَةَ فِي الدِّينِ، فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يُكَمِّلَ عَقْلَهُ.» از خدا بخواهد که عقل او را کامل کند. هیچ گاه انسان عاقل دست خود را پیش هر کسی دراز نمی کند تا خود را ذلیل و خوار کند، چرا که مومن عزت نفس را از دست نمی دهد. انسان عاقل به دارایی دیگران حسد نمی ورزد و دین خود را به خطر نمی اندازد و سعی می کند دین خود را تا آخرین لحظه حفظ کند و با سلامت دین دنیا را ترک کند. خلاصه عزت نفس بسیار مهم است و این که انسان بتواند عزت نفس و شخصیت خود را محفوظ دارد. مومن اگر در سختی معیشت هم قرار بگیرد عزت نفس دارد و اگر ثروتمند باشد باز عزت نفس دارد و شخصیت خود را در همه حال حفظ می کند. هر انسانی می تواند به گونه ای خود را تربیت کند که در دوران فقر و نداری و یا دارایی عزت نفس داشته باشد. امتحانات دنیا برای همین است که عده ای مدتی فقیر هستند و بعد ثروتمند می شوند، عده ای دیگر مدتی ثروتمند هستند سپس فقیر می شوند. ممکن است برخی افراد در تمام عمر فقیر باشند.

شکر خدا بر فقر

خدا رحمت کند مرحوم آیت اللّه العظمی حاج آقا محمد شیرازی (رحمه اللّه) را، ایشان می فرمود: عمویی داشتم که به من می گفت: آسید محمد، یکی از معجزات خدا بر من این است که چهل سال است من فقیرم، حال خدا این طوری خواسته است، و عزت نفس خود را حفظ می کرد.

خدایا بحق محمد وآل محمد بی نیازی بدون مال، عزت نفس، راحتی قلب از حسد و سلامت در دین را به همه ما عطا بفرما، آمین یا رب العالمین.

ص: 206

در توسل به امام حسن عسکری (عليه السلام)

«يَا أَبَا مُحَمَّدٍ يَا حَسَنَ بْنِ عَلِيٍّ أَيُّهَا الْمُجْتَبَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ؛(1)

ای ابا محمّد، ای حسن بن علی، ای پاک نهاد عسکری، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

مرحوم محدث قمی (رحمه اللّه) در منتهی الآمال در فصل شهادت حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) می نویسد:

«ابن بابویه به سند معتبر از ابوالادیان روایت کرده است که من خدمت حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) را می نمودم و نامه های آن جناب را به شهرها می بردم. پس روزي در بیماریی که در آن مرض به عالم بقاء رحلت فرمودند مرا طلبیدند و نامه ای چند نوشتند به مداین و فرمودند که بعد از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صداي شیون از خانه من خواهی شنید و مرا در آن وقت غسل دهند، ابوالادیان گفت: ای سید! هرگاه این واقعه هائله روي دهد امر امامت با کیست ؟ فرمود: هرکه جواب نامه مرا از تو طلب کند او امام است بعد از من، گفتم: دیگر علامتی بفرما، فرمود: هر که بر من نماز کند او جانشین من خواهد بود، گفتم: دیگر بفرما، گفت: هرکه بگوید که در همیان چه چیز است او امام شما است. ابوالادیان گفت: مهابت حضرت مانع شد که بپرسم کدام همیان، پس بیرون آمدم و نامه ها را به اهل مداین رسانیدم و جوابها گرفته برگشتم چنانچه فرموده بود.

روز پانزدهم داخل سامره شدم صداي نوحه و شیون از منزل منور آن امام مطهر بلند شده بود چون به در خانه آمدم جعفر [کذاب] را دیدم که به در خانه نشسته و شیعیان برگرد او بر آمده اند و او را تعزیت به وفات برادر و تهنیت به امامت خود می گویند، پس من در خاطر خود گفتم که اگر این امام است امامت نوع دیگر شده، این

ص: 207


1- . فرازی از دعای توسل.

فاسق کی اهلیت امامت دارد؛ زیرا که پیشتر او را می شناختم که شراب می خورد و قمار می باخت و طنبور می نواخت. پس پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم و هیچ سؤ ال از من نکرد، در این حال (عقید خادم) بیرون آمد و به جعفر کذاب خطاب کرد که برادر تو را کفن کرده اند بیا و بر او نماز کن، جعفر برخاست و شیعیان با او همراه شدند چون به صحن خانه رسیدیم دیدیم که حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) را کفن کرده بر روي نعش گذاشته اند پس جعفر پیش ایستاد بر برادر اطهر خود نماز کند چون خواست تکبیر گوید طفلی گندم گون پیچیده موي گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و رداي جعفر را کشید و گفت: ای عمو! پس بایست که من سزاوارترم به نماز بر پدر خود از تو، پس جعفر عقب ایستاد و رنگش متغیر شد.

آن طفل پیش ایستاد و بر پدر بزرگوار خود نماز کرد و آن جناب را در پهلوي امام علی نقی (عليه السلام) دفن کرد

و متوجه من شد و گفت ای بصري بده جواب نامه را که با تو است، پس تسلیم کردم و در خاطر خود گفتم که دو نشان از آن نشانها که حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) فرموده بود ظاهر شد و یک علامت مانده بیرون آمدم پس حاجز وشابه جفعر گفت: براي آنکه حجت بر او تمام کند که او امام نیست، گفت: کی بود آن طفل؟ جعفر گفت: که واللّه! من او را هرگز ندیده بودم و نمی شناختم. پس در این حالت جماعتی از اهل قم آمدند و سؤال کردند از احوال حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) چون دانستند که وفات یافته است پرسیدند که امامت با کیست؟ مردم اشاره کردند به سوي جعفر، پس نزدیک رفتند و تعزیت و تهنیت دادند و گفتند با ما نامه و مالی چند هست بگو که نامه ها از چه جماعت است و مالها چه مقدار است [تا] ما تسلیم کنیم. جعفر برخاست و گفت: مردم از ما علم غیب می خواهند، در آن حال خادم بیرون آمد از جانب حضرت صاحب الامر (عليه السلام) و گفت با شما نامه فلان شخص و فلان و فلان هست و همیانی هست که در آن هزار اشرفی هست؛ در آن میان ده اشرف هست که طلا را روکش کرده اند، آن جماعت نامه ها و مالها را تسلیم کردند و گفتند هر که تو را فرستاده

ص: 208

است که این نامه ها و مالها را بگیري او امام زمان است و مراد امام حسن عسکري (عليه السلام) همین همیان بود. پس جعفر کذاب رفت نزد معتمد که خلیفه به ناحق آن زمان بود و این واقعه را نقل کرد، معتمد خدمتکاران خود را فرستاد که صیقل کنیز حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) را گرفتند که آن طفل را به ما نشان ده، او انکار کرد و از او براي رفع مظنه ایشان گفت حملی دارم من از آن حضرت، به این سبب او را به ابن ابی الشوارب قاضی سپردند که چون فرزند متولد شد بکشند، بناگاه عبیداللّه بن یحیی وزیر مرد و صاحب الزنج در بصره خروج کرد ایشان به حال خود درماندند و کنیز از خانه قاضی به خانه خود آمد.

ایضا به سند معتبر از محمّد بن حسن روایت کرده است که حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال دویست و شصتم از هجرت وقت نماز بامداد به سراي باقی رحلت فرمود و در همان شب نامه های بسیار به دست مبارك خود به اهل مدینه نوشته بود و در آن وقت نزد آن حضرت حاضر نبود مگر جاریه آن جناب که او را (صیقل) می گفتند و غلام آن جناب که او را (عقید) می نامیدند و آن کسی که مردم بر او مطلع نبودند یعنی حضرت صاحب الامر (عليه السلام) . عقید گفت که در آن وقت حضرت امام حسن (عليه السلام) آبی طلبید که با مصطکی جوشانیده بودند خواست که بیاشامد، چون حاضر کردیم فرمود: اول آبی بیاورید که نماز کنم. چون آب آوردیم دستمالی در دامن خود گسترده و وضو ساخت و نماز بامداد را ادا کرد و قدح آب مصطکی که جوشانیده بودند گرفت که بیاشامد از غایت ضعف و شدت مرض دست مبارکش می لرزید و قدح بر دندانهاي شریفش می خورد، چون آب را بیاشامید و صیقل قدح را گرفت روح مقدسش به عالم قدس پرواز نمود. شهادت آن حضرت به اتفاق اکثري از محدثان و مورخان در هشتم ماه ربیع الا ول دویست و شصتم هجرت بود، شیخ طوسی در (مصباح) اول ماه مذکور نیز گفته، و اکثر گفته اند که روز جمعه بود، و بعضی چهارشنبه و بعضی یکشنبه نیز گفته اند، و از

ص: 209

عمر شریف آن حضرت بیست و نه سال گذشته بود و بعضی بیست و هشت نیز گفته اند و مدت امامت آن حضرت نزدیک به شش سال بود.»(1)

عزیز دل زهرا پسرم مهدی جان***سوخت از زهر هلاهل جگرم مهدی جان

دوست دارم که به دامان محبت بنهی***از ره مهر و محبّت تو سرم مهدی جان

معتصم داد به من زهر که با خوردن آن***شمع سان سوخت ز پا تا به سرم مهدی جان

موقع دادن جان از اثر زهر جفا***روز شد تیره به پیش نظرم مهدی جان

ز آتش زهر جفا گر چه به خود می پیچم***یاد آن سینه و آن میخ درم مهدی جهان

داد زهار بستان زان دو نفر روز ظهور***سوختند آن دو نفر برگ و برم مهدی جان

روز موعود تو از ثانی نامرد بپرس***کرد نیلی ز چه روی قمرم مهدی جان

پهلوی مادر ما را بشکست و بشکست***زین جنایت به خدا بال و پرم مهدی جان

دل ژولیده از این ماتم عظمی خون شد

ای عزیز دل زهرا پسرم مهدی جان

***

ص: 210


1- . منتهی الآمال، ج2، ص2131-2127.

شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن***جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن

عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم***کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن

در عزای عسگری آید زنای اهل دل***صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن

آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم***خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن

در جوانی رفت از دنیا امام عسگری***شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن

این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه***تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن

گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع***گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن

دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من

با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن

***

خوب شد قدري آب آوردند***تشنه لب جان ندادي آقا جان

بوي كرب و بلاست می آيد***السلام عليك يا عطشان

***

ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت***حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت

ص: 211

همچو اجداد غریبت همۀ عمر غریب***به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت

در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا***کرد با عم گرامیت حسن همسفرت

بس که در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست***نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت

چشم بگشا به سوی خانۀ در بستۀ خویش***که عزادار شده همسر نیکو سیرَت

سال ها تحت نظر بودی و بودی در حبس***کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت

چشم حق بین تو شد بسته و می بینی باز***همه جا غربت مهدی است به پیش ِ نظرت

سال ها شمع صفت سوختی و آب شدی***نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت

سال ها بود که با یاد لب خشک حسین***خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت

«میثم» از خواجگی هر دو جهان دست کشد

بشماریش اگر جزء گدایان درت

***

ص: 212

مجلس چهاردهم: امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

آیات بسیاری درباره آخرین حجت خدا و آخرین خلیفه و جانشین پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در قرآن مجید آمده است که به بر خی از آنها اشاره می کنیم:

1. {وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضی لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ}؛(1) خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهای شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد؛ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند، و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گرايد؛ آنانند كه نافرمانند.

2. {هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ

ص: 213


1- . سوره نور، آیه 55.

الْمُشْرِكُونَ}؛(1) او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند.

3. {وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ}؛(2)

و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.

4. {قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ}؛(3) موسى به قوم خود گفت: از خدا يارى جوييد و پايدارى ورزيد، كه زمين از آنِ خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد می دهد؛ و فرجام [نيك] براى پرهيزگاران است.

بشارات ظهور

بشاراتی که در قرآن کریم وارد شده است، هنوز جامه عمل به تن نپوشیده است و بر اساس روایات عامه و خاصه وعدة آن ها در ظهور حضرت مهدی (عليه السلام) محقق می شود.

امام صادق (عليه السلام) در تفسیر آیه شریفه:

{هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}،(4) او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند.

فرمودند:

«وَ اللَّهِ مَا نَزَلَ تَأْوِيلُهَا بَعْدُ وَلَا يَنْزِلُ تَأْوِيلُهَا حَتَّى يَخْرُجَ الْقَائِمُ (عليه السلام)

ص: 214


1- . سوره توبه، آیه 33.
2- . سوره انبیاء، آیه 105.
3- . سوره اعراف، آیه 127.
4- . سوره توبه، آیه 33.

فَإِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ (عليه السلام) لَمْ يَبْقَ كَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ وَلَا مُشْرِكٌ بِالْإِمَامِ إِلَّا كَرِهَ خُرُوجَهُ حَتَّى لَوْ كَانَ كَافِراً أَوْ مُشْرِكاً فِي بَطْنِ صَخْرَةٍ لَقَالَتْ يَا مُؤْمِنُ فِي بَطْنِي كَافِرٌ فَانْشُرْنِي وَاقْتُلْهُ؛(1)

به خدا سوگند که هنوز تأویل این آیه نازل نشده است. و نازل نخواهد شد تا آن که قائم (عليه السلام) قیام کند. پس هرگاه که قائم (عليه السلام) قیام کند، کافر به خدای بزرگ و مشرک به امام (عليه السلام) باقی نمی ماند، مگر این که قیام او را ناخوش دارد، تا آن که اگر کافر یا مشرکی در دل صخره باشد، ندا برمی آورد که: ای مؤمن اندرون من کافری است. مرا خُرد کن و آن کافر را به قتل برسان.»

و سیوطی در تفسیر الدر المنثور نقل می کند:

«و أخرج ابن أبى حاتم وابن مردويه والبيهقي في سننه عن ابن عباس رضى اللّه عنهما قال: بعث اللّه محمدا صلى اللّه عليه وسلم لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ فديننا فوق الملل ورجالنا فوق نسائهم ولا يكونون رجالهم فوق نسائنا.»(2)

نیز در همان تفسیر نقل می کند:

«و أخرج سعيد بن منصور وابن المنذر والبيهقي في سننه عن جابر رضى اللّه عنه في قوله: {لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ}.(3) قال: لا يكون ذلك حتى لا يبقى يهودي ولا نصراني صاحب ملة الا الإسلام حتى تأمن الشاة الذئب والبقرة الأسد والإنسان الحية وحتى لا تقرض فأرة جرابا وحتى توضع الجزية ويكسر الصليب ويقتل الخنزير وذلك إذا نزل عيسى بن مريم (عليه السلام) ؛(4) سعيد بن منصور و ابن منذر و بيهقي

ص: 215


1- . كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص671.
2- . الدر المنثور فى التفسير بالماثور، ج3، ص231.
3- . سوره توبه، آیه 33.
4- . الدر المنثور فى التفسير بالماثور، ج3، ص231.

در سنن خود از جابر روايت كرده اند كه در تفسير آيه «ليظهره علي الدين كله» گفته است: معناي اين آيه صورت و قوع به خود نمي گيرد مگر وقتي كه هيچ يهودي و مسيحي و صاحب ملتي جز اسلام نماند، و نيز صورت نمي گيرد مگر وقتي كه گوسفند از گرگ، گاو از شير و انسان از مار، در امان باشد. نيز واقع نمي شود، مگر وقتي كه هيچ موشي انباني را سوراخ نكند و واقع نمي شود، مگر وقتي كه جزيه به كلي لغو شود و صليب ها شكسته و خوك ها كشته شوند، و اين، وقتي است كه عيسي بن مريم از آسمان فرود آيد.»

و عیاشی به اسناد خود از امام زین العابدین (عليه السلام) روایت می کند که آن حضرت این آیه شریفه را قرائت فرمود:

{وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضی لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون}؛(1) «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهای شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد؛ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند، و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گرايد؛ آنانند كه نافرمانند.»

سپس فرمود:

«هُمْ وَاللَّهِ شِيعَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ، يَفْعَلُ اللَّهُ ذَلِكَ بِهِمْ عَلَى يَدَيْ رَجُلٍ مِنَّا وَهُوَ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فِيهِ: لَوْ لَمْ يَبْقَ

ص: 216


1- . سوره نور، آیه 55.

مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَأْتِيَ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي اسْمُهُ اسْمِي، يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً. وَقَالَ وَرَوَى مِثْلَ ذَلِكَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليهما السلام) ؛(1) به خدا سوگند ایشان شیعیان ما اهل بیتند که خداوند این وعده خود را در حق ایشان به وسیله مردی از ما انجام می دهد و او مهدی این امت است و او کسی است که رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) درباره او فرمود: اگر از دنیا نماند مگر یک روز، خدا آن روز را طولانی می کند تا مردی از عترتم قیام کند، که نامش نام من است، زمین را پر از عدل و داد کند آن چنان که پر از ظلم و جور شده باشد. مانند همین روایت از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) نیز روایت شده است.»

روایات فوق تواتر مهدویت

روایات فوق تواتر مهدویت(2)

دویست و هفتاد روایت در ائمه دوازده گانه و پنجاه روایت با ذکر اسم بیان شده است.

ابن حجر عسقلانی از علماء متعصب سنی و صاحب صواعق المحرقه می گوید:

«وقد تواترت الاخبار واستفاضت بكثرة رواتها عن المصطفی (صلی اللّه عليه وآله وسلم) في المهدي وأنّه من أهل بيته، وأنّه يملك سبع سنين، ويملا الارض عدلاً، وأنّ عيسی عليه الصلاة والسلام يخرج فيساعده علی قتل الدجّال، وأنّه ؤمّ هذه الاُمّة وعيسی خلفه في طول من قصّته وأمره.»(3)

و شبلنجی در نورالابصار می گوید:

«تواتر الاخبار عن النبيّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) أنّه من أهل بيته، وأنّه يملا الارض

ص: 217


1- . تأويل الآيات الظاهره، ص365.
2- . برای اطلاع بیشتر به کتاب منتخب الاثر و معجم احادیث امام مهدی (عليه السلام) مراجعه نمائید.
3- . تهذیب التهذیب، ج9، ص144.

عدلاً، (الثالثة) تواترت الاخبار علی أنّه يعاون عيسی (عليه السلام) علی قتل الدجّال بباب لدّ بأرض فلسطين بالشام.»(1)

«الاحاديث التي جائت في ظهور المهدي، کثيرة متواتره، منها ماهي صحيحة و منها ما هي حسنة و منها ضعيفة لکنها لکثرتها و کثرت رواتها يقول بعضها بعضاً حتی يفيد القطع.»

اهل عامه در روایات خود ادعای تواتر می کنند. روایات مربوط به امام زمان (عليه السلام) دسته بندی شده است. از جمله این که امام چندم است و فرزند کیست و انتساب آن حضرت نسبت به هر یک از ائمه (عليهم السلام) ذکر شده است.

طبق اعلام محققین مجموع روایات به 650 عدد می رسد. در 214 روایت آمده است که آن حضرت از فرزندان امیر المؤمنین (عليه السلام) است. در 194 روایت ذکر شده که آن حضرت از فرزندان فاطمه (عليه السلام) است.

در حدیثی از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) آمده است که فرمود:

«إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام) إِمَامُ أُمَّتِي وَخَلِيفَتِي عَلَيْهَا مِنْ بَعْدِي وَمِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِي يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً، وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً إِنَّ الثَّابِتِينَ عَلَى الْقَوْلِ بِهِ فِي زَمَانِ غَيْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ. فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَلِلْقَائِمِ مِنْ وُلْدِكَ غَيْبَةٌ؟ قَالَ: إِي وَرَبِّي، {وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكافِرِينَ}(2)

يَا جَابِرُ، إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ مَطْوِيٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ، فَإِيَّاكَ وَالشَّكَّ فِيهِ فَإِنَّ الشَّكَّ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ كُفْرٌ؛(3) على بن أبى

ص: 218


1- . نور الابصار، ص348.
2- . سوره آل عمران، آیه 141.
3- . كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص288-287.

طالب امام امت من است بر امت من بعد از من، و از ولد او قائم منتظرى است كه پر گرداند حق تعالى به او زمين را از عدل و داد هم چنان كه پر بوده باشد از جور و ظلم، و به حق آن كه مبعوث گردانيده مرا به بشارت، آنان كه ثابتند بر قول به امامت او در زمان غيبتش هر آينه عزيزترند از كبريت أحمر، پس جابر بن عبد اللّه انصارى برخاست و گفت: يا رسول اللّه، آیا برای قائم از ولد تو غيبتى خواهد بود؟ فرمود كه: بلى، {وَ لِيُمَحِّصَ اَللّهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ اَلْكافِرِينَ}؛ «و تا خدا كسانى را كه ايمان آورده اند خالص گرداند و كافران را [به تدريج] نابود سازد.» اى جابر، بدان كه این امر، امري است از أمر الهى و سري است از سر او كه علت آن مطوي و درنورديده از بندگان خداى تعالى است. پس بپرهیز از شك در آن، چرا که شك در امر خدای عزوجل کفر است.»

و فرمود:

«الْمَهْدِيَ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة؛(1) مهدی از نسل فاطمه است.»

نیز فرمود:

«التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْن؛(2) نهمین از نسل حسین است.»

در 50 روایت ذکر شده است که آن حضرت از نسل امام حسن و امام حسین (عليهما السلام) می باشد.

یکی از جدّات امام زمان (عليه السلام)

از جدّات آن حضرت، فاطمه دختر حضرت مجتبی (عليه السلام) می باشد که کنیه اش ام عبداللّه و مادر امام باقر (عليه السلام) است.

روایت شده است: آن بانو صدیقه (بسیار راستگو)، بود و در خاندان امام حسن (عليه السلام) زنى چون او دیده نشد. روزی آن مخدره زیر دیوارى نشسته بود كه

ص: 219


1- . حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار (عليها السلام) ، ج6، ص447.
2- . بحار الأنوار، ج36، ص353.

ناگاه شكاف خورد و صداى ریزش سختى بگوش رسید، آن بانو با دست اشاره كرد و گفت: نه، بحق مصطفى، خدا به تو اجازه فرود آمدن ندهد، دیوار در هوا معلق، ایستاد تا آن مخدره از آنجا گذشت، سپس امام سجاد (عليه السلام) صد دینار از جانب او صدقه داد.(1)

مهدی (عليه السلام) از نسل امام حسن و امام حسین (عليهما السلام)

در روایات آمده است در زمانی که پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در بستر مرگ بود، حضرت فاطمه (عليها السلام) کنار پدر اشک می ریخت. در این هنگام رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود:

«أَنَا أَبُوكِ، وَوَصِيِّي خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ وَأَحَبُّهُمْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ بَعْلُكِ، وَشَهِيدُنَا خَيْرُ الشُّهَدَاءِ وَأَحَبُّهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّ أَبِيكِ وَعَمُّ بَعْلِكِ، وَمِنَّا مَنْ لَهُ جَنَاحَانِ يَطِيرُ فِي الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلَائِكَةِ حَيْثُ يَشَاءُ وَهُوَ ابْنُ عَمِّ أَبِيكِ وَأَخُو بَعْلِكِ، وَمِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَهُمَا ابْنَاكِ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَهُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَأَبُوهُمَا وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ خَيْرٌ مِنْهُمَا، يَا فَاطِمَةُ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ إِنَّ مِنْهُمَا مَهْدِيَّ هَذِهِ الْأُمَّة؛(2) من پدر تو هستم، و جانشين من

ص: 220


1- . دلائل الإمامه، ص218-217: «وَ أُمُّهُ [الامام الباقر (عليه السلام) ]: فَاطِمَةُ بِنْتُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (عليهما السلام) ، وَيُرْوَى فَاطِمَةُ أُمُّ الْحَسَنِ بِنْتُ الْحَسَنِ، وَهِيَ أَوَّلُ عَلَوِيَّةٍ وَلَدَتْ لِعَلَوِيٍّ. وَيُرْوَى أَنَّهُ تَزَوَّجَ [أَبُو مُحَمَّدٍ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (عليهما السلام) ] بِأُمِّ عَبْدِ اللَّهِ بِنْتِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، وَهِيَ أُمُّ أَبِي جَعْفَرٍ، وَكَانَ يُسَمِّيهَا الصِّدِّيقَةَ. وَيُقَالُ: إِنَّهُ لَمْ يُدْرِكْ فِي [آلِ] الْحَسَنِ [امْرَأَةً] مِثْلَهَا. وَرُوِيَ أَنَّهَا كَانَتْ عِنْدَ جِدَارٍ فَتَصَدَّعَ الْجِدَارُ فَقَالَتْ بِيَدِهَا: لَا وَحَقِّ الْمُصْطَفَى، مَا أَذِنَ اللَّهُ لَكَ فِي السُّقُوطِ، فَبَقِيَ مُعَلَّقاً فِي الْجَوِّ حَتَّى جَازَتْ، فَتَصَدَّقْ عَنْهَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) بِمِائَةِ دِينَارٍ».
2- . بحار الأنوار، ج51، ص79-78: «الْخَامِسُ قَوْلُهُ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) إِنَّ مِنْهُمَا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَعْنِي الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ (عليهما السلام) عَنْ عَلِيِّ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) وَهُوَ فِي الْحَالَةِ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا فَإِذَا فَاطِمَةُ عِنْدَ رَأْسِهِ فَبَكَتْ حَتَّى ارْتَفَعَ صَوْتُهَا فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) إِلَيْهَا رَأْسَهُ فَقَالَ حَبِيبَتِي فَاطِمَةُ مَا الَّذِي يُبْكِيكِ فَقَالَتْ أَخْشَى الضَّيْعَةَ مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ يَا حَبِيبَتِي أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ اطَّلَعَ عَلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاكِ فَبَعَثَهُ بِرِسَالَتِهِ ثُمَّ اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَكِ وَأَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُنْكِحَكِ إِيَّاهُ يَا فَاطِمَةُ وَنَحْنُ أَهْلُ بَيْتٍ قَدْ أَعْطَانَا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ سَبْعَ خِصَالٍ لَمْ يُعْطِ أَحَداً قَبْلَنَا وَلَا يُعْطِي أَحَداً بَعْدَنَا أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَأَكْرَمُ النَّبِيِّينَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَأَحَبُّ الْمَخْلُوقِينَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَأَنَا أَبُوكِ وَوَصِيِّي خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ وَأَحَبُّهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ بَعْلُكِ وَشَهِيدُنَا خَيْرُ الشُّهَدَاءِ وَأَحَبُّهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّ أَبِيكِ وَعَمُّ بَعْلِكِ وَمِنَّا مَنْ لَهُ جَنَاحَانِ يَطِيرُ فِي الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلَائِكَةِ حَيْثُ يَشَاءُ وَهُوَ ابْنُ عَمِّ أَبِيكِ وَأَخُو بَعْلِكِ وَمِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَهُمَا ابْنَاكِ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَهُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَأَبُوهُمَا وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ خَيْرٌ مِنْهُمَا يَا فَاطِمَةُ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ إِنَّ مِنْهُمَا مَهْدِيَّ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِذَا صَارَتِ الدُّنْيَا هَرْجاً وَمَرْجاً وَتَظَاهَرَتِ الْفِتَنُ وَانْقَطَعَتِ السُّبُلُ وَأَغَارَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ فَلَا كَبِيرٌ يَرْحَمُ صَغِيراً وَلَا صَغِيرٌ يُوَقِّرُ كَبِيراً فَيَبْعَثُ اللَّهُ عِنْدَ ذَلِكَ مِنْهُمَا مَنْ يَفْتَحُ حُصُونَ الضَّلَالَةِ وَقُلُوباً غُلْفاً يَقُومُ بِالدِّينِ فِي آخِرِ الزَّمَانِ كَمَا قُمْتُ بِهِ فِي آخِرِ الزَّمَانِ وَيَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً يَا فَاطِمَةُ لَا تَحْزَنِي وَلَا تَبْكِي فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَرْحَمُ بِكِ وَأَرْأَفُ عَلَيْكِ مِنِّي وَذَلِكِ لِمَكَانِكِ مِنِّي وَمَوْقِعِكِ مِنْ قَلْبِي قَدْ زَوَّجَكِ اللَّهُ زَوْجَكِ وَهُوَ أَعْظَمُهُمْ حَسَباً وَأَكْرَمُهُمْ مَنْصَباً وَأَرْحَمُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ وَأَعْدَلُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَأَبْصَرُهُمْ بِالْقَضِيَّةِ وَقَدْ سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَجَلَّ أَنْ تَكُونِي أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي قَالَ عَلِيٌّ (عليه السلام) لَمْ تَبْقَ فَاطِمَةُ بَعْدَهُ إِلَّا خَمْسَةً وَسَبْعِينَ يَوْماً حَتَّى أَلْحَقَهَا اللَّهُ بِهِ (عليه السلام) ».

بهترين اوصياست و محبوب ترین آنان در نزد خداوند است که او همسر تو است. و شهيد ما برترين شهداست و محبوب ترین آنان در نزد خداوند است که او حمزة بن عبدالمطلب، عموي پدر تو و شوهر تو است. و از ما است کسي که داراي دو بال سبز است و توسط آن ها در فضاي بهشت با ديگر فرشتگان پرواز می کند و هر جا که بخواهد می رود و او (جعفر بن ابي طالب)، پسر عموي پدرت و برادر شوهر تو است. و از ما است دو سبط اين امت يعني فرزندانت، حسن و حسين که دو آقا و سرور جوانان اهل بهشتند. سوگند به کسي که مرا به حق برگزيد! پدرشان بهتر از آنان است. ای فاطمه! سوگند به کسي که مرا به حق برانگيخت، همانا از اين دو (حسن و حسين)، مهدي اين امت به وجود خواهد آمد.

در برخی روایات آمده است: «هُوَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْن (عليه السلام) ؛(1) آن حضرت نهمین فرزند از ذریه امام حسین (عليه السلام) است.»

در جمعی از روایات، آن حضرت هفتمین فرزند امام باقر (عليه السلام) ذکر شده است.(2)

ص: 221


1- . كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص188.
2- . الإمامة و التبصرة من الحيرة، ص2: «وَ قَالَ الْإِمَامُ الْبَاقِرُ (عليه السلام) : مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مُحَدِّثاً، السَّابِعُ مِنْ وُلْدِي الْقَائِمُ».

حدیث جابر

جابر بن عبداللّه انصاری به محضر امام سجاد (عليه السلام) وارد شد. در این هنگام در اتاق باز شد و کودکی وارد اتاق شد، جابر مدتی به او نگاه کرد، سپس عرض کرد: راه برو. بعد پرسید شما کیستید؟ فرمود: من محمد هستم. جابر عرض کرد: آیا شما همان باقر هستی که پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود به تو سلام برسانم؟ سپس دست و صورت حضرت را بوسید. امام باقر (عليه السلام) فرمود: «عَلَى رَسُولِ اللَّهِ أَفْضَلُ السَّلَامِ وَعَلَيْكَ يَا جَابِرُ بِمَا أَبْلَغْتَ السَّلَامَ.» جابر گفت: پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود:

«سَبْعَةٌ مِنْ وُلْدِهِ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ، وَالسَّابِعُ مَهْدِيُّهُمْ الَّذِي يَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً، ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) : {وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإِيتاءَ الزَّكاةِ وَكانُوا لَنا عابِدِينَ}؛(1)(2) هفت تن از فرزندانش امناء معصوم و امامان نیکوکارند، هفتمین آنان مهدی آنها است که زمین را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد،

ص: 222


1- . سوره انبیاء، آیه 73.
2- . كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص303-302: «حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شَاذَانَ بْنِ حُبَابٍ الْأَزْدِيُّ الْخَلَّالُ بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ الْعَرَبِيُّ الصُّوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ يَعْلَى الْأَسْلَمِيُّ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُوسَى الْوَجِيهِيِّ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ (عليه السلام) قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَبَيْنَمَا هُوَ يُحَدِّثُهُ إِذْ خَرَجَ أَخِي مُحَمَّدٌ مِنْ بَعْضِ الْحُجَرِ فَأَشْخَصَ جَابِرٌ بِبَصَرِهِ نَحْوَهُ ثُمَّ قَامَ إِلَيْهِ فَقَالَ يَا غُلَامُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ شَمَائِلُ كَشَمَائِلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مَا اسْمُكَ يَا غُلَامُ قَالَ مُحَمَّدٌ قَالَ ابْنُ مَنْ قَالَ ابْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ أَنْتَ إِذَا الْبَاقِرُ قَالَ فأبكى [فَانْكَبَ] عَلَيْهِ وَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَيَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) يُقْرِئُكَ السَّلَامَ قَالَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ أَفْضَلُ السَّلَامِ وَعَلَيْكَ يَا جَابِرُ بِمَا أَبْلَغْتَ السَّلَامَ ثُمَّ عَادَ إِلَى مُصَلَّاهُ فَأَقْبَلَ يُحَدِّثُ أَبِي وَيَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) قَالَ لِي يَوْماً يَا جَابِرُ إِذَا أَدْرَكْتَ وَلَدِيَ الْبَاقِرَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ فَإِنَّهُ سَمِيِّي وَأَشْبَهُ النَّاسِ بِي عِلْمُهُ عِلْمِي وَحُكْمُهُ حُكْمِي سَبْعَةٌ مِنْ وُلْدِهِ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ وَالسَّابِعُ مَهْدِيُّهُمْ الَّذِي يَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإِيتاءَ الزَّكاةِ وَكانُوا لَنا عابِدِينَ».

سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت می كردند، و به ايشان انجام دادن كارهای نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند.»

بیش از صد روایت دلالت دارد که حضرت مهدی (عليه السلام) از اولاد هفتم امام باقر (عليه السلام) است.

و در90 روایت می گوید حضرت مهدی (عليه السلام) از ششمین فرزند امام صادق (عليه السلام) می باشد.

و 80 روایت بیان می دارد که حضرت مهدی (عليه السلام) پنجمین فرزند از امام موسی بن جعفر (عليه السلام) است.

حدیث امام رضا (عليه السلام)

شخصی خدمت حضرت امام رضا (عليه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد:

«أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ؟ فَقَالَ: أَنَا صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ وَلَكِنِّي لَسْتُ بِالَّذِي أَمْلَأُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً، وَكَيْفَ أَكُونُ ذَاكَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ ضَعْفِ بَدَنِي، وَإِنَّ الْقَائِمَ هُوَ الَّذِي إِذَا خَرَجَ كَانَ فِي سِنِّ الشُّيُوخِ، وَمَنْظَرِ الشَّبَابِ، قَوِيّاً فِي بَدَنِهِ حَتَّى لَوْ مَدَّ يَدَهُ إِلَى أَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَقَلَعَهَا، وَلَوْ صَاحَ بَيْنَ الْجِبَالِ لَتَدَكْدَكَتْ صُخُورُهَا، يَكُونُ مَعَهُ عَصَا مُوسَى وَخَاتَمُ سُلَيْمَانَ، ذَاكَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي يُغَيِّبُهُ اللَّهُ فِي سِتْرِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ يُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً؛(1) آیا شما صاحب این امر هستید؟ فرمود: «آری، ولی من آن کسی نیستم که زمین را پر از عدل می کند همچنان که پر از ظلم شده باشد. چگونه من او باشم با وجود ضعفی که در بدن دارم؟ همانا «قائم» آن کسی است که هنگامی که خروج کند در سن پیران و

ص: 223


1- . بحار الأنوار، ج52، ص322.

ظاهر جوانان باشد و قوّه و قدرتی در بدن دارد که اگر اراده کند بزرگترین درختان روی زمین را با دست مبارک بکند، حتماً از ریشه درآورد؛ و اگر در بین کوههای عالم صیحه ای بزند، صخره های آنها متلاشی شود؛ همراه او عصای موسی و انگشتر سلیمان است؛ او چهارمین فرزندم می باشد که خداوند او را در پرده پوشش خود غایب کند به اندازه ای که اراده نماید، سپس او را ظاهر کند و به وسیله او عدل و داد را در زمین پر نماید آن چنان که از ظلم و جور پر شده باشد.»

حدیث امام عسکری (عليه السلام)

ابو علىّ بن همّام گويد: از محمّد بن عثمان عمرىّ (قدس سره) شنيدم كه می گفت: از پدرم شنيدم كه می گفت:

«سُئِلَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (عليهما السلام) وَأَنَا عِنْدَهُ عَنِ الْخَبَرِ الَّذِي رُوِيَ عَنْ آبَائِهِ (عليهم السلام) : أَنَ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَأَنَّ مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً - فَقَالَ (عليه السلام) : إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ. فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ بَعْدَكَ؟ فَقَالَ: ابْنِي مُحَمَّدٌ وَهُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدِي، مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً، أَمَا إِنَّ لَهُ غَيْبَةً يَحَارُ فِيهَا الْجَاهِلُونَ، وَيَهْلِكُ فِيهَا الْمُبْطِلُونَ، وَيَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ، ثُمَّ يَخْرُجُ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْأَعْلَامِ الْبِيضِ تَخْفِقُ فَوْقَ رَأْسِهِ بِنَجَفِ الْكُوفَةِ؛(1) من نزد امام عسكرىّ (عليه السلام) بودم كه از آن حضرت از خبرى كه از پدران بزرگوارش روايت شده است پرسش كردند كه زمين از حجّت الهى بر خلايق تا روز قيامت خالى نمی ماند و كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت درگذشته است. فرمود: اين حقّ است هم چنان كه روز روشن حقّ است. گفتند: اى فرزند رسول خدا حجّت و امام پس از

ص: 224


1- . بحار الأنوار، ج51، ص160.

شما كيست؟ فرمود: فرزندم محمّد، او امام و حجّت پس از من است، كسى كه بميرد و او را نشناسد به مرگ جاهليّت درگذشته است، آگاه باشيد كه براى او غيبتى است كه نادانان در آن سرگردان شوند و مبطلان در آن هلاك گردند و كسانى كه براى آن وقت معيّن كنند دروغ گويند، سپس خروج می كند و گويا به پرچم های سپيدى می نگرم كه بر بالاى سر او در نجف و كوفه در اهتزاز است.»

در 140 روایت آمده است که آن حضرت فرزند حضرت امام حسن عسکری (عليه السلام) می باشند.

در 50 روایت، رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ائمه (عليهم السلام) را برمی شمارند.

امیرالمؤمنین (عليه السلام) در نهج البلاغه به حضرت مهدی (عليه السلام) اشاره می کنند و در چند جا می فرمایند: «لَهُ غَيْبَةٌ طَوِيلَة؛ برای او غیبتی طولانی است.»

رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می فرمایند:

«لَهُ غَيْبَةٌ طَوِيلَة؛(1) برای او غیبتی طولانی است.»

ص: 225


1- . كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص189-187: «حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ بْنِ خَطَّابٍ الزَّيَّاتُ فِي سَنَةِ خَمْسٍ وَخَمْسِينَ وَمِائَتَيْنِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِيمِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سَعْدٍ الْوَاقِدِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ قَالَ أَخْبَرَنَا مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ كَانَ لَنَا مَشْرَبَةٌ وَكَانَ النَّبِيُّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) إِذَا أَرَادَ لِقَاءَ جَبْرَئِيلَ (عليه السلام) لَقِيَهُ فِيهَا فَلَقِيَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مَرَّةً فِيهَا وَأَمَرَنِي أَنْ لَا يَصْعَدَ إِلَيْهِ أَحَدٌ فَدَخَلَ عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (عليه السلام) فَقَالَ جَبْرَئِيلُ مَنْ هَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ابْنِي فَأَخَذَهُ النَّبِيُّ فَأَجْلَسَهُ عَلَى فَخِذِهِ فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ أَمَا إِنَّهُ سَيُقْتَلُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ وَمَنْ يَقْتُلُهُ قَالَ أُمَّتُكَ تَقْتُلُهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) تَقْتُلُهُ قَالَ نَعَمْ وَإِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُكَ بِالْأَرْضِ الَّتِي يُقْتَلُ فِيهَا وَأَشَارَ إِلَى الطَّفِّ بِالْعِرَاقِ وَأَخَذَ مِنْهُ تُرْبَةً حَمْرَاءَ فَأَرَاهُ إِيَّاهَا وَقَالَ هَذِهِ مِنْ مَصْرَعِهِ فَبَكَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَا تَبْكِ فَسَوْفَ يَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُمْ بِقَائِمِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ وَمَنْ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ هُوَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ كَذَا أَخْبَرَنِي رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ سَيَخْلُقُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَلَداً وَسَمَّاهُ عِنْدَهُ عَلِيّاً خَاضِعاً لِلَّهِ خَاشِعاً ثُمَّ يُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ عَلِيٍّ ابْنَهُ وَسَمَّاهُ عِنْدَهُ مُوسَى وَاثِقٌ بِاللَّهِ مُحِبٌّ فِي اللَّهِ وَيُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ ابْنَهُ وَسَمَّاهُ عِنْدَهُ عَلِيّاً الرَّاضِي بِاللَّهِ وَالدَّاعِي إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَيُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ ابْنَهُ وَسَمَّاهُ عِنْدَهُ مُحَمَّداً الْمُرَغِّبُ فِي اللَّهِ وَالذَّابُّ عَنْ حَرَمِ اللَّهِ وَيُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ ابْنَهُ وَسَمَّاهُ عِنْدَهُ عَلِيّاً الْمُكَتَفِي بِاللَّهِ وَالْوَلِيُّ لِلَّهِ ثُمَّ يُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ ابْنَهُ وَسَمَّاهُ الْحَسَنَ مُؤْمِنٌ بِاللَّهِ مُرْشِدٌ إِلَى اللَّهِ وَيُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَلِسَانَ الصِّدْقِ وَمُظْهِرَ الْحَقِّ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى بَرِيَّتِهِ لَهُ غَيْبَةٌ طَوِيلَةٌ يُظْهِرُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ الْإِسْلَامَ وَأَهْلَهُ وَيَخْسِفُ بِهِ الْكُفْرَ وَأَهْلَهُ».

در 91 روایت آمده است که غیبت امام مهدی (عليه السلام) طولانی است.

هدایت وحی

امیرالمؤمنین (عليه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند:

«يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى، وَيَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ. ومنها - حَتَّى تَقُومَ الْحَرْبُ بِكُمْ عَلَى سَاقٍ بَادِياً نَوَاجِذُهَا مَمْلُوءَةً أَخْلَافُهَا حُلْواً رَضَاعُهَا عَلْقَماً عَاقِبَتُهَا أَلَا وَفِي غَدٍ وَسَيَأْتِي غَدٌ بِمَا لَا تَعْرِفُونَ يَأْخُذُ الْوَالِي مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَى مَسَاوِئِ أَعْمَالِهَا وَتُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِيذَ كَبِدِهَا وَتُلْقِي إِلَيْهِ سِلْماً مَقَالِيدَهَا فَيُرِيكُمْ كَيْفَ عَدْلُ السِّيرَةِ وَيُحْيِي مَيِّتَ الْكِتَابِ وَالسُّنَّة؛(1) او (حضرت مهدى (عليه السلام) ) خواسته ها را تابع هدايت وحى می كند، هنگامی كه مردم هدايت را تابع هوس های خويش قرار می دهند، در حالى كه به نام تفسير، نظريّه های گوناگون خود را بر قرآن تحميل می كنند، او نظريّه ها و انديشه ها را تابع قرآن می سازد. در آينده آتش جنگ ميان شما افروخته می گردد، و چنگ و دندان نشان می دهد، با پستان هایی پرشير، كه مكيدن آن شيرين، امّا پايانى تلخ و زهرآگين دارد، به سوى شما می آيد. آگاه باشيد فردايى كه شما را از آن هيچ شناختى نيست، زمامدارى حاكميّت پيدا می كند كه غير از خاندان حكومت های امروزى است (حضرت مهدى (عليه السلام) ) عمّال و كارگزاران حكومت ها را بر اعمال بدشان كيفر خواهد داد، زمين ميوه های دل خود (معادن طلا و نقره) را براى او بيرون می ريزد، و كليدهايش را به او می سپارد، او روش عادلانه در حكومت حق را به شما می نماياند، و كتاب خدا و سنّت پيامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را كه تا آن روز متروك ماندند، زنده می كند.»

در صحیح بخاری یا مسلم آمده است که شخصی نزد حضرت می آید و عرض می کند من محتاج هستم. حضرت می فرماید: عبایت را پهن کن و هرچه

ص: 226


1- . نهج البلاغة، ص196-195.

می توانی بردار.

حکایت ابو راجح حلّى

یکی از دوستان امیرالمؤمنین (عليه السلام) ابو راجح حمامی است. علامه مجلسی (رحمه اللّه) در باره او می نویسد:

«سيد على بن عبد الحميد نيلى در كتاب «السلطان المفرّج عن اهل الايمان» در ذكر كسانى كه حضرت امام زمان را ديده اند مي نويسد: و از جمله حكايتى است كه مشهور است، و در همه جا شايع گرديده و خبر آن بهمه جا رسيده است، و مردم اين زمان بالعيان ديده اند، و آن حكايت ابو راجح حمامی در حله است.

حكايت را جماعتى از دانشمندان سرشناس و افاضل با صدق و صفا، نقل كرده اند؛ كه از جمله شيخ زاهد عابد، محقق شمس الدين محمد بن قارون سلمه اللَّه تعالى است.

وى نقل مي كرد كه: روزى به حاكم حله كه شخصى بنام «مرجان صغير» بود گزارش دادند كه اين ابو راجح خلفا را سب مي كند. حاكم هم ابو راجح را احضار نمود و دستور داد او را چندان زدند كه تمام بدنش مجروح گشت و بی حال به زمين افتاد و دندان های ثنايايش ريخت.

به دستور حاكم زبان او را درآوردند و سوزن آهنى در آن فرو بردند و بينيش را پاره كردند و ريسمانى كه از موى زبر تابيده شده بود در سوراخ آن برد و ريسمان ديگرى به آن بست و به دست غلامان خود داد كه در كوچه و بازار كوفه بگردانند، وقتى او را مي گردانيدند، از هر طرف مردم هجوم آورده و او را مي زدند بطورى كه افتاد روى زمين و مرگ را جلو روى خود ديد.

چون خبر به حاكم دادند، دستور داد او را به قتل رسانند. مردمی كه اطراف او بودند گفتند: او پير مرد سالخورده اي است و آنچه بايد ببيند، ديد و فعلا مرده ای بيش نيست، او را به همين حال بگذاريد تا خود بميرد و خون او را

ص: 227

به گردن نگيريد، مردم چندان در اين خصوص اصرار ورزيدند كه حاكم دستور داد او را آزاد كنند.

در آن موقع صورت و زبان ابو راجح ورم كرده بود. كسان او آمدند، و آن نيمه جان را به خانه اش بردند، و هيچ كس ترديد نداشت كه همان شب خواهد مرد. ولى چون فردا مردم بديدن او آمدند، ديدند ايستاده نماز مي خواند و حالش كاملا رضايت - بخش است. دندان هايش كه افتاده بود بحال اول برگشته و جراحت های بدنش بكلى بهبودى يافته و اثرى از آن باقى نمانده؛ و زخم صورتش هم زايل گشته است! مردم از مشاهده وضع او بشگفت آمدند و ماجرا را از او جويا شدند. ابو راجح گفت: وقتى من مرگ را بچشم ديدم و زبانى نداشتم كه خدا را بخوانم، ناچار با زبان دل بدعا پرداختم و آقا و مولاى خويش امام زمان (عليه السلام) را بيارى طلبيدم. هنگام شب خانه ام نورانى شد و در آن ميان امام زمان (عليه السلام) را ديدم كه دست مبارك را روى صورتم كشيد و فرمود: برخيز و براى نان خورانت كار كن كه خداوند تو را شفا داد. چون صبح شد خود را اين طور كه می بينيد مشاهده نمودم.

شمس الدين محمد بن قارون سابق الذكر مي گفت: بخدا قسم ابو راجح اصولا مردى ضعيف البنيه، لاغر اندام، زرد رنگ و زشت رو بود و ريش كوتاهى داشت. من همه وقت بحمام او ميرفتم و هميشه او را بدين حالت و شكل ميديدم. ولى چون آن روز صبح در ميان جمعيت بديدن او رفتم ديدم، قوى پى و خوش قامت شده، محاسنش بلند رويش سرخ و بصورت جوان بيست ساله ای گشته بود، و تا زنده بود بهمين شكل و هيئت ماند.

چون اين خبر شيوع يافت حاكم او را طلبيد. حاكم روز قبل او را بآن وضع ديده بود و امروز بدين حالت می ديد كه درست به عكس ديروز بود. حاكم ديد اثرى از زخمها در بدن او نيست و دندانهايش برگشته است! از مشاهده اين وضع؛ رعب عظيمی بدل حاكم راه يافت.

حاكم قبلا در محلى كه بنام امام زمان (عليه السلام) معروف بود مينشست و پشت

ص: 228

خود را بقبله ميكرد ولى بعد از اين واقعه روى بقبله نشست و با مردم (حله) با مدارا و نيكى رفتار ميكرد! و از تقصير مجرمين آنها ميگذشت و با نيكان آنان نيكى مينمود، ولى اين كار هم سودى بحال او نبخشيد و بعد از قليل مدتى درگذشت.»(1)

عدالت گسترده

از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث است که فرمودند:

«الْمَهْدِيُ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي وَكُنْيَتُهُ كُنْيَتِي، أَشْبَهُ النَّاسِ بِي خَلْقاً وَخُلْقاً، يَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَحَيْرَةٌ تَضِلُّ فِيهَا الْأُمَمُ، ثُمَّ يُقْبِلُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَقِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً؛(2) مهدي از فرزندان من است، همنام و هم كنيه من است. او شبيه ترین شخص نسبت به من از نظر صورت و سيرت است. او داراي غيبتي است كه مردم حيران هستند؛ به حدي كه مردم از دين شان بر می گردند، در اين زمان است كه او همانند ستاره نفوذ كننده خواهد آمد و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد؛ همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است.»

سنت های انبیاء (عليهم السلام) در امام زمان (عليه السلام)

و از امام سجاد (عليه السلام) روایت است که فرمودند:

«فِي الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنْ سُنَنِ الْأَنْبِيَاءِ (عليهم السلام) ، سُنَّةٌ مِنْ آدَمَ وَسُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ وَسُنَّةٌ مِنْ إِبْرَاهِيمَ وَسُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَسُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَسُنَّةٌ مِنْ أَيُّوبَ وَسُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ؛ فَأَمَّا مِنْ آدَمَ وَمِنْ نُوحٍ فَطُولُ الْعُمُرِ، وَأَمَّا مِنْ إِبْرَاهِيمَ فَخَفَاءُ الْوِلَادَةِ وَاعْتِزَالُ النَّاسِ، وَأَمَّا مِنْ مُوسَى فَالْخَوْفُ وَالْغَيْبَةُ، وَأَمَّا مِنْ عِيسَى فَاخْتِلَافُ النَّاسِ فِيهِ، وَأَمَّا مِنْ أَيُّوبَ فَالْفَرَجُ

ص: 229


1- . مهدى موعود (ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، ص816-814.
2- . بحار الأنوار، ج36، ص309.

بَعْدَ الْبَلْوَى، وَأَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ؛(1)

در قائم ما سنّت هایی از انبياء وجود دارد: سنّتى از پدرمان آدم و سنّتى از نوح و سنّتى از ابراهيم و سنّتى از موسى و سنّتى از عيسى و سنّتى از ايّوب (عليهم السلام) و سنّتى از محمّد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ، امّا از آدم و نوح طول عمر، و امّا از ابراهيم پنهانى ولادت و كناره گيرى از مردم، و امّا از موسى خوف و غيبت، و امّا از عيسى اختلاف مردم در باره او، و امّا از ايّوب فرج پس از گرفتارى، و امّا از محمّد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) خروج با شمشير است.»

اولین اقدامات

نقل شده است که حضرت مهدی (عليه السلام) به مدینه می آید و می خواهد دیوار قبر رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را خراب کند. بادهای مخالف می وزد، سپس خود حضرت (عليه السلام) پیش می رود و خراب می کند و جسد عمر و ابوبکر را بیرون می آورد.(2)

سید بن طاووس و عالم سنی

مرحوم سید بن طاووس می گوید: روزی در مجلسی با بعضی از اهل سنت هم نشین شدم، به آن ها گفتم: اشکالاتی که به شیعه امامیه دارید را بدون تقیه بیان

ص: 230


1- . بحار الأنوار، ج51، ص217.
2- . دلائل الإمامة، ص455: «وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ ابْنُ حُمْرَانَ الْمَدَائِنِيُ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ بَشِيرٍ، عَنْ أَبِي الْجَارُودِ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام) ، قَالَ: سَأَلْتُهُ، مَتَى يَقُومُ قَائِمُكُمْ؟ قَالَ: يَا أَبَا الْجَارُودِ، لَا تُدْرِكُونَ. فَقُلْتُ: أَهْلَ زَمَانِهِ. فَقَالَ: وَلَنْ تُدْرِكَ أَهْلَ زَمَانِهِ، يَقُومُ قَائِمُنَا بِالْحَقِّ بَعْدَ إِيَاسٍ مِنَ الشِّيعَةِ، يَدْعُو النَّاسَ ثَلَاثاً فَلَا يُجِيبُهُ أَحَدٌ، فَإِذَا كَانَ الْيَوْمُ الرَّابِعُ تَعَلَّقَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ، فَقَالَ: يَا رَبِّ، انْصُرْنِي، وَدَعْوَتُهُ لَا تَسْقُطُ، فَيَقُولُ (تَبَارَكَ وَتَعَالَى) لِلْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ نَصَرُوا رَسُولَ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) يَوْمَ بَدْرٍ، وَلَمْ يَحُطُّوا سُرُوجَهُمْ، وَلَمْ يَضَعُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَيُبَايِعُونَهُ، ثُمَّ يُبَايِعُهُ مِنَ النَّاسِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا، يَسِيرُ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَيَسِيرُ النَّاسُ حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ (عَزَّ وَجَلَّ)، فَيَقْتُلُ أَلْفاً وَخَمْسَمِائَةٍ قُرَشِيّاً لَيْسَ فِيهِمْ إِلَّا فَرْخُ زَنْيَةٍ. ثُمَّ يَدْخُلُ الْمَسْجِدَ فَيَنْقُضُ الْحَائِطَ حَتَّى يَضَعَهُ إِلَى الْأَرْضِ، ثُمَّ يُخْرِجُ الْأَزْرَقَ وَزُرَيْقَ غَضَّيْنِ طَرِيَّيْنِ، يُكَلِّمُهُمَا فَيُجِيبَانِهِ، فَيَرْتَابُ عِنْدَ ذَلِكَ الْمُبْطِلُونَ، فَيَقُولُونَ: يُكَلِّمُ الْمَوْتَى؟! فَيَقْتُلُ مِنْهُمْ خَمْسَمِائَةِ مُرْتَابٍ فِي جَوْفِ الْمَسْجِدِ، ثُمَّ يُحْرِقُهُمَا بِالْحَطَبِ الَّذِي جَمَعَاهُ لِيُحْرِقَا بِهِ عَلِيّاً وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ (عليهم السلام) ؛ وَذَلِكَ الْحَطَبُ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهُ، وَيَهْدِمُ قَصْرَ الْمَدِينَةِ...».

کنید، تا پاسخ بدهم. شخصی از میان جمع که معلوم بود، اعلم آن ها می باشد، گفت: چهار اشکال بر شیعه دارم... .

اما پاسخ اشکال چهارم که خیلی بعید می دانید که حضرت مهدی (عليه السلام) عمر طولانی کند، این است که اگر مردی ادعا کند که من می توانم بر روی آب راه بروم، همه مردم جمع می شوند تا ببینند، آیا ممکن است کسی بتواند روی آب راه برود؟ وقتی دیدند آن مرد روی آب راه رفت، مردم تعجب می کنند، اگر مردی دیگر پیدا شد و ادعا کرد من هم می توانم روی آب راه بروم، و رفت، باز مردم تعجب می کنند ولی کمتر، واگر فرد سومی پیدا شد و چنین ادعایی کرد، باز تعجب مردم کمتر می شود، تا جایی که این کار عادی می شود و کسی از روی آب راه رفتن را تعجب آور نخواهد دانست. حالت مهدی (عليه السلام) همین طور است، شما خود روایت کرده اید که حضرت ادریس (عليه السلام) از زمانی که غایب شده است تا حال، زنده است. و باز روایت کرده اید که حضرت خضر (عليه السلام) از زمان موسی تا حال زنده است. و نیز روایت کرده اید که حضرت عیسی (عليه السلام) نیز به آسمان عروج کرده و زنده است. پس با توجه به این که عمر طولانی را در مورد این سه نفر قبول کرده اید، تعجب شما از طول عمر حضرت مهدی (عليه السلام) بی مورد خواهد بود، از طرفی شما روایت کرده اید که حضرت عیسی (عليه السلام) در آخرالزمان به آن حضرت اقتداء خواهد کرد. وقتی تمام این جواب ها همراه با تائید آن عالم سنّی شد، او سرش را به زیر انداخت و جوابی نگفت.

خدای متعال در قرآن کریم در مورد حضرت عیسی (عليه السلام) که اهل کتاب قائل به مرگ او هستند می فرماید:

«وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيداً؛(1) و از اهلِ كتاب، كسى نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود

ص: 231


1- . سوره نساء، آیه 59.

حتماً به او ايمان می آورد، و روز قيامت [عيسى نيز] بر آنان شاهد خواهد بود.

و درباره ی حضرت یونس (عليه السلام) می فرماید:

{فَلَوْلا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ * لَلَبِثَ في بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ}؛(1) و اگر او از زمره تسبيح كنندگان نبود، قطعاً تا روزى كه برانگيخته می شوند، در شكم آن [ماهى] می ماند.

فواید امام غائب و حکمت آن

اما فایده غیبت:

1) در مجموعه ای از روایات، امتحان خلق یکی از دلایل غیبت برشمرده شده است. از اسباب امتحان که اصل خلقت بشر برای آن است، غیبت امام زمان (عليه السلام) می باشد. غیبت برای چیست؟ امام صادق (عليه السلام) می فرمایند:

«لِلْقَائِمِ غَيْبَةٌ قَبْلَ قِيَامِهِ، قُلْتُ: وَلِمَ؟ قَالَ: يَخَافُ عَلَى نَفْسِهِ الذَّبْحَ؛(2) براى قائم غیبتى است قبل از قیامش. راوی می گوید: به حضرت عرض کردم: به چه جهت؟ فرمود: زیرا از قتل، بر خود می ترسد.»

پس حفظ جان آن حضرت موجب غیبت است. خانه امام عسکری (عليه السلام) زیر نظر خلیفه جور قرار داشت و برای اینکه از تولد امام دوازدهم جلوگیری کنند زنهایی را به عنوان مراقب و جاسوس گمارده بودند. زن هایی که مراقب خانه ی امام حسن عسکری (عليه السلام) بودند، ناگهان به خانه ی آن حضرت هجوم آوردند تا زن ها و کنیزهای حضرت را معاینه کنند. در این اثنا صدای طفلی بلند شد، و بلافاصله ندایی از دیوار آمد که ای مادر فرزندت را داخل چاه آب بینداز. وقتی بر سر چاه آمدند دیدند آب آن بالا آمد و کودک روی آب خوابیده است، همان طور که برای حضرت موسی (عليه السلام) نیز چنین واقعه ای رخ داد.

ص: 232


1- . سوره صافات، آیه 143 و 144.
2- . كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص481.

2) علت دیگر غیبت آن حضرت عدم تکمیل شدن یاران خاص می باشد.

3) رسیدن به کمالاتی در زمان غیبت، که در زمان حضور به آن نائل نمی شوند.

اجر عظیم در زمان غیبت

عمار ساباطي می گويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: كدام يك از اين دو بهتر است؟ عبادت پنهاني با امام پنهان از شما خانواده در زمان دولت باطل يا عبادت در زمان ظهور و دولت حق با امام آشكار از شما؟ فرمود:

«اي عمار به خدا كه صدقه دادن پنهاني از صدقه دادن آشكارا بهتر است، و هم چنين به خدا عبادت شما در پنهاني با امام پنهانتان در زمان دولت باطل و ترس شما از دشمن و در حال صلح با دشمن (و تقيه از او مانند دوران ائمه (عليهم السلام) بعد از امام حسين (عليه السلام) بهتر است از كسي كه عبادت كند خداي - عز و جل ذكره - را در زمان ظهور حق با امام بر حق آشكار و در زمان دولت حق. عبادت با ترس و در زمان دولت باطل مانند عبادت در زمان امنيت و دولت حق نيست. و بدانيد هر كس از شما كه در اين زمان نماز واجبش را در وقتش به جماعت گزارد و از دشمنش پنهان كند و آن را تمام و كامل بجا آورد، خدا براي او ثواب پنجاه نماز واجب به جماعت گزارده بنويسد و كسي كه از شما نماز واجبش را فرادي و در وقتش بخواند و درست و كامل بجا آورد، و از دشمنش پنهان كند، خداي عز و جل ثواب بيست و پنج نماز واجب فرادا برايش بنويسد، و هر كس از شما كه يك نماز نافله را در وقتش بخواند و كامل ادا كند، خدا براي او ثواب ده نماز نافله نويسد. و آن كه از شما كار نيكي انجام دهد، - خداي عز و جل براي او به جاي آن بيست حسنه نويسد و حسنات مومن از شما را خداي عز و جل چند برابر كند، اگر حسن عمل داشته باشد و نسبت به دين و امام و جان خود به تقيه معتقد باشد و زبان خود را نگه دارد، همانا خداي عز و جل كريم است.»

راوی می گوید عرض كردم قربانت گردم، به خدا كه شما مرا به عمل تشويق

ص: 233

فرمودي و برانگيختي، ولي من دوست دارم بدانم دليلش چيست كه اعمال ما از اعمال اصحاب امامي كه آشكار باشد، در زمان دولت حي بهتر است، با وجود اين كه همه يك دين داريم؟ حضرت فرمود:

«زيرا شما در وارد شدن به دين خداي عز و جل و انجام دادن نماز و روزه و حج و هر كار خير و دانشي براي شان سبقت داريد، و نيز نسبت به عبادت خداي - عز ذكره - در پنهاني از دشمن با امام پنهان سبقت داريد، در حالي كه مطيع او هستيد و مثل او صبر می كنيد، و در انتظار دولت حق می باشيد، و در باره امام و جان خود از سلاطين ستمگر ترس داريد، حق امام (چون منصب امامت و خمس) و حقوق خود را (مانند زكاه و خراج) در دست ستمگران می بينيد كه از شما باز می گيرند و شما را به كسب و زراعت در دنيا و طلب روزي ناچار می كنند، علاوه بر موضوع صبر شما نسبت به دين و عبادتتان و اطاعت از امام و ترس از دشمنتان، بدين جهات است كه خداي عز و جل ثواب اعمال شما را چند برابر فرموده است، گوارا باد بر شما.»

راوی می گوید: عرض كردم: قربانت گردم، پس در صورتي كه ما در زمان امامت شما و فرمانبرداري از شما نيكوكارتر و با ثواب بيشتر از اصحاب دولت حق و عدالت باشيم، آرزو نكنيم كه ما از اصحاب حضرت قائم باشيم و حق ظاهر شود؟ فرمود:

«سبحان اللّه شما دوست نداريد كه خداي - تبارك و تعالي - حق و عدالت را در بلاد ظاهر كند؟ و وحدت كلمه پديد آورد؟ و ميان دل های پراكنده الفت دهد؟ و مردم خدا را در روي زمين اش نافرماني نكنند؟ و حدود خدا در ميان خلقش اجرا شود و خدا حق را به اهلش برگرداند تا حق آشكار شود و از ترس هيچ يك از مردم حق پوشيده نگردد، (اين ها نتايجي است بسيار بزرگ و سودمند براي همگان كه از ظهور امام زمان و برقراري دولت حق به دست می آيد و چگونه می شود كه مسلمان اين آرزو را نداشته باشد) هان به خدا، ای عمار هر كدام از شما (شيعيان) بر اين حالي كه اكنون داريد

ص: 234

(عبادت با خوف و تقيه) بميرد از بسياري از شهدا بدر و احد بهتر و برتر است، پس مژده باد شما را.»(1)

خدای متعال می فرماید:

{وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَاللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ}؛(2) و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پست تر گردانيد، و

ص: 235


1- . كافي، ج1، ص335-333: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مِرْدَاسٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَالْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) أَيُّمَا أَفْضَلُ الْعِبَادَةُ فِي السِّرِّ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ أَوِ الْعِبَادَةُ فِي ظُهُورِ الْحَقِّ وَدَوْلَتِهِ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الظَّاهِرِ فَقَالَ يَا عَمَّارُ الصَّدَقَةُ فِي السِّرِّ وَاللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ فِي الْعَلَانِيَةِ وَكَذَلِكَ وَاللَّهِ عِبَادَتُكُمْ فِي السِّرِّ مَعَ إِمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَتَخَوُّفُكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَحَالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ ذِكْرُهُ فِي ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمَامِ الْحَقِّ الظَّاهِرِ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ وَلَيْسَتِ الْعِبَادَةُ مَعَ الْخَوْفِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ مِثْلَ الْعِبَادَةِ وَالْأَمْنِ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ وَاعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلَّى مِنْكُمُ الْيَوْمَ صَلَاةً فَرِيضَةً فِي جَمَاعَةٍ مُسْتَتِرٍ بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ فِي وَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ خَمْسِينَ صَلَاةً فَرِيضَةً فِي جَمَاعَةٍ وَمَنْ صَلَّى مِنْكُمْ صَلَاةً فَرِيضَةً وَحْدَهُ مُسْتَتِراً بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ فِي وَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهَا لَهُ خَمْساً وَعِشْرِينَ صَلَاةً فَرِيضَةً وَحْدَانِيَّةً وَمَنْ صَلَّى مِنْكُمْ صَلَاةً نَافِلَةً لِوَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا عَشْرَ صَلَوَاتٍ نَوَافِلَ وَمَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ حَسَنَةً كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ بِهَا عِشْرِينَ حَسَنَةً وَيُضَاعِفُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَسَنَاتِ الْمُؤْمِنِ مِنْكُمْ إِذَا أَحْسَنَ أَعْمَالَهُ وَدَانَ بِالتَّقِيَّةِ عَلَى دِينِهِ وَإِمَامِهِ وَنَفْسِهِ وَأَمْسَكَ مِنْ لِسَانِهِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ كَرِيمٌ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ وَاللَّهِ رَغَّبْتَنِي فِي الْعَمَلِ وَحَثَثْتَنِي عَلَيْهِ وَلَكِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ كَيْفَ صِرْنَا نَحْنُ الْيَوْمَ أَفْضَلَ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ الْإِمَامِ الظَّاهِرِ مِنْكُمْ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ وَنَحْنُ عَلَى دِينٍ وَاحِدٍ فَقَالَ إِنَّكُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ إِلَى الدُّخُولِ فِي دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَإِلَى الصَّلَاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَإِلَى كُلِّ خَيْرٍ وَفِقْهٍ وَإِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ سِرّاً مِنْ عَدُوِّكُمْ مَعَ إِمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ مُطِيعِينَ لَهُ صَابِرِينَ مَعَهُ مُنْتَظِرِينَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ خَائِفِينَ عَلَى إِمَامِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ مِنَ الْمُلُوكِ الظَّلَمَةِ تَنْتَظِرُونَ إِلَى حَقِّ إِمَامِكُمْ وَحُقُوقِكُمْ فِي أَيْدِي الظَّلَمَةِ قَدْ مَنَعُوكُمْ ذَلِكَ وَاضْطَرُّوكُمْ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا وَطَلَبِ الْمَعَاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلَى دِينِكُمْ وَعِبَادَتِكُمْ وَطَاعَةِ إِمَامِكُمْ وَالْخَوْفِ مَعَ عَدُوِّكُمْ فَبِذَلِكَ ضَاعَفَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَكُمُ الْأَعْمَالَ فَهَنِيئاً لَكُمْ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا تَرَى إِذاً أَنْ نَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ وَيَظْهَرَ الْحَقُّ وَنَحْنُ الْيَوْمَ فِي إِمَامَتِكَ وَطَاعَتِكَ أَفْضَلُ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ وَالْعَدْلِ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى الْحَقَّ وَالْعَدْلَ فِي الْبِلَادِ وَيَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ وَيُؤَلِّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ وَلَا يَعْصُونَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فِي أَرْضِهِ وَتُقَامَ حُدُودُهُ فِي خَلْقِهِ وَيَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ فَيَظْهَرَ حَتَّى لَا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ أَمَا وَاللَّهِ يَا عَمَّارُ لَا يَمُوتُ مِنْكُمْ مَيِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِي أَنْتُمْ عَلَيْهَا - إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَثِيرٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَأُحُدٍ فَأَبْشِرُوا».
2- . سوره توبه، آیه 41.

كلمه خداست كه برتر است، و خدا شكست ناپذير حكيم است.

فایده وجود امام در عصر غیبت

امام غایت خلقت است و فرد کامل علت موجودات است. اگر غایتی نبود هدف خلقت لغو می شد.

از امام سجاد (عليه السلام) روایت است که فرمودند:

«نَحْنُ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ وَحُجَجُ اللَّهِ عَلَى الْعَالَمِينَ وَسَادَةُ الْمُؤْمِنِينَ وَقَادَةُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَمَوَالِي الْمُؤْمِنِينَ وَنَحْنُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ، وَنَحْنُ الَّذِينَ بِنَا يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَبِنَا يُمْسِكُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَبِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ * وَيَنْشُرُ الرَّحْمَةَ وَتَخْرُجُ بَرَكَاتُ الْأَرْضِ وَلَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا. ثُمَّ قَالَ: وَلَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَلَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ وَلَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُعْبَدِ اللَّه؛(1) ما ائمّه مسلمانان و حجّت های خداوند بر جهانيان و سرور مؤمنان و رهبر سپيد جبينان و مولاى اهل ايمانيم، و ما امان اهل زمينيم هم چنان كه ستارگان امان اهل آسمانند، و ما كسانى هستيم كه خداوند به واسطه ما آسمان را نگاه داشته تا بر زمين نيفتد مگر به اذن او و به خاطر ما زمين را نگاه داشته كه اهلش را نلرزاند، به سبب ما باران را فرو فرستد و رحمت را منتشر كند و بركات زمين را خارج سازد و اگر نبود كه ما بر روى زمينيم، اهلش را فرو می برد، سپس فرمود: از روزى كه خداوند آدم را آفريد، زمين خالى از حجّت نيست كه ظاهر و مشهور است و يا غايب و نهان و تا روز قيامت از حجّت خدا خالى نخواهد بود، و اگر چنين نبود خداوند پرستيده نمی شد.»

ص: 236


1- . احتجاج طبرسی، ج2، ص317.

و امام صادق (عليه السلام) در روایتی فرمودند:

«الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَمَعَ الْخَلْقِ وَبَعْدَ الْخَلْقِ؛(1)

حجت پيش از خلق و با خلق و بعد از خلق بوده و هست و خواهد بود.»

سید مرتضی می گوید لازم نیست امام حتماً در حضور باشد. بلکه امام می تواند کارهایی را انجام دهد بدون آن که کسی او را بشناسد و مشکلات را حل نماید.

اللّهم كن لوليِّك الحُجَّةِ بن الحسن، صلواتُكَ عليه و على آبائهِ، في هذه السّاعة و في كلِّ ساعةٍ، وليّاً و حافظاً، و قائداً و ناصراً، و دليلًا و عيناً، حتى تسكنه أرضك طوعاً، و تُمتّعَهُ فيها طويلا.

در توسل به قطب عالم امکان امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف)

«يَا وَصِيَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّه؛(2) ای جانشین حسن، ای یادگار شایسته، ای پایدار مورد امید، ای مهدی، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.»

وجود نازنین قطب عالم امکان در فرازهایی از زیارت ناحیه مقدسه که منسوب به آن حضرت است، از سوز دل به جد مظلوم و غریب خویش خطاب می کند:

ص: 237


1- . كافي، ج1، ص177.
2- . فرازی از دعای توسل.

«... السَّلَامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمَاءِ، السَّلَامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبَاءِ، السَّلَامُ عَلَى خَامِسِ أَصْحَابِ أَهْلِ الْكِسَاءِ؛ سلام بر آن آغشته به خون، سلام بر آن که (حُرمت) خیمه گاهش دریده شد، سلام بر پنجمینِ اصحاب کساء.

السَّلَامُ عَلَى غَرِيبِ الْغُرَبَاءِ، السَّلَامُ عَلَى شَهِيدِ الشُّهَدَاءِ، السَّلَامُ عَلَى قَتِيلِ الْأَدْعِيَاءِ، السَّلَامُ عَلَى سَاكِنِ كَرْبَلَاءَ؛ سلام بر غریب غریبان، سلام بر شهید شهیدان، سلام بر مقتول دشمنان، سلام بر ساکن کربلا.

السَّلَامُ عَلَى مَنْ بَكَتْهُ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ، السَّلَامُ عَلَى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الْأَزْكِيَاءُ؛ سلام بر آن کسى که فرشتگان آسمان بر او گریستند، سلام بر آن کسى که خاندانش پاک و مطهرند.

السَّلَامُ عَلَى يَعْسُوبِ الدِّينِ، السَّلَامُ عَلَى مَنَازِلِ الْبَرَاهِينِ، السَّلَامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ السَّادَاتِ، سلام بر پیشواى دین، سلام بر آن جایگاه های براهین و حجج الهى، سلام بر آن پیشوایانِ سرور.

السَّلَامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجَاتِ، السَّلَامُ عَلَى الشِّفَاهِ الذَّابِلَاتِ، السَّلَامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَمَاتِ؛ سلام بر آن گریبان های چاک شده، سلام بر آن لب های خشکیده، سلام بر آن جان های مستأصل و ناچار.

السَّلَامُ عَلَى الْأَرْوَاحِ الْمُخْتَلَسَاتِ، السَّلَامُ عَلَى الْأَجْسَادِ الْعَارِيَاتِ، السَّلَامُ عَلَى الْجُسُومِ الشَّاحِبَاتِ؛ سلام بر آن ارواحِ (از کالبد) خارج شده، سلام بر آن جسدهای عریان و برهنه، سلام بر آن بدن های لاغر و نحیف.

السَّلَامُ عَلَى الدِّمَاءِ السَّائِلَاتِ، السَّلَامُ عَلَى الْأَعْضَاءِ الْمُقَطَّعَاتِ، السَّلَامُ عَلَى الرُّءُوسِ الْمُشَالاتِ، السَّلَامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبَارِزَات؛ سلام بر آن خون های جارى، سلام بر آن اعضای قطعه قطعه شده، سلام بر آن سرهای بالا رفته (بر نیزه ها)، سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها).

... وَأَمَرَ اللَّعِينُ جُنُودَهُ فَمَنَعُوكَ الْمَاءَ وَوُرُودَهُ، وَنَاجَزُوكَ الْفُتَّالُ، وَعَاجَلُوكَ النُّزَّالُ، وَرَشَقُوكَ بِالسِّهَامِ وَالنِّبَالِ؛ و آن ملعون لشکریانش را

ص: 238

فرمان داد، تا تو را از آب و استفاده آن منع نمودند، و با تو قتال نمودند، و به جنگ و مبارزه با تو شتافتند، و تیرها و خدنگ ها به سوى تو پرتاب نمودند.

وَ بَسَطُوا إِلَيْكَ أَكُفَّ الِاصْطِلَامِ، وَلَمْ يَرْعَوْا لَكَ ذِمَاماً، وَلَا رَاقَبُوا فِيكَ أَثَاماً، فِي قَتْلِهِمْ أَوْلِيَاءَكَ، وَنَهْبِهِمْ رِحَالَكَ؛ و براى استیصال و ناچار نمودن تو دست دراز کردند، و حُرمتى براى تو مراعات نکردند، و از هیچ گناهى در مورد تو خوددارى ننمودند، چه در کشتن آن ها و دوستانت را، و چه در غارت اثاثیه خیمه هایت.

وَ أَنْتَ مُقَدَّمٌ فِي الْهَبَوَاتِ، وَمُحْتَمِلٌ لِلْأَذِيَّاتِ، قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ، فَأَحْدَقُوا بِكَ مِنْ كُلِّ الْجِهَاتِ؛ تو در گرد و غبارهای جنگ پیش تاختى، وآزار و اذیت های فراوانى تحمل نمودى، به درستی که فرشتگان آسمآن ها از صبر و شکیبائى توبه شگفت آمدند، پس دشمنان از همه طرف به تو هجوم آوردند.

وَ أَثْخَنُوكَ بِالْجِرَاحِ، وَحَالُوا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الرَّوَاحِ، وَلَمْ يَبْقَ لَكَ نَاصِرٌ، وَأَنْتَ مُحْتَسِبٌ صَابِرٌ؛ و تو را به سبب زخم ها و جراحت ها ناتوان نمودند، و راه خلاص و رفتن بر تو بستند، تا آن که هیچ یاورى برایت نماند، ولى توحسابگر (عمل خویش براى خدا) و صبور بودى.

تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِكَ وَأَوْلَادِكَ، حَتَّى نَكَسُوكَ عَنْ جَوَادِكَ، فَهَوَيْتَ إِلَى الْأَرْضِ جَرِيحاً، تَطَئُوكَ الْخُيُولُ بِحَوَافِرِهَا؛ از زنان و فرزندانت دفاع و حمایت می نمودى، تا آن که تو را از اسبِ سوارى ات سرنگون نمودند، پس با بدن مجروح بر زمین سقوط کردى، در حالی که اسب ها تو را با سم های خویش کوبیدند.

أَوْ تَعْلُوكَ الطُّغَاةُ بِبَوَاتِرِهَا، قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبِينُكَ، وَاخْتَلَفَتْ بِالانْقِبَاضِ وَالِانْبِسَاطِ شِمَالُكَ وَيَمِينُكَ؛ و سرکشان با شمشیرهای تیزشان به بالای سرت آمدند، پیشانى تو به عرق مرگ مرطوب شد، و

ص: 239

دستان چپ و راستت به باز و بسته شدن در حرکت بود.

تُدِيرُ طَرْفاً خَفِيّاً إِلَى رَحْلِكَ وَبَيْتِكَ، وَقَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِكَ عَنْ وُلْدِكَ وَأَهَالِيكَ؛ پس گوشه نظرى به جانب خیمه ها و حرمت گرداندى، در حالیکه از زنان و فرزندانت (روی گردانده) به خویش مشغول بودى.

وَ أَسْرَعَ فَرَسُكَ شَارِداً، إِلَى خِيَامِكَ قَاصِداً، مُحَمْحِماً بَاكِياً؛ اسبِ سوارى ات با حال نفرت شتافت، شیهه کشان و گریان، به جانب خیمه ها رو نمود.

فَلَمَّا رَأَيْنَ النِّسَاءُ جَوَادَكَ مَخْزِياً، وَنَظَرْنَ سَرْجَكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ، نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ؛ پس چون بانوان حرم اسب تیز پاى تو را خوار و زبون دیدند، و زین تو را بر او واژگون یافتند، از پسِ پرده ها(ىِ خیمه) خارج شدند، در حالی که گیسوان برگونه ها پراکنده نمودند.

لَاطِمَاتٍ لِلْوُجُوهِ سَافِراتٍ، وَبِالْعَوِيلِ دَاعِيَاتٍ، وَبَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلَاتٍ، وَإِلَى مَصْرَعِكَ مِبَادِرَاتٍ؛ بر صورت ها طپآن چه می زدند و نقاب از چهره ها افکنده بودند، و به صداى بلند شیون می زدند، و از اوج عزت به حضیض ذلت در افتاده بودند، و به سوى قتلگاه تو می شتافتند.

وَالشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ، وَمُولِغٌ سَيْفَهُ عَلَى نَحْرِكَ، قَابِضٌ عَلَى شَيْبَتِكَ بِيَدِهِ، ذَابِحٌ لَكَ بِمُهَنَّدِهِ؛ در همان حال شمر ملعون بر سینه مبارکت نشسته، و شمشیر خویش را بر گلویت سیراب می نمود، با دستى محاسن شریفت را در مشت می فشرد، (و با دست دیگر) با تیغ آخته اش سر از بدنت جدا می کرد.

قَدْ سَكَنَتْ حَوَاسُّكَ، وَخَفِيَتْ أَنْفَاسُكَ، وَرُفِعَ عَلَى الْقَنَاةِ رَأْسُكَ؛ تمام اعضا و حواست از حرکت ایستاد، نفس های مبارکت در سینه پنهان شد، و سر مقدست بر نیزه بالا رفت.

وَسُبِيَ أَهْلُكَ كالْعَبِيدِ، وَصُفِّدُوا فِي الْحَدِيدِ فَوْقَ أَقْتَابِ الْمَطِيَّاتِ،

ص: 240

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهَاجِرَاتِ؛ اهل و عیالت چون بردگان به اسیرى رفتند، و در غل و زنجیر آهنین برفراز جهاز شتران در بند شدند، گرماى نیمروز چهره هاشان می سوزاند.

يُسَاقُونَ فِي الْبَرَارِي وَالْفَلَوَاتِ، أَيْدِيهِمْ مَغْلُولَةٌ إِلَى الْأَعْنَاقِ، يُطَافُ بِهِمْ فِي الْأَسْوَاقِ؛ درصحراها و بیابان ها کشیده می شدند، دستان شان به گردن ها زنجیر شده، در میان بازارها گردانده می شدند.

فَالْوَيْلُ لِلْعُصَاةِ الْفُسَّاقِ، لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِكَ الْإِسْلَامَ، وَعَطَّلُوا الصَّلَاةَ وَالصِّيَامَ، وَنَقَضُوا السُّنَنَ وَالْأَحْكَامَ؛ اى واى بر این سرکشان گناهکار!، چه این که با کشتن تو اسلام را کشتند، و نماز و روزه (خدا) را بدون یاور رها نمودند، و سنت ها و احکام (دین) را از بین بردند و شکستند.

وَهَدَمُوا قَوَاعِدَ الْإِيمَانِ، وَحَرَّفُوا آيَاتِ الْقُرْآنِ، وَهَمْلَجُوا فِي الْبَغْيِ وَالْعُدْوَانِ؛ و پایه های ایمان را منهدم نمودند، و آیات قرآن را تحریف کردند، در (وادىِ) جنایت و عداوت پیش تاختند.

لَقَدْ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مَوْتُوراً، وَعَادَ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مَهْجُوراً، وَغُودِرَ الْحَقُّ إِذْ قُهِرْتَ مَقْهُوراً؛ به راستى رسول خدا که درود خدا بر او و آل او باد (با شهادت تو) تنهاماند!، و کتاب خداوند عز و جل متروک گردید، و آن گاه که تو مقهور و مغلوب گشتى، حق وحقیقت مورد خیانت واقع شد.

وَفُقِدَ بِفَقْدِكَ التَّكْبِيرُ وَالتَّهْلِيلُ وَالتَّحْرِيمُ وَالتَّحْلِيلُ وَالتَّنْزِيلُ وَالتَّأْوِيلُ؛ و به فقدان تو تکبیر خدا و کلمه توحید، حرام و حلال دین، و تنزیل و تأویل قرآن همگی ازبین رفت.

وَظَهَرَ بَعْدَكَ التَّغْيِيرُ وَالتَّبْدِيلُ وَالْإِلْحَادُ وَالتَّعْطِيلُ وَالْأَهْوَاءُ وَالْأَضَالِيلُ وَالْفِتَنُ وَالْأَبَاطِيل؛ و پس از تو تغییر و تبدیل (احکام)، کفر و الحاد و بى سرپرستىِ دین، هوا و هوس ها و گمراهی ها، فتنه ها و باطل ها همگی (بر

ص: 241

صفحه روزگار) ظاهرشد.

فَقَامَ نَاعِيكَ عِنْدَ قَبْرِ جَدِّكَ الرَّسُولِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ، فَنَعَاكَ إِلَيْهِ بِالدَّمْعِ الْهَطُولِ، قَائِلًا يَا رَسُولَ اللَّهِ قُتِلَ سِبْطُكَ وَفَتَاكَ؛ پس پیکِ مرگ نزد قبر جدت رسول خدا که رحمت بى پایان خداوندى بر او و آل او باد، ایستاد، و با اشکِ ریزان خبر مرگ تو را به وى داد، و این گونه گفت که: «اى رسولِ خدا! دخترزاده جوانمردت شهید شد.

وَاسْتُبِيحَ أَهْلُكَ وَحِمَاكَ، وَسُبِيَتْ بَعْدَكَ ذَرَارِيُّكَ، وَوَقَعَ الْمَحْذُورُ بِعِتْرَتِكَ وَذَوِيكَ؛ خاندان و حَریمت مباح گردید، پس از تو فرزندانت به اسیرى رفتند، و وقایع ناگوارى به عترت و خانواده ات وارد شد.

فَانْزَعَجَ الرَّسُولُ، وَبَكَى قَلْبُهُ الْمَهُولُ، وَعَزَّاهُ بِكَ الْمَلَائِكَةُ وَالْأَنْبِيَاءُ، وَفُجِعَتْ بِكَ أُمُّكَ الزَّهْرَاءُ؛ پس (از شنیدن این خبر) رسول خدا مضطرب وپریشان گردید، و قلب هراسناکش بگریست، و فرشتگان و انبیاء (بخاطر مصیبت تو) او را تسلیت و تعزیت گفتند، مادرت زهرا (از اندوه مصیبت تو) دردناک شد.

وَاخْتَلَفَ جُنُودُ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ، تُعَزِّي أَبَاكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، وَأُقِيمَتْ لَكَ الْمَأْتَمُ فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ؛ و دسته های ملائکه مقربین در آمد و شد بودند، پدرت امیرمؤمنان را تعزیت می گفتند، مجالس ماتم و سوگوارى براى تو در اعلا علیین برپا شد.

وَلَطَمَتْ عَلَيْكَ الْحُورُ الْعِينُ، وَبَكَتِ السَّمَاءُ وَسُكَّانُهَا، وَالْجِنَانُ وَخُزَّانُهَا، وَالْهِضَابُ وَأَقْطَارُهَا؛ و حورالعین به جهت تو به سر و صورت زدند، آسمان و ساکنانش، بهشت ها و نگهبانانش، کوه ها و کوهپایه ها.

وَالْبِحَارُ وَحِيتَانُهَا، وَالْجِنَانُ وَوِلْدَانُهَا، وَالْبَيْتُ وَالْمَقَامُ، وَالْمَشْعَرُ الْحَرَامُ، وَالْحِلُّ وَالْإِحْرَام...؛ دریا ها و ماهیانش، فردوس ها و جوانانش، شهر مکه و پایه هایش، خانه کعبه و مقام ابراهیم، و مشعرالحرام، و حلّ و

ص: 242

حَرم جملگى گریستند.»(1)

سلام کرد به جدش... سلامی از سر صدق***سلام آنکه کند جان فدای جانانش

سلام کرد بر آن گونه های خاک آلود***بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش

سلام کرد بر آن بوسه گاه نورانی***سلام آنکه کند جان خویش قربانش

سلام آنکه دلش زخمی مصیبت هاست***سلام آنکه اگر بود کربلا جانش

میان طف، سپر تیغ و نیزه ها می کرد***و می سپرد به شمشیرها گریبانش

سلام کرد بر آن جام نیزه نوشیده***بر آن کسی که شکستند عهد و پیمانش

سلام آنکه اگر نی نوا حضور نداشت***علی الدوام شده نالۀ فراوانش

سلام آنکه سرازیر می شود هر روز***به جای اشک روان، سیل خون چشمانش

***

به کعبه رفتم و ز آنجا، هوای کوی تو کردم***جمال کعبه تماشا، به یاد روی تو کردم

ص: 243


1- . بحار الأنوار، ج98، ص323-318.

شعار کعبه چو دیدم سیاه، دست تمنا***دراز جانب شعر سیاه موی تو کردم

چو حلقه در کعبه به صد نیاز گرفتم***دعای حلقه گیسوی مشک بوی تو کردم

نهاده خلق حرم سوی کعبه روی عبادت***من از میان همه روی دل به سوی تو کردم

مرا به هیچ مقامی نبود، غیر تو نامی***طواف و سعی که کردم به جستجوی تو

کردم

به موقع عرفات ایستاده خلق دعاخوان***من از دعا لب خود بسته، گفتگوی تو

کردم

فتاده اهل منا در پی منا و مقاصد

چو جامی از همه فارغ، من آرزوی تو کردم

***

ماز آغاز و ز انجام جهان بی خبریم***اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است

مال تو خصم تو است که میراث خوارگان***در هر نفس هلاک تو را آرزو کند

آنکس که از برای زیارت ز بعد مرگ***خلق جهان مزار تو را آرزو کند

هر دری بسته بود جز در پر فیض حسین***کاین در خانه ی عشق است که باز است هنوز

کشته ی غیرت و آزادی و تقوا و شرف***گز غمش و هر پر از سوز گداز است هنوز

ص: 244

***

دنيا چه زیبا می شود وقتی بیایی***خوشحال زهرا می شود وقتی بیایی

نور تو می تابد به عالم با ظهورت***خورشید رسوا می شود وقتی بیایی

فصل خزان زندگی پایان بگیرد***هر غنچه ای وا می شود وقتی بیایی

وقت نمازت از ملازم هایت آقا***هر روز عیسی می شود وقتی بیایی

با ذوالفقاری که به دست خود بگیری***حیدر تماشا می شود وقتی بیایی

زخمی که روی سینه ی مادر نشسته***حتما مداوا می شود وقتی بیایی

گنبد بسازی در بقیع مثل خراسان***دل ها مصفا می شود وقتی بیایی

در کوفه وقتی روضه ی زینب بخوانی***هر دیده دریا می شود وقتی بیایی

شب های جمعه روضه در صحن اباالفضل***هر هفته بر پا می شود وقتی بیایی

***

ابا صالح (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف)

ابا صالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش***نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش

ص: 245

مدینه رفتی به پابوس قبر پیغمبر، مادرت زهرا***به دیدار قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش

اباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یادما هم باش***نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش

زیارت نامه که می خوانی بر مزار آن تربت خاموش***به دیدار قبر بی شمع مجتبی رفتی یاد ما هم باش

بغل کردی قبر مادر را، جای ماهم او را زیارت کن***به دیدار نینوا رفتی، نینوا رفتی یاد ما هم باش

ابا صالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش***نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش

شب جمعه کربلا رفتی یادماهم کن چون زدی بوسه***کنار قبر ابالفضل باوفا رفتی یادماهم باش

بزن بوسه جای ما روی فرق عباس و اکبر و اصغر***سر قبر قاسم و قبر عمه ها رفتی یادما هم باش

ابا صالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش***نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش

به جای ما هم زیارت کن عمه ات را کنج ویرانه***برای بوسیدن آن دردانه ها رفتی یاد ما هم باش

نماز حاجت که می خوانی از برای فرج مسجد کوفه***دعا کردی از برای فرج التماس دعا یادما هم باش

شدی محرم در مراسم حج یا منا رفتی یادما هم باش***به هر جا رفتی برو مهدی هر کجا رفتی یادما هم باش

اباصالح التماس دعا…

ص: 246

***

ای رخت مهر دل افروز همه***وی ز شفقت شده دلسوز همه

حسن تو عاشقی آموز همه***بی تو چون شام سیه روز همه

ما از آن شمع جهان افروزیم***که ز هجران رخت می سوزیم

ما که لب تشنه دیدار توایم***همه نادیده خریدار توایم

نه خریدار گرفتار توایم***نه گرفتار که بیمار توایم

ای خوش آن روز که رخ بنمایی***دل و جان همه را بربایی

چشم ما حلقه صفت شام و سحر***هست با فکر تو پیوسته به در

همچو یعقوب ز هجران پسر***این نوشتیم ز خوناب جگر

کی فروزنده تر از ماه بیا***یوسف فاطمه از چاه در ا

خون مظلوم تو را می خواند***آه محروم تو را می خواند

اشک معصوم تو را می خواند***قلب مغموم تو را می خواند

تو گشاینده ی مشکل هایی***تو شفا بخش همه دل هایی

دادگاه تو به پا گردد کی***حق مظلوم ادا گردد کی

خصم محکوم فنا گردد کی***قامت ظلم دو تا گردد کی

تا به کی فاطمه گوید پسرم***تا کی اسلام بگوید پدرم

خون رخسار رسول دو سرا***فرق بشکافته ی شیر خدا

ناله های شب تار زهرا***پرچم سرخ شه کرب و بلا

همه گویند بیا مهدی جان***بشنو ناله ما مهدی جان

تیر باران تن مظلوم حسن***از دل خاک بصد شور و محن

با تو دارد همه دم روی سخن***کی چراغ دل خوبان زمن

بگشا دیده ی از خون تر را***بنگر قلب من و مادر را

ص: 247

مامت ای منتقم ثاراللّه***همچنان ماه شب آخر ماه

چهره پنهان کند از دیده ی شاه***تا به رویش نکند شاه نگاه

چه کسی دیده که با حال پریش***رو بگیرد زنی از شوهر خویش

با خدا گفت که ای دادگرم***من که محروم ز ارث پدرم

من که دل خسته ز داغ پسرم***من که آزرده ز دیوار و درم

حق ندارم که کنم ناله ز جان***حال لطفی کن و مرگم برسان

خیز با نغمه ی مادر مادر***روی کن در حرم پیغمبر

از دل خاک تن آن دو نفر***بدر آرو بگو با دیده ی تر

که شما از چه بهم پیوستید***پهلوی مادر من بشکستید

***

آرزوی دیدار

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی***چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

به کسی جمال خود را ننموده ای و ببینم***همه جا به هر زبانی ز تو هست گفتگویی

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا***تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی

چه شود که از ترحم دمی ای سحاب رحمت***من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی

***

یا اباصالح ادرکنی

اباصالح دلم سامان ندارد***مگر هجران تو پایان ندارد

ص: 248

اباصالح بیا دردم دوا کن***مرا از دیدنت حاجت روا کن

اباصالح مرا با روسیاهی***به خود راهم بده با یک نگاهی

اباصالح فقیرم من فقیرم***بده دستی که دامانت بگیرم

اباصالح تو خوبی من بدم بد***مرا از درگهت ردم مکن رد

اباصالح چه خوش زیبنده باشد***که تو لعل لبت پرخنده باشد

اباصالح عزیز آل یاسین***بیا در جمع ما یک لحظه بنشین

***

غم عشق

غم عشق تو ما را دربدر کرد***دل شاد مرا خونین جگر کرد

عزیزا شد نسیم یاد رویت***به قربان تو و روی نکویت

به هر مجلس که جمع دوستان است***سخن از وصل تو اندر میان است

شده صبرم برون از کف عزیزم***چقدر از دوری تو اشک ریزم

عزیزا یک نگاهی سوی ما کن***مس قلب مرا چون کیمیا کن

دل دیوانه ام دیوانه تر کن***سرشک دیده ام را دم به دم کن

الهی کی شود با او نشینم***به چشم سر رخ ماهش ببینم

***

زمزمه

تو سلطان جمیع ممکناتی***تو حلال تمام مشکلاتی

به ما بیچارگان پای بندت***به جان مادرت کن التفاتی

یابن الحسن، یابن الحسن

گدای بی دلم در می زنم من***دم از آل پیمبر می زنم من

ص: 249

اگر یابن الحسن دستم بگیری***چو مرغان حرم پر می زنم من

یابن الحسن، یابن الحسن

چرا با این همه چشم انتظاری***نقاب از روی ماهت برنداری

بیا ای مصلح عالم که هستیم***همه آماده خدمتگزاری

یابن الحسن، یابن الحسن

شده کارم دگر لحظه شماری***عجب دردی بود چشم انتظاری

چه خواهد شد اگر یک شب بیایی***قدم بر دیدگان ما گذاری

یابن الحسن، یابن الحسن

***

ص: 250

مجلس پانزدهم: امام حسین (عليه السلام) بزرگ یاور دین

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

خدای متعال در قرآن کریم می فرماید:

{يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ}؛(1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر خدا را يارى كنيد ياريتان می كند و گام هايتان را استوار می دارد.

قبل از ورود به بحث به بیان پاره ای از احکام می پردازیم.

اقسام غسل ها

اشاره

غسل سه گونه است: غسل زمانی، غسل مکانی و غسلی که مربوط به حالت هاست.

غسل های زمانی

بعضی غسل ها مربوط به زمان های خاص است، مانند غسل جمعه، غسل شب های قدر، غسل روز عید قربان و عید فطر که این ها را غسل های زمانی می گویند. کسی که مثلا روز جمعه به عنوان غسل جمعه غسل می کند باید تا چه زمانی آن را نگه دارد تا ثواب غسل جمعه نصیب او شود؟ فردی شب قدر غسل

ص: 251


1- . سوره محمد، آیه 7.

می کند، برای رسیدن به ثواب آن باید چه مقدار غسل خود را حفظ کند تا ثواب غسل شب قدر را دریابد؟ غسل های زمانی را باید تا چه زمانی نگه دارند، تا مستحق ثواب شوند؟ یعنی تا چه زمانی از انجام کارهایی که موجب باطل شدن وضو و غسل می شود پرهیز نمایند؟ می فرمایند: غسل های زمانی نیاز به صبر ندارد. به مجرد این که شخص غسل می کند ثواب آن نصیب او می شود و اگر مثلا در حمام بعد از غسل، دستشویی رفت از ثواب غسل محروم نمی شود، زیرا در زمان مخصوصی مستحب بود غسل انجام شود، و شخص غسل را انجام داده است. فرمودند روز جمعه غسل کنید، شما غسل کردید و پنج دقیقه بعد به دستشویی رفتید، می فرمایند اشکالی ندارد و ثواب غسل نصیب شما شده است، چرا که غرض شارع این بوده که در این زمان غسل انجام شود.

غسل های مکانی

منظور از غسل های مکانی این است که اگر انسان قصد رفتن به مکان های مقدس و خاصی را دارد غسل کند. مثلا اگر قصد دارد به زیارت امام رضا (عليه السلام) مشرف شود مستحب است ابتدا غسل کند سپس به زیارت برود. یا اگر قصد رفتن به کربلا و زیارت امام حسین (عليه السلام) ، نجف اشرف زیارت امیرالمؤمنین (عليه السلام) ، یا زیارت یکی از معصومین (عليهم السلام) و یا قصد ورود به مسجدالحرام را دارد، مستحب است غسل نماید. این گونه غسل ها مربوط به مکان است. در باره این نوع غسل می فرمایند اگر انسان به آن مکان نرسیده است نمی تواند غسل خود را به هم بزند. با ذکر مثالی مطلب روشن می شود. مثلا فرض کنید فردی نذر کرده هر وقت خواستم به زیارت امام رضا (عليه السلام) مشرف شوم با غسل بروم. البته سعی کنید نذرهای سخت نکنید تا گرفتار ناملایمات نشوید. حال اگر کسی چنین نذری کرد، وقتی در خانة یا محل خود غسل می کند و به سمت حرم مشرف می شود و مثلا داخل صحن قدس می شود و نیاز شدید به دستشویی پیدا می کند

ص: 252

و مجبور می شود دستشویی برود، در این صورت می فرمایند دیگر نمی تواند به زیارت برود؛ چون نذر کرده هر وقت خواست به زیارت برود با غسل باشد، و اینک غسل او باطل شده است. حال اگر بدون غسل مجدد برود خلاف نذر خود عمل کرده و شاید فعل حرام مرتکب شده باشد. بنابراین باید به خانه و یا حمام برود و یا در همان دستشویی غسل کند و با غسل به زیارت مشرف شود که در این صورت به مجرد رسیدن به آن مکان، غسل مکانی صدق پیدا می کند و صحیح است. ولی تا زمانی که انسان به آن مکان مورد نظر نرسیده باشد، در صورت نذر کردن، به نذر خود عمل نکرده و در غیر نذر نیز ثوابی به جهت غسل زیارت نصیب او نمی شود. البته ثواب زیارت را می برد اما ثواب زیارت بدون غسل. این چنین غسل هایی را غسل مکانی را می گویند.

یک غسل هم مربوط به حالت هایی است که برای انسان پیش می آید، مانند غسل جنابت و غسل های خاصی که مربوط به خانم ها می شود. وقتی آن حالت ها به وجود آمد باید انسان غسل کند و بعد از آن هم هر حادثه ای رخ داد مشکلی ایجاد نمی کند مگر تکرار همان حالت، مانند جنابت. لذا شخص وظیفه خود را با انجام غسل انجام داده است. این خلاصه توضیح در باره سه گونه غسل که بیان شد.

یاری خدا

قرآن کریم می فرماید:

{يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ}؛(1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر خدا را يارى كنيد ياريتان می كند و گامهايتان را استوار می دارد.

اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می کند. معنای این آیه شریفه که

ص: 253


1- . سوره محمد، آیه 7.

می فرماید خدا را یاری کنید چیست؟ آیا خدا نیاز به یاری ما دارد؟ خدایی که بر همه چیز قادر و تواناست و آن قدر سربازهای ظاهری و باطنی دارد که قابل شمارش نیست و تعبیر میلیاردها و فراتر از آن هم نمی تواند بیانگر تعداد بی شمار آن ها باشد. یکی از سربازهای نامرئی خدا میکروب و ویروس است که بزرگ ترین پهلوان را به زمین می زند. خدای متعال میلیاردها انواع سرباز دارد، حال چه نیازی به ما دارد؟

باد و خاک و آب و آتش بنده اند***با من و تو مرده با حق زنده اند

این ها سربازهای خدا هستند، پس چرا خدای متعال می فرماید مرا یاری کنید تا شما را یاری کنم؟ معنای این فرمایش خدا چیست: {إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ}؛ اگر خدا را یاری کنید یاریتان می کند. خدا چه نیازی به یاری ما دارد؟

مفسرین در باره تفسیر آیه شریفه می گویند یک کلمه در تقدیر است و حذف شده است. در تقدیر چنین است: «إن تنصروا دين اللّه ينصرکم وَيُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ اگر دین خدا را یاری کنید شما را یاری می کند.» خدای متعال نیازی به یاری و نصرت ندارد. اگر دین خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می کند. هر چه برای دین خدا تلاش و کوشش نمائید خدای عزوجل نیز بیشتر به شما یاری می رساند. کسی که از مال، آبرو و جان خود مایه می گذارد باید بداند که ابدا ضرر نکرده است و این کار او معامله و تجارتی است که در آن خسارتی وجود ندارد، و بلکه سرمایه گذاری در راه دین خدا و حمایت از آن است.

بزرگ یاور دین

شاید در طول تاریخ بشریت از زمان حضرت آدم (عليه السلام) تا روز قیامت کسی مانند امام حسین (عليه السلام) دین خدا را یاری نکرده باشد. تمام انبیاء و اولیاء معترف به این حقیقت هستند که هیچ کس به اندازة امام حسین (عليه السلام) دین خدا را یاری نکرد. البته با هیچ کس جز امام حسین (عليه السلام) نیز در طول تاریخ مقابله و مبارزه نشده

ص: 254

است. اگر تاریخ بعد از شهادت سید الشهداء (عليه السلام) را بنگرید در حدود سی بار بارگاه مطهر آن حضرت را ویران کردند و به ضریح مطهر آن حضرت جسارت کردند و سعی در بستن این بارگاه مقدس را داشتند اما جز شکست چیزی عایدشان نشد. ستمگرانی چون متوکل، هارون چه بسیار سعی خود را به کار بردند تا این چراغ پر فروغ را خاموش سازند اما جز سیه روزی و تباهی خود ره به جایی نبردند.

حکایات شگفت و تکان دهنده در باره امام حسین (عليه السلام) بسیار است. از جمله حکایت معروفی است که اکثرا آن را شنیده اید. فردی نقل می کند که تصمیم گرفتم ایام متوکل به زیارت قبر مطهر امام حسین (عليه السلام) بروم. وی اهل کوفه است. می گوید با خود گفتم یک نفر را نیز همراه داشته باشم، لذا به یکی از شیعیان که انسان خوبی بود و شغل عطر فروش داشت گفتم: می خواهم به زیارت بروم. گفت: وضع خیلی خطرناک است! گفتم: اشکالی ندارد، شب ها راه می رویم و روزها در جایی پنهان می شویم. راه های منتهی به کربلا را بسته بودند و نمیگذاشتند کسی به زیارت برود. اگر هم به فردی در این مسیر برخورد می کردند او را جریمه می کردند و یا کتک و شلاق می زدند. برخی را به زندان می بردند و یا دست او را قطع می کردند. آری دست زائر را فقط به خاطر رفتن به زیارت فرزند رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) قطع می کردند.

قطع دست به خاطر زیارت

یکی از محققین بزرگ شیعه می گوید: خانمی به قصد زیارت بارگاه امام حسین (عليه السلام) به مامور ثبت نام مراجعه کرد. به وی تذکر دادند، آیا می دانی که شرط رفتن به زیارت قطع دست است؟ آن زن پاسخ داد: از شرایط آگاهم! متصدی ثبت نام، اسم این خانم را می نویسد. آنگاه به وی دستور می دهد: دستش را برای قطع کردن بیرون بیاورد. آن زن دست چپ خود را بیرون می آورد! مامور

ص: 255

می گوید: خانم فرمان خلیفه می گوید، باید دست راست داوطلب زیارت قطع شود.

آن زن دست راست خود را از زیر حجاب بیرون آورده و می گوید: این دست را سال گذشته قطع کردید!

آن زائر دین خدا را یاری کرد. با تمام دشمنی هایی که با این مرقد مطهر در طول تاریخ اسلام شده است اما روز به روز یاد امام حسین (عليه السلام) سرفرازتر و بلندتر می شود.

پرچم عزا در مناطق قطبی

چند سال گذشته به سوریه رفتم. در آن جا یکی از شیعیان را که از کانادا آمده بود دیدم و او این حکایت را نقل کرد: وی گفت: ما را برای سیاحت به یکی از مناطق یخبندان - که الان در نظرم نیست گفت قطب شمال یا جنوب - بردند. منطقه کاملا یخبندان و خانه ها تماما یخی بود. به عنوان سیاحت شروع به گشت و گذار در آن مناطق کردیم و همین طور که راه می رفتیم خانه ها را که با فاصله زیاد از هم بود نظاره می کردیم. در آن مناطق افراد کمی ساکن هستند و زمین بسیار بزرگ است، لذا خانه ها با یکدیگر فاصله زیادی دارند. در اثنای گشتن ناگهان صحنه ای مرا به خود جلب کرد. یکی از خانه های یخی را دیدم که پرچمی سیاه بر درب خانه افراشته بود. شگفت زده شدم و با خود گفتم این علامت ما شیعه هاست که به اسم امام حسین (عليه السلام) و در سوگواری آن حضرت بر سر در خانه ها پرچم سیاه نصب می کنیم. خلاصه به در آن خانه رفتم و در زدم. آقایی بیرون آمد، از او پرسیدم این پرچم سیاه چیست؟ پاسخ داد: ما شیعه هستیم و از ناچاری به این منطقه آمده و این جا زندگی می کنیم. به همسرم گفتم اینجا مسجد و حسینیه نداریم همین خانه خود را حسینیه قرار می دهیم، لذا پرچم سیاه را به اسم امام حسین (عليه السلام) در اینجا نصب کردیم.

ص: 256

نتیجه معکوس

سی سال صدام با امام حسین (عليه السلام) مبارزه کرد و آن چه در توان داشت به کار برد. حتی در یکی از دادگاه های خود به آن حضرت اهانت کرد. دشمنی و کینه زیادی نسبت به امام حسین (عليه السلام) داشت و آن چه می توانست در ضدیت با دستگاه سید الشهداء (عليه السلام) به کار برد، اما راه به جایی نبرد. بعد از هلاکت او چه غوغایی در کربلا به پا شد و در در عرفة آن سال شش میلیون انسان به زیارت امام حسین (عليه السلام) رفتند. شش میلیون نفر جمعیت بسیاری است و با توجه به این که شهر کربلا کوچک است و شاید ظرفیت شهر کربلا یک میلیون هم نباشد، اما نقل می کردند تا بیست کیلومتری کربلا جمعیت ایستاده بود.

عظمت استثنائی دستگاه امام حسین (عليه السلام)

امام حسین (عليه السلام) دین خدا را یاری کرد و خدا هم او را کمک کرد. همان سخنی که امام زمان (عليه السلام) به سید بحرالعلوم فرموده بود. وقتی سید بحرالعلوم این روایت را می خواند که امام صادق (عليه السلام) فرمود: هر کس یک قطره اشک برای جدم حسین (عليه السلام) بریزد خدا ثواب یک حج و یک عمره به او عطا می کند. رفتن به حج و عمره مثل این زمان نبوده که سوار هواپیما شود و دو ساعت دیگر در مکه باشد، بلکه بسیار سخت و دشوار بوده است. راوی تعجب می کند و عرض می کند: ثواب یک حج و یک عمره؟! امام صادق (عليه السلام) فرمود: تعجب می کنی، اگر یک قطره اشک برای جدم حسین (عليه السلام) بریزی خدا ثواب ده حج و ده عمره به تو عطا می کند. راوی باز تعجب می کند و از فرمایش امام (عليه السلام) شگفت زده می شود. زیرا وقتی امام صادق (عليه السلام) سخنی می گوید از طرف خداست و با حرف های غیر معصوم بسیار متفاوت است. کلام امام معصوم (عليه السلام) احساساتی نیست بلکه تماما بیان واقعیت است. راوی عرض کرد: ثواب ده حج و ده عمره؟! حضرت فرمود: تعجب می کنی؟ اگر یک قطره اشک برای جدم بریزی خدا ثواب صد حج و صد

ص: 257

عمره به تو عطا می فرماید. راوی باز هم اظهار تعجب می کند. حضرت فرمود: تعجب نکن، اگر یک قطره اشک برای جدم حسین (عليه السلام) بریزی، خدا ثواب هزار حج و هزار عمره به تو عطا می کند. راوی سکوت می کند و سخنی نمی گوید.

مرحوم سید بحرالعلوم معروف است که به این روایت که می رسد یک شبهه ای در ذهنش می آید که آیا واقعاً یک قطره اشک برای امام حسین (عليه السلام) ثواب هزار حج و هزار عمره دارد؟

تشرف سید بحرالعلوم و ارزش گریه بر سیدالشهداء (عليه السلام)

سید بحرالعلوم (رحمه اللّه) به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مساله، که گریه بر امام حسین (عليه السلام) گناهان را می آمرزد، فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخص عربى که سوار بر اسب است به او رسید و سلام کرد. بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای و در چه اندیشه ای هستی؟ اگر مساله علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟ سید بحرالعلوم عرض کرد: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خداى تعالى این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان بر حضرت سیدالشهداء (عليه السلام) عطا فرماید؟ مثلا در هرقدمی که در راه زیارت برمی دارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملش نوشته می شود و براى یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره اش آمرزیده می شود؟ آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من براى شما مثالى می آورم تا مشکل حل شود. سلطانى به همراه درباریان خود به شکار می رفت. در شکارگاه از همراهیانش دور افتاد و به سختى فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید و وارد آن خیمه شد. در آن سیاه چادر، پیرزنى را با پسرش دید. آنان در گوشه خیمه بز شیرده ای داشتند و از راه مصرف شیر این بز، زندگى خود را می گرداندند. وقتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذیرایى از مهمان، آن بز را سربریده و کباب کردند، زیرا چیز دیگرى براى

ص: 258

پذیرایى نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و به هر طورى که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را براى اطرافیان نقل کرد. در نهایت از ایشان سؤال کرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازى پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملى باید انجام بدهم؟ یکى از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید. دیگرى که از وزراء بود گفت: صد گوسفند و صد اشرفى بدهید. یکى دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید. سلطان گفت: هر چه بدهم کم است، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام. چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند. من هم باید هرچه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود. بعد سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء (عليه السلام) هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود، زیرا خدا که خدائیش را نمی تواند به سیدالشهداء (عليه السلام) بدهد، پس هر کارى که می تواند انجام می دهد، یعنى با صرف نظر از مقامات عالى خودش به زوار و گریه کنندگان آن حضرت درجاتى عنایت می کند. در عین حال این ها را جزاى کامل براى فداکارى آن حضرت نمی داند. چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد.

احیاگر دین خدا

«يا من لا يزيده کثره العطا الا جوداً و کرما.»(1) واقعیت این است که دین خدا

ص: 259


1- . كافي، ج3، ص328: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ (عليه السلام) عَلِّمْنِي دُعَاءً فَإِنِّي قَدْ بُلِيتُ بِشَيْءٍ وَكَانَ قَدْ حُبِسَ بِبَغْدَادَ حَيْثُ اتُّهِمَ بِأَمْوَالِهِمْ فَكَتَبَ إِلَيْهِ إِذَا صَلَّيْتَ فَأَطِلِ السُّجُودَ ثُمَّ قُلْ يَا أَحَدَ مَنْ لَا أَحَدَ لَهُ حَتَّى تَنْقَطِعَ النَّفَسُ ثُمَّ قُلْ يَا مَنْ لَا يَزِيدُهُ كَثْرَةُ الدُّعَاءِ إِلَّا جُوداً وَكَرَماً حَتَّى تَنْقَطِعَ نَفَسُكَ ثُمَّ قُلْ يَا رَبَّ الْأَرْبَابِ أَنْتَ أَنْتَ أَنْتَ الَّذِي انْقَطَعَ الرَّجَاءُ إِلَّا مِنْكَ يَا عَلِيُّ يَا عَظِيمُ قَالَ زِيَادٌ فَدَعَوْتُ بِهِ فَفَرَّجَ اللَّهُ عَنِّي وَخَلَّى سَبِيلِي».

تشیع، مدیون امام حسین (عليه السلام) است. اگر امام حسین (عليه السلام) نبود هیچ اثری از دین خدا و شیعه نبود. تمام وجود و هستی مدیون آن حضرت است. تمام انبیاء (عليهم السلام) برای امام حسین (عليه السلام) سوگواری کردند. در دو روایت دیدم که پیامبری پیش خدا عزیزتر شد که برای امام حسین (عليه السلام) خوب گریه و عزاداری کرد.

حضرت ابراهیم (عليه السلام) و کربلا

حضرت ابراهیم (عليه السلام) از کربلا عبور کرد. شهر بابل که حلة امروزی است در چهل کیلومتری کربلا واقع شده است. آن جا محل حضرت ابراهیم (عليه السلام) است. حضرت ابراهیم (عليه السلام) به زمین کربلا می گذشت در حالی که سوار بر اسب بود. پس اسب او لغزید و ابراهیم بیفتاد و سرش بشکست و خون آن جاری شد. در آن حال استغفار کرد و گفت: خدای من! از من چه حادثه ای سر زده که این نوع مبتلا شدم. جبرئیل نازل شد به سوی او و گفت: ای ابراهیم! از تو گناهی سر نزده، و لکن در این جا کشته می شود سبط خاتم انبیاء و فرزند خاتم اوصیاء. پس جاری شد خون تو موافق با خون او. سپس جبرئیل برای حضرت ابراهیم (عليه السلام) روضه خوانی می کند و آن حضرت گریه می کند.(1)

حضرت موسی (عليه السلام) و کربلا

در روایت آمده است که حضرت موسی (عليه السلام) با یوشع بن نون در بیابان مشغول گردش بود. وقتی که به زمین کربلا رسید، کفشش پاره شد و خاری در

ص: 260


1- . بحار الأنوار، ج44، ص243: «وَ رُوِيَ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) مَرَّ فِي أَرْضِ كَرْبَلَاءَ وَهُوَ رَاكِبٌ فَرَساً فَعَثَرَتْ بِهِ وَسَقَطَ إِبْرَاهِيمُ وَشُجَّ رَأْسُهُ وَسَالَ دَمُهُ فَأَخَذَ فِي الِاسْتِغْفَارِ وَقَالَ إِلَهِي أَيُّ شَيْءٍ حَدَثَ مِنِّي فَنَزَلَ إِلَيْهِ جَبْرَئِيلُ وَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ مَا حَدَثَ مِنْكَ ذَنْبٌ وَلَكِنْ هُنَا يُقْتَلُ سِبْطُ خَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ وَابْنُ خَاتَمِ الْأَوْصِيَاءِ فَسَالَ دَمُكَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ وَمَنْ يَكُونُ قَاتِلُهُ قَالَ لَعِينُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ وَالْقَلَمُ جَرَى عَلَى اللَّوْحِ بِلَعْنِهِ بِغَيْرِ إِذْنِ رَبِّهِ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى الْقَلَمِ أَنَّكَ اسْتَحْقَقْتَ الثَّنَاءَ بِهَذَا اللَّعْنِ فَرَفَعَ إِبْرَاهِيمُ (عليه السلام) يَدَيْهِ وَلَعَنَ يَزِيدَ لَعْناً كَثِيراً وَأَمَّنَ فَرَسُهُ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ لِفَرَسِهِ أَيَّ شَيْءٍ عَرَفْتَ حَتَّى تُؤَمِّنُ عَلَى دُعَائِي فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ أَنَا أَفْتَخِرُ بِرُكُوبِكَ عَلَيَّ فَلَمَّا عَثَرْتُ وَسَقَطْتَ عَنْ ظَهْرِي عَظُمَتْ خَجْلَتِي وَكَانَ سَبَبُ ذَلِكَ مِنْ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى».

پایش فرو رفت و از آن خون جاری شد. پس عرض کرد: پروردگارا! چه از من سر زد (که برایم چنین پیشامدی کرد)؟ پس خداوند به او وحی کرد که در اینجا حسین (عليه السلام) کشته می شود و خونش ریخته می شود و خون تو به جهت همراهی خون او جاری شد.

عرض کرد: پروردگارا! حسین (عليه السلام) کیست؟ خطاب رسید که او نوه محمد مصطفی (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و پسر علی مرتضی (عليه السلام) است. عرض کرد: قاتل کیست؟ پس گفته شد: لعنت شده ماهیان دریاها، حیوانات وحشی بیابان ها و پرندگان هوا می باشد. پس حضرت موسی (عليه السلام) دست های خود را بلند کرده بر (قاتل حسین (عليه السلام) ) یزید لعن کرد و یوشع آمین گفت و از آنجا گذشتند.(1)

تقدیم شیرخواره

امشب شب حضرت علی اصغر (عليه السلام) است. در عراق رسم بود که شب تاسوعا شب حضرت علی اصغر (عليه السلام) باشد ولی در ایران شب هفتم را اختصاص به آن باب الحوائج الی اللّه داده اند. آخرین سرباز امام حسین (عليه السلام) حضرت علی اصغر (عليه السلام) بوده است. امام زمان (عليه السلام) به سید بحرالعلوم فرمودند: امام حسین (عليه السلام) همه هستی خود را در راه خدا داد، حتی طفل شیرخواره را، حال چه اشکالی دارد که خدا برای یک قطره اشک بر آن حضرت ثواب هزار حج و هزار عمره عطا فرماید.

در روایت آمده است: کسی که به زیارت امام حسین (عليه السلام) برود - شاید

ص: 261


1- . بحار الأنوار، ج44، ص244: «وَ رُوِيَ أَنَّ مُوسَى كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ سَائِراً وَمَعَهُ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ فَلَمَّا جَاءَ إِلَى أَرْضِ كَرْبَلَاءَ انْخَرَقَ نَعْلُهُ وَانْقَطَعَ شِرَاكُهُ وَدَخَلَ الْخَسَكُ فِي رِجْلَيْهِ وَسَالَ دَمُهُ فَقَالَ إِلَهِي أَيُّ شَيْءٍ حَدَثَ مِنِّي فَأَوْحَى إِلَيْهِ أَنَّ هُنَا يُقْتَلُ الْحُسَيْنُ وَهُنَا يُسْفَكُ دَمُهُ فَسَالَ دَمُكَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ فَقَالَ رَبِّ وَمَنْ يَكُونُ الْحُسَيْنُ فَقِيلَ لَهُ هُوَ سِبْطُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى فَقَالَ وَمَنْ يَكُونُ قَاتِلُهُ فَقِيلَ هُوَ لَعِينُ السَّمَكِ فِي الْبِحَارِ وَالْوُحُوشِ فِي الْقِفَارِ وَالطَّيْرِ فِي الْهَوَاءِ فَرَفَعَ مُوسَى يَدَيْهِ وَلَعَنَ يَزِيدَ وَدَعَا عَلَيْهِ وَأَمَّنَ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ عَلَى دُعَائِهِ وَمَضَى لِشَأْنِهِ».

مجالس امام حسین (عليه السلام) نیز همینطور باشد - این مدتی که به زیارت می رود و در راه امام حسین (عليه السلام) سپری می کند، خدا جزء عمر او حساب نمی کند. یعنی نمی گوید این یکسالی را که صرف زیارت کردی، چه کردی و آنچه هست برایش ثواب می نویسد و جزء عمرش حساب نمی کند.(1)

رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به حضرت زهرا (عليها السلام) فرمود: زهرا جان، نگران نباش این قبر همیشه پابرجا می ماند و شیعیان نسل اندر نسل دور هم جمع می شوند و برای حسینت عزاداری می کنند. در سوگ او گریه می کنند و به سر و سینه می زنند و زن ها نیز برای حسینت ندبه می کنند.(2)

باید این عزاداری ها و سوگواری ها باقی بماند و روز به روز هم بیشتر شود و توسعه پیدا کند.

عزاداری زرتشتی ها

خدا رحمت کند آقای مجد شیرازی را، ایشان نقل می کرد: زرتشتی ها مرا برای

ص: 262


1- . الأمالي (للطوسي)، ص317: «أَخْبَرَنَا ابْنُ خُشَيْشٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَعْقِلٍ الْعِجْلِيُّ الْقِرْمِيسِينِيُّ بِسُهْرَوَرْدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الصُّهْبَانِ الذُّهْلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيُّ، عَنْ كَرَّامِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (عليهما السلام) يَقُولَانِ: إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) عَوَّضَ الْحُسَيْنَ (عليه السلام) مِنْ قَتْلِهِ أَنْ جَعَلَ الْإِمَامَةَ فِي ذُرِّيَّتِهِ، وَالشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ، وَإِجَابَةَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ، وَلَا تُعَدُّ أَيَّامُ زَائِرِيهِ جَائِياً وَرَاجِعاً مِنْ عُمُرِهِ؛ محمد بن مسلم گوید: از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) شنیدم که می فرمودند: خدای متعال در برابر شهادت [امام] حسین (عليه السلام) ، [مقام] امامت را در فرزندانش، و شفا را در تربتش، و اجابت دعا را کنار قبر شریفش قرار داد، و روزهایی که زیارت کنندگانش به زیارتش می آیند و بر می گردند را هم از عمرشان حساب نمی کند».
2- . بحار الأنوار، ج44، ص293-292: «أَقُولُ رَأَيْتُ فِي بَعْضِ تَأْلِيفَاتِ بَعْضِ الثِّقَاتِ مِنَ الْمُعَاصِرِينَ رُوِيَ أَنَّهُ لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِيُّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَيْنِ وَمَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الْمِحَنِ بَكَتْ فَاطِمَةُ بُكَاءً شَدِيداً وَقَالَتْ يَا أَبَهْ مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ فِي زَمَانٍ خَالٍ مِنِّي وَمِنْكِ وَمِنْ عَلِيٍّ فَاشْتَدَّ بُكَاؤُهَا وَقَالَتْ يَا أَبَهْ فَمَنْ يَبْكِي عَلَيْهِ وَمَنْ يَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ فَقَالَ النَّبِيُّ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَرِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِي وَيُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ فِي كُلِّ سَنَةٍ فَإِذَا كَانَ الْقِيَامَةُ تَشْفَعِينَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ وَأَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ وَكُلُّ مَنْ بَكَى مِنْهُمْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْنِ أَخَذْنَا بِيَدِهِ وَأَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّةَ يَا فَاطِمَةُ كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا عَيْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْنِ فَإِنَّهَا ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِيمِ الْجَنَّةِ».

روضه و منبر دعوت کردند. گفتم: شما چرا برای منبر دعوت می کنید؟ گفتند: چون امام حسین (عليه السلام) داماد ما بوده است. مگر داماد از ایران همسر نگرفته است؟ آن حضرت داماد ما بوده است و ما می خواهیم برای ایشان عزاداری کنیم.

امام حسین (عليه السلام) همه هستی خود، حتی طفل شش ماهه اش را در راه خدا فدا کرد، مصیبت طفل شیر خوار بسیار سخت است. اگر یادتان باشد یک زمانی در فلسطین یک بچة کوچک در بغل پدر خود بود که هر دو را تیر باران کردند. همه دیدند چه هیاهویی در دنیا به راه افتاد و تبلیغات گسترده ای انجام شد که یک بچة کوچک که گناهی نداشته، چرا باید هدف گلوله قرار بگیرد؟

ذکر مصیبت حضرت علی اصغر (عليه السلام)

یکی از دوستان جریان مفصلی را نقل می کرد که به اختصار بیان می کنم. ایشان گفت: بنا شد در یکی از رادیوهای خارج سخنرانی کنم. گفتند مشروط به این است که سخنرانی ات ضبط شود و ببینیم که چگونه سخنرانی می کنی و آیا قابل پخش کردن هست یا خیر.

گفت: به استودیو رفتم و یک سخنرانی کردم و بعد گفتم ما روضه خوان ها نمی توانیم صحبتی بکنیم و روضه ای نخوانیم. فکر کردم شب اول محرم چه روضه ای بخوانم که تحریک عواطف و احساسات بکند، به ذهنم آمد امام حسین (عليه السلام) یک روضة بین المللی دارد که مربوط به ملت مخصوصی نیست. اگر یهودی، مسیحی، کافر، بت پرست و... هم باشد این روضه بین المللی است و برای همه آنان جهت هدایت گری دارد. گفتم: یک آقایی آمده تا به مردم بگوید این طفل شیرخواره من آب می خواهد، آب می خواهد... دیدم روضة بین المللی روضة حضرت علی اصغر (عليه السلام) است. روضه را خواندم و نوار را به آنان تحویل دادم. دو سه روز بعد که قرار بود بروم و خبر بگیرم، ناگهان مدیر رادیوی مربوطه با استقبال عجیبی با من روبه رو شد و خلاصه در یک کلمه گفت: سخنرانیت خیلی

ص: 263

عالی بود و تاثیرات بسیار داشت و اظهار تقدیر و تشکر فراوانی کرد و در ادامه گفت: ما پنجاه نفر هیئت مدیره هستیم. همه ما برای آن شیرخواره اباعبداللّه خیلی متأثر شدیم و بسیار گریه کردیم. سپاه یزید چه موجودات پستی بودند و از کمترین انسانیت بی بهره.

نفرین امام سجاد (عليه السلام) بر حرمله

هیچ مصیبتی به اندازة مصیبت حضرت علی اصغر (عليه السلام) دل اهل بیت (عليهم السلام) را آتش نزد. منهال بعد از حج محضر امام سجاد (عليه السلام) مشرف می شود و عرض می کند: الحمدلله مختار قیام کرد و قاتلین جدت را گرفته از آن ها انتقام می گیرد. امام سجاد (عليه السلام) نفرمود شمر، سنان، بلکه فرمود منهال بگو ببینم با حرمله چه کردند؟ عرض کرد: آقا عده ی زیادی از قاتلین جدتان را گرفتند و شما از آن ها سؤال نکردی و تنها از حرمله پرسش فرمودی؟ فرمود: منهال، حرمله داغی به دل ما آل محمد گذاشت که تا روز قیامت آرامش نداریم!(1)

ص: 264


1- . الأمالي (للطوسي)، ص239-238: «أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْمُظَفَّرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ الْإِسْكَافِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي دَاوُدُ بْنُ عُمَرَ النَّهْدِيُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يُونُسَ، عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عليهما السلام) مُنْصَرَفِي مِنْ مَكَّةَ فَقَالَ لِي: يَا مِنْهَالُ، مَا صَنَعَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلَةَ الْأَسَدِيُّ فَقُلْتُ: تَرَكْتُهُ حَيّاً بِالْكُوفَةِ، قَالَ: فَرَفَعَ يَدَيْهِ جَمِيعاً، فَقَالَ: (اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ النَّارِ). قَالَ الْمِنْهَالُ: فَقَدِمْتُ الْكُوفَةَ، وَقَدْ ظَهَرَ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عبيد [عُبَيْدَةَ]، وَكَانَ لِي صَدِيقاً، قَالَ: فَكُنْتُ فِي مَنْزِلِي أَيَّاماً حَتَّى انْقَطَعَ النَّاسُ عَنِّي، وَرَكِبْتُ إِلَيْهِ فَلَقِيتُهُ خَارِجاً مِنْ دَارِهِ، فَقَالَ: يَا مِنْهَالُ، لَمْ تَأْتِنَا فِي وِلَايَتِنَا هَذِهِ، وَلَمْ تُهَنِّنَا بِهَا، وَلَمْ تَشْرَكْنَا فِيهَا فَأَعْلَمْتُهُ أَنِّي كُنْتُ بِمَكَّةَ، وَأَنِّي قَدْ جِئْتُكَ الْآنَ، وَسَايَرْتُهُ وَنَحْنُ نَتَحَدَّثُ حَتَّى أَتَى الْكُنَاسَ، فَوَقَفَ وُقُوفاً كَأَنَّهُ يَنْتَظِرُ شَيْئاً، وَقَدْ كَانَ أُخْبِرَ بِمَكَانِ حَرْمَلَةَ بْنِ كَاهِلَةَ، فَوَجَّهَ فِي طَلَبِهِ، فَلَمْ نَلْبَثُ أَنْ جَاءَ قَوْمٌ يَرْكُضُونَ وَقَوْمٌ يَشْتَدُّونَ حَتَّى قَالُوا: أَيُّهَا الْأَمِيرُ، الْبِشَارَةَ، قَدْ أُخِذَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلَةَ، فَمَا لَبِثْنَا أَنْ جِيءَ بِهِ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الْمُخْتَارُ قَالَ لِحَرْمَلَةَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَكَّنَنِي مِنْكَ. ثُمَّ قَالَ: الْجَزَّارَ الْجَزَّارَ، فَأُتِيَ بِجَزَّارٍ، فَقَالَ لَهُ: اقْطَعْ يَدَيْهِ، فَقُطِعَتَا، ثُمَّ قَالَ لَهُ: اقْطَعْ رِجْلَيْهِ، فَقُطِعَتَا، ثُمَّ قَالَ: النَّارَ النَّارَ، فَأُتِيَ بِنَارٍ وَقَصَبٍ فَأُلْقِيَ عَلَيْهِ وَاشْتَعَلَتْ فِيهِ النَّارُ. فَقُلْتُ: سُبْحَانَ اللَّهِ! فَقَالَ لِي: يَا مِنْهَالُ، إِنَّ التَّسْبِيحَ لَحَسَنٌ، فَفِيمَ سَبَّحْتَ فَقُلْتُ: أَيُّهَا الْأَمِيرُ، دَخَلْتُ فِي سَفْرَتِي هَذِهِ مُنْصَرَفِي مِنْ مَكَّةَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عليهما السلام) فَقَالَ لِي: يَا مِنْهَالُ، مَا فَعَلَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلَةَ الْأَسَدِيُّ فَقُلْتُ: تَرَكْتُهُ حَيّاً بِالْكُوفَةِ، فَرَفَعَ يَدَيْهِ جَمِيعاً فَقَالَ: (اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ النَّارِ). فَقَالَ لِي الْمُخْتَارُ: أَ سَمِعْتَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ (عليهما السلام) يَقُولُ هَذَا فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُهُ قَالَ، فَنَزَلَ عَنْ دَابَّتِهِ وَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ فَأَطَالَ السُّجُودَ، ثُمَّ قَامَ فَرَكِبَ، وَقَدِ احْتَرَقَ حَرْمَلَةُ، وَرَكِبْتُ مَعَهُ وَسِرْنَا، فَحَاذَيْتُ دَارِي، فَقُلْتُ: أَيُّهَا الْأَمِيرُ، إِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُشَرِّفَنِي وَتُكْرِمَنِي وَتَنْزِلَ عِنْدِي وَتَحَرَّمَ بِطَعَامِي. فَقَالَ: يَا مِنْهَالُ، تُعْلِمُنِي أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ دَعَا بِأَرْبَعِ دَعَوَاتٍ فَأَجَابَهُ اللَّهُ عَلَى يَدَيَّ ثُمَّ تَأْمُرُنِي أَنْ آكُلَ! هَذَا يَوْمُ صَوْمٍ شُكْراً لِلَّهِ (عَزَّ وَجَلَّ) عَلَى مَا فَعَلْتُهُ بِتَوْفِيقِهِ. حَرْمَلَةَ: هُوَ الَّذِي حَمَلَ رَأْسَ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) ».

مصیبت شیرخواره داغی سوزناک

ایام عاشوراست و اگر اشاره ی بیشتری به مصائب داشته باشیم اشکالی ندارد. امام حسین (عليه السلام) در مصیبت حضرت علی اصغر (عليه السلام) کارهایی انجام داد که نسبت به هیچ شهیدی انجام نداد. بعد از این که حضرت علی اصغر (عليه السلام) به شهادت رسید امام (عليه السلام) به خیمه آمد و دامن خود را تکان داد، یعنی خدا هر چه داشتم دادم.

نمی دانم چه شد که امام حسین (عليه السلام) کنار بدن علی اصغر (عليه السلام) دو رکعت نماز خواند، مثل این که نماز صبر بوده، امام حسینی که با بدن خونین، با بدن چاک چاک، جلوی دشمن ایستاد و فرمود: «وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ.»(1) من کسی نیستم که دست ذلت به شما بدهم، اگر مرا قطعه قطعه کنید دست ذلت به شما نمی دهم، اما نمی دانم این علی اصغر (عليه السلام) با دل امام حسین (عليه السلام) چه کرد که آمد مقابل لشکر و فرمود: بیائید بر سر من منت بگذارید و یک قطره آبی به لب های شیرخواره من برسانید. اگر یکی از شما سؤال کند که اسم دخترت یا همسرت چیست؟ می گویی آقا تو چه کار با اسم دختر و همسر من داری؟ نمی دانم علی اصغر (عليه السلام)

ص: 265


1- . الإرشاد في معرفة حجج اللّه على العباد، ج2، ص98: «... فَقَالَ لَهُ قَيْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ مَا نَدْرِي مَا تَقُولُ وَلَكِنِ انْزِلْ عَلَى حُكْمِ بَنِي عَمِّكَ فَإِنَّهُمْ لَمْ يُرُوكَ إِلَّا مَا تُحِبُّ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ لَا وَاللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَلَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ ثُمَّ نَادَى يَا عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ أَعُوذُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ».

چه کرد با دل امام حسین (عليه السلام) که فرمود: ای مردم یک قطره آب به لب های تشنة طفل من برسانید، در سینه مادرش شیر نیست! «ولقد جف اللبن في صدر اُمّه.» یک اشاره می کنم و از همگی التماس دعا دارم، ایام محرم و عاشوراست، در هیچ وقت این اشاره را نمی کنم و این مصیبت سخت را نمی خوانم. در منبعی ندیدم ولی علامة بزرگوار مرحوم آسید کاظم قزوینی این مطلب را نقل می کرد که آیا می دانید چرا امام حسین (عليه السلام) وقتی به خیمه ها آمد حضرت زینب (عليها السلام) را صدا زد و حضرت رباب را صدا نزد، فقط اشاره ای می کنم، می دانید چرا؟ برای این که وقتی تیر به گلوی حضرت علی اصغر (عليها السلام) رسید هر چه امام حسین (عليه السلام) خواست تیر را بیرون بیاورد نتوانست، لذا به خیمه ها آمد و فرمود: زینب بیا کمک کن تا تیر را از گلوی علی اصغر در بیاوریم.

در مصیبت شاهزاده حضرت علی اصغر (عليه السلام)

اهل کوفه به حسین ظلم فراوان کردند***حرمله، تو ز همه ظلم فزونتر کردی

تازه می خواست گلم بشکفد و باز شود***زود گلچین گل من چیدی و پرپر کردی

مادر این طفل چه می خواست که از راه جفا***خون او ریختی و خون دل مادر کردی

***

اصغرا گر ز عطش تشنه و بی تاب شدی***به روی دست پدر خوب تو سیراب شدی

شمر رحمی نه اگر بر دل بی تابت کرد***نوک تیر ستم حرمله سیرابت کرد

ص: 266

گفت پیکان چه بگوش تو که مدهوش شدی***چه شنیدی که به یک مرتبه خاموش شدی

طایر هوش ز سر رفت ز مدهوشی تو***ناله ی من به فلک رفت ز خاموشی تو

نور چشما بگشا دیده ز هم خواب بس است***برونم طاقتت از این دل بی تاب بس است

بود امیدم که توام یار بهر حال شوی***بزبان آئی و هم صحبت اطفال شوی

هوسم بود هم آواز به مادر باشی***نقل مجلس شب دامادی اکبر باشی

گر دلم سوخت پس از مرگ عزیزان دگر***سوخته، داغ تو جان من ابا جان پسر

زانکه اندر دم جان دادنت ای دل خسته***دست های تو بدی خسته و پایت بسته

سینه بگداخت از این غم که تو با این دل ریش***دست و پائی نزدی در دم جان دادن خویش

جودیا بگذر از شرح و غم و باش خموش***که ز غم فاطمه غش کرد و علی شد مدهوش

***

با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را***چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان

را

ص: 267

به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد***رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان را

دست و پایی زدی و باز تبسّم کردی***پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را

بوسه بر این سرِ پاشیده ز هم مشگل نیست***من چسان دفن کنم پاره ای از قرآن را

مشگل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد***اهل غارت نکند رحم، گُلِ پنهان را

من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب***آب دادَست سه شعبه گلوی عطشان را

بعد از این است که بر سینۀ من جا داری***نزد مادر ببرم آهِ دِلِ سوزان را

گریه بر معجرِ عمّه نرود از یادت***وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را

تا به محشر ز غبار غم تو گریه بپاست***ای عجب داغ تو کردَست بپا طوفان را

سند مستند کرب و بلا حنجر توست***بُرد مظلومیِ تو آبروی عدوان را

عید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم***و خدا مُهر قبولی زند این قربان را

***

ص: 268

قحطی آب

در خیمه ی آل عبا قحطی آب است***یک کودک شش ماهه ای در سوز و تاب است

آن شیر خواره در عطش در التهاب است***بی هوش افتاده به دامان رباب است

در هر نگاهش خواهشی از بهر آب است***اما نگاه کوچک او بی جواب است

***

یاس حرم ز شاخه جدا از سه شعبه شد***کوچک ترین شهید فدا از سه شعبه شد

بین گلو و تیر، که سنخیتی نبود***تک خال عشق بود و دو تا از سه شعبه شد

شش ماه او تمام شد و در منای عشق***قربان سیدالشهداء از سه شعبه شد

وقتی پدر ز حنجر او تیر را کشید***زد دست و پا به خون و رها از سه شعبه شد

در پاسخ به شادی شرم آور عدو***در خیمه های تشنه عزا از سه شعبه شد

دیدی دلا به محشر کبرای کربلا***شور قیامتی که به پا از سه شعبه شد

آنجا که کاخ صبر و امیدش خراب شد***غمخانه ی رباب بنا از سه شعبه شد

ص: 269

***

مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد***مهتاب را فلک به کف آفتاب داد

چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحْم دید***چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد

بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس***یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد

خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین***آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد

هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم***آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد

پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر***اما به خنده باز تسلاّی باب داد

او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد***نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد

اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر***او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد

***

ص: 270

مجلس شانزدهم: امام رضا (عليه السلام) احیاگر احزان عاشورا

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

یکی از دوستان اهل علم تعریف می کرد: روز عرفه ای به مشهد آمدم ولی خیلی دلم می خواست چنین روزی در سرزمین عرفات باشم. خلاصه به مشهد مقدس رفتم و وارد حرم مطهر شدم. در این اثنا دیدم حسان چایچیان شاعر معروف آنجاست. من که با او سابقه دوستی داشتم نزد او رفتم و کنارش نشستم و با حالت دل شکسته ای گفتم: آقای حسان، چقدر خوب بود امروز در سرزمین عرفات بودیم! حسان همان جا شعری سرود:

حاجتم بود حج بیت اللّه***قسمتم شد حریم کعبة طوس

حجرالأسود است هر سنگش***هر کجا می روی ببوی و ببوس

وقتی آقای حسان این شعر را سرود قریحة شعری من نیز به جوش آمد و سرودم:

نام او نام أعظم باری علی***اسم خداست دیگه علی اشتق من علی

نام او نام أعظم باری***مرقد پاکش عرش رحمان است

ص: 271

گفتم: کسی که او را زیارت کند طبق فرمایش معصوم مانند این است که خدا را در عرش زیارت کرده باشد.(1)

نام او نام أعظم باری***مرقد پاکش عرش رحمان است

عرفات و منی و قربانگاه***به خدا جمله در خراسان است

کعبه را گرچه مروه و زمزم***مستجاری چه با صفا دارد

مستجار، همان مکانی است که مادر حضرت امیرالمؤمنین (عليه السلام) به آنجا پناه برد و دیوار در برابر او شکافته شد و از آن جا وارد خانة کعبه گردید.

کعبه را گرچه مروه و زمزم***مستجاری چه با صفا دارد

لیک اندر حریم کعبة طوس***بدن حضرت رضا دارد

میلیون ها زائر در طول سال به زیارت امام رضا (عليه السلام) مشرف می شوند و آن حضرت را زیارت می کنند. عقیده من این است که هر کس به زیارت امام رضا (عليه السلام) بیاید به نوعی مورد لطف و عنایت حضرت رضا (عليه السلام) قرار می گیرد.

جوان عاشق

جوان سرخسی به نیشابور آمد و فهمید که حضرت امام رضا (عليه السلام) نیشابور بوده است. به او گفته شد حضرت از این شهر رفت. شهر به شهر به دنبال امام رضا (عليه السلام) به راه افتاد و به هر شهری که می رسید می گفتند حضرت از اینجا رفتند. تا این که به سرخس رسید و وقتی سراغ حضرت را گرفت گفتند: آری، در شهر

ص: 272


1- . كافي، ج4، ص585: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ النَّيْسَابُورِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْمَكِّيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ سُلَيْمَانَ الْمَازِنِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى (عليه السلام) قَالَ: مَنْ زَارَ قَبْرَ وَلَدِي عَلِيٍّ كَانَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ كَسَبْعِينَ حَجَّةً مَبْرُورَةً قَالَ قُلْتُ سَبْعِينَ حَجَّةً قَالَ نَعَمْ وَسَبْعِينَ أَلْفَ حَجَّةٍ قَالَ قُلْتُ سَبْعِينَ أَلْفَ حَجَّةٍ قَالَ رُبَّ حَجَّةٍ لَا تُقْبَلُ مَنْ زَارَهُ وَبَاتَ عِنْدَهُ لَيْلَةً كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ قَالَ نَعَمْ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ كَانَ عَلَى عَرْشِ الرَّحْمَنِ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَأَرْبَعَةٌ مِنَ الْآخِرِينَ فَأَمَّا الْأَرْبَعَةُ الَّذِينَ هُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ - فَنُوحٌ وَإِبْرَاهِيمُ وَمُوسَى وَعِيسَى (عليهم السلام) وَأَمَّا الْأَرْبَعَةُ مِنَ الْآخِرِينَ - فَمُحَمَّدٌ وَعَلِيٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ ثُمَّ يُمَدُّ الْمِضْمَارُ فَيَقْعُدُ مَعَنَا مَنْ زَارَ قُبُورَ الْأَئِمَّةِ (عليهم السلام) إِلَّا أَنَّ أَعْلَاهُمْ دَرَجَةً وَأَقْرَبَهُمْ حَبْوَةً زُوَّارُ قَبْرِ وَلَدِي عَلِيٍّ (عليه السلام) ».

است. جوان خیلی خوشحال شد و گفت حال که می خواهم به ملاقات امام رضا (عليه السلام) بروم با سر و صورت خاکی مناسب نیست و خوب است ابتدا به حمام بروم و خود را شستشو و تمییز نمایم و بعد به دیدار آن حضرت بروم. حرکت کرد و داخل حمام سرخس شد، دید که حمام خلوت است. چشمش به آقایی افتاد که در حمام نشسته بود و با خود فکر کرد که شاید او کیسه کش حمام است، لذا به او رو کرد و گفت: آیا مرا کیسه می کشی؟ آن آقا هم قبول کرد و مشغول کیسه کشی او شد. از قرار معلوم درب حمام را بسته بودند، چرا که در آن زمان امام رضا (عليه السلام) پس از تهدید به قتل توسط مامون عباسی اجبارا به عنوان ولیعهد مطرح شده بود. جوان فکر نمی کرد این آقا حضرت امام رضا (عليه السلام) باشد. ناگهان متوجه شد هر کسی که وارد حمام می شود تا چشمش به این آقا می افتد سلام و تعظیم بسیار می کند. خیلی تعجب کرد، در این اثنا یک نفر وارد شد و گفت ای جوان آیا می دانی این آقا کیست؟ گفت: نه. گفت: این آقا حضرت امام رضا (عليه السلام) است. تا جوان متوجه موضوع شد روی دست و پای حضرت افتاد و عرض کرد: آقا مرا ببخش، چند روز است شهر به شهر به دنبال شما بودم و می گشتم تا شما را بیابم، نمی دانستم شما امام من هستید، و شروع کرد به عذرخواهی. امام رضا (عليه السلام) فرمود: نه جوان، من کاری را که شروع کردم تا تمام نکنم دست نمی کشم. و هر چه جوان التماس کرد حضرت فرمودند نه باید خوب تو را بشویم و بعد رهایت می کنم.

امام رئوف

امام رضا (عليه السلام) امام رئوف است و این گونه به بندگان خدا لطف و مرحمت روا می دارد. کسانی که به زیارت این امام همام می آیند باید بدانند ان شاءاللّه مشمول عنایت و الطاف آن حضرت واقع خواهند شد. لذا در این حریم مقدس و کنار بارگاه ملکوتی آن حضرت حوائج خود را از خدا مسالت نمایند که انشاءاللّه

ص: 273

مستجاب خواهد شد. شما عزاداران دو ماه برای جد غریب و مظلومش امام حسین (عليه السلام) عزاداری کردید، سینه زدید و اشک ریختید، مزد عزاداری را امام رضا (عليه السلام) می دهد. نباید فراموش کنیم که بسیاری از عزاداری هایی که توفیق انجام آن را پیدا می کنیم به برکت امام رضا (عليه السلام) است.

امام رضا (عليه السلام) و احزان عاشورا

در یکی از زیارت های امام رضا (عليه السلام) که از امام جواد (عليه السلام) نقل شده است می خوانیم:

«السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ الَّذِي هَيَّجَ أَحْزَانَ يَوْمِ الطُّفُوفِ؛(1) سلام بر آن امام رئوفی که اندوه ها و مصائب روز عاشورا در سرزمین طف را برانگیخت.»

سلام بر امام مهربانی که عاشورا را زنده کرد. اول محرم که می شد خود امام رضا (عليه السلام) اقدام می فرمود و زمینه را برای عزاداری جد خویش با دستان خویش برپا می کرد و وقتی می خواستند ایشان را کمک کنند قبول نمی کرد و می فرمود: باید خودم برای جدم امام حسین (عليه السلام) مراسم عزاداری را برپا کنم.

مرحوم علامه مجلسی (رحمه اللّه) در کتاب شریف بحارالأنوار از امام رضا (عليه السلام) روایتی را نقل می کند که آن حضرت در روز اول محرم برای جد خود امام حسین (عليه السلام) روضه خواند و برخی از مصائب جد غریب خویش را برشمرد، که یکی از فقرات آن این است:

«يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليهم السلام) ؛(2) ای فرزند شبیب اگر خواستی بر چیزی گریه کنی، بر حسین

ص: 274


1- . بحار الأنوار، ج99، ص55.
2- . بحار الأنوار، ج44، ص286-285: «عيون أخبار الرضا (عليه السلام) لي، الأمالي للصدوق مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ شَبِيبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا (عليه السلام) فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ فَقَالَ لِي يَا ابْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ فَقُلْتُ لَا فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْيَوْمَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَقَالَ - رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَأَمَرَ الْمَلَائِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا - وَهُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى فَمَنْ صَامَ هَذَا الْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ كَمَا اسْتَجَابَ لِزَكَرِيَّا (عليه السلام) ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنَّ الْمُحَرَّمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِي كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ فِيمَا مَضَى يُحَرِّمُونَ فِيهِ الظُّلْمَ وَالْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَلَا حُرْمَةَ نَبِيِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِي هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَسَبَوْا نِسَاءَهُ وَانْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام) فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَقُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَلَقَدْ بَكَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَلَقَدْ نَزَلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ الْقَائِمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَشِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ يَا ابْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ الْحُسَيْنُ أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَتُرَاباً أَحْمَرَ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَلَا ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ الْحُسَيْنَ (عليه السلام) يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِيَّةَ فِي الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِيِّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ - يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَافْرَحْ لِفَرَحِنَا وَعَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ در روایت عیون و امالی صدوق از ریان بن شبیب روایت شده که گوید در روز اول محرم به محضر امام رضا (عليه السلام) رفتم، و آن حضرت به من فرمود: «ای پسر شبیب روزه هستی؟» عرض کردم: «نه» فرمودند اين روزي است كه زكريا به درگاه پروردگارش دعا كرد و گفت پروردگارا به من از نزد خود نژاد پاكى ببخش زيرا تو دعا را می شنوی. خدا دعایش را اجابت كرد و به فرشتگان دستور داد ندا كردند زكريا را كه در محراب ايستاده بود كه خدا تو را به يحيى بشارت می دهد هر كه اين روز را روزه بدارد و سپس به درگاه خدا دعا كند خدا مستجاب فرماید چنان كه براى زكريا مستجاب كرد. سپس فرمود: ای پسر شبیب براستی که ماه محرم ماهی است که مردم زمان جاهلیت در گذشته به خاطر حرمت آن ماه، ستم و جنگ را در آن حرام می دانستند ولی این امت نه حرمت ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیامبر را، که فرزندان او را کشته و زنانش را اسیر کرده و اموالش را به غارت بردند. خدایشان هیچ گاه نیامرزد. ای فرزند شبیب اگر خواستی بر چیزی گریه کنی، بر حسین بن علی بن ابی طالب گریه کن که براستی او را همانند گوسفند کشتند، و به همراهش هیجده مرد از خاندانش را نیز کشتند که در زمین همانندی نداشتند، و در شهادت آنها آسمان های هفتگانه و زمینها گریستند، و چهار هزار فرشته برای یاری او بر زمین فرودآمدند ولی او را کشته دیدند، و از این رو در کنار قبر آن حضرت تا روز قیام حضرت قائم همچنان ژولیده مو و گردآلود می مانند و از یاران آن حضرت خواهند بود و شعارشان نیز «یا لثارات الحسین» می باشد. ای پسر شبیب براستی که پدرم روایت کرد از پدرش از جدش که چون جدم حسین (عليه السلام) کشته شد آسمان خون و خاک قرمز گریست. ای پسر شبیب اگر بر حسین گریه کنی تا اشگانت بر گونه ات بریزد خداوند هر گناهی که داشته باشی کوچک یا بزرگ کم یا زیاد همه را بیامرزد. ای پسر شبیب اگر خوش داری که خدای عزوجل را در حالی دیدار کنی که گناهی نداشته باشی حسین (عليه السلام) را زیارت کن، ای پسر شبیب اگر دوست داری در آن غرفه های ساخته در بهشت با پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) سکونت گزینی پس لعنت فرست بر کشندگان حسین. ای پسر شبیب اگر خوش داری ثواب و پاداش کسانی را داشته باشی که با حسین (عليه السلام) به شهادت رسیدند، هر گاه به یاد آن حضرت افتادی بگو «یا لیتنی کنت معهم فأفوز فوزا عظیما.» ای پسر شبیب اگر خوش داری که در درجات والای بهشت با ما باشی پس محزون و اندوهگین باش در حزن و اندوه ما، و خوشحال و فرحناک باش در فرح و خوشحالی ما، و ولایت (و دوستی) ما را از دست مده که براستی اگر مردی سنگی را دوست بدارد خداوند در روز قیامت او را با همان سنگ محشور فرماید!».

ص: 275

بن علی بن ابیطالب گریه کن.»

جراحت چشم ها در عزای امام حسین (عليه السلام)

اگر امام رضا (عليه السلام) برخی مصائب را نمی فرمود ما جرأت بیان آن را نداشتیم. کسانی که در عزای سالار شهیدان بر سینه می زنند، بعد از مدتی سینه زنی سینه هایشان سرخ می شود و اگر سینه زنی با شدت و طولانی باشد منجر به جراحت می شود. امام رضا (عليه السلام) فرمودند:

«إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا؛(1) براستي كه شهادت حسين (عليه السلام) ديدگان

ص: 276


1- . الأمالي (للصدوق)، ص128: «حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا (عليه السلام) إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ الْقِتَالَ فَاسْتُحِلَّتْ فِيهِ دِمَاؤُنَا وَهُتِكَ فِيهِ حُرْمَتُنَا وَسُبِيَ فِيهِ ذَرَارِيُّنَا وَنِسَاؤُنَا وَأُضْرِمَتِ النِّيرَانُ فِي مَضَارِبِنَا وَانْتُهِبَ مَا فِيهَا مِنْ ثَقَلِنَا وَلَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةٌ فِي أَمْرِنَا إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَأَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَأَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَبَلَاءٍ وَأَوْرَثَتْنَا [يَا أَرْضَ كَرْبٍ وَبَلَاءٍ أَوْرَثْتِنَا] الْكَرْبَ [وَ] الْبَلَاءَ إِلَى يَوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ فَإِنَّ الْبُكَاءَ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ (عليه السلام) كَانَ أَبِي (عليه السلام) إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَكَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى يَمْضِيَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَحُزْنِهِ وَبُكَائِهِ وَيَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) ».

ما را را مجروج كرد.»

شهادت امام حسین (عليه السلام) چشم های ما را زخم کرد. چشمان مبارک امام رضا (عليه السلام) - که عالم هستی فدای یک مژة آن - در مصیبت سید الشهداء (عليه السلام) زخم شد. سپس آن حضرت در ادامه سوگنامه در مصائب جد غریب خود می فرماید: «وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا؛ اشک های ما را سرازیر کرد.» اشک هایی که قطع نمی شود و ادامه دارد. «إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا.»

اسارت عزیزان اهل بیت (عليهم السلام)

در ادامه مطلبی می فرمایند که جای تامل بسیار دارد: «وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا؛ عزیزان ما را ذلیل کرد.» مگر حضرت زینب (عليها السلام) عزیز اهل بیت (عليهم السلام) نبود؟ زمانی که آن بانو قصد داشت از خانه بیرون برود، برادران آن حضرت مانند یک حلقه دور او را می گرفتند و از منظر نامحرمان او را حفظ می کردند، ولی بعد از مدتی کار به آن جا کشید که در اسارت و محاصره سربازان دشمن وارد قصر عبیداللّه زیاد ملعون شد و با آستین صورت خود را پوشاند. حضرت ابا الفضل (عليه السلام) وقتی کنار شط فرات بر زمین افتاد از این که نتوانست آبی به خیمه ها برساند بسیار خجالت کشید. «وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا؛ عزیزان ما را ذلیل کرد.»

گریه بر حسین (عليه السلام)

امام رضا (عليه السلام) واقعه عاشورا را احیا کرد. «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام) ؛ ای فرزند شبیب، اگر خواستی بر چیزی گریه کنی پس برای حسین بن علی بن ابیطالب گریه کن.» فرمود: ابن شبیب، اگر خواستی بر چیزی گریه کنی؛ یعنی کسی که عزیزی از دست داده، فرزند، پدر یا مادر خود را از دست داده، یا مشکل سختی برای او پیش آمد کرده، دلش گرفته و می خواهد گریه کند، و خلاصه هرگاه برای چیزی خواست گریه کند، حضرت نفرمود ابن شبیب برای جدم گریه کنید، بلکه فرمود: ابن شبیب، اگر برای چیزی

ص: 277

خواستی گریه کنی این گریه را هم برای جدم امام حسین (عليه السلام) قرار بده: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام) .»

مصیبت سوزناک

بعد امام (عليه السلام) به یک مصیبت بسیار سوزناک اشاره می فرمایند: «فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْش.» فقط اشاره می کنم، پسر شبیب جدم حسین را مانند گوسفند سر بریدند! معنای این تشبیه به گوسفند چیست؟ معانی مختلفی برای آن ذکر کردند. ولی یکی از معانی بسیار زیباست. در حال حاضر در مشهد شاید روزی صد تا پانصد هزار گوسفند سر می برند. در تمام دنیا نیز روزانه هزاران گوسفند ذبح می شود، آیا تاکنون شنیده اید که یک نفر به کشتارگاه برود و بگوید این گوسفندها را نکشید، گناه دارد؟ آیا تاکنون چنین دلسوزی را از کسی شنیده اید؟ امام رضا (عليه السلام) فرمود: ابن شبیب، حسین ما را کشتند مانند کشتن...، یعنی یک نفر هم در کربلا دلسوزی نکرد که چرا حسین (عليه السلام) را می کشید؟ ولی عرض می کنم یا امام رضا، یک نفر در کربلا دلسوزی کرد، همان بانویی که رو کرد به عمر سعد و گفت: عمرسعد تو نگاه می کنی و سر از تن برادرم حسین جدا می کنند.(1)

امام رضا (عليه السلام) زمینه سازی زیادی برای عزادرای جد غریب خود کرد. بر مثل امام حسین (عليه السلام) باید به سر و صورت زد و گریبان چاک نمود. در قضیه امام حسین (عليه السلام) سستی و وهم راه ندارد. راوی خدمت امام صادق (عليه السلام) مؤدبانه شعری در مصیبت خواند، حضرت فرمود: این گونه نخوان.(2) اگر سر قبر پدران خود

ص: 278


1- . الإرشاد في معرفة حجج اللّه على العباد، ج2، ص112: «وَ خَرَجَتْ أُخْتُهُ زَيْنَبُ إِلَى بَابِ الْفُسْطَاطِ فَنَادَتْ عُمَرَ بْنَ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ وَيْحَكَ يَا عُمَرُ أَ يُقْتَلُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَأَنْتَ تَنْظُرُ إِلَيْهِ فَلَمْ يُجِبْهَا عُمَرُ بِشَيْءٍ فَنَادَتْ وَيْحَكُمْ أَ مَا فِيكُمْ مُسْلِمٌ فَلَمْ يُجِبْهَا أَحَدٌ بِشَيْء».
2- . كامل الزيارات، ص104: «حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ الْقُرَشِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِي هَارُونَ الْمَكْفُوفِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) يَا أَبَا هَارُونَ أَنْشِدْنِي فِي الْحُسَيْنِ (عليه السلام) قَالَ فَأَنْشَدْتُهُ فَبَكَى فَقَالَ أَنْشِدْنِي كَمَا تُنْشِدُونَ يَعْنِي بِالرَّقَّةِ قَالَ فَأَنْشَدْتُهُ: امْرُرْ عَلَى جَدَثِ الْحُسَيْنِ***فَقُلْ لِأَعْظُمِهِ الزَّكِيَّةِ - قَالَ فَبَكَى ثُمَّ قَالَ زِدْنِي قَالَ فَأَنْشَدْتُهُ الْقَصِيدَةَ الْأُخْرَى قَالَ فَبَكَى وَسَمِعْتُ الْبُكَاءَ مِنْ خَلْفِ السِّتْرِ - قَالَ فَلَمَّا فَرَغْتُ قَالَ لِي يَا بَا هَارُونَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ (عليه السلام) شِعْراً فَبَكَى وَأَبْكَى عَشْراً كُتِبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَمَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ شِعْراً فَبَكَى وَأَبْكَى خَمْسَةً كُتِبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَمَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ شِعْراً فَبَكَى وَأَبْكَى وَاحِداً كُتِبَتْ لَهُمَا الْجَنَّةُ وَمَنْ ذُكِرَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَيْنِهِ [عَيْنَيْهِ] مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ وَلَمْ يَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّةِ».

بروید این گونه عزاداری می کنید؟ همان طور که برای عزیزان از دست رفته خود سوگواری می کنید، همان گونه مرثیه سرایی کن. این که برخی می گویند مؤدبانه برای امام حسین (عليه السلام) گریه کن معنی ندارد. «کما تبکون لآبائکم.»

قول به دیدار

تنها امامی که من دیدم قول داده است هر کسی به زیارت ایشان بیاید به زیارتش می آید، امام رضا (عليه السلام) است. بقیة ائمه (عليهم السلام) نیز می آیند و آن ها هم رأفت زیادی دارند، اما قول ندادند. امام رضا (عليه السلام) فرمودند: هر کسی به زیارت من بیاید من به زیارتش می روم.(1) و حکایات در این زمینه فراوان است.

حکایتی شگفت

روزی در مدرسة امام رضا (عليه السلام) نشسته بودم که یک طلبه جوان اصفهانی سید وارد شد. صحبت از زیارت امام رضا (عليه السلام) شد. ایشان حکایتی را تعریف کرد که قابل توجه است. وی گفت: من از قوم و خویش های مرحوم شمس آبادی هستم. مرحوم شمس آبادی از علمای اصفهان بود که گروه مهدی هاشمی قبل از انقلاب او را خفه کردند و به شهادت رساندند. ایشان نقل می کرد: چند نفر مرحوم

ص: 279


1- . كامل الزيارات، ص304: «قَالَ أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ سَعْدٌ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ النَّيْسَابُورِيُّ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو صَالِحٍ شُعَيْبُ بْنُ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنِي صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمَدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيُّ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا (عليه السلام) مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي وَشُطُونِ مَزَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَشِمَالًا وَعِنْدَ الصِّرَاطِ وَعِنْدَ الْمِيزَانِ قَالَ سَعْدٌ وَسَمِعْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ مِنْ صَالِحِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَدَانِيِّ».

شمس آبادی را در خواب دیدند و گفتند چه آرزویی داری؟ در پاسخ گفته بود آرزوم این است که به دنیا برگردم و به زیارت امام رضا (عليه السلام) مشرف شوم. وقتی علت را از او جویا شدند، گفته بود: برای هر بار که من به زیارت حضرت رضا (عليه السلام) رفتم، امام (عليه السلام) به دیدن من آمدند، و در حال حاضر بازدیدهای حضرت تمام شده، لذا دلم می خواهد به دنیا برگردم و به زیارت امام رضا (عليه السلام) مشرف شوم تا امام (عليه السلام) دوباره به دیدن من بیایند.

اگر امام رضا (عليه السلام) به دیدن کسی بیاید چه آثار و برکاتی برای او در پی دارد؟

حکایت همسر حاج اشرف آهنگر

شیخ عباس قمی (رحمه اللّه) در کتاب شریف مفاتیح الجنان قبل از زیارت عاشورا حکایتی آموزنده و شگفت انگیز از بانوی مومنه یزدی را نقل می کند که خداوند به دلیل مداومت در خواندن زیارت عاشورا عذاب را از اهل قبرستان دور کرد و در حالی که به زیارت امام حسین (عليه السلام) نرفته بود، سیدالشهدا سه بار به دیدن این بانو آمدند.

این حکایت نقل به مضمون در مفاتیح الجنان چنین آمده است: صاحب دارالسلام مرحوم علامه محدث نورى می فرماید: ثقة صالح متقی حاج ملاحسن یزدى که مرد عابد و با تقوا و پاکیزه ای بوده و از جمله کسانى است که در کنار قبر حضرت امیر (عليه السلام) مجاورت داشته و حق همسایگى حضرت را بجا می آورد و در انجام عبادت بسیار پشتکار دارد، او از حاج محمد علی یزدى که مردى ثقه و امین بود نقل کرد که در یزد مرد صالح و فاضلى بود که به فکر آخرت خویش بود و شب ها در مقبره ای خارج شهر یزد که به آن مزار گویند، می خوابید.

این مرد همسایه ای داشت که از کودکى در مکتب و غیره با هم بودند، تا این که بعدها شغل عشارى (باج خواهى و پول زورگرفتن) را انتخاب کرد و تا آخر عمر هم چنین می بود، تا این که مُرد و در همان مقبره مذکور نزدیک محلى که

ص: 280

حاج محمد على یزدى می خوابید او را دفن کردند.

هنوز یک ماه نگذشته بود که حاج محمد على او را در خواب دید، با حالت زیبا و سر حال از نعمت، او گوید: نزدش رفتم و به او گفتم: من اول و آخر و باطن و ظاهر کار تو را می دانم، تو از کسانى نبودى که در باطن نیکو باشى و ظاهرت به خاطر برخى جهات چون تقیه یا ضرورت و یا کمک به مظلوم، توجیه شود؟ و کار تو جز عذاب نتیجه ای نداشت، چگونه به این مقام رسیدى ؟!

آن مرد گفت: آرى مسئله همان طور است که تو گفتى، من تا دیروز در سخت ترین عذاب بودم، تا این که همسر استاد اشرف آهنگر از دنیا رفت و او را در اینجا دفن کردند و اشاره کرد به مکانى که صد ذراع فاصله داشت و در همان شبى که او را به خاک سپردند، حضرت امام حسین (عليه السلام) سه بار به دیدن او آمدند، و در مرتبه سوم دستور فرمود: تا عذاب را از اهل این قبرستان بردارند، به این جهت حال من نیکو شد و در نعمت و وسعت قرار گرفتم.

حاج محمد على گوید: با تعجب از خواب بیدار شدم، استاد اشرف آهنگر را نمی شناختم و جاى او را نمی دانستم، در میان بازار آهنگرها جستجو نمود تا استاد اشرف را پیدا کرد، از او پرسید، آیا شما همسر دارى؟ گفت: داشتم، ولى دیشب فوت نمود و او را در فلان جا دفن کردیم، و همان جائى را گفت که در خواب آن مرد به من نشان داد، از او پرسید: آیا همسر شما به زیارت امام حسین (عليه السلام) رفته بود؟ گفت: خیر، پرسید: آیا مصیبت حضرت را می نمود؟ گفت: خیر، پرسید: آیا او براى امام حسین مجلس مصیبت برپا می کرد؟ جواب داد: خیر، منظورت از این سوال ها چیست؟ آن مرد داستان خواب خود را بیان کرد و گفت می خواهم رمز آن ارتباط میان او و امام حسین (عليه السلام) را دریابم.

استاد اشرف گفت: آن زن همواره به خواندن زیارت عاشورا مداومت داشت.

«اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَثَبِّتْ لي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَيْنِ

ص: 281

وَاَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ؛(1) خدای من، شفاعت حسین (عليه السلام) را در روز ورود نصیبم بدار و گام های حقیقی ام را همراه با امام حسین (عليه السلام) و یارانِ او که خونشان را فدای حسین (عليه السلام) کردند، در نزد خود ثابت و محکم بدار.»

حال اگر امام رضا (عليه السلام) به دیدن کسی بیاید دیگر چه کسی جرأت می کند از او بپرسد تو که هستی؟ همین که بگوید من امام رضا هستم کار دست می شود.

بازدید به تعداد زیارت

مرحوم آشیخ مرتضی حائری (رحمه اللّه) فرزند مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری (رحمه اللّه) صاحب مؤسس حوزة علمیة قم از علمای بزرگ شیعه بود. خود آشیخ مرتضی هم عالمی بزرگ بود. ایشان علاقه زیادی به امام رضا (عليه السلام) داشت و تا یک فرصتی پیش می آمد سوار اتوبوس می شد و از قم به مشهد برای زیارت می رفت. یک روز زیارت می آمد و برمی گشت. نقل کردند وقتی از دنیا رفت مرحوم آیت اللّه مرعشی نجفی (رحمه اللّه) ایشان را در خواب دید و از او پرسید آشیخ مرتضی چه خبر؟ مرحوم آشیخ مرتضی حائری گفته بود: ... خلاصه ما که از دنیا رفتیم تا دو رو بر ما بچه ها و بستگان بودند و هیاهو و سر و صدا برپا بود خیلی سخت نگذشت، اما همین که مرا وارد قبر کردند بسیار لحظة وحشتناکی بود.

امام حسن مجتبی (عليه السلام) در وقت شهادت گریان بودند و وقتی علت را از آن حضرت جویا شدند فرمودند به جهت دو خصلت اشک می ریزم: 1. «فقد الأحبه؛ از دست دادن دوستان» 2. «هول المطلع؛ وحشت بعد از مرگ.»(2)

ص: 282


1- . فرازی از زیارت عاشورای امام حسین (عليه السلام) .
2- . الزهد، ص79: «النَّضْرُ بْنُ سُوَيْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ (عليه السلام) يَقُولُ: لَمَّا حَضَرَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ (عليه السلام) الْوَفَاةُ بَكَى فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ تَبْكِي وَمَكَانُكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مَكَانُكَ الَّذِي أَنْتَ بِهِ وَقَدْ قَالَ فِيكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مَا قَالَ وَقَدْ حَجَجْتَ عِشْرِينَ حِجَّةً رَاكِباً وَعِشْرِينَ حِجَّةً مَاشِياً وَقَدْ قَاسَمْتَ رَبَّكَ مَالَكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى النَّعْلَ فَقَالَ (عليه السلام) إِنَّمَا أَبْكِي لِخَصْلَتَيْنِ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَفِرَاقِ الْأَحِب».

وقتی میت را وارد قبر می کنند و در خانة وحشت و تنهایی می گذارند و همه کسانی که برای تشییع جنازه او از بستگان و دوستان و آشنایان آمده بودند، برمی گردند ساعاتی بسیار سخت و وحشتناک بر میت می گذرد.

خلاصه مرحوم آشیخ مرتضی گفت: وقتی مرا وارد قبر کردند و رفتند، وحشت زیادی وجود مرا گرفت، وحشتی که قابل تصور در دنیا نیست. همین طور که در حال وحشت و ترس فراوان بودم، ناگهان دیدم آقایی از دور صدا می زند مرتضی نترس، دارم می آیم. همین که صدا را شنیدم، آرامش پیدا کردم و بعد از مدتی دیدم آقایی نورانی آمد و کنار من نشست و شروع به نوازش و تسلی دادن کرد که مرتضی نترس، من هستم. خیلی خوشحال شدم که در این لحظات پر وحشت این آقا به فریادم رسید. عرض کردم: آقا شما کیستید؟ فرمود: من امام رضا هستم، آشیخ مرتضی 68 بار به زیارت من آمدی، من نیز 68 بار به دیدن تو می آیم.

مرحوم آشیخ مرتضی گفته بود از وقتی که امام رضا (عليه السلام) به دیدار من آمد همه کارها درست شد.

مرحوم آیت اللّه مرعشی گفته بود من نمی دانستم ایشان 68 بار به زیارت رفته است.

اصرار و الحاح در بارگاه امام رئوف

خوشا به حال کسانی که مشمول نگاه پر مهر امام رضا (عليه السلام) واقع می شوند. جوان ها باید قدر این نعمت را بدانند و سعی کنند مرتب به زیارت حضرت ثامن الحجج (عليه السلام) بروند و دست گدایی خود را به سوی رحمت واسعه الهی و وسیله نجات و سعادت هر دو جهان دراز کنند و به یاد داشته باشند که چه گونه گدایی کنند. برخی نیازمندان خیلی سمج هستند و به راحتی شخص را رها نمی کنند. گاهی شاید دیده باشید که یک فقیر سمج چگونه به انسان روی می آورد و ناله از دل سر می دهد که وای همسر و فرزندانم گرسنه هستند، فرزندم مریض است،

ص: 283

امشب نان در خانه ندارم و... کسی که می خواهد از سلطان هستی گدایی کند باید مانند یک مسکین و فقیر سمج دست گدایی خود را در آستان مقدس حضرتش دراز کند. مانند گدایان گردن خود را کج کند و بگوید: ای آقا و سرور عالم، من فقیر و مسکینم، دستم خالی است، با بدبختی و بیچارگی به درگاهت آمدم! غیر از امید به آقایی و بزرگواری شما چیزی ندارم، اول حاجتم این است شما برای ظهور فرزند دلبندتان و منجی عالم بشریت دعا فرمائید، از خدا برای ما طلب عافیت هر دو جهان را نمائید، عاقبت به خیری خود و همه دوستان و محبین اهل بیت (عليهم السلام) را از خدا بخواهید، رفع پریشانی های روحی و روانی، رفع مشکلات معیشتی همه محبان و... خلاصه بدانید که چگونه باید از سلطان هستی گدایی کرد. شعر معروفی است که می گوید:

پیش همچون تو کریمی دست خود کردم دراز***ورنه پیش هر کسی اهل گدایی نیستم

به امام رضا (عليه السلام) بگویید: آقا ما به محضر شما آمده ایم تا از شما گدایی کنیم. یقین دارم اگر احساس کنید خودتان و امام رضا (عليه السلام) هستید و در یک گوشه با آن امام رئوف نجوا کنید، حضرت جواب شما را می دهد و انشاءاللّه حاجت روا می شوید.

عنایت امام رضا (عليه السلام) به تک تک زوار

خدا رحمت کند مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی را، ایشان برادری داشتند که می گفته من همیشه فکر می کردم این زواری که وارد حرم حضرت رضا (عليه السلام) می شوند و سلام به آن حضرت می دهند، آیا امام یکی یکی پاسخ می دهند یا گروهی؟ می گفت این مطلب در ذهنم بود تا این که روزی به حرم حضرت رضا (عليه السلام) مشرف شدم و مشغول خواندن زیارتنامه شدم، ناگهان به یاد همین مطلب افتادم که امام رضا (عليه السلام) پاسخ سلام زوار را یکی یکی می دهند یا گروه گروه؟ تا در این فکر افتادم دیدم حرم خلوت شد و هیچ کس در آن نیست. در حالت مکاشفه امام رضا (عليه السلام) را دیدم که روی ضریح نشسته است و من جلوی

ص: 284

امام رضا (عليه السلام) بُهت زده ایستاده بودم. ناگهان در حرم باز شد و زوار هجوم آوردند و همه به محضر آن حضرت سلام می دادند و امام رضا (عليه السلام) می فرمود: وعلیک السلام، وعلیک السلام، وعلیک السلام، بعد رو به من کردند و فرمودند: فلانی من جواب زوارم را یکی یکی می دهم.

عنایت آن حضرت شامل حال همه زوار می شود و نسبت به تک تک آنان لطف دارند و خوب و بد زوار را از هم جدا نمی کند.

تشییع پیکر مطهر امام رضا (عليه السلام)

فردا روز شهادت امام رضا (عليه السلام) و روز عظیمی است. مثل فردایی مردم خراسان خبردار شدند که حضرت رضا (عليه السلام) به شهادت رسید و از دار دنیا رفت. اجتماع عظیمی از مردم در حالی که همه به سر و روی خود می زدند و واماما واعلیا می گفتند برای شرکت در مراسم تشییع آن حضرت به راه افتاد.

حضرت ابراهیم عرض کرد خدایا به من فرزند دختر عطا فرما، خطاب رسید برای چه دختر می خواهی؟ عرض کرد می خواهم بعد از من برایم عزاداری کند. پسر نمی تواند مانند دختر عزاداری کند. این دختر است که به سر و روی خود می زند و در مرگ پدر شیون و فغان بسیار می کند. مجلس عزا را دختر گرم می کند. در مصیبت امام رئوف و غریب نه همسری آمده بود و نه خواهر و نه دختر، هیچ کس نبود برای پاره تن رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) عزاداری کند. انصافاً در دو جا زن ها مردانگی کردند، یکی در قصة بنی اسد وقتی روز سوم شد زن ها رو کردند به مردان بنی اسد و گفتند این اجسادی که روی زمین افتاده است بدن های فرزندان پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) است. آیا خجالت نمی کشید که این بدن های پاک روی زمین و زیر آفتاب سوزان کربلا بدون غسل و کفن افتاده باشد؟ بروید و آن ها را دفن کنید. اگر شما نمی آیید ما خود می رویم، بعد بیل و کلنگ برداشتند و به راه افتادند. مردها که چنین دیدند به غیرتشان برخورد و حرکت کردند.

مورد دوم در خراسان اتفاق افتاد. زن های خراسانی به شوهرانشان گفتند: امام

ص: 285

رضا (عليه السلام) که اهل بیت خود را به همراه نداشته و غریب است، مادر و یا خواهر و دختری از او این جا نیست که برای او سوگواری کند، اجازه دهید ما برویم و برای امام رضا (عليه السلام) عزاداری کنیم. آن که مجلس را گرم می کند زن است. بعضی از مردان آن ها مخالفت کردند، زنان شان گفتند: مهریه های خود را می بخشیم و از شما مهر نمی خواهیم، نگذارید ما از عزا و سوگواری بر امام رضا (عليه السلام) محروم شویم. و خلاصه زنان خراسانی با اصرار و التماس آمدند و اطراف بدن حضرت رضا (عليه السلام) را گرفتند و عزاداری و سوگواری عظیمی بر پا کردند.

بدنی غرق گُل و بدنی غرق در تیر و نیزه و...

زن های خراسانی خوب برای امام رضا (عليه السلام) مادری و خواهری کردند. مرحبا به آنان، بعد که زن ها کنار رفتنند و مردها آمدند تا بدن مقدس حضرت رضا (عليه السلام) را بردارند، دیدند زنان خراسانی آن قدر گل روی بدن مقدس امام (عليه السلام) ریخته اند که بدن مطهر آن امام غریب زیر گل ها پنهان شده است. گل ها را کنار زدند و بدن مقدس حضرت رضا (عليه السلام) را از میان گل ها بیرون آوردند. فقط یک اشاره می کنم، نمی دانم دلتان کجا رفت، عرض می کنیم یا امام رضا، بدن مقدس شما را از زیر گُل ها بیرون آوردند چون جسد مطهرتان را گلباران کرده بودند، اما در کربلا حضرت زینب (عليها السلام) آمد و شمشیر و نیزه شکسته ها را کنار زد و بدن پاره پاره جد غریبتان حسین (عليه السلام) را از میان شمشیرها و نیزه های شکسته بیرون آورد و گفت: خدایا این قربانی را از آل محمد قبول فرما.

در مصیبت امام رضا (عليه السلام)

آمد از راه و کشیده است عبا را به سرش***وای از سینۀ سوزان و دل شعله ورش

همچو شمعی که بسوزد ز شرر آب شود***آب کرد آتش آن زهر ز پا تا به سرش

ص: 286

حجره اش بسکه غم انگیز و ملال آور بود***گرد غم بود که می ریخت ز دیوار و درش

گاه در زیر لبش ذکر خدا می گوید***گاه سوی در حجره ست خدایا نظرش

هم جواد آمده بالین رضا هم زهرا***هم پسر سوخته هم مادر خونین جگرش

پیش مادر نبود طاقت برخاستنش***زیر بار غم و اندوه خمیده کمرش

پسرش دست به سر دارد و مادر به کمر***او نظر می کند و خون رود از چشم ترش

دست ظلمی که زده بر رخ زهرا سیلی***پاره کرده ست کنون رشتۀ عمر پسرش

ای «وفائی» ز فلک پیک شهادت آمد***گشت تا گلشن سرسبز جنان همسفرش

***

یک دلم رو بسوی قبله ی هشتم دارد***یک دلم میل حریم حرم قم دارد

خواستم روضه بخوانم ز برادر، دل گفت***خواهرش وقت عزا حقّ تقدم دارد

***

چه قدر، جان برادر به زمین می افتی***ای عزیز دل خواهر به زمین می افتی

ص: 287

تو علی هستی و در کوچه بسمت حجره***مثل زهرای پیمبر به زمین می افتی

***

در مصیبت حضرت اباعبداللّه (عليه السلام)

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد***شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند***هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید***هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت***چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد***بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان***بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی اختیار نعرهی هذا حسین او***سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول

رو در مدینه کرد که یا ايها الرسول

***

ص: 288

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست***وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی***دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست***زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت***از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات***کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه***خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین***شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد***وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

***

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین***ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند***در ورطهی عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان***واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

ص: 289

نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا***طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر***سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام***یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو***غلطان به خاک معرکهی کربلا ببین

یا بضعة الرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

***

ته گودال فقط پیکر تو مانده و من***همه رفتند فقط مادر تو مانده و من

سر وانگشتر وانگشت به غارت بردند***پاره های بدن بی سر تو مانده و من

***

گذار ساعتی ای شمر بدمَنِش به منش***كز آب دیده كنم چاره زخم های تنش

بده اجازه برم سویِ سایۀ پیكر او***كه آفتاب نسوزد جراحت بدنش

در آتشم من از این غم كه از عطش دم مرگ***بلند جای نفس بود دود از دهنش

به كهنه پیرهنی كرد او قناعت و آه***كه بعد مرگ برون آورند از بدنش

ص: 290

به بوی پیرهنی قانعم ز یوسف خویش***ولی نه یوسفم اینك بُوَد نه پیرهنش

طمع بریدم از او آن زمان منِ ناكام***كه دوخت سوزنِ پیكان بهم لب و دهنش

مراست آرزوی گفت و گوی او اما***ز نوك نی شنوم بعد از این مگر سخنش

***

ص: 291

مجلس هفدهم: حرمت امام حسین (عليه السلام) و کربلا

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

در روایت آمده است:

«مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَقَدْ زَارَ كَرْبَلَاءَ وَوَقَفَ عَلَيْهَا وَقَالَ إِنَّكِ لَبُقْعَةٌ كَثِيرَةُ الْخَيْرِ فِيكِ يُدْفَنُ الْقَمَرُ الْأَزْهَرُ؛(1)

هیچ پیامبری نیست، مگر آن که کربلا را زیارت نموده و در آنجا توقف کرده و فرموده باشد: تو سرزمینی هستی که خیر کثیری در تو می باشد، و در تو ماه تابان دفن خواهد گشت.»

ملاک ارزش ها

گاهی اوقات ارزش چیزها به خود آن است. اگر از کنار کوهی عبور کنید و بخواهید آن را بخرید تا سنگ هایش را قطعه قطعه کرده و از آن سنگ درست کنید. برای اقدام در این زمینه می گویند مثلاً مربوط به شهرداری است و باید به

ص: 292


1- . كامل الزيارات، ص67: «وَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ النَّاقِدُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو هَارُونَ الْعِيسِيُّ [الْعَبْسِيُ] عَنْ أَبِي الْأَشْهَبِ جَعْفَرِ بْنِ حَنَانٍ [حَيَّانَ] عَنْ خَالِدٍ الرَّبَعِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَ كَعْباً يَقُولُ أَوَّلُ مَنْ لَعَنَ قَاتِلَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (عليه السلام) إِبْرَاهِيمُ خَلِيلُ الرَّحْمَنِ لَعَنَهُ وَأَمَرَ وُلْدَهُ بِذَلِكَ وَأَخَذَ عَلَيْهِمُ الْعَهْدَ وَالْمِيثَاقَ ثُمَّ لَعَنَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَأَمَرَ أُمَّتَهُ بِذَلِكَ ثُمَّ لَعَنَهُ دَاوُدُ وَأَمَرَ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِذَلِكَ ثُمَّ لَعَنَهُ عِيسَى وَأَكْثَرَ أَنْ قَالَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْعَنُوا قَاتِلَهُ وَإِنْ أَدْرَكْتُمْ أَيَّامَهُ فَلَا تَجْلِسُوا عَنْهُ فَإِنَّ الشَّهِيدَ مَعَهُ كَالشَّهِيدِ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ مُقْبِلٍ غَيْرِ مُدْبِرٍ [مُقْبِلًا غَيْرَ مُدْبِرٍ] وَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى بُقْعَتِهِ وَمَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَقَدْ زَارَ كَرْبَلَاءَ وَوَقَفَ عَلَيْهَا وَقَالَ إِنَّكِ لَبُقْعَةٌ كَثِيرَةُ الْخَيْرِ فِيكِ يُدْفَنُ الْقَمَرُ الْأَزْهَرُ».

آن جا مراجعه کنید. وقتی به متصدی مربوطه مراجعه می کنید و می گوئید قیمت این کوه چند است؟ مثلاً می گوید ده میلیون تومان. از کنار کوه دیگر رد می شوید و باز به شهرداری رفته قیمت آن را جویا می شوید. این بار می شنوید که قیمت این کوه مثلا چهار میلیارد تومان است! می پرسید این کوه با آن کوه چه تفاوتی دارد که این قدر تفاوت قیمت دارد؟ می گوید: این کوه معدن فیروزه است! گاهی ممکن است برای یک زمین صد متری ده تا صد میلیون پرداخت شود. زمین هایی که در آن ها معادن وجود دارد مانند معدن نفت و طلا ارزش بسیار دارد و آن را به قیمت ارزان نمی دهند. می گویند چیزی در این زمین است که ارزش آن را بالا برده است.

ارزش معنوی

همان طور که اشیاء دارای ارزش ذاتی است، مانند طلا، نقره که هر کدام ارزش خاص خود را دارد، گاهی برخی اشیاء ارزش معنوی دارد. برای توضیح مطلب مثالی آورده می شود. شما به مسجدی می روید تا نماز بخوانید، می بینید مسجد نجس شده است. ممکن است کسی بگوید شما در این باره مسئولیتی ندارید زیرا شما که مسجد را نجس نکردید و کار دیگری بوده است! می گویند: چنین نیست که شما مسئول نباشید، چون این جا مکان مقدس و محترم است. اول باید مسجد را تطهیر کنید و بعد نماز بخوانید. پاک کردن مسجد بر نماز مقدم است. ممکن است ببینید یک آجری در کناری افتاده و ارزشی ندارد. اگر آن را بردارید و بخواهید بفروشید، به هر کسی که بگویید این یک دانه آجر فروشی است هیچ عاقلی پیدا نمی شود آن را بخرد و می گوید این که ارزشی ندارد آن را دور بینداز. اما اگر بنّایی که در حال ساختن مسجد است آن را بردارد و در ساختمان مسجد به کار برد جزء مسجد می شود، ارزش و حرمت پیدا می کند و نجس کردن آن حرام است و کسی نمی تواند به آن بی احترامی کند چون جزء

ص: 293

مسجد قرار گرفته است. این آجر ارزش ذاتی ندارد بلکه ارزش آن وابسته است. اگر یک تکه کاغذ کوچکی که در جایی افتاده و ارزشی ندارد را بردارند و رو آن بنویسند اللّه، به خاطر همین یک کلمة اللّه آن تکه کاغذ حرمت پیدا می کند و نمی توان آن را زیر دست و پا انداخت بلکه باید حرمت آن را حفظ کرد و در جای محترمی گذارد. و همچنین نمی توان دست بی وضو به آن زد و اگر خدای ناکرده در دستشویی افتاد باید فورا آن را خارج کنند و اگر نیاز به خراب کردن دستشویی باشد باید آن را خراب کنند و کاغذ را خارج کنند و اگر خراب کردن دستشویی ممکن نباشد نباید از آن استفاده کنند تا زمانی که یقین کنند کاملا محو شده است. اگر کسی بگوید این همان کاغذ بی ارزش است! پاسخ این است که این تکه کاغذ وابسته به کلمة جلاله اللّه شد و حرمت پیدا کرد.

بسیاری از چیزها ارزش ذاتی ندارد ولی ارزش وابسته دارد. خدای متعال به پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می فرماید: من مکه را خیلی دوست دارم. چرا؟ قرآن کریم می فرماید:

{لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ * وَأَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ}؛(1) قسم می خورم به این شهر، در حالی که تو در آن جای داری.

چون تو در این جا متولد شدی و این جا هستی به خاطر تو مکه عزیز است. محل ولادت پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) باید عزیز باشد و به آن احترام گذاشت. محلی که پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) متولد شده و در آن زندگی کرده است حرمت دارد و باید مورد احترام واقع شود.

ارزش در اسلام

در اسلام هیچ ارزشی ارزش ذاتی نیست. تمام ارزش ها در اسلام ارزش وابسته است. هر مقدار که انسان به اسلام وابستگی داشته باشد ارزش او بیشتر است. یک انسان عادی که مؤمن است بسیار ارزش دارد، زیرا مؤمن است. اگر

ص: 294


1- . سوره بلد، آیه 2-1.

همین انسان مؤمن عالم دینی شد ارزش او چندین برابر می شود. حال اگر مقام و ارزش نبی و فرستاده الهی را در نظر بگیریم قابل قیاس با ارزش چندین هزار عالم مومن نیست. اگر مقام و منزلت امامت الهی در نظر گرفته شود باز قابل مقایسه با هزاران پیامبر نخواهد بود.(1)

مقام امامت

مقام امامت از پیامبری بالاتر است. مقام رسول خاتم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) از ائمة (عليهم السلام) بالاتر است بدین جهت که دارای دو مقام بودند: اول مقام پیامبری، دوم مقام امامت. پیامبری در یک زمان قابل جمع است ولی امامت در یک زمان قابل جمع نیست. ممکن است در یک زمان ده ها پیامبر باشد، مانند حضرت شعیب، موسی، زکریا، سلیمان (عليهم السلام) ، که بعضا در یک زمان بودند، اما در هیچ زمانی دو امام هم زمان نبودند. یعنی وقتی امیرالمؤمنین (عليه السلام) امام بودند، امام حسن (عليه السلام) نباید مقامات امامت را ابراز می کردند. همه می باید به عنوان امام، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را قبول می کردند و هر کس می پرسید امام کیست می گفتند علی بن ابی طالب (عليه السلام) . در زمان امام حسن (عليه السلام) نیز امام حسین (عليه السلام) مقام امامت را ابراز نمی کرد و اگر می پرسیدند امام کیست؟ می فرمود: برادرم امام حسن (عليه السلام) .

وابستگی به خدا

اسلام هیچ ارزش ذاتی برای چیزی قائل نیست و تمام ارزش ها وابسته است. هر چه ارتباط شما با خدا بیشتر باشد ارزش تان بیشتر است. اگر از خدا فاصله بگیرید هیچ ارزشی ندارید. اگر خدای نکرده یک انسان جاهلی دستگاه اهل بیت (عليهم السلام) را مورد استهزاء قرار دهد و یا کفر بگوید، اگر از ثروتمندترین و دانشمندترین انسان های دنیا باشد از نظر خدا یک شاهی نمی ارزد. اگر کسی کافر

ص: 295


1- . البته وجود مقدس حضرت خاتم النبیین (صلی اللّه عليه وآله وسلم) هم مقام امامت داشتند و هم نبوت، و افضل از تمام انبیا و ائمه (عليها السلام) می باشند.

شود و کفر بگوید آن قدر بی ارزش می شود که می گویند گردنش را بزن چون ارزشی ندارد.(1) همسر او نیز بدون طلاق از او جدا می شود و اموالش از ملکش خارج می شود زیرا ارزش خود را تباه ساخته، حتی ارزش این که صاحب مالی باشد را ندارد و نمی تواند در یک ریال از اموالش تصرف کند، چون وابستگی خود را از دین قطع کرده است. وقتی انسان ارزش پیدا می کند که وابسته به خدا باشد و هر چه این وابستگی بیشتر باشد ارزش او نیز بیشتر است و هر چه کمتر باشد ارزش شخص نیز کم می شود. و اگر وابستگی را قطع کرد ارزش خود را به کلی از بین برده است.

چرایی عظمت امام حسین (عليه السلام)

چرا امام حسین (عليه السلام) این قدر حرمت دارد و ما به ایشان احترام می گذاریم؟ چرا در مصیبت آن حضرت به عزاداری پرداخته، گریه کرده و به سر و صورت خود می زنیم؟ چرا به نام مقدس امام حسین (عليه السلام) احترام می گذاریم؟ زیرا تمام وجود و هستی آن امام مظلوم وابسته به خدا بوده است. نفس کشیدن، حرف زدن، راه رفتن، سکوت، سخن گفتن، و خلاصه تمام حرکات و سکنات امام حسین (عليه السلام) مربوط به خدا بوده است. اگر رضایت خدا در این بوده که امام حسین (عليه السلام) ساکت باشد، ساکت بود و اگر رضایت خدا در سخن گفتن آن حضرت بود، سخن می گفتند. و چون در همه امور وابستة به خدا شد، خدا هم وابسته شد. معاملة خدای متعال دو طرفه است آن هم دو طرفی که وصف ناشدنی است. گاهی اوقات انسان یک لیوان آب به کسی می دهد و او نیز در محفل یا مجلسی انسان را می بیند و یک لیوان آب تعارف می کند. یا به شخصی سلام می کنید و او پاسخ می گوید. ولی گاهی اوقات انسان دوست خود را با یک

ص: 296


1- . البته ثابت شدن کفر و ارتداد شخص ساده نیست و شرایطی دارد که در کتب فقهی مفصلا بحث شده است.

ساندویچ میهمان می کند و او در عوض دعوت مفصلی می کند. یک نفر دست در جیب می کند و هزار تومان به کسی قرض می دهد و طرف مقابل در وقت نیاز و گرفتاری پنج میلیون تومان قرض می دهد و می گوید وقتی گرفتار بودم و نیاز به هزار تومان داشتم به من قرض دادی من نیز حال که شما نیاز به قرض داری تا پنج میلیون تومان به شما قرض می دهم. وابستگی به خدا قابل قیاس به این امور دنیوی نیست. شما کم ترین مایه را در راه خدا به کار می برید، اما خدای متعال بسیار بیشتر از آن چه شما مایه گذاشته اید مایه می گذارد.

معامله با خدا

در روایت می فرماید: اگر کسی یک وجب به سوی خدا تقرب جوید خدای متعال یک میل به سوی او می آید.(1)

میل شاید از یک کیلومتر بیشتر باشد. معاملة با خدا نفع فراوان دارد و ابدا در آن ضرر و زیانی نیست.

سعی کنید با خدا معامله کنید. امام حسین (عليه السلام) با خدا معامله کرد و همه هستی خود را در راه خدا فدا کرد خدای متعال هم یک عظمت استثنائی به آن حضرت عطا فرمود که وصف ناشدنی است.

عنایت امام حسین (عليه السلام) به یک هندو

مرحوم آسید کاظم قزوینی (رحمه اللّه) حکایت شگفتی را نقل می کرد. این جریان مربوط به بیش از 50 سال قبل است. ایشان می گفت: من به بمبئی هند رفته بودم و مترجمی به همراه داشتم که مرا به نقاط مختلف شهر می برد. از کنار ساختمانی عبور کردیم، مترجم گفت: در این ساختمان - که بنای بسیار بزرگی داشت - پنج هزار نفر زندگی می کنند و حکایت شگفتی دارد. صاحب این ساختمان هر ساله ظهر عاشورا عزاداران این شهر را که حدود یکصد تا دویست هزار نفر هستند

ص: 297


1- . المجازات النبوية، ص337: «وَ مِنْ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ: مَنْ تَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ شِبْراً تَقَرَّبَ إِلَيْهِ ذِرَاعاً، وَمَنْ تَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ ذِرَاعاً تَقَرَّبَ إِلَيْهِ بَاعاً، وَمَنْ أَقْبَلَ إِلَى اللَّهِ مَاشِياً أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ مُهَرْوِلًا».

ناهار می دهد.

بمبئی از شهرهای مهم هند است و عزاداری باشکوهی همه ساله در عاشورا در آن شهر برپا می شود. گفت: صاحب آن ساختمان عزادران این شهر را ظهر عاشورا ناهار می دهد. در هند عزاداری های سوزناک با شیوه های عجیب و غریبی انجام می شود. بسیاری از سبک های عزاداری از آنجا به ما رسیده است. عزاداری های مفصلی که گاهی تا پای جان نیز می رسد. یکی از دوستان فیلمی از عزاداری هند برای من آورده بود وقتی چند لحظه از آن را نگاه کردم حالم منقلب شد. گاهی اوقات زنجیر می زنند و سر زنجیرهایشان تیغ است و کمر را چاک چاک و پاره پاره می کند و پوست را از جا می کند. این نوع عزاداری را زیاد دیدیم. در کربلا و برخی مناطق دیگر با چنین زنجیرهایی به بدن می زنند و عزاداری می کنند. اما در آن فیلم یک نوع عزاداری بود که خیلی عجیب به نظر می رسید و آن این بود که عزاداران شمشیرهای بلندی به دست گرفته بودند که کج نبود و به جای زنجیر به کمرهای خود می زدند. کمرهای آنان را نشان می داد که حتی کپل های آنان از پشت پارچه مشخص بود که تمام چاک چاک شده بود. یک عزاداری عجیب و غریب که به راستی صحنه وحشتناک بود.

گفت: آن شخص ظهر عاشورا عزاداران این شهر را را ناهار می دهد و جمعیت حدود صد تا دویست هزار نفر برآورد می شود. گفتم: عجب شیعة خوبی است! گفت: شیعه نیست! با تعجب پرسیدم: پس چیست؟ گفت: هندو! از هندوهای اینجا است! یک هندو ظهر عاشورا هزاران شیعه را اطعام می کند.

در ادامه گفت: این هندو حکایتی دارد که مربوط به پدر زنش می باشد... پرسیدم جریانش چیست؟ گفت: این آقا قرار گذاشته بوده طبق همان وصیت هر سال ظهر عاشورا صد هزار روپیه برای امام حسین (عليه السلام) صرف ناهار عزاداران کند. ظهر عاشورا که می شد آشپز مسلمان و خدمتگذاران مسلمان غذا را طبخ

ص: 298

می کردند و خودش هم دست نمی زد چون می دانست مسلمان ها هندوها را نجس می دانند لذا اصلا به چیزی دست نمی زد و خودش یک کنار می ایستاد. مردم بعد از عزاداری ظهر عاشورا می آمدند و ناهار می خورند.

قرار گذاشته بود صد هزار روپیه در روز عاشورا برای امام حسین (عليه السلام) خرج کند. صد هزار روپیه پول بسیار زیادی است و در 70 سال گذشته مبلغ هنگفتی به شمار می آمد. در این زمان روپیه حدود چهارده یا پانزده تومان است که حدود یک میلیون و پانصد هزار تومان می شود. در هفتاد سال قبل یک میلیون و پانصد تومان مبلغ بسیار زیادی بود. در یاد دارم که در نوروز سال 1351 که ما وارد مشهد شدیم یک خانه 140 متری در منطقه طلاب حدود 14 هزار تومان بود که صاحب آن حاضر بود به هفت هزار تومان نقد و هفت هزار تومان به اقساط ماهی پانصد تومان بفروشد. این جریان قیمت خانه مربوط به حدود 30 سال پیش است. حال اگر هفتاد سال قبل را در نظر بگیریم تقریبا با دو هزار تومان می شد یک خانه خرید.

نقل می کنند در همین شهر مشهد یک حاجی بود که صد تومان پول داشت. معروف بود که این آقا صد تا یک تومانی دارد. کوچه ای که آن حاجی در آن زندگی می کرد را به اسم کوچه حاجی صد تومنی نام گذاری کرده بودند.

خلاصه آن شخص حدود هفتاد سال پیش یک میلیون و پانصد تومان در روز عاشورا اطعام می کرد. در ادامه گفت: هندوها دور او گرفتند و گفتند: این چه کاری است که تو انجام می دهی؟ برای دینی خرج می کنی که به تو ربطی ندارد! ما هندوهای فقیر، گرفتار و بیچاره فراوان داریم، برای آئین خود پول نداریم آن وقت تو پول هایت را به آن ها می دهی؟ خلاصه او را راضی کردند که سالی تنها پنجاه هزار روپیه خرج کند. گفت: من باید این کار خیر را انجام بدهم و چاره ای ندارم. گفتند: پس بیا یک کار دیگری انجام بده، پنجاه هزار روپیه برای شیعیان

ص: 299

خرج کن و طبق عملی که پدر و اجدادت انجام می دادند تو نیز ادامه بده و پنجاه هزار روپیه دیگر را به ما بده. گفت: اشکالی ندارد، پنجاه هزار روپیه مال شما، از سال آینده چنین عمل می کنم که پنجاه هزار روپیه برای امام حسین (عليه السلام) خرج می کنم و پنجاه هزار روپیه دیگر را اختصاص به شما می دهم.

وی که تاجری بزرگ، کارخانه دار و شخصیت مهمی تلقی می شد در آن زمان یک دستگاه بزرگی را وارد کرده بود. به یاد دارم در کربلا یک دستگاه بسیار بزرگی در کارخانه ایی بود که گندم و... را آرد می کرد. چرخ های بزرگی داشت که بین آن تسمه هایی بود که بعضی از آن ها به حدود نیم متر می رسید و آن چرخ های بزرگ را به همدیگر وصل می کرد و می چرخاند. تسمه ها محافظ هم نداشت و کسی که متصدی کار با آن بود می بایست خیلی مراقب باشد.

آن تاجر را به عنوان صاحب کارخانه برای بازدید از دستگاه بردند، مهندس و مدیر کارخانه نیز خصوصیات آن را شرح می دادند. دستگاه روشن بوده و مانند آن دستگاه آردکن چرخ های بزرگی داشته و در حال چرخیدن بوده است. راج های هندی لباس های بلندی می پوشند و این تاجر که از همان لباس ها بر تن داشت ناگهان گوشة لباسش داخل یکی از این تسمه های پهن و قوی می رود، اما ناگهان (به جای این که داخل دستگاه کشیده شده و قطعه قطعه شود) تسمه از وسط پاره می شود و تاجر به گوشة کارخانه پرت شده و بی هوش روی زمین می افتد. خلاصه چون رئیس کارخانه بود دو رو بر او را می گیرند و آب به صورتش پاشیده و به هوش می آورند و صندلی می آورند تا روی آن بنشیند. به مجردی که کمی به هوش می آید و روی صندلی می نشیند می گوید: از امسال دویست هزار روپیه! گفتند لابد سرش ضربه خورده و متوجه حرف زدن خود نیست و هذیان می گوید! گفتند می خواهی دویست هزار روپیه بدهی؟ گفت: آری از امسال در عاشورا دویست هزار روپیه برای امام حسین (عليه السلام) باید خرج کنم.

ص: 300

پرسیدند چرا؟ گفت: این تسمة چهار پنج متری با عرض دو وجب اگر مرا داخل این چرخ های دستگاه می کشید تکه تکه می شدم! اما همین که گوشه لباسم داخل این تسمه رفت و قاعدتا باید من نیز بلافاصله به داخل دستگاه کشیده می شدم، اما ناگهان دیدم آقای جلیل القدری که عصایی در دست داشت با عصا به تسمه زد و تسمه از وسط پاره شد و من نجات پیدا کردم. از آن آقا پرسیدم شما که هستید؟ فرمود: من همانی هستم که ظهر عاشورا برایم صد هزار روپیه خرج می کنی، من امام حسین (عليه السلام) هستم. آری، آن حضرت مرا از مرگ حتمی نجات داد لذا از این عاشورا به بعد هر ساله دویست هزار روپیه خرج می کنم.

معامله کردن با اهل بیت (عليهم السلام) خیر دنیا و آخرت دارد. معامله با امام حسین (عليه السلام) آثار و برکات بسیار فراوان دارد و باید سعی کرد از این فرصت های زود گذر نهایت استفاده را نمود و خود را به دستگاه امام حسین (عليه السلام) نزدیک تر کرد.

ذکر مصیبت حضرت علی اکبر (عليه السلام)

امشب شب حضرت علی اکبر (عليه السلام) است. یک قضیه ای را به عنوان مقدمه مصیبت نقل می کنم. آقای آسید محمد باقر ابطحی که یکی از محققین و از علمای قم است کتابی در شرح صحیفة سجادیه نوشته است. در آن کتاب جریانی را نقل می کند و می نویسد: روزی مسلمانان در مسجد پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) نشسته بودند که یک مسیحی وارد مسجد النبی (صلی اللّه عليه وآله وسلم) شد. تا وارد مسجد شد مسلمانان گفتند: داخل نشو، غیرمسلمان نمی تواند وارد مسجد شود، صبر کن. گفت: من آمدم تا مسلمان شوم. سرور و آقای شما کیست؟ امام حسین (عليه السلام) در مسجد بود. به حضرت عرض کردند یک مسیحی می خواهد مسلمان شود. به محضر حضرت آمد و مسلمان شد. امام حسین (عليه السلام) علت مسلمان شدن را از او جویا شدند. عرض کرد: دیشب پیامبر شما را در خواب دیدم که کنار پیامبر ما حضرت عیسی (عليه السلام) بود. پیامبرم به من فرمود پیرو دین پیامبر شما و مسلمان شوم و حال

ص: 301

آمدم تا مسلمان شوم.

امام حسین (عليه السلام) فرمود: اگر پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را در بیداری دیدار کنی آیا او را می شناسی؟ عرض کرد: آن قدر چهره آن حضرت زیبا و جذاب بود که تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد. حضرت فرمود: بگوئید فرزندم علی اکبر بیاید. همین که حضرت علی اکبر (عليه السلام) وارد مسجد شد و چشم مسیحی به آن جناب افتاد از جا بلند شد و گفت: هو واللّه، به خدا سوگند همین آقا بود که کنار پیامبر ما نشسته بود.

وقتی محضر پدر بزرگوارش حضرت سید الشهدا (عليه السلام) آمد و اذن میدان گرفت و عازم نبرد شد، حضرت فرمود:

«اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَخُلُقاً وَمَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ص وَكُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ؛(1) بارالها! شاهد باش

ص: 302


1- . اللّهوف على قتلى الطفوف، ص114-112: «قَالَ وَجَعَلَ أَصْحَابُ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) يُسَارِعُونَ إِلَى الْقَتْلِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَكَانُوا كَمَا قِيلَ فِيهِمْ - قَوْمٌ إِذَا نُودُوا لِدَفْعِ مُلِمَّةٍ***وَ الْخَيْلُ بَيْنَ مِدْعَسٍ وَمُكَرْدَسِ لَبِسُوا الْقُلُوبَ عَلَى الدُّرُوعِ كَأَنَّهُمْ***يَتَهَافَتُونَ إِلَى ذَهَابِ الْأَنْفُسِ فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) وَكَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَأَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَأَرْخَى (عليه السلام) عَيْنَهُ وَبَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَخُلُقاً وَمَنْطِقاً بِرَسُولِكَ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) وَكُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَقَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَقَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَقَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ (عليه السلام) وَقَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَقَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَيَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَقَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَعَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَخَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ (عليه السلام) تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَجَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) فَأَخَذَهَا وَرَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ».

جوانى كه در صورت و سيرت و گفتار شبيه ترين مردم به پیامبرت بود به جنگ اين مردم رفت. ما هرگاه به ديدن پيامبرت مشتاق می شديم به اين جوان نگاه می كرديم.»

آنگاه که امام حسین (عليه السلام) به حضرت علی اکبر (عليه السلام) اذن داد و او را روانه میدان کرد، فرمود: خدایا شهادت بده و گواه باش که هر وقت مشتاق دیدار پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می شدیم به چهرة علی نگاه می کردیم. هر وقت دلمان برای سخن پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) تنگ می شد به علی می گفتیم برایمان صحبت کند. سپس عمر سعد را نفرین کرد و به آن پلید خطاب کرد:

«قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي؛ عمرسعد خدا رحم تو را قطع کند همان گونه که رحم مرا قطع کردی.»

و بعد مردم کوفه را نفرین کرد:

«اللَّهُمَّ شَتِّتْ شَمْلَهُمْ وَفَرِّقْ جَمْعَهُم؛ خدایا این ها را از هم بپاش و هیچ وقت مردم عراق را راضی نکن.»

برخی در بارة حضرت علی اکبر (عليه السلام) گفته اند که همسر و فرزند داشته است. در برخی زیارات آن حضرت آمده است: «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَی أَهْلِ بَيْتِكَ؛ صلوات خدا بر تو و بر اهل بیت تو.»(1) از این فرازها استفاده می شود که آن حضرت دارای همسر و فرزند بوده است. در باره سن ایشان برخی 24 سال نوشته اند.

میدان رفتن حضرت علی اکبر (عليه السلام) بر امام حسین (عليه السلام) بسیار سخت بود. در هر صورت اجازة میدان گرفت و عازم نبرد با اشقیا شد. امام حسین (عليه السلام) او را

ص: 303


1- . تهذيب الأحكام، ج6، ص65: «... ثُمَّ امْضِ عِنْدَ الرِّجْلَيْنِ وَقِفْ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) وَقُلْ - سَلَامُ اللَّهِ وَسَلَامُ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَأَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَعِبَادِهِ الصَّالِحِينَ عَلَيْكَ يَا مَوْلَايَ وَابْنَ مَوْلَايَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَعَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ وَعَلَى عِتْرَةِ آبَائِكَ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً عَذَّبَ اللَّهُ قَاتِلَكَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَعَلَيْكَ السَّلَامُ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُه».

صدا زدند و فرمودند: پسرم بیا بابا، قبل از میدان با اهل حرم وداع کن. چنین صحنه ای را در بارة هیچ یک از شهدا در نقل ها ندیدم. معمولاً وقتی می خواستند به طرف میدان بروند با همان فرد به خصوص خداحافظی می کردند و به میدان می رفتند. اما همین که زن و بچه و خواهرا فهمیدند که علی اکبر (عليه السلام) عزم میدان دارد، همه از خیمه ها بیرون ریختند و اطراف آن حضرت را گرفتند. یکی صورت علی اکبر (عليه السلام) را و دیگری دست او را می بوسید. یکی او را در آغوش می گرفت و دیگری دست از دامن او برنمی داشت. یکی می گفت عمه به قربانت، و دیگری صدا می زد خواهرت به فدایت، یکی ندا می داد علی جان ما را تنها نگذار، و... خلاصه حضرت علی اکبر (عليه السلام) با زحمت بسیار توانست با زنان و بچه های حرم خداحافظی کند. حواسش هم جمع بود چون وقتی از اهل حرم جدا شد دوباره نزد پدر برنگشت تا دوباره خداحافظی کند و شاید با خود گفت دوباره دل پدر را خون نکنم. از همان دور دستی تکان داد و به طرف میدان رفت و جماعت بسیاری از آن کافران را به درک واصل کرد. امام حسین (عليه السلام) جوانش را زیر نظر داشت و او را نگاه می کرد. علی از میدان برگشت و آب طلبید. عرض کرد: پدر جان تشنگى جانم را به لب رساند و از سنگينى اسلحه آهنين سخت ناراحتم، آيا جرعه آبى هست؟ امام (عليه السلام) گريه کرد و فرمود: پسر جانم كمی دیگر به جنگ ادامه بده، ساعتى بيشتر نمانده است كه جدّت محمّد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را ملاقات كنى و او با كاسه ای لبريز از آب تو را سيراب خواهد كرد؛ آبى كه پس از آشاميدن آن هرگز تشنه نخواهى شد. علی اکبر (عليه السلام) به میدان برگشت اباعبداللّه (عليه السلام) نگاه می کرد که یک مرتبه دیدند رنگ امام (عليه السلام) عوض شد و صدای علی اکبر به گوش امام رسید که بابا نگران نباش، جدم مرا سیراب کرد. تا صدای علی اکبر بلند شد امام حسین (عليه السلام) خودش را کنار بدن جوانش رساند، چه جوانی؟ «فقطعوه بسيوفهم

ص: 304

إربا إربا؛(1) با شمشیرهای خود علی اکبر را قطعه قطعه کردند.» فرق شکافته، بدن پاره پاره، هر چه کرد ابی عبداللّه (عليه السلام) و هر چه گفت دلش آرام نگرفت، خدا کند جوان از دست داده در مجلس ما نباشد، کسی که جوانش را از دست می دهد آثاری برایش دارد، یکی از آثار آن این است که وقتی کنار بدن جوانش می آید می گوید: بابا، ای کاش من به جای تو مرده بودم! ای کاش من به جای تو کشته می شدم! امام حسین (عليه السلام) فرمود: پسرم بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگانی دنیا، هر چه کرد دلش آرام نگرفت یک وقت دیدند آقا خم شد و صورت به صورت علی گذاشت، راوی می گوید دیدم خون تازه از محاسن اباعبداللّه (عليه السلام) جاری شد. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون و العاقبه للمتقین.

ص: 305


1- . بحار الأنوار ؛ ج45 ؛ ص44-43: «ثم حمل علي بن الحسين على القوم و هو يقول: أنا علي بن الحسين بن علي***من عصبة جد أبيهم النبي و اللّه لا يحكم فينا ابن الدعي***أطعنكم بالرمح حتى ينثني أضربكم بالسيف أحمي عن أبي***ضرب غلام هاشمي علوي فلم يزل يقاتل حتى ضج الناس من كثرة من قتل منهم و روي أنه قتل على عطشه مائة و عشرين رجلا ثم رجع إلى أبيه و قد أصابته جراحات كثيرة فقال يا أبه العطش قد قتلني و ثقل الحديد أجهدني فهل إلى شربة من ماء سبيل أتقوى بها على الأعداء فبكى الحسين (عليه السلام) و قال يا بني يعز على محمد و على علي بن أبي طالب و علي أن تدعوهم فلا يجيبوك و تستغيث بهم فلا يغيثوك يا بني هات لسانك فأخذ بلسانه فمصه و دفع إليه خاتمه و قال امسكه في فيك و ارجع إلى قتال عدوك فإني أرجو أنك لا تمسي حتى يسقيك جدك بكأسه الأوفى شربة لا تظمأ بعدها أبدا فرجع إلى القتال و هو يقول: الحرب قد بانت لها الحقائق***وظهرت من بعدها مصادق و اللّه رب العرش لا نفارق***جموعكم أو تغمد البوارق فلم يزل قتل تمام المائتين ثم ضربه منقذ بن مرة العبدي على مفرق رأسه ضربة صرعته و ضربه الناس بأسيافهم ثم اعتنق فرسه فاحتمله الفرس إلى عسكر الأعداء فقطعوه بسيوفهم إربا إربا. فلما بلغت الروح التراقي قال رافعا صوته يا أبتاه هذا جدي رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) قد سقاني بكأسه الأوفى شربة لا أظمأ بعدها أبدا و هو يقول العجل العجل فإن لك كأسا مذخورة حتى تشربها الساعة فصاح الحسين (عليه السلام) و قال قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَعَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا».

در مصیبت حضرت علی اکبر (عليه السلام)

با چشم خود دیدم دشمن چه ها می کرد***فرزند دلبندم در خون شنا می کرد

ای لاله لیلا واویلا

من مهمان بودم حقم ادا کردند***فرق جوانم را از هم جدا کردند

ای لاله لیلا واویلا

دشمن به اعضایش تیغ جفا می زد***من می زدم فریاد او دست پا می زد

ای لاله لیلا واویلا

***

به گوشم آید از میدان صدای اکبرم زینب***حرم را لاله باران کن برای اکبرم زینب

مرا ذکر علی بر لب علی بابا صدا می زد***خودم دیدم خودم دیدم جوانم دست و پا می زد

سرشک از دیده باریدم به موج خون قمر دیدم***بنالید ای بنی هاشم که من داغ پسر دیدم

علی افتاده خاموش و سخن با من نمی گوید***سرا پا گوشم اما او سخن با من نمی گوید

خدایا من پدر هستم جوانم رفته از دستم***دگر دست از جهان شستم دگر لب از سخن بستم

***

یم فاطمی دُرّ سرمدی، گل احمدی، مه هاشمی***ز سرادقات محمدی، طلعت ظهور جلالتی

به سما قمر، به نبی ثمر، به فاطمه دُرّ، به علی گهر***به حسن جگر، به حسین پسر، چه نجابتی چه اصالتی

ص: 306

به ملک مطاع، به خدا مطیع، به مرض شفا، به جزا شفیع***چه مقام بندگیش منیع، به چه بندگی و اطاعتی

خم زلف او چه شکن شکن، به مثال نقرة فام تن***سپری بکتف و کفن به تن، به چه قامتی چه قیامتی

ز جلو نظر سوی قبله گه، ز قفا نظر سوی خیمه گه***که نمود شه به قدش نگه، به چه حسرتی و چه حالتی

ز قفا دو زن شده نوحه گر، یکی عمه گفت و یکی پسر

که نما به جانب ما نظر، به اشارتی و نظارتی

***

قد رعنای تو چون سرو سپیدار شده***کربلا محو رخ احمد مختار شده

دور تا دور سرت آیینه می چرخانم***بسکه گیسوی بلند تو دل آزار شده

تا کمی راه روی این دل من می لرزد***قد طوبایی زهراست پدیدار شده

چشم بد دور از آن قد رشیدت پسرم***قامتت شانه به شانه با علمدار شده

گر ترک خورده لبت غصه مخور ای بابا***تشنه ی وصلی و هنگامه ی دیدار شده

تا صدای تو شنیدم که پدر زود بیا***گفتم ای وای علی بی کس و بی یار شده

نیزه ها رفت چو بالا به سر خویش زدم***وسط معرکه این یاس گرفتار شده

ص: 307

کوچه ای باز شد و هر که زره آمد و زد***ماجرای تو شبیه در و دیوار شده

زشکافی که به پهلوی تو خورده پیداست***نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شده

دشمن آن بغض علی را سر تو خالی کرد***تن تو طعمه هر گرگ جگر خوار شده

بین محراب دو ابروی تو از هم شد باز***صورتت جلوه ای از حیدر کرار شده

خیز و زیر بغلم گیر و سوی خیمه ببر***ای جوانم ز غمت دیده ی من تار شده

اربا اربایی و کس معنی آن کی فهمد

این عبا تا به ابد محرم اسرار شده

***

به خیمه بوی مشک و عنبر آمد

به خیمه بوی مشک و عنبر آمد***حسین با نعش پاک اکبر آمد

بی تو شد نور جدا از بصرم ای پسرم***کس نداند که چه آمد به سرم ای پسرم

از حرم آمده زینب کند امداد مرا***تن پاکت سوی خیمه آخر برم ای پسرم

تا کفن بر قد و بالای رسایت کردم***سوختم و ز دل پر درد دعایت کردم

ص: 308

آخرین توشه ام از زلف تو این بود علی***که غم انگیز نگاهی به قفایت کردم

تو زمن آب طلب کردی و من می سوزم***که چرا تشنه لب از خویش جدایت کردم

کی می رود ز یادم آن آخرین نگاهت***از پنجه ای اثر بود بر روی قرص ماهت

روی ناز برگ گل را طاقت سیلی نبود***ای خدا رخسار زهرا بی علی نیلی نبود

فاطمه فاطمه هستی حیدر تویی***فاطمه فاطمه روح پیمبر تویی

علی جونم قدمات کربلا رو می لرزونه***آتیش فراق تو خیمه ها رو می سوزونه

اکبر اکبر هستی بابا تویی

***

ص: 309

مجلس هجدهم: ویژگی های امام حسین (عليه السلام) (1)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

بالاترین نسب، شفاء در تربت

این نکته را به یقین بدانید که ممکن نیست جایی برای پدر از دست رفته مجلس عزا بگیرند و فرزند آنجا نباشد. وقتی انسان های عادی برای پدرشان مجلس می گیرند اگر فرزند او در مجلس عزا نباشد آیا مردم نمی گویند چرا صاحب عزا در مجلس نیست؟! مردم به خاطر صاحبان عزا آمده اند، لااقل ولو چند دقیقه می آمد تا مردم او را ببینند و بدانند صاحب مجلس در عزا حضور دارد! آیا ممکن است برای سالار شهیدان مجلس سوگواری برپا شود و صاحب مجلس امام زمان (عليه السلام) حضور نیابند؟ آن بزرگوارانی که در نهایت درجه معرفت قرار دارند چطور ممکن است توجه و نظری به مجلس جد غریب و مظلوم خود نداشته باشند؟ یقین داریم که آن بزرگواران بر این مجالس نظر دارند و اگر چنین نبود عزاداران حسینی چنین حال و شور و شعور معنوی پیدا نمی کردند.

خصوصیات امام حسین (عليه السلام)

امام حسین (عليه السلام) خصوصیات منحصر به فردی دارند. انشاء اللّه به طور خلاصه در چند جلسه برخی از خصوصیات آن حضرت را ذکر می نمائیم.

ص: 310

با وجود این که پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ، امیرالمؤمنین (عليه السلام) ، حضرت زهرا (عليها السلام) و امام حسن (عليه السلام) از امام حسین (عليه السلام) افضل هستند، ولی خدای متعال یک ویژگی هایی را به حضرت سید الشهداء (عليه السلام) عطا فرموده است. یکی از آن خصوصیات این که جدی مانند رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ، پدری مانند امیرالمؤمنین (عليه السلام) ، مادری مانند حضرت زهرا (عليها السلام) ، برادری مثل امام حسن (عليه السلام) و فرزندانی بی مثال همچون امامان معصوم (عليهم السلام) دارد. این مجموعه خصوصیات را هیچ یک از انبیاء و اولیاء الهی ندارند. حتی پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ، امیرالمؤمنین (عليه السلام) چنین ویژگی هایی را ندارند. حتی امام حسن (عليه السلام) جامع تمام این خصوصیات نیستند و فرزندان آن حضرت امام نبودند.

شفاء در تربت و امان از ترس

خصوصیت دوم که خدای متعال به امام حسین (عليه السلام) عطا فرموده و تنها به آن امام مظلوم اختصاص دارد خوردن خاک قبر مطهر آن حضرت است. خوردن خاک قبر پیامبران (عليهم السلام) و دیگر امامان معصوم (عليهم السلام) جایز نیست. در روایت آمده است اگر کسی خاک قبر پیامبری را بخورد مانند خوردن گوشت آن پیامبر است. اگر کسی به خاک قبر مطهر پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) دسترسی پیدا کرد می تواند از آن برای تبرک به سر و صورت خود استفاده کند اما حق خوردن آن را ندارد. و اگر خورد طبق نظر برخی فقها مرتکب فعل حرام شده است. در روایتی از حضرت موسی بن جعفر (عليهما السلام) نقل شده است که فرمودند: مبادا به عنوان تبرک از تربت قبر من چیزی بردارید که بخورید.(1)

خوردن تربت فقط اختصاص به تربت قبر مطهر امام حسین (عليه السلام) دارد و در آن

ص: 311


1- . بحار الأنوار، ج98، ص118: «عيون أخبار الرضا (عليه السلام) تَمِيمٌ الْقُرَشِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْمُسَيَّبِ بْنِ زُهَيْرٍ قَالَ: قَالَ لِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (عليه السلام) بَعْدَ مَا سُمَّ لَا تَأْخُذُوا مِنْ تُرْبَتِي شَيْئاً لِتَتَبَرَّكُوا بِهِ فَإِنَّ كُلَّ تُرْبَةٍ لَنَا مُحَرَّمَةٌ إِلَّا تُرْبَةُ جَدِّيَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (عليه السلام) فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ جَعَلَهَا شِفَاءً لِشِيعَتِنَا وَأَوْلِيَائِنَا الْخَبَرَ».

شفاست: «شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ أَمَاناً مِنْ كُلِّ خَوْف.»(1)

علاوه بر این که شفاء تمام دردهاست،(2) امان از ترس و خوف هم می باشد. گاهی انسان به جایی می رود و ترس دارد، برای در امان ماندن از آن ترس یک مقدار از تربت امام حسین (عليه السلام) را به همراه خود بردارد تا ان شاء اللّه خدای متعال به برکت تربت آن حضرت او را از ترس و وحشت حفظ نماید.

تربت در قبر

یک توصیه ای به جوانان گرامی و دیگران دارم. سعی کنید همه شما از پول حلال و طیب و طاهر یک کفن تهیه کنید و در وصیت نامه خود بنویسید که حتما مقداری از تربت امام حسین (عليه السلام) را داخل کفن شما بگذارند و وصیت کنید که تربت را با شما دفن کنند و صورت و محاسن شما را با تربت خضاب کنند. خدا شاهد است ملائکه ای که می خواهند به سراغ شما بیایند وقتی از دور بوی تربت امام حسین (عليه السلام) را استشمام کنند برخورد آنان با شما در خانه قبر با بقیه خیلی فرق خواهد داشت. کاری کنید که توی قبر بوی تربت امام حسین (عليه السلام) را بدهید، چرا که در آن عالم به اذن خدای متعال همه چیز در دست امام حسین (عليه السلام) است. «شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ أَمَاناً مِنْ كُلِّ خَوْف.»

بی بی شطیطه

بانو شطیطه از بانوان با فضیلت و دارای عظمت و در نیشابور دفن است. من هر وقت سر قبر بی بی شطیطه می روم به مقام و منزلت آن بانو غبطه می خورم. آن بانو پارچه ای حدود نیم متر به عنوان خمس برای حضرت موسی بن جعفر (عليهما السلام) فرستاد. حضرت به محمد بن علی نیشابوری که واسطه آوردن اموال به

ص: 312


1- . كامل الزيارات، ص279.
2- . البته استشفاء به تربت حضرت سید الشهداء (عليه السلام) دارای آداب و شرایطی است. مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمه اللّه) در مفاتیح الجنان در باب فضیلت تربت امام حسین (عليه السلام) روایاتی را در این باره بیان می کنند.

نزد آن حضرت بود فرمود: به شطیطه بگو این پارچه ات را جزء کفن خود قرار می دهم و برای او کفن و مقداری پول فرستادند و خود حضرت در تشییع جنازة شطیطه شرکت کرده بر او نماز خوانده و برایش دعا کردند.

محمد بن علی نیشابوری می گوید: وقتی شطیطه را در قبر گذاشتند دیدم حضرت موسی بن جعفر (عليهما السلام) آمد و مقداری از تربت امام حسین (عليه السلام) داخل قبر او گذاشت. با تمام آن فضیلت ها و حضور امام معصوم (عليه السلام) در تشییع او باز مقداری از تربت قبر امام حسین (عليه السلام) را همراه شطیطه قرار داد.(1) این حکایات تنها بیانگر گوشه ای از عظمت تربت حضرت سید الشهداء (عليه السلام) می باشد.

دعا برای فرج

در کتاب مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف) در دو مورد از امام زمان (عليه السلام) نقل می کند، کسانی که برای آن حضرت دعا می کنند آثاری دارد. در این کتاب از امام زمان (عليه السلام) نقل می کند که حضرت فرمودند: «هر که در عزای جدم گریه کند و بعد برای فرج من دعا کند، من نیز برای او دعا می کنم.» سعی کنید همیشه بعد از عزاداری به یاد آن حضرت باشید و برای فرج آن حضرت دعا کنید.

عزادارانی که بعد از سوگواری بر سالار شهیدان برای فرج آن حضرت دعا می کنند و می گویند: «اللّهم عجل لولیک الفرج» بدانند که ان شاءاللّه امام زمان (عليه السلام) نیز برای آنان دعا می کند.

اللّهم صل علی محمد وآل محمد، و عجل فرجهم، و اهلک عدوهم من الجن و

ص: 313


1- . الثاقب في المناقب، ص446-445: «... و أقامت شطيطة تسعة عشر يوما، و ماتت رحمها اللّه، فتزاحمت الشيعة على الصلاة عليها، فرأيت أبا الحسن (عليه السلام) على نجيب، فنزل عنه و أخذ بخطامه، و وقف يصلّي عليها مع القوم، و حضر نزولها إلى قبرها و نثر في قبرها من تراب قبر أبي عبد اللّه الحسين (عليه السلام) ، فلما فرغ من أمرها ركب البعير و ألوى برأسه نحو البرية، و قال: «عرّف أصحابك و اقرأهم عنّي السلام، و قل لهم: إنّني و من جرى مجراي من أهل البيت لا بد لنا من حضور جنائزكم في أي بلد كنتم، فاتقوا اللّه في أنفسكم و أحسنوا الأعمال لتعينونا على خلاصكم، و فك رقابكم من النار».

الانس من الاولين و الاخرين.

اللّهم انا نسالک و ندعوک، باسمک العظيم الأعظم، الاعز الأجل الأکرم، بحق مولانا و سيدنا اباالفضل العباس قمر بني هاشم يا اللّه. يا حميد بحق محمد، يا عالي بحق علي، يا فاطر بحق فاطمه، يا محسن بحق الحسن، يا قديم الإحسان بحق الحسين.

اللّهم عجل لوليک الفرج، والعافية والنصر، ومد في عمره، وزين الأرض بطول بقائه، وارزقنا به خير الدنيا وخير الآخره، واصرف به عنا شر الدنيا و شر الآخره، واجعل به عواقب امورنا خيرا.

اللّهم اشف مرضانا، سلم به مسافرينا، إقض به ديوننا، إرحم به موتانا، وارزقنا به خير الدنيا وخير الآخره.

ورحم اللّه من يقرأ الفاتحه مع الإخلاص و الصلوات.

تو شفایم بده با تربت آن کرب و بلا***دل بیمار مرا جز تو کجا بوده دوا؟

***

سجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی است***سجده بر تربت پاکت نکنم می میرم

***

بوی خوشی، که می وزد از تربت حسین***گویی که برده تا ابد از هوش، کعبه را

بنگر مقام

و رتبه، که در پیش کربلا شد حلقۀ***ارادت، در گوش، کعبه را

***

سلام ما به تو و قبر باصَفات حسين***درود حق به تو ای مظهر صفات حسين

ص: 314

فداي تو همه خلق جهان ز پير و جوان***تويي بهر دو جهان كشتي نجات حسين

تويي مروج احكام دين پيغمبر***تويي خلاصه ايجاد كائنات حسين

چه حكمتي است به ايثار و جانفشاني تو***كه گشته ذات خداوند خونبهات حسين

چه كرده ای تو به درگاه حق كه خلق جهان***كنند آروزي طوف كربلات حسين

ز داغ ماتم جانسوزت ای عزيز خدا كنند جن***و بشر گريه در عزات حسين

سلام ما به تن چاك چاك بی كفنت***فداي پيكر پرخون سرجدات حسين

سلام ما به تو و شيرخواره اصغر تو***فداي اكبر و عباس باوفات حسين

سلام ما به سر انورت كه شد بر ني***فداي خواندن قرآن دلربات حسين

زهي به همت مردانگي و ايثارت***فداي دست سخي گره گشات حسين

ز راه لطف نظر كن به حال خسته دلان

برس به داد «حياتي» گه ممات حسين

***

ص: 315

مجلس نوزدهم: ویژگی های امام حسین (عليه السلام) (2)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

جاودانگی نهضت

امروز درِ خانة کسی رفتیم که از روز خلقت آدم تا قیامت مظلوم تر و معصوم تر از او کسی نیست. شخصیتی که یکی از وسایل مهم شفاعت حضرت زهرا (عليها السلام) در روز قیامت است.

جاودانگی نهضت حسینی

یکی از اختصاصات امام حسین (عليه السلام) جاودانه شدن نهضت ایشان است. با وجود این که پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) افضل از امام حسین (عليه السلام) هستند و جهاد و جنگ هایی مانند بدر و احد داشتند، اما جاودانه نشد و تنها به عنوان یک حکایت تاریخی نقل می شود. پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در رأس تمام جنگ های بدر، احد، تبوک و احزاب بودند اما هیچ کدام مانند حماسه عاشورا جاودانه نشد. جنگ های صفین، نهروان و جمل که در رأس سپاه حق امیرالمؤمنین (عليه السلام) بودند و تنها جنگ صفین، شش ماه به طول انجامید و صد هزار نفر در آن کشته شدند اما جاودانه نشد. اما نهضت امام حسین (عليه السلام) هر روز توسعة بیشتری پیدا می کند و هر چه با آن مبارزه می شود و تبلیغات گسترده بر ضد آن به راه می اندازند و با زر و زور سعی در

ص: 316

ممانعت از شعائر آن حضرت می کنند ولی برعکس توسعه و شور بیشتری پیدا می کند و گسترده تر می شود. سرّ جاودانگی نهضت حسینی چیست؟

بهترین اصحاب

اسرار و نکات بسیاری در این نهضت نهفته است. یک نکته اش این است که امام حسین (عليه السلام) هفتاد و دو سرباز دارد که در عالم بی نظیرند. روز عاشورا در دل این دلاوران بی همتا جز عشق و محبت حضرت اباعبداللّه (عليه السلام) چیز دیگر نبود. نه حب زن و فرزند، نه مال و جاه، حتی برخی از آنان رئیس عشیره بودند ولی هیچ چیز جز حب و عشق به امام حسین (عليه السلام) در دل آن ها یافت نمی شد. در هیچ نبردی مانند نبرد عاشورا چنین مخلصانی یافت نمی شوند که تمامی آنان بدون استثناء یک صدا و با تمام وجود جان برکف در راه خدا و خلیفه خدا این چنین جانفشانی کنند. در جنگ بدر عده ای بعد از جنگ به دنبال غنائم بودند و برخی فاسد شدند. در جنگ احزاب نیز همین طور بود. در جنگ صفین نیز گروهی از سپاه امیرالمؤمنین (عليه السلام) به مخالفت و مقابله با آن حضرت پرداختند. در آن جنگ ها یاران یکدست دیده نمی شود. محال است در طول تاریخ کسی سربازانی داشته باشد که یکدست باشند. این که می گویند اگر سیصد و سیزده نفر اصحاب خاص امام زمان (عليه السلام) پیدا شوند حضرت ظهور می کنند، اهمیت و ارزش یاران مومن یکدست را می رساند. چه بسیار تاکنون مؤمنان، مراجع دین، شخصیت های دینی آمدند ولی چرا تاکنون حضرت حجت (عليه السلام) ظهور نکرده است چون سیصد و سیزده نفر یکدست تا حال جمع نشده است. زمان امام حسین (عليه السلام) واقع شد و باید زمان امام زمان (عليه السلام) هم یاران یکدست جمع شوند تا حضرت ظهور کنند.

بانوان دلاور

صاحب معالی السبطین می نویسد: یک نوجوان نه ساله از پشت خیمه ها بیرون

ص: 317

آمد و در حالی که شمشیر به کمر بسته و سر شمشیرش به زمین کشیده می شد به محضر امام حسین (عليه السلام) آمد و مقابل حضرت ایستاد و عرض کرد: آقا اجازه بفرما تا به میدان بروم. ساعتی قبل پدر این جوان در میدان به شهادت رسیده بود. امام حسین (عليه السلام) در نهایت لطف و مهربانی بدون این که او را برنجاند و به نحوی هم از جنگ منصرف نمایند نگاهی به او کرده و فرمودند: پسرم برو و اول از مادرت اجازه بگیر بعد بیا. نوجوان نگاهی به امام حسین (عليه السلام) کرد و عرض کرد: آقا مادرم این شمشیر را به کمرم بسته!

مادری که به فرزندش علاقه فراوان دارد و او را از جان بیشتر دوست می دارد با دست خود شمشیر به کمر نوجوانش می بندد و می گوید برو فرزندم و جانت را فدای حضرت ابا عبداللّه الحسین کن.

امام حسین (عليه السلام) شب عاشورا خطبه ای خواندند و پس از آن فرمودند: هر کسی می خواهد برود آزاد است و بیعتم را هم از او برداشتم، روز قیامت هم جلوی کسی را نمی گیرم. حدود هزار نفر که با امام (عليه السلام) بودند همه رفتند و تنها هفتاد و دو نفر باقی ماندند.

پس از آن كه امام (عليه السلام) با ياران ثابت قدم خود اتمام حجت نمود و بيعت خويش را از آنان برداشت تا بازگردند، ولي هرگز كسي بازنگشت به آنان فرمود: بدانید فردا همة ما را می کشند و زن ها را هم اسیر می کنند. خدا شما را رحمت كند و به شما جزاي خير عنايت فرمايد؛ اكنون هر كه همسر خود را به همراه آورده برخيزد و او را به قبيلة بني اسد که در نزديكي كربلا هستند بسپارد. بانواني كه به همراه من هستند، پس از شهادت من به اسارت دشمن در مي آيند، مي ترسم كه زنان شما هم اسير شوند، پس برخيزيد و آنها را به بني اسد بسپاريد.

علي بن مظاهر با شنيدن اين سخن از جاي برخاست و به سوي خیمة زن ها رفت و صدا زد من علی بن مظاهرم، بگوئید همسرم بیاید. همسرش با لبخند از خیمه بیرون آمد، «فاستقبلته ضاحکا متبسما.» علی بن مظاهر گفت: مگر امشب

ص: 318

جای لبخند است؟ همسرش پرسید: برای چه کاری آمدی؟ وی سخنان و پيغام امام (عليه السلام) را ابلاغ كرد و گفت: اكنون برخيز تا به سوي قبيلة بني اسد برويم و تو را به آنها ملحق نمايم.

همسر او با شنيدن اين سخنان از جاي برخاست و سرش را به عمود خيمه كوبيد و گفت: به خدا قسم بي انصافي كردي، ای پسر مظاهر! آيا براي تو سهل است كه دختران رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به اسارت بروند و من از اسارت دشمن در امان باشم؟ برايت سهل است كه چادر از سر بانوان اهل بيت بردارند و من چادر بر سر داشته باشم؟ برايت سهل است كه زينت دختران رسول خدا (عليه السلام) را بربايند و من خود را به زينت مزين كرده باشم؟ آيا مي خواهي تو روز قيامت نزد رسول خدا (عليه السلام) به خاطر ياري فرزندش روسفيد باشي و من نزد فاطمة زهرا (عليها السلام) روسياه؟ به خدا سوگند! كه شما با مردان اهل بيت (عليهم السلام) همراهي مي كنيد، ما نيز زنانشان را تنها نمي گذاريم.

علي بن مظاهر با ديدگان گريان نزد امام حسین (عليه السلام) بازگشت و عرض كرد: همسرم با آن كه از قبيلة بني اسد است، اكنون از رفتن خودداري مي كند و مي خواهد با شما همراهي نمايد. امام (عليه السلام) با شنيدن اين خبر گريست و فرمود: خداوند به شما از جانب ما جزاي خير عنايت فرمايد.

یاران امام حسین (عليه السلام) از مرد و زن تمام یکدل و یکدست بودند. حتی یک نفر از آنان غل و غش نداشت. مانند هفتاد و دو نفر یاران آن حضرت در عالم یافت نمی شود. یکی از علل جاودانگی این بود که همه آنان هدفی غیر از خدا و امام حسین (عليه السلام) نداشتند.

ذکر مصیبت حضرت علی اصغر (عليه السلام)

امروز دست به دامن آقای بسیار بزرگواری شدیم. به کوچکی او و دستان کوچکش نگاه نکنید، گر ه های بزرگی را تا حال باز کرده است. حضرت زهرا (عليها السلام)

ص: 319

در صحرای قیامت دو وسیله به عنوان شفاعت می آورد: یکی قنداقة خونین حضرت علی اصغر (عليه السلام) و دیگری دست قلم شدة حضرت اباالفضل (عليه السلام) . این دو وسایل شفاعت حضرت زهرا (عليها السلام) در قیامت است. آیا ممکن است یک چنین شفیعی را به عنوان واسطه به درگاه خدا ببریم و با دست خالی برگردیم؟ اگر کسی چنین پنداری داشته باشد در شناخت این خاندان کوتاهی کرده است. حضرت علی اصغر (عليه السلام) در درگاه خدا جایگاهی بس رفیع دارد.

امام حسین (عليه السلام) برای حضرت علی اصغر (عليه السلام) کارهایی انجام داد که برای هیچ یک از شهداء نکرد. از جمله وقتی آن طفل شیرخوار به شهادت رسید امام (عليه السلام) به سمت خیمه ها آمد و دامن خود را تکان داد. یعنی خدایا هر چه داشتم فدا کردم و دیگر چیزی ندارم. خواندن نماز میت بر طفل واجب نیست، اما امام حسین (عليه السلام) بر بدن حضرت علی اصغر (عليه السلام) نماز خواند و تنها شهیدی را که دفن کرد آن طفل شیر خوار بود. مرحوم علامة سید کاظم قزوینی (رحمه اللّه) می فرمود: وقتی تیر به گلوی نازنین حضرت علی اصغر (عليه السلام) اصابت کرد، امام حسین (عليه السلام) مقداری متحیر ماند و نگذاشت یک قطره از خون آن طفل رضیع روی زمین بریزد و مقداری از آن خون را به محاسن خود کشید. بعد از اسب پیاده شد و در میدان با حالت تحیر و سرگردانی راه می رفت. سپس به سمت خیمه ها حرکت کرد و حضرت زینب (عليها السلام) را صدا زد. همه مقاتل نوشته اند امام (عليه السلام) عمه علی اصغر را صدا زد نه مادر او را ولی علت آن را بیان نکردند. چون ایام سوز و گداز است می گویم، امام حسین (عليه السلام) هر چه خواست تیر را از گلوی علی اصغر بیرون بیاورد نتوانست، نمی شد به مادر علی اصغر بگوید بیا کمک کن این تیر را بیرون بیاورم، لذا عمه اش زینب را صدا زد و گفت خواهرم تو بیا تا مادر علی این تیر سه شعبه را نبیند.

اللّهم صل علی محمد وآل محمد، و عجل فرجهم، و اهلک عدوهم من الجن

ص: 320

و الانس من الاولين و الاخرين.

اللّهم انا نسالک و ندعوک، باسمک العظيم الأعظم، الاعز الأجل الأکرم، بحق مولانا و سيدنا اباالفضل العباس قمر بني هاشم يا اللّه. يا حميد بحق محمد، يا عالي بحق علي، يا فاطر بحق فاطمه، يا محسن بحق الحسن، يا قديم الإحسان بحق الحسين.

اللّهم عجل لوليک الفرج، والعافية والنصر، ومد في عمره، وزين الأرض بطول بقائه، وارزقنا به خير الدنيا وخير الآخره، واصرف به عنا شر الدنيا و شر الآخره، واجعل به عواقب امورنا خيرا.

اللّهم اشف مرضانا، سلم به مسافرينا، إقض به ديوننا، إرحم به موتانا، وارزقنا به خير الدنيا وخير الآخره.

ورحم اللّه من يقرأ الفاتحه مع الإخلاص والصلوات.

با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را***چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را

به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد***رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان را

دست و پایی زدی و باز تبسّم کردی***پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را

بوسه بر این سرِ پاشیده ز هم مشگل نیست***من چسان دفن کنم پاره ای از قرآن را

مشگل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد***اهل غارت نکند رحم، گُلِ پنهان را

من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب***آب دادَست سه شعبه گلوی عطشان را

ص: 321

بعد از این است که بر سینۀ من جا داری***نزد مادر ببرم آهِ دِلِ سوزان را

گریه بر معجرِ عمّه نرود از یادت***وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را

تا به محشر ز غبار غم تو گریه بپاست***ای عجب داغ تو کردَست بپا طوفان را

سند مستند کرب و بلا حنجر توست***بُرد مظلومیِ تو آبروی عدوان را

عید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم

و خدا مُهر قبولی زند این قربان را

***

مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد***مهتاب را فلک به کف آفتاب داد

چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحْم دید***چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد

بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس***یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد

خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین***آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد

هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم***آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد

ص: 322

پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر***اما به خنده باز تسلاّی باب داد

او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد***نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد

اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر

او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد

***

ص: 323

مجلس بیستم: ویژگی های امام حسین (عليه السلام) (3)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

استجابت دعا

یکی دیگر از خصوصیات امام حسین (عليه السلام) این است که دعا زیر قبه آن حضرت مستجاب است: «وَإِجَابَةَ الدُّعَاءِ تَحْتَ قُبَّتِهِ»(1) یکی از مکان هایی که خدای متعال وعده فرموده است دعا را مستجاب کند، تحت قبة امام حسین (عليه السلام) است. حتی وقتی مشکلی برای ائمه (عليهم السلام) پیش می آمد سعی می کردند یا خودشان و یا کسی را به نیابت به کربلا بفرستند تا زیر قبة امام حسین (عليه السلام) برایشان دعا کند.

ابوهاشم جعفری می گوید: امام هادی (عليه السلام) مریض شد و به من فرمود: ابو هاشم، یک نفر را پیدا کن تا برود و برای من زیر قبة جدم امام حسین (عليه السلام) دعا کند. در آن زمان که قبه نبوده، یعنی کنار قبر دعا کند. شخصی عرض کرد: شما خود امام و معصوم هستید، چرا خودتان دعا نمی کنید؟ حضرت فرمودند:

ص: 324


1- . وسائل الشيعه، ج14، ص537: «أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي عُدَّةِ الدَّاعِي قَالَ رُوِيَ أَنَّ اللَّهَ عَوَّضَ الْحُسَيْنَ (عليه السلام) مِنْ قَتْلِهِ أَرْبَعَ خِصَالٍ جَعَلَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَإِجَابَةَ الدُّعَاءِ تَحْتَ قُبَّتِهِ وَالْأَئِمَّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَأَنْ لَا تُعَدَّ أَيَّامُ زَائِرِيهِ مِنْ أَعْمَارِهِمْ».

«اِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِقَاعاً يُحِبُّ أَنْ يُدْعَى فِيهَا؛(1) همانا برای خدای تعالی بقاعی است که دوست دارد در آن ها او را بخوانند و حائر حسینی یکی از آنها است.»

مرحوم آشیخ جعفر شوشتری (رحمه اللّه) می گوید: در آن زمان که قبر مطهر امام حسین (عليه السلام) قبه نداشته، شاید معنی این حدیث این باشد که هر جا مجلسی به نام اباعبداللّه الحسین (عليه السلام) به پا می شود و هر سقفی که بر روی سر عزاداران آن حضرت قرار می گیرد، همان قبه ای است که دعا تحت آن مستجاب است و این یکی از مصادیق آن است.

شب تاسوعا

ان شاء اللّه حضرت زهرا (عليها السلام) ، بی بی ام البنین (عليها السلام) و حضرت بقیه اللّه الأعظم (عليه السلام) دست همه ما را بگیرد و در این روز که عزای حضرت قمر بنی هاشم (عليه السلام) است، آن حضرت دست گیر همه مؤمنین و مومنات باشد. از حضرت

ص: 325


1- . كامل الزيارات، ص274-273: «حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَجَمَاعَةٌ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَمُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ عَلَيْهِ نَعُودُهُ وَهُوَ عَلِيلٌ فَقَالَ لَنَا وَجِّهُوا قَوْماً إِلَى الْحَائِرِ مِنْ مَالِي فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ قَالَ لِي مُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ الٌمُشِيرُ يُوَجِّهُنَا إِلَى الْحَائِرِ وَهُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ فِي الْحَائِرِ - قَالَ فَعُدْتُ إِلَيْهِ فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لِي لَيْسَ هُوَ هَكَذَا إِنَّ لِلَّهِ مَوَاضِعَ يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِيهَا وَحَائِرُ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) مِنْ تِلْكَ الْمَوَاضِعِ. قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَحَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الرَّازِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالْوَهْوِرْدِيِّ بِنَيْشَابُورَ بِهَذَا الْحَدِيثِ وَذَكَرَ فِي آخِرِهِ غَيْرَ مَا مَضَى فِي الْحَدِيثَيْنِ الْأَوَّلَيْنِ أَحْبَبْتُ شَرْحَهُ فِي هَذَا الْبَابِ لِأَنَّهُ مِنْهُ - قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْوَهْوِرْدِيُّ حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ (رحمه اللّه) قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدٌ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ (عليه السلام) وَهُوَ مَحْمُومٌ عَلِيلٌ فَقَالَ لِي يَا أَبَا هَاشِمٍ ابْعَثْ رَجُلًا مِنْ مَوَالِينَا إِلَى الْحَائِرِ يَدْعُو اللَّهَ لِي فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ فَاسْتَقْبَلَنِي عَلِيُّ بْنُ بِلَالٍ فَأَعْلَمْتُهُ مَا قَالَ لِي وَسَأَلْتُهُ أَنْ يَكُونَ الرَّجُلَ الَّذِي يَخْرُجُ فَقَالَ السَّمْعَ وَالطَّاعَةَ وَلَكِنَّنِي أَقُولُ - إِنَّهُ أَفْضَلُ مِنَ الْحَائِرِ إِذْ كَانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ فِي الْحَائِرِ وَدُعَاؤُهُ لِنَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنْ دُعَائِي لَهُ بِالْحَائِرِ فَأَعْلَمْتُهُ (عليه السلام) مَا قَالَ فَقَالَ لِي قُلْ لَهُ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) أَفْضَلَ مِنَ الْبَيْتِ وَالْحَجَرِ وَكَانَ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ وَيَسْتَلِمُ الْحَجَرَ وَإِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِقَاعاً يُحِبُّ أَنْ يُدْعَى فِيهَا فَيَسْتَجِيبَ لِمَنْ دَعَاهُ وَالْحَائِرُ مِنْهَا».

بقيه اللّه (عليه السلام) نقل شده است که فرمودند: هر جا روضة عمویم اباالفضل (عليه السلام) خوانده شود، من در آن مجلس حضور دارم.

تو مثل من سرکویت هزارها داری***ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد

مواسات حضرت اباالفضل (عليه السلام)

یکی از بخش های زیارت حضرت اباالفضل (عليه السلام) که ان شاء اللّه خدا قسمت کند در کربلا و مقابل ضریح بایستید و آن را بخوانید، فرازهایی دارد که در هیچ زیارتنامة دیگری یافت نمی شود. در زیارت حضرت اباالفضل (عليه السلام) آمده است:

«فَنِعْمَ الْأَخُ الْمُوَاسِي؛(1) پس چه خوب برادری که با برادرش مواسات کرد.» مواسات چیست؟ در عربی کلمه ای داریم به نام ایثار. می گویند: فلانی ایثار کرد. ایثار یعنی شما به نفع کسی کنار بروی، یا ضرر کسی را تحمل کنید تا به او نرسد. مثلا اگر فرزندت می خواهد ضرر کند شما ضرر را به جان می خرید و آن را تحمل می کنید. می خواهند کسی را بزنند شما خودت را سپر قرار می دهی که به او ضربه وارد نشود. این را ایثار می گویند. یا بناست چیزی به نفع شما باشد ولی کنار می روید تا فرد دیگری آن نفع را ببرد. در ایثار نسبت به طرف دیگر نفع و ضرر منظور است. اما در مواسات هیچ نفع و ضرری برای طرف نیست.

مواسات اویس قرنی

اویس قرنی شنید که دندان پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در احد شکسته است. او در تمام عمر خود پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را ندیده بود و یک بار هم که به مدینه آمد نتوانست آن حضرت را ببیند. اویس قرنی شنید دندان رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) شکسته است، سنگی برداشت و دندان خود را شکست. گفت چگونه دندان پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) بشکند و دندان من سالم باشد! من نیز دندان خود را می شکنم. این مواسات اویس نفعی به

ص: 326


1- . كتاب المزار (للمفيد)، ص124.

پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) نداشت و ضرری هم از آن حضرت دفع نکرد. اما با این کار خود با پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مواسات کرد. این را همدردی و مواسات می گویند.

مواسات حضرت زینب (عليها السلام)

حضرت زینب (عليها السلام) وقتی سر مقدس برادر را بالای نیزه دید کلمه ای فرمود که متأسفانه برخی آقایان منبری ها به آن توجه ندارند و یا شاید معنای عربی را متوجه نیستند. حضرت زینب (عليها السلام) نگاهی به سر برادر کرد و عرض کرد: برادر تو داغ جوان دیدی من هم دیدم، تو فلان مصیبت را دیدی من هم دیدم، اما سزاوار نیست سر تو بالای نیزه باشد و سر خواهرت زینب سالم باشد! این سزاوار نیست. آن کلمة عربی این است: «فَنَطَحَتْ جَبِينَهَا بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ حَتَّى...»(1) کلمة حتی به زبان عربی دلالت بر تکرار می کند. یعنی با یکی دو بار زدن نشکست، بلکه آن قدر سرش را به چوبه محمل زد تا سر شکست. «فَنَطَحَتْ جَبِينَهَا بِمُقَدَّمِ

ص: 327


1- بحار الأنوار، ج45، ص115: ثُمَّ إِنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ أَطْلَعَتْ رَأْسَهَا مِنَ الْمَحْمِلِ وَقَالَتْ لَهُمْ صَهْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ تَقْتُلُنَا رِجَالُكُمْ وَتَبْكِينَا نِسَاؤُكُمْ فَالْحَاكِمُ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَوْمَ فَصْلِ الْقَضَاءِ فَبَيْنَمَا هِيَ تُخَاطِبُهُنَّ إِذَا بِضَجَّةٍ قَدِ ارْتَفَعَتْ فَإِذَا هُمْ أَتَوْا بِالرُّءُوسِ يَقْدُمُهُمْ رَأْسُ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) وَهُوَ رَأْسٌ زُهْرِيٌّ قَمَرِيٌّ أَشْبَهُ الْخَلْقِ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) وَلِحْيَتُهُ كَسَوَادِ السَّبَجِ قَدِ انْتَصَلَ مِنْهَا الْخِضَابُ وَوَجْهُهُ دَارَةُ قَمَرٍ طَالِعٍ وَالرُّمْحُ تَلْعَبُ بِهَا يَمِيناً وَشِمَالًا فَالْتَفَتَتْ زَيْنَبُ فَرَأَتْ رَأْسَ أَخِيهَا فَنَطَحَتْ جَبِينَهَا بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ حَتَّى رَأَيْنَا الدَّمَ يَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ قِنَاعِهَا وَأَوْمَأَتْ إِلَيْهِ بخرقة [بِحُرْقَةٍ] وَجَعَلْتْ تَقُولُ -: يَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ كَمَالًا***غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي***كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا يَا أَخِي فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا***فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبَا يَا أَخِي قَلْبُكَ الشَّفِيقُ عَلَيْنَا***مَا لَهُ قَدْ قَسَى وَصَارَ صَلِيبَا يَا أَخِي لَوْ تَرَى عَلِيّاً لَدَى الْأَسْرِ***مَعَ الْيُتْمِ لَا يُطِيقُ وُجُوبَا كُلَّمَا أَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نَادَاكَ***بِذُلٍّ يَغِيضُ دَمْعاً سَكُوبَا يَا أَخِي ضُمَّهُ إِلَيْكَ وَقَرِّبْهُ***وَ سَكِّنْ فُؤَادَهُ الْمَرْعُوبَا مَا أَذَلَّ الْيَتِيمَ حِينَ يُنَادِي***بِأَبِيهِ وَلَا يَرَاهُ مُجِيبَا

الْمَحْمِلِ حَتَّى.» مادامی که سر نشکست و خون جاری نشد دست نکشید. حال این سر شکستن حضرت زینب (عليها السلام) به نفع امام حسین (عليه السلام) تمام نشد و ضرری نیز از آن حضرت دفع نکرد، اما مواسات و همدردی کرد.

مواسات عزاداران حسینی

عزاداران در عزای سالار شهیدان به یاد آن اسب هایی که روی سینة امام حسین (عليه السلام) تاختند و آن زخم هایی که بر بدن حضرت وارد شد به سر و سینه می زنند و با این کار با آن حضرت مواسات و همدردی می کنند. ولو ضرری از امام حسین (عليه السلام) دفع نمی کنند، امام مواسات می کنند. وقتی به یاد تازیانه هایی که به بچه های امام حسین (عليه السلام) زدند زنجیر می زنید و به یاد سر شکسته سید الشهداء (عليه السلام) ، فرق شکافته قمر منیر بنی هاشم (عليه السلام) ، سر شکافته حضرت علی اکبر (عليه السلام) ، سر می شکنید، با آن حضرت مواسات می کنید.

مقبولیت عزاداری ها

تمام اقسام عزاداری ها معنای خاص خود را دارد و قابل احترام است. این که برخی برای القاء شبهه می گویند فلان عزاداری از چه زمانی شروع شده است، این حرف ها معنا و اعتبار ندارد. از هر زمانی که انسان متوجه شود یکی از راههای همدردی با امام حسین (عليه السلام) این نوع عزاداری است و مواسات و همدردی با آن حضرت است، می تواند به همان کیفیت عزاداری کند. حال تاریخ آن به صد سال یا پانصد سال و یا هزار سال برسد، تفاوتی ندارد. امروز به یک نوع عزاداری علم پیدا می کند که منع قطعی از شارع مقدس ندارد، لذا طبق همان شیوه مواسات می کند. این سخن درست نیست که کسی بگوید از چه تاریخی درست شده است و این حرف ها نامربوط و بی اعتبار است. عزاداری یعنی همدردی و مواسات و هر نوع عزاداری که همدردی و مواسات با اهل بیت (عليهم السلام)

ص: 328

باشد پسندیده است.

عظمت حضرت اباالفضل (عليه السلام)

یکی از مهم ترین عوامل عظمت حضرت اباالفضل (عليه السلام) مواسات آن حضرت با امام حسین (عليه السلام) است. یکی از مقامات قمر منیر بنی هاشم (عليه السلام) این است که تمام شهداء به مقام و منزلت ایشان غبطه می خورند. در روایت است: «يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ.»(1) با وجود این که مقام شهداء بس والاست و مقام شهدای کربلا بسیار والاتر، با وجود آن همه منزلت و مقامی که شهداء نزد خدا دارند اما تمامی آن ها روز قیامت به مقام حضرت اباالفضل (عليه السلام) غبطه می خورند.

اشعار شیخ ازری (رحمه اللّه)

اشعار معروف شيخ كاظم اُزْري در ميان ارباب مقاتل داراي شهرت ويژه ای است. اشعاري كه در عرصه شعر حماسيِ عاشورا می درخشد. او در ضمن اشعار خود، در وصف قمر بني هاشم (عليه السلام) گفته است:

«يَوْمٌ أبي الْفَضْلِ اسْتَجارِ بِهِ الْهُدي؛ روز عاشورا، روزي بود كه امام هدي (امام حسين (عليه السلام) ) به حضرت ابي الفضل پناهنده شد.»

ص: 329


1- . الأمالي (للصدوق)، ص463-462: «حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ زِيَادٍ الْهَمَدَانِيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْيَقْطِينِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَفِيَّةَ قَالَ: نَظَرَ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَاسْتَعْبَرَ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ يَوْمٍ أَشَدَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مِنْ يَوْمِ أُحُدٍ قُتِلَ فِيهِ عَمُّهُ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَأَسَدُ رَسُولِهِ وَبَعْدَهُ يَوْمَ مُؤْتَةَ قُتِلَ فِيهِ ابْنُ عَمِّهِ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ (عليه السلام) وَلَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) ازْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِدَمِهِ وَهُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلَا يَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْياً وَظُلْماً وَعُدْوَاناً ثُمَّ قَالَ (عليه السلام) رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَأَبْلَى وَفَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَإِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».

اُزري پس از آن كه اين مصرع را سرود، به نظرش رسيد شايد با شأن امام (عليه السلام) ناسازگار باشد كه پناه به غير امام ببرد، از اين رو در همين مصرع توقف كرد. همان شب، در عالم رؤيا امام حسين (عليه السلام) را ديد که به او فرمود: در ادامه مصرع خود بنويس:

«وَالشَّمْس مِنْ كَدِرِ الْعِجاجِ لِثامُها؛ پناهنده شدن امام (عليه السلام) به عباس (عليه السلام) در روز عاشورا، زماني بود كه گرد و غبار زمين كربلا، آسمان را پوشانده بود.»

اين مسأله به نوبه خود از مقام والا و برجسته حضرت ابوالفضل (عليه السلام) حكايت دارد.

ذکر مصیبت حضرت اباالفضل (عليه السلام)

حال ببینیم آن حضرت کجا و چگونه مواسات کرده است. حضرت اباالفضل (عليه السلام) اراده رفتن به میدان را داشت ولی امام حسین (عليه السلام) اجازه نمی داد، چون علمدار سپاه و پناهگاه و آخرین امید اهل حرم بود. امام حسین (عليه السلام) و تمام اهل حرم چشم به آن حضرت دوخته بودند. وقتی دید امام (عليه السلام) اجازه میدان رفتن نمی دهد نزد برادر آمد و دست آن حضرت را گرفت و به پشت خیمه ای که اختصاص به بچه ها داشت آورد، آنگاه گوشة خیمه را کنار زد و به برادر عرض کرد: نگاهی به درون خیمه بینداز. امام حسین (عليه السلام) دیدند بچه ها با انگشتان کوچک خود خاک را کندند و شکم خود را از فرط تشنگی و گرسنگی روی خاک ها گذاشتند. قمر بنی هاشم عرض کرد: برادر، اجازه بفرما بروم و آبی برای این اطفال بیاورم. پس از گرفتن اذن مشکی برداشت و به طرف شریعه حرکت کرد. چهارصد نفر مأمور بر شریعه بودند تا کسی نزدیک آب نشود. سپاه را شکافت و وارد شریعة فرات شد. دو روز بود که حضرت عباس (عليه السلام) آب نخورده بود. حال که می خواهد جنگ کند و مشک آب را به بچه ها برساند، نیاز ضروری

ص: 330

به نوشیدن آب داشت. اگر ما بودیم چه می کردیم؟ می گفتیم کمی آب بنوشیم تا نیرو و توان پیدا کرده بتوانیم به مقصود برسیم! هر چند این توجیه درست است، و اگر حضرت اباالفضل (عليه السلام) آب می نوشید هیچ کس در عالم او را ملامت نمی کرد چرا که جنگیده و عطش بیشتری پیدا کرده بود، ضمن این که دو روز هم تشنه بود. حال می خواهد مشک را به خیمه ها برساند و باید آمادگی نبرد دوباره را داشته باشد، ولی با آن عطش و تشنگی شدید دست برد و مقداری آب نزدیک دهان مبارک خود آورد، اما «فذکر عطش الحسين»(1) به یاد تشنگی برادر افتاد. «فنعم الأخ المواسي» که در زیارتنامه آن حضرت آمده است در این جاست. یعنی به منظور مواسات آب نخورد. هر چند هیچ نفعی برای امام حسین (عليه السلام) نداشت و آن حضرت را سیراب نکرد و ضرری از امام (عليه السلام) دفع نکرد، اما مواسات و همدردی کرد و با لب تشنه از شریعه بیرون آمد.

تمام شهدا وقتی از روی اسب به زمین می افتادند پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می آمد و برای

ص: 331


1- . بحار الأنوار، ج45، ص42-41: «أقول و في بعض تأليفات أصحابنا أن العباس لما رأى وحدته (عليه السلام) أتى أخاه و قال يا أخي هل من رخصة فبكى الحسين (عليه السلام) بكاء شديدا ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَإِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَسَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَأُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ. فَقَالَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ينفعهم فرجع إلى أخيه فأخبره فسمع الأطفال ينادون العطش العطش فركب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات فأحاط به أربعة آلاف ممن كانوا موكلين بالفرات و رموه بالنبال فكشفهم و قتل منهم على ما روي ثمانين رجلا حتى دخل الماء. فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء ذكر عطش الحسين و أهل بيته فرمى الماء و ملأ القربة و حملها على كتفه الأيمن و توجه نحو الخيمة فقطعوا عليه الطريق و أحاطوا به من كل جانب فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على يده اليمنى فقطعها فحمل القربة على كتفه الأيسر فضربه نوفل فقطع يده اليسرى من الزند فحمل القربة بأسنانه فجاءه سهم فأصاب القربة و أريق ماؤها ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره فانقلب عن فرسه و صاح إلى أخيه الحسين أدركني فلما أتاه رآه صريعا فبكى و حمله إلى الخيمة. ثم قالوا و لما قتل العباس قال الحسين (عليه السلام) الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَقَلَّتْ حِيلَتِي».

آنان آب می آورد. معروف است وقتی حضرت علی اکبر (عليه السلام) از روی اسب افتاد، یکی از حرف هایش به امام حسین (عليه السلام) این بود:

«هذا جدي رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله قد سقاني بكأسه الأوفى شربة لا أظمأ بعدها أبدا؛(1) پدر جان! اين جدم پيامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) است كه مرا با جام آبى سيراب نمود كه بعد از آن ابدا تشنه نخواهم شد.»

پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) برای همة شهدا آب آورد. برای حضرت اباالفضل (عليه السلام) نیز وقتی روی زمین افتاد آب آورد، اما حضرت اباالفضل (عليه السلام) نگاهی به پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) انداخت و عرض کرد: یا رسول اللّه، من عهد کردم تا برادرم آب ننوشد من نیز آب نخورم. این جا به مواسات برادر، قمر بنی هاشم (عليه السلام) آب ننوشید.

اللّهم صل علی محمد وآل محمد، و عجل فرجهم، و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين.

اللّهم انا نسالک و ندعوک، باسمک العظيم الأعظم، الاعز الأجل الأکرم، بحق مولانا و سيدنا اباالفضل العباس قمر بني هاشم يا اللّه. يا حميد بحق محمد، يا عالي بحق علي، يا فاطر بحق فاطمه، يا محسن بحق الحسن، يا قديم الإحسان بحق الحسين.

اللّهم عجل لوليک الفرج، والعافية والنصر، ومد في عمره، وزين الأرض بطول بقائه، وارزقنا به خير الدنيا وخير الآخره، واصرف به عنا شر الدنيا و شر الآخره، واجعل به عواقب امورنا خيرا.

اللّهم اشف مرضانا، سلم به مسافرينا، إقض به ديوننا، إرحم به موتانا، وارزقنا به خير الدنيا وخير الآخره.

ورحم اللّه من يقرأ الفاتحه مع الإخلاص والصلوات.

ص: 332


1- . بحار الأنوار، ج45، ص44: «فلما بلغت الروح التراقي قال رافعا صوته يا أبتاه هذا جدي رسول اللّه (صلی اللّه عليه وآله وسلم) قد سقاني بكأسه الأوفى شربة لا أظمأ بعدها أبدا و هو يقول العجل العجل فإن لك كأسا مذخورة حتى تشربها الساعة فصاح الحسين (عليه السلام) و قال قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَعَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا».

در توسل به حضرت ابالفضل (عليه السلام)

ماهی که از سه خورشید نور و ضیا گرفته***آداب جنگ جویی از مرتضی گرفته

حلم و وقار و تمکین از مجتبی گرفته ***هم از حسین مظلوم رسم وفا گرفته

زین هر سه یافت تعلیم کوشید در مراسم

***

تو از من باوفاتر بودی ای دست***که خود قربان شه بنمودی ای دست

اگر بیند تورا شاه وفادار***یقین داند که گشته بی علمدار

تو را پیدا کند شاه مدینه***بخواهد عذر ما را از سکینه

امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

«كان عمّنا العبّاس نافذ البصيرة، صلب الايمان، جاهد مع أبى عبد اللَّه، و ابلى بلاء حسنا، و مضى شهيدا؛(1)

عموى گرانقدرم، عباس، انسانى هوشمند و ژرف نگر و آراسته به ايمانى آگاهانه و استوار و عميق بود؛ به همراه حسين (عليه السلام) دليرانه مبارزه كرد و در آزمون سخت زندگى - با به جان خريدن رنج ها و گرفتاري های بسيار در راه خدا - سرفراز و سربلند سر بر آورد و پس از جهادى سترگ و شجاعانه، جان را در راه خدا هديه كرد.»

در مصیبت حضرت ابالفضل (عليه السلام)

عمد الحديد بكربلا خسف القمر***من هاشم فلتبكه عليا مضر

أو مادرت من مهره العباس خر***فمشي اليه السبط ينعاه كسر

ت الان ظهري يا أخي و معيني

ص: 333


1- . در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان)، ص254.

در كربلا عمود آهنين چهره ی ماه «بني هاشم» را تاريك كرد. از اين رو بايد نياكان او بر شهادت آن پرچمدار عاشورا بگريند. آيا نمی دانند كه عباس از اسب بر روي زمين افتاد و حسين (عليه السلام) ناله می زد كه: «برادرم! يار و ياورم! اينك با شهادت تو كمرم شكست.»

***

و اللّه ان قطعتم يمني***اني احامي ابدا عن ديني

و عن امام صادق اليقين***نجل النبي الطاهر الأمين

***

يا نفس لا تخش من الكفار***و أبشري برحمة الجبار

قد قطعوا ببغيهم يساري***فأصلهم يا رب حر النار

***

بر زمین افتاد لاله ی یاسم***شد جدا از تن دست عباسم

یا ابوفاضل

رفتی و بی تو شد نصیب من***گریه ی زینب خنده ی دشمن

یا ابوفاضل

جام خالی در دست طفلان است***چشم من بر تو سوی میدان است

یا ابوفاضل

تا به خون خفتی در دل صحرا***زائرت گردید مادرم زهرا

یا ابوفاضل

تا لب از خون دیده تر کردی***داغ اکبر را تازه تر کردی

یا ابوفاضل

با کدامین دل ای علمدارم***بی تو رو سوی خیمه ها آرم

یا ابوفاضل

ص: 334

با کدامین دست ای سراپا خون***آورم تیر از دیده ات بیرون

یا ابوفاضل

***

سقای بنی فاطمه سردار سپاهم***بودی به صف کربُبلا پشت و پناهم

عباس اباالفضل

ای اهل حرم دست علمدار جدا شد***سقای حرم با دو لب تشنه فدا شد

عباس اباالفضل

گلخانه توحید گل یاس ندارد***دیگر پسر فاطمه عباس ندارد

عباس اباالفضل

در علقمه افتاده تن حضرت عباس***زهراست کنار بدن حضرت عباس

عباس اباالفضل

ای اهل حرم سر به بیابان بگذارید***دیگر به حرم حضرت عباس ندارید

عباس اباالفضل

افسوس که پیشانی عباس شکسته***در چشم نگهبان حرم تیر نشسته

عباس اباالفضل

این دست رشید پسر ام بنین است***با پیکر بی سر بدنش روی زمین است

عباس اباالفضل

***

ص: 335

مجلس بیست و یکم: ویژگی های امام حسین (عليه السلام) (4)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

دستگاه امام حسین (عليه السلام) دریای رحمت بیکران الهی است و هر که وارد این دستگاه شود مایوس و ناامید نمی شود. حتی مسیحیان، یهودیان، کافران و هندوها نیز از این دستگاه دست خالی برنمی گردند. امام حسین (عليه السلام) دریای عظیم رحمت الهی است و هر کسی که وارد آن شود بهره خود را می برد. افراد بسیار از فرقه ها و آئین های گوناگون از این دستگاه بهره ها بردند و حکایات بسیاری در این باب در کتاب ها به ثبت رسیده است.

ثواب نماز در اماکن مقدسه

قبل از بیان یکی دیگر از خصوصیات امام حسین (عليه السلام) مقدمة کوتاهی را بیان می کنم. اگر شما در منزلتان نماز بخوانید برای هر رکعتی، یک رکعت ثواب به شما داده می شود. اگر در مسجد محل نماز بخوانید به ازای هر رکعتی پانزده رکعت ثواب برای شما ثبت می شود. اگر به مسجد جامع شهر مانند مسجد گوهرشاد بروید و نماز خود را در آن جا بخوانید، برای هر رکعتی شصت رکعت

ص: 336

ثواب می برید. اگر خدا قسمت کند و به مسجد کوفه و سهله بروید و نماز خود را در آن مساجد به جای آورید در هر رکعتی ثواب هزار رکعت است.

هر رکعت نماز در مسجد پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) برابر با ده هزار رکعت ثواب دارد و در مسجد الحرام هر رکعتی برابر با صد هزار رکعت ثواب دارد. نماز خواندن کنار قبر امیرالمؤمنین (عليه السلام) برابر با دویست هزار رکعت ثواب دارد. از باب مثال اگر شما یک نماز ظهر و عصر را در حرم امیرالمؤمنین (عليه السلام) بخوانید یک میلیون و ششصد هزار رکعت ثواب دارد.

روایت صحیحی از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمودند:

این روایت را مرحوم کلینی (رحمه اللّه) در کافی، و صاحب وسائل الشیعه نیز نقل کرده است. روایت بیانگر این است که اگر کسی در طول عمر خود یک نمازش را خدا قبول کند به برکت آن نماز، نمازهای دیگر او نیز قبول می شود.

قبول شدن نماز

مهم ترین مساله قبولی نماز است. ممکن است فردی پنجاه سال نماز بخواند و روز قیامت به خاطر نماز مواخذه نشود زیرا تکلیف خود را انجام داده است اما به خاطر عدم حضور قلب ثوابی به او داده نشود. به او گفته می شود تکلیف خود را انجام دادی اما چون حضور قلب نداشتی ثوابی نصیبت نمی شود. خیلی مشکل است که انسان بتواند یک طوری نماز بخواند که مورد قبول حق تعالی قرار بگیرد. در روایت است که اگر تمام عمر یک نمازت قبول شود همة نمازها به برکت آن قبول می شود. کسی که به مسجد کوفه رفته و در آن مکان مقدس نماز خوانده است هر رکعت برابر با هزار رکعت است اما اگر قبول نشود چه ارزشی دارد؟

یا اگر کسی در حرم پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ، مسجد الحرام و یا در حرم حضرت امیرالمؤمنین (عليه السلام) که برابر با دویست هزار رکعت است نماز بخواند ولی مورد

ص: 337

قبول درگاه خدا نشود چه ارزشی دارد؟ اگر کسی کتابی بنویسد صفر تا بی نهایت، اگر صد میلیون صفر هم کنار هم بگذارد ارزشی ندارد. زمانی صفرها ارزش پیدا می کند که یک عددی جلوی آن گذاشته شود، یک، دو، سه... آنگاه ارزش پیدا می کند.

قبول شدن نماز در حرم امام حسین (عليه السلام)

حرم امام حسین (عليه السلام) یک خصوصیتی دارد که هیچ جای عالم ندارد و تنها اختصاص به حرم آن حضرت دارد. از امام صادق روایت شده که فرمودند: «الصلاة في حائر الحسين مقبوله»؛ نماز در کنار حرم مطهر امام حسین (عليه السلام) قبول می شود. از باب مثال کسی که یک نماز ظهر خود را کنار قبر مطهر امام حسین (عليه السلام) می خواند ان شاءاللّه قبول می شود و همین یک نماز ضامن می شود تا تمام نمازهای شخص به واسطه آن قبول شود. این خصوصیت در هیچ مکان مقدس دیگری دیده نمی شود و خدای متعال در هیچ جای دیگری در عالم وعده نفرموده است که نماز را قبول کند، اما کنار قبر امام حسین (عليه السلام) نماز قبول است، لذا می گویند اگر کسی بتواند به کربلا برود ولی سهل انگاری کند و نرود روز قیامت در بهشت جا ندارد و مهمان بهشتی ها خواهد بود چون یک کاری نکرده که به نتیجه برسد.

اللّهم صل علی محمد وآل محمد، و عجل فرجهم، و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين.

اللّهم انا نسالک و ندعوک، باسمک العظيم الأعظم، الاعز الأجل الأکرم، بحق مولانا و سيدنا اباالفضل العباس قمر بني هاشم يا اللّه. يا حميد بحق محمد، يا عالي بحق علي، يا فاطر بحق فاطمه، يا محسن بحق الحسن، يا قديم الإحسان بحق الحسين.

اللّهم عجل لوليک الفرج، والعافية والنصر، ومد في عمره، وزين الأرض بطول بقائه، وارزقنا به خير الدنيا وخير الآخره، واصرف به عنا شر الدنيا و شر الآخره،

ص: 338

واجعل به عواقب امورنا خيرا.

اللّهم اشف مرضانا، سلم به مسافرينا، إقض به ديوننا، إرحم به موتانا، وارزقنا به خير الدنيا وخير الآخره.

ورحم اللّه من يقرأ الفاتحه مع الإخلاص والصلوات.

نماز ظهر عاشورا

نماز ظهر عاشورا(1)

سعید بن عبداللّه حنفی در شب عاشورا در حمایت از امام حسین (عليه السلام) سخنرانی کرد و سوگند یاد کرد که اگر هفتاد بار سوزانده و سپس زنده شود باز هم از حمایت امام (عليه السلام) دست بر نخواهد برداشت. در مقاتل آمده است:

«در اين وقت گاه نماز ظهر شد، حسين (عليه السلام) فرمان داد تا زهير بن قين و سعيد بن عبد اللَّه حنفى پيش رويش ايستاده تا با مانده اصحاب نماز خوف بگذارد. هر تير كه به سوى حسين (عليه السلام) گشاده گشت سعيد بن عبد اللَّه به جان می خريد و همواره خود را وقايه جان امام می نمود و قدمی واپس ننهاد تا به زمين افتاده می گفت: خداوندا بر اينان لعنتى چون لعن عاد و ثمود فرو فرست، خداوندا!

ص: 339


1- . بحار الأنوار، ج45، ص21: «فلم يزل يقتل من أصحاب الحسين الواحد و الاثنان فيبين ذلك فيهم لقلتهم و يقتل من أصحاب عمر العشرة فلا يبين فيهم ذلك لكثرتهم. فلما رأى ذلك أبو ثمامة الصيداوي قال للحسين (عليه السلام) يا أبا عبد اللّه نفسي لنفسك الفداء هؤلاء اقتربوا منك و لا و اللّه لا تقتل حتى أقتل دونك و أحب أن ألقى اللّه ربي و قد صليت هذه الصلاة فرفع الحسين رأسه إلى السماء و قال ذكرت الصلاة جعلك اللّه من المصلين نعم هذا أول وقتها ثم قال سلوهم أن يكفوا عنا حتى نصلي فقال الحصين بن نمير إنها لا تقبل فقال حبيب بن مظاهر لا تقبل الصلاة زعمت من ابن رسول اللّه و تقبل منك يا ختار فحمل عليه حصين بن نمير و حمل عليه حبيب فضرب وجه فرسه بالسيف فشب به الفرس و وقع عنه الحصين فاحتوشته أصحابه فاستنقذوه فقال الحسين (عليه السلام) لزهير بن القين و سعيد بن عبد اللّه تقدما أمامي حتى أصلي الظهر فتقدما أمامه في نحو من نصف أصحابه حتى صلى بهم صلاة الخوف. و روي أن سعيد بن عبد اللّه الحنفي تقدم أمام الحسين فاستهدف لهم يرمونه بالنبل كلما أخذ الحسين (عليه السلام) يمينا و شمالا قام بين يديه فما زال يرمى به حتى سقط إلى الأرض و هو يقول اللّهم العنهم لعن عاد و ثمود اللّهم أبلغ نبيك السلام عني و أبلغه ما لقيت من ألم الجراح فإني أردت بذلك نصرة ذرية نبيك ثم مات رضوان اللّه عليه فوجد به ثلاثة عشر سهما سوى ما به من ضرب السيوف و طعن الرماح».

پيامبرت را از من سلام برسان و وى را ابلاغ فرما كه ما چه رنجها كه از جراحات وارده ديديم، چه من پاداش خود را در يارى ذريّه پيامبرت از تو می خواهم، و آنگاه به شهادت رسيد، رضوان اللَّه عليه، در بدنش سيزده تير جز ضرب شمشير و زخم نيزه ها ديده می شد.»(1)

شکر خدا را که در پناه حسینیم***عالم از این خوبتر پناه ندارد

***

أَميرِي حُسَينٌ وَنِعْمَ الاميرُ***سُرُورُ فُؤادِ الْبَشيرِ النَّذيرِ

عَلِيٌّ وَفاطِمَةُ والِداهُ***فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظير

لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحى***لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنير

***

ای شده کشته در راه احیای دین***سرفراز نی و تن به روی زمین

این ندا می رود تا عرش اعلی***اشهد انک قد اقمت الصلوه

***

نماز ظهر عاشورای آن پاک***که بر شد از زمین تا اوج افلاک

***

ای نمازت آبروی دین ما***خون تو آوازه آئین ما

آفتاب، آیینه خوناب توست***آسمان پیشانی محراب توست

***

آفتاب گرم بر پهناي دشت***نيزه هاي داغ آتش مي نشاند

دشت سوزان هم به چشم آسمان***پشته هاي خاك خونين مي فشاند

اصطكاك سنگ و سمّ اسب ها***صاعقه در صاعقه مي آفريد

ص: 340


1- . لهوف، ترجمه مير ابو طالبى، ص146.

از فرود تيغ ها بر خودها***رعد و برقي سخت مي آمد پديد

در دو صف رزم آوران سخت سر***نيزه بر كف، تيز تك مي تاختند

گرمپو، تازان، رجز خوان، بي امان***ماهرانه تير مي انداختند

يك طرف توحيد و پاكي و شرف***يك طرف شرك و پليدي و گناه

يك طرف هفتاد و اندكي جان پاك***يك طرف از نابكاران يك سپاه

يك طرف خورشيد عاشورا حسين***يك طرف سر دسته شب باوران

يك طرف بر ذروه فرزانگي***يك طرف در قعر پستي كافران

نعره ي مستانه ي اردوي كفر***در غبار كربلا پيچيده بود

از صف ايمان ترنم هاي عشق***در دل عرش خدا پيچيده بود

گرم مي شد دم به دم آهنگ جنگ***شعله ي پيكار بالا مي گرفت

نيزه ها و تيرهاي جان شكاف***در ميان سينه ها جا مي گرفت

اندر آن هنگامه ي خون و نبرد***با شتاب آمد كسي نزد امام

گفت: هنگام نماز است ای حسين!***شعله ور شد پيشوا از اين پيام

نيزه و شمشير را يكسو نهاد***عاشقانه بر سر سجاده شد

زير باران و صفير تيرها***ركعتان عشق را آماده شد

گفت تكبيري و در آن گير و دار***گرم نجوي با خداي خويش شد

ما سوي اللّه را همه از ياد برد***در نمازي فارغ از تشويش شد

تا نماز خون بپا دارد امام***پيش مرگانش به صف اندر شدند

در مسير بارش طوفان تير***پيش پايش لاله گون پرپر شدند

از فراز آسمان آسيمه سر***جبرئيل آمد در آن صحرا فرود

در مصلّي بر مصلّي سجده كرد***بال رأفت بر سر پاكان گشود

چون حسين بن علي تكبير گفت***آفرينش كرد بر او اقتدا

ص: 341

چشم خيل عرشيان مبهوت ماند***بر نماز آخر خون خدا

از قيام كربلا گويا هدف***با خدا راز و نيازي بوده است

زير تيغ و تير در صحراي خون***با وضوي خون نمازي بوده است

***

ص: 342

مجلس بیست و دوم: ویژگی های امام حسین (عليه السلام) (5)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

اللّهمّ كن لوليّك الحجّة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه في هَذه السّاعة و في كلّ ساعة وليّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلًا و عيناً حتّى تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طويلًا.

اللّهم عجل لوليک الفرج، وَالْعَافِيَةَ وَالنَّصْر، ومنّ علينا برضاه، واجعل به عواقب أمورنا خيرا.

ابراز محبت

اگر شما به کسی علاقه داشته باشید به مقدار علاقه و محبتی که به او دارید سعی می کنید به گونه ای این علاقه را ابراز کنید. حال یا با کمک کردن مالی، احترام خاص به او و یا به شیوه های دیگر؛ بالأخره انسان ابراز علاقه خود را ظاهر می کند. وقتی انسان به کسی علاقه دارد هر چه این علاقه بیشتر باشد، سرمایه گذاری بیشتری روی آن می کند. گاهی طرف مورد علاقه فرد برادر اوست و مقداری برایش سرمایه گذاری می کند. گاهی همسر انسان است و یا فرزند او.

ص: 343

انسان گاهی اوقات برای این که فرزندش بعد از مرگ او دچار گرفتاری و مشکل نشود سعی می کند وسایل آسایش و آرامش و راحتی فرزند را حتی برای بعد از مرگ خود نیز فراهم کند، چون خیلی به فرزندش علاقه دارد. هر مقداری که انسان به فرزندش و یا دیگری علاقه داشته باشد سعی می کند بیشتر به او توجه نماید و امکانات بیشتری را در اختیار او بگذارد.

نشانه محبت خدا

اگر خدای متعال به کسی علاقه داشته باشد و او را دوست بدارد با او چه می کند؟ نشانه و علامت محبت خدا چیست؟ امام صادق (عليه السلام) در روایتی می فرمایند:

«مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَيْرَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) وَحُبَّ زِيَارَتِهِ وَمَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَيْنِ وَبُغْضَ زِيَارَتِهِ؛(1)

هر کس که خدا خیر خواه او باشد، محبت حسین (عليه السلام) و زیارتش را در دل او می اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد، کینه و خشم حسین (عليه السلام) و خشم زیارتش را در دل او می اندازد.»

اگر خدا کسی را دوست داشته باشد و می خواهد یک هدیة خوبی به او عطا فرماید محبت امام حسین (عليه السلام) را در دل او می اندازد. هر چه علاقه و محبت شما به امام حسین (عليه السلام) بیشتر باشد، این هدیة الهی بیشتر شامل حال شما می شود. البته افراد متفاوت هستند و ظرفیت های آن ها با هم فرق می کند.

در روایت است وقتی وارد حرم امام حسین (عليه السلام) می شوید شش یا هفت بار بگوئید: السلام علیک یا داعی اللّه؛ سلام بر کسی که مردم را به سوی خدا دعوت کرد.

لبیک در عالم ذر

در روایت آمده است: زمانی که حضرت ابراهیم (عليه السلام) کعبه را ساخت خدای

ص: 344


1- . كامل الزيارات، ص142.

متعال به او وحی فرستاد: برو و مردم را به حج دعوت کن. حضرت ابراهیم (عليه السلام) به کوه ابو قبیس رفت و مردم را به حج دعوت کرد. هر کس که در عالم ذر جواب حضرت ابراهیم (عليه السلام) را داد حج قسمت او شد. هر کس به هر تعداد که در آن عالم گفت لبیک یا ابراهیم، به همان تعداد در دنیا حج نصیب او می شود. و کسانی هم که جواب ندادند، موفق به رفتن حج نمی شوند.

در روایت است امام حسین (عليه السلام) روز عاشورا وقتی طلب نصرت و یاری کرد، فرمود: هل من ناصر ینصرنا؟ هر که در عالم ذر بیشتر به امام حسین (عليه السلام) جواب داده است، شور و عشق و علاقه حسینی او نسبت به امام حسین (عليه السلام) بیشتر است. می بینید در اول محرم برخی با شور و تلاش فراوان لباس مشکی می پوشند و این طرف و آن طرف می دوند و هیئت راه می اندازند. دائما جوش عزا می زنند و شور و علاقة شدیدی به برپایی و شرکت در عزا دارند. این افراد جواب امام حسین (عليه السلام) را در عالم ذر دادند. سرمایه گذاری برای امام حسین (عليه السلام) ابدی و ماندگار است.

خذلان تارکین یاری امام حسین (عليه السلام)

در کتاب شریف کامل الزیارات حدیث معروفی نقل شده است که وقتی امام حسین (عليه السلام) به دنیا آمد ملائکه بی شماری - که خدا می داند تعداد آن ها چقدر است - به دیدار پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) آمدند.

از امام صادق (عليه السلام) سؤال کردند آیا ملائکه بیشترند یا بنی آدم؟ حضرت فرمودند: سوگند به آن که جانم در دست اوست، ملائکه از عدد خاک زمین بیشتر است.(1)

ص: 345


1- . تفسير القمي، ج2، ص255: «قَالَ: فَحَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) أَنَّهُ سُئِلَ هَلِ الْمَلَائِكَةُ أَكْثَرُ أَمْ بَنُو آدَمَ - فَقَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَعَدَدُ مَلَائِكَةِ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ - أَكْثَرُ مِنْ عَدَدِ التُّرَابِ فِي الْأَرْضِ، وَمَا فِي السَّمَاءِ مَوْضِعُ قَدَمٍ إِلَّا وَفِيهَا مَلَكٌ يُسَبِّحُهُ وَيُقَدِّسُهُ - وَلَا فِي الْأَرْضِ شَجَرَةٌ وَلَا مَدَرٌ - إِلَّا وَفِيهَا مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهَا - يَأْتِي اللَّهَ كُلَّ يَوْمٍ بِعَمَلِهَا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِهَا، وَمَا مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا وَيَتَقَرَّبُ كُلَّ يَوْمٍ إِلَى اللَّهِ - بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَيَسْتَغْفِرُ لِمُحِبِّينَا - وَيَلْعَنُ أَعْدَاءَنَا - وَيَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْهِمُ الْعَذَابَ إِرْسَالا».

در روایت دیگری است که از اول خلقت دنیا تا به امروز با هر قطره بارانی ملائکه پایین آمدند و وقتی برگشتند دیگر تا آخر دنیا نوبت آن ها نمی شود. این تعداد بی شمار ملائکه در روز ولادت امام حسین (عليه السلام) به دیدن پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) آمدند و به آن حضرت تبریک و تسلیت گفتند. لذا می دیدند گاهی اوقات رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) لبخند بر لبانش نقش بسته است و گاهی اوقات هم گریه می کند. پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در روز ولادت امام حسین (عليه السلام) خیلی گریه کرد، چرا که ملائکه از مصائب و بلاهایی که امام حسین (عليه السلام) گرفتار آن می شود را به پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) خبر دادند.

رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در جریان غدیر خم و اعلان جهانی ولایت امیرالمؤمنین (عليه السلام) و معرفی ایشان به عنوان جانشین بعد ازخود به مردم، سپس یاری کنندگان آن حضرت را دعا و دشمنان ایشان را نفرین کردند. پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمودند:

مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ - اللَّهُمَ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ - وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَه؛(1) بارالها دوست بدار هر که علی را دوست دارد، و دشمن بدار هر که علی را دشمن دارد، و یاری کن هر که علی را یاری می کند، و خوار و تنها گذار هر که علی را خوار و تنها گذارد.»

اما در روز تولد امام حسین (عليه السلام) کسانی که آن حضرت را یاری نکنند را نفرین فرمود: «اللَّهُمَّ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.» خدایا، هر که حسین مرا به خذلان کشاند او را به خذلان بکشان. خذلان چیست؟

امام سجاد (عليه السلام) می فرماید:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْه؛(2)

بار خدایا به پیشگاهت عذر خواهم در حق ستمدیده ای که در حضور من بر او ستم رفته و من یاریش ننمودم.»

اگر به مظلومی در حضور شما ظلم شود و او را حمایت و یاری نکنید این را

ص: 346


1- . صحيفة الإمام الرضا (عليه السلام) ، ص64.
2- . االصحيفة السجادية، ص166.

خذلان مظلوم می گویند. پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) چنین دعا فرمود: خدایا، هر که حسین مرا با مظلومیت دید و او را یاری و کمک نکرد، تو نیز او را یاری و کمک نکن و او را رها کن، «وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.» حال فرق نمی کند که این خذلان در کجا واقع شود و منحصر به عصر و زمان آن حضرت و کربلا نیست. افرادی که در صحنة عاشورا و کربلا حضور یافتند و امام حسین (عليه السلام) را یاری نکردند مرتکب خذلان شدند. در این زمان نیز چنین است و اگر افرادی که می توانند قدمی برای آن حضرت بردارند، مجلس عزایی برپا کرده و یا در آن حضور پیدا کنند، کمک مالی نمایند و یا در برپایی مجالس عزا به دیگران یاری رسانند ولی امتناع کنند امام حسین (عليه السلام) را به خذلان کشاندند و مشمول نفرین پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می شوند. هر کاری که از انسان ساخته است باید برای امام حسین (عليه السلام) انجام دهد، زیرا آن حضرت رکن شیعه و مذهب است. اگر امام حسین (عليه السلام) را از تشیع بگیرند هیچ چیز برای ما نمی ماند چرا که عظمت تشیع به آن امام است. اگر می بینیم که شیعه در حال توسعه است و دنیا را فتح می کند، روز به روز پیشرفت بیشتری کرده و بیش از گذشته مطرح می شود، به برکت آن حضرت است. در گذشته کسی جرأت نداشت بگوید من شیعه هستم و شیعه های خالص خودشان را سنی معرفی می کردند، چون اگر می فهمیدند که شیعه هستند نمی گذاشتند زندگی کنند. اما الان شیعه در جهان مطرح است و روز به روز بر پیروان آن افزوده می شود، که تمام این ها به برکت امام حسین (عليه السلام) است. هیچ راهی برای رسیدن به مقصد از راه امام حسین (عليه السلام) نزدیک تر نیست.

محبت شدید پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به امام حسین (عليه السلام)

روزی پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روی منبر نشسته بود و برای مسلمانان سخنرانی می کرد. امام حسین (عليه السلام) که در آن زمان 2-3 ساله بودند از در وارد شدند. علاقة فوق العاده ای بین پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و آن حضرت است. یعنی هر چه شما امام حسین (عليه السلام) را دوست داشته باشید یک هزارم یا یک صد هزارم محبت پیامبر به امام حسین (عليه السلام) نیست. حال پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در حال سخنرانی بود که امام حسین (عليه السلام)

ص: 347

از در وارد شد و تا چشمش به پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) افتاد، با سرعت به طرف آن حضرت آمد که ناگهان وسط مجلس به زمین خورد. حال اگر چنین صحنه ای برای ما رخ دهد می گوئیم بچه را بردارید و بیاورید. ولی همه دیدند رنگ رخ مقدس پیامبر (عليه السلام) که در حال سخنرانی بود عوض شد، سخنرانی را قطع کرد و از منبر پایین آمد و شتابان به سوی حسین (عليه السلام) شتافت و او را بغل کرد و از وسط مردم عبور کرده روی منبر نشست و نوه عزیز خود را روی زانو نهاد. مردم شگفت زده صحنه را تماشا می کردند. دیدند پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) امام حسین (عليه السلام) را روی زانو خود گذاشته و دست به سر او می کشد و می فرماید: «بُنيَّ أنت باب اللّه»؛ پسرم تو در رحمت خدا هستی، «أنت باب اللّه.»

یکی از اصحاب رو کرد به پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و عرض کرد: یا رسول اللّه أنت باب اللّه؛ شما پیامبری، شما در رحمت خدا هستید. فرمود: آری، ولکن باب الحسين أوسع؛ اما در رحمت امام حسین (عليه السلام) وسیع تر است.

خدا می داند از زمانی که امام حسین (عليه السلام) به شهادت رسیده است تا به امروز چند میلیارد انسان به برکت مجالس آن حضرت هدایت شدند و چند میلیارد از حوائج مردم برآورده شده است. امام حسین (عليه السلام) در سال 61 هجری به طرز فجیعی به شهادت رسید.

رواشدن حوائج به برکت امام حسین (عليه السلام)

صاحب معالم السبطین از کتب اهل سنت نقل می کند: راوی می گوید سال 62 یعنی یک سال بعد از شهادت امام حسین (عليه السلام) به زیارت آن حضرت رفتم. قبر مطهر ضریح و بارگاهی نداشت، چون بنی امیه شدیدا منع می کردند. گفت یک سال بعد به زیارت امام حسین (عليه السلام) رفتم و دیدم جمع عظیمی به زیارت آمدند. در میان این جمع دیدم عده ای زن آمدند، وكلهن حفات؛ همه آن زن ها پا برهنه آمده بودند. در زمانی که حرم و بارگاهی نبود عده ای پا برهنه به زیارت آمده بودند و این نشان از معرفت و حب آنان به امام حسین (عليه السلام) بود. وی می گوید: عده زیادی از آن

ص: 348

زن ها، کسانی بودند که ازدواج کرده ولی بچه دار نشده بودند و آمده بودند تا به امام حسین (عليه السلام) متوسل شوند و مشمول عنایت آن حضرت بشوند.

راوی گفت: سال 63 هم رفتم، یعنی دو سال بعد از شهادت آن حضرت، و دیدم جمعیت زیادی برای زیارت آمدند و عده ای از آن زن هایی که پارسال آمده بودند و بچه دار نشده بودند، دیدم آن ها نیز آمدند و هر کدام یک بچه در بغل دارد و آمدند تا از امام حسین (عليه السلام) تشکر و قدردانی کنند.

خدا می داند به برکت امام حسین (عليه السلام) چه بسیار گمراهانی که هدایت شدند و افراد زیادی که حاجت گرفتند. نزدیک ترین راه رسیدن به مقصد امام حسین (عليه السلام) است. «کلنا سفن النجاه»؛ همة ما کشتی نجات هستیم اما اگر می خواهی زود به مقصد برسی راه آن کشتی امام حسین (عليه السلام) است: «ولکن سفينة الحسين أسرع.»

مادامی که در دنیا هستیم نمی توانیم بفهمیم امام حسین (عليه السلام) چه حکومت و عظمتی دارد.

پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و بیان فضائل و مصائب

پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در موارد بسیار و راه های مختلف عظمت امام حسین (عليه السلام) را برای مردم بیان می فرمود. ام سلمه می گوید: دیدم پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) از پیشانی تا قدم های امام حسین (عليه السلام) را می بوسد و با حسرت نگاه می کرد و گاهی هم گریه می کند. عرض کردم: یا رسول اللّه، چرا چنین می کنید؟ فرمود: «أقبل مواضع السيوف؛ مواضع شمشیرها را می بوسم.» نیز فرمود: «حسين مني وأنا من حسين؛ حسین از من است و من از حسین.»(1)

ص: 349


1- . كامل الزيارات، ص53-52: «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا الْعَدَوِيِّ الْبَصْرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى [اللَّهِ] بْنِ حَمَّادٍ الْبُرْسِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا وَهْبٌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي رَاشِدٍ عَنْ يَعْلَى الْعَامِرِيِ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) إِلَى طَعَامٍ دُعِيَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ بِحُسَيْنٍ (عليه السلام) يَلْعَبُ مَعَ الصِّبْيَانِ فَاسْتَقْبَلَهُ النَّبِيُّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) أَمَامَ الْقَوْمِ ثُمَّ بَسَطَ يَدَيْهِ فَطَفَرَ الصَّبِيُّ هَاهُنَا مَرَّةً وَهَاهُنَا مَرَّةً وَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) يُضَاحِكُهُ حَتَّى أَخَذَهُ فَجَعَلَ إِحْدَى يَدَيْهِ تَحْتَ ذَقَنِهِ وَالْأُخْرَى تَحْتَ قَفَائِهِ وَوَضَعَ فَاهُ عَلَى فِيهِ وَقَبَّلَهُ ثُمَّ قَالَ حُسَيْنٌ مِنِّي وَأَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ».

چراغ هدایت و کشتی نجات

پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) بعد از سفر معراج فرمود: در معراج عرش خدا را دیدم. این که عرش چیست و چه عظمتی دارد خود بحث فراوان می طلبد. ولی آن چه در روایت آمده است این که تمام افلاک و ستاره ها و تمام اجرام آسمانی در مقابل عرش هیچ هستند و عرش از تمام آن ها عظیم تر و بزرگ تر است. فرمود: در معراج عرش را دیدم. برای روشن شدن مطلب مثالی را بیان می کنیم. اگر کسی بگوید من به موزه رفتم و تختی را که فلان شاه روی آن می نشست را دیدم، اطراف آن پر از جواهر، دُرّها و عقیق های زیبا و الماس های گران قیمت بود و آن قدر ارزش آن بالا بود که نمی شد برای آن قیمت گذاشت. حال پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می خواهد ویژگی های عرش را بیان فرماید. آن حضرت فرمود: دیدم چیزی عرش را زینت بخشیده است:

«لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ رَأَيْتُ مَكْتُوباً عَلَى سَاقِ الْعَرْش؛ وقتی به آسمان عروج کردم دیدم بر ساق عرش نوشته شده است»،(1) زینت عرش خدا چیست؟ «إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة؛ به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.» زینت عرش خدا و چراغ هدایت امام حسین (عليه السلام) است. اگر در این

ص: 350


1- . عيون أخبار الرضا (عليه السلام) ، ج1، ص60-59: «حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ ثَابِتٍ الدَّوَالِينِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَخَمْسِينَ وَثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَاصِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) وَعِنْدَهُ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ فَقَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَا زَيْنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ قَالَ لَهُ أُبَيٌّ وَكَيْفَ يَكُونُ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) زَيْنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ أَحَدٌ غَيْرُكَ قَالَ يَا أُبَيُّ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَسَفِينَةُ نَجَاةٍ وَإِمَامٌ غَيْرُ وَهْنٍ وَعِزٌّ وَفَخْرٌ وَعِلْمٌ وَذُخْرٌ وَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ رَكَّبَ فِي صُلْبِهِ نُطْفَةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً زَكِيَّة...».

دنیای پر تلاطم راه را گم کردید ببینید امام حسین (عليه السلام) کجاست، همان راه سعادت و نجات بخش است. در زمان قدیم کنار ساحل فانوس دریایی می گذاشتند و شبانه روز آن چراغ بر روی فانوسی که بر روی برج بلندی بود روشن بود. اگر کشتی در شب و یا در هوای طوفانی راه را گم می کرد با دیدن چراغ، ساحل را می یافت و به طرف آن می آمد.

اگر به سمت «مصباح الهدی» بروید به ساحل نجات می رسید. و اگر کشتی شما در دریای متلاطم دنیا شکست «سفينة النجاة» کشتی نجات امام حسین (عليه السلام) شما را از غرق شدن نجات می دهد. اگر هم کسی بخواهد زودتر به مقصد برسد راه آن توسل به امام حسین (عليه السلام) که نزدیک ترین راه است می باشد. «إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة.»

در ذکر مصیبت امام حسین (عليه السلام)

ای در غمت هلال محرم گریسته***خورشید و ماه نه، همه عالم گریسته

صاحب عزای توست خداوند ذوالجلال***جبریل روضه خوانده و آدم گریسته

از لحظه ای که چشم به عالم گشوده ای***در ماتمت پیمبر اکرم گریسته

در کوه طور موسی عمران فشانده اشک***بربام چرخ عیسی مریم گریسته

آب از خجالت لب خشک تو گشته آب***شمشیر و تیر و سنگ و سنان هم گریسته

گر آسمان به اشک شود غرق در غمت***سوگند می خورم به خدا کم گریسته

ص: 351

طول زمان به یاد تو ماه محرم است***تنها نه برتو ماه محرم گریسته

روی خدا تویی که زخون گشته ای خضاب***چشم خدا علی ست کز این غم گریسته

هرماه نو که سرزده از بام آسمان***دیدم هلال با کمر خم گریسته

فردا حضور حضرت زهرا گواه باش***یک عمر از برای تو میثم گریسته

***

کربلا گفتم و دیدم جگرم می سوزد***آسمان دود زمین در نظرم می سوزد

گوییا معجر بانوی حرم می سوزد***دختری داد زد ای عمه سرم می سوزد

جان خورشید از این واقعه بر لب برسد***هیچ کس نیست به داد دل زینب برسد

***

ص: 352

مجلس بیست و سوم: ولادت حضرت اباالفضل (عليه السلام)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

امروز روز ولادت حضرت قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل (عليه السلام) باب الحوائج الی اللّه است. امیدواریم مجلس و محفل ما مورد عنایت آن بزرگوارو نیز حضرت بقية اللّه الأعظم (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف) قرار بگیرد. روز جمعه و روز استراحت جوان ها است، اما همت کردند و به این مجلس آمدند و در این فضای معنوی شرکت کردند. عرض می کنیم یا امام رضا (عليه السلام) ، خود شما فرمودید اگر کارگر کار کرد تا عرقش خشک نشده است مزد او را بدهید. عنایتی فرمائید و نظری به این مجلس و محفل بفرمائید. امیدواریم به برکت این بزرگواران و به برکت نام حضرت ابا عبداللّه الحسین (عليه السلام) هیچ کس از این مجلس دست خالی بیرون نرود و امید است همه مؤمنین و مومنات مورد عنایت آن انوار مقدس قرار بگیرند، ان شاء اللّه تعالی.

شفای جوانی که 21 سال فلج بود

حکایتی در رابطه با حضرت اباالفضل (عليه السلام) است که با یک واسطه نقل می کنم. روزی به مدرسة آیت اللّه خوئی (رحمه اللّه) که حدود بیست سال قبل تأسیس شده است

ص: 353

رفتم. یک روحانی پیرمرد که حدود 80 سال سن داشت و اهل تبریز آذربایجان بود حکایتی را نقل کرد. او گفت: قبل از آمدن کمونیست ها طلبة جوانی بودم و هر سال ایام محرم برای منبر به باکو می رفتم. مدرسه ای در آن جا بود که طلبه ها در آن جمع می شدند. مردم از مناطق مختلف به آن مدرسه می آمدند و هر که منبری و روضه خوان می خواست به این مدرسه می آمد و هر طلبه ای را که آمادگی داشت به شهر و یا روستای خود می برد و دهه اول محرم را مجلس عزا و سوگواری برپا می کردند. ایشان گفت: یک سال دیرتر رسیدم و روز سوم محرم برای تبلیغ به آن جا رفتم چون مشکلی برایم پیش آمده بود و نتوانستم از اول محرم به آن جا بروم. روز سوم محرم به باکو رسیدم و به مدرسه آن جا رفتم. دیدم هر کسی که منبری و روضه خوان می خواسته برده است. با خود گفتم توکل بر خدا هر چه قسمت باشد. نزدیک غروب آقایی آمد و گفت شما منبر می روید؟ گفتم: آری. گفت: پس بیا به روستای ما برویم و برایمان منبر برو. گفتم باشد و به سمت روستای او حرکت کردیم. دیدم روستای بزرگی است و حدود دو سه هزار نفر در آن جا زندگی می کنند. شب که شد متوجه شدم این بنده خدایی که مرا به روستا آورد کدخدای آنجاست. شب هنگام کدخدا در خانه اش که خانه بزرگی بود فرشی انداخت و عده ای هم آمدند و نشستند و من هم منبر رفتم و سخنرانی کردم و بعد از آن شروع کردم به روضه خواندن. در هنگام روضه خوانی دیدم همه آن ها به من نگاه می کنند و گریه نمی کنند! حتی حالت تباکی هم نداشتند. وقتی مجلس تمام شد و به اندرون رفتیم رو به کدخدا کرده و گفتم: من امشب از شماها تعجب کردم، هر چه روضه خواندم هیچ یک از شما ابراز احساسات، یا گریه ای نکرد. کدخدا گفت: اگر راستش را بخواهی ما مسلمان نیستیم و ارمنی هستیم! تمام مردم این روستا ارمنی هستند! و علت این که تو را دعوت کردم این است که پسری دارم که از بچگی فلج بوده و الان هم بیست و یک سال دارد. خیلی هم او را درمان کردیم

ص: 354

ولی فایده ای نداشته است. همسر من سال گذشته به روستای هم جوار ما رفت که مسلمان هستند، و آن جا روضه بوده و همسر من متوجه شده که بیماران در این روضه ها شفا پیدا می کنند و کسانی که مشکلی داشتند حل می شود، خلاصه امسال اصرار زیادی به من کرد که تو هم بیا و چند روزی این جا روضه برپا کن، شاید فرزندمان شفا بگیرد. من هم حقیقت این است که مجلس را بدین منظور گرفتم. حال زن ما خیلی اصرار دارد و به خاطر فرزند فلج، دل شکسته است، لذا تصمیم گرفتم خواستة او را عملی کنم. از مردم روستا هم تقاضا کردیم بیایند و در مجلس بنشینند. می گفت وقتی این حرف را زد حساب دستم آمد و فهمیدم یک کار استثنایی باید انجام شود.

شب ها منبر می رفتم تا شبی که به نام مبارک باب الحوائج حضرت اباالفضل (عليه السلام) است فرا رسید. همین طور که منبر بودم، وسط منبر ناگهان از خود بی خود شدم و شروع کردم با حضرت اباالفضل (عليه السلام) سخن گفتن، گوئی آن حضرت حضور دارد و من با او صحبت می کنم، به قول معروف سیم وصل شد. می دانید وقتی سیم وصل می شود انسان حرف هایی می زند که قبل از آن نمی دانست و نمی توانست چنین سخن بگوید. با توجه خاص عرض کردم: یا ابالفضل، غیر از شما کسی نیست، آبرو در خطر است و شروع کردم با آن حضرت سخن گفتن، و اصلاً هم توجه نداشتم کجا هستم و چه حالی دارم. می گفت همین طور که گرم صحبت کردن با حضرت اباالفضل (عليه السلام) بودم یک مرتبه در مجلس خانم ها صدای جیغ و فریاد و هیاهو بلند شد. صاحب خانه هم با شتاب و عجله دوید تا ببیند چه خبر شده است. چند دقیقه بعد دیدم دست جوانی را گرفته و به مجلس آورد و صدا زد: حاج آقا، حاج آقا، بچه ام همینه، اباالفضل شفاش داده، این همان بچه ای است که بیست و یک سال فلج روی زمین افتاده بود، حاج آقا بچه ام را اباالفضل شفا داد. قیامتی در مجلس برپا شد، برخی بلند شدند و زار زار می گریستند، برخی اطراف من ریختند و احساسات

ص: 355

زیادی از خود نشان می دادند. یکی عبایم را می بوسید و دیگری می خواست دستم را ببوسد. گفتم: این عنایت اصلا ربطی به من ندارد و مربوط به حضرت اباالفضل (عليه السلام) است و این بزرگوار شفا داده است و من کاره ای نیستم.

خلاصه می گفت: فرزند فلج به برکت توسل به حضرت اباالفضل (عليه السلام) شفا گرفت و خوب شد. هر سال به آن روستا می رفتم و آن بندگان خدا خیلی تحویل می گرفتند و به قول خودش می گفت پاکت خوبی به ما می دادند. به برکت حضرت اباالفضل (عليه السلام) و شفای آن فرزند فلج به مرور تمام مردم آن روستا مسلمان شدند. ادامه حکایت تکان دهنده است. گفت: چند سالی گذشت، و من روزی در تبریز در حال راه رفتن بودم که دیدم کدخدا با سه چهار نفر دیگر در تبریز هستند. پرسیدم: این جا چه کار می کنید؟ پاسخ داد: حضرت اباالفضل (عليه السلام) به خواب ما آمده و فرموده از اینجا هجرت کنید و آن جا نمانید. به جایی در ایران بروید، چون یک حادثه ای در این جا (روستا) رخ می دهد و دیگر نمی توانید مجلس برپا کنید.

گفت: همین طور هم شد و کمونیست ها آمدند و جلوی مجالس و محافل را گرفتند.

این حکایتی بود که خود از آن روحانی پیرمرد شنیدم.

حضرت اباالفضل (عليه السلام) باب الحوائج الی اللّه است و از آن بزرگوار کارهای عظیم ساخته است. آن حضرت نزد خدا مقامی بس رفیع و عظیم دارد.

آن بزرگوار که جای خود، افرادی که مقامی بسیار پائین تر از آن حضرت داشتند دارای کراماتی بوده اند.

کرامتی از بی بی شطیطه

مرحوم آیت اللّه العظمی شیرازی (رحمه اللّه) نقل می کردند: یک زمانی سر قبر شطیطه در نیشابور رفتم. این بانو نه امامزاده بوده و نه از اصحاب ائمه (عليهم السلام) است بلکه یک خانمی بوده که در زندگی مخلصانه عمل کرده و اهل ورع و تقوا بوده است.

ص: 356

خانم شطیطه کسی است که حضرت موسی بن جعفر (عليهما السلام) برایش کفن فرستاد و در تشییع جنازه اش شرکت فرمود و داخل قبر او را به مقداری تربت امام حسین (عليه السلام) متبرک فرمود. خلاصه ایشان خانمی است که در نیشابور دفن است و قبر و بارگاهی دارد و افراد زیادی به زیارت او می روند.

مرحوم آیت اللّه شیرازی (رحمه اللّه) می فرمود: سر قبر شطیطه دیدم یکی از آقایان کویتی نشسته و قرآن می خواند. من رفتم تا زیارت کنم و فاتحه ای بخوانم، که آن کویتی چشمش به من خورد و از جا بلند شد و احترام کرد. به او گفتم این جا چه می کنی؟ گفت: من ده سال قبل ازدواج کردم و بچه دار نشدم. برای مداوا نزد دکترهای زیادی در آمریکا، انگلستان و فرانسه رفتم ولی هیچ نتیجه ای نداد. به ائمه (عليهم السلام) هم متوسل شدم ولی بچه دار نشدم. تا این که سال گذشته سر قبر شطیطه آمدم و خطاب به ایشان عرض کردم: اگر بچه دار شدم سال آینده می آیم و یک ختم قرآن بالای سر قبرت می خوانم. این گونه نذر کردم و امسال با بچه ام آمدم. خدا بعد از ده سال به من فرزند داده است و آمدم تا به نذر خود وفا کنم و نذر ختم قرآن را ادا نمایم. دو سه روزی در نیشابور هستم تا این ختم قرآن را بخوانم.

مرحوم آیت اللّه شیرازی (رحمه اللّه) یک عبارتی داشتند که مهم است. ایشان فرمودند: آن قدر امام رضا (عليه السلام) آقاست و آن قدر اهل بیت (عليهم السلام) آقا هستند که همه را برای خودشان نمی خواهند و یک مقدار آقایی را به این ها هم می دهند که اینان نیز عظمت پیدا کنند. بانو شطیطه هم اگر چیزی دارد از امام رضا (عليه السلام) دارد. اگر شیخ حر عاملی (رحمه اللّه) هم حاجت می دهد از امام رضا (عليه السلام) می دهد. اگر یحیی بن زید حاجت می دهد به برکت حضرت ثامن الحجج (عليه السلام) است. اهل بیت (عليهم السلام) آقایی را برای فقط برای خودشان نمی خواهند بلکه برای اطرافیان هم منظور دارند. گاهی اوقات حاجت شخص را نمی دهند و حواله به جای دیگری می کنند. مکرر شده

ص: 357

که بنده از امام رضا (عليه السلام) حاجت خواستم و نگرفتم، اما از حضرت معصومه (عليه السلام) گرفتم. خود آن انوار مقدسه این حواله ها را عنایت می کنند.

در ذکر ولادت با سعادت قمر بنی هاشم (عليه السلام)

امشب شبِ میلادِ علمدارِ حسین است***میلادِ گلِ فاطمه سردارِ حسین است

لبخند به لب های ملک گُل کند هر دم***زیرا همه دم خنده به رخسارِ حسین است

مَه گشته خِجِل از رخِ زیبای ابالفضل***این قرصِ قمر هدیه زِ دادارِ حسین است

مولا بزند بوسه به دستانِ نگارش***زیرا به جهان تا به ابد یارِ حسین است

هر دم بَرَد از قلبِ برادر غمِ دنیا***عباسِ علی واله و غمخوار حسین است

همچون پدرش نقشِ زمین کرده عدو را***در کرب و بلا حیدرِ کرارِ حسین است

مدّاحِ علی باشد و آواره ی ارباب***کارش به خدا گرمیِ بازارِ حسین است

هر چند که عالم همه محتاجِ نگاهش***اما همه دم خواجه گرفتارِ حسین است

زوّارِ حرم بیمه ی دستانِ ابالفضل***او حامی و دلداده ی زوّارِ حسین است

در گردِ حرم گشته نگهبانِ امامت***چشمانِ گلِ فاطمه بیدارِ حسین است

ص: 358

او را چه به پیمان و امان نامه ی دشمن***فرزندِ علی محرمِ اسرارِ حسین است

بخشیده به میدانِ بلا جان و تنش را***فانی شده اندر رهِ پیکارِ حسین است

گر مدحِ ابالفضلِ علی کرده بداغی***این لطفِ کریمانه، وَ بسیارِ حسین است

***

مه شعبان شده ماهی به زمین آمده است***روز چارم پسر ام بنین آمده است

پدرش حیدر کرار زمیلادش شاد***بر بنی هاشمیان ماه ترین آمده است

نامش عباس شد ومعنی آن شیر دژم***بین شیران عرب شیرترین آمده است

جمله ذریه ی زهرا به رخش بوسه زنند***یک برادر به همه یارومعین آمده است

مادرش گفت برای همه اولاد بتول***پسرم بهر غلامی به یقین آمده است

مرتضی بوسه به دستش زد و گفتا بینم***دست او کرببلا نقش زمین آمده است

آمده تا که سپهدار حسینی بشود***آن علمدار یل لشگر دین آمده است

مادرش ام بنین درس وفایش داده***اسوه براهل وفایان زمین آمده است

ص: 359

آمده ساقی اطفال حسینش گردد***آب در حسرت او چله نشین آمده است

روز میلاد ابوالفضل به بین الحرمین***بهر دیدار عمو پرده نشین آمده است

کف بزن خوب طلب کن سفر کرببلا***باب حاجات همه در ثمین آمده است

***

ص: 360

مجلس بیست و چهارم: روش های تربیتی امام سجاد (عليه السلام)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

یکی از وظائف ائمه (عليهم السلام) ابلاغ دین و آشناکردن مردم با دین است. ولی هر کدام یک روشی برای خود داشتند. امام حسین (عليه السلام) با شهادت خود و امام حسن (عليه السلام) با صلح خود این کار را انجام دادند. امیر المؤمنین (عليه السلام) با خانه نشینی و چند سال حکومت ابلاغ دین فرمود. هر یک از امامان معصوم (عليهم السلام) وظیفه ای داشتند و با روش های خاص خود ابلاغ دین می کردند. امام سجاد (عليه السلام) نیز برای این که بتواند دین خدا را ابلاغ کند روش هایی داشت. یکی از روش های آن حضرت این بود که غلام می خرید و آنان را که معمولاً غیرمسلمان بودند تربیت می کرد و به مرور به دست مبارک آن حضرت مسلمان و شیعه می شدند و بعد به بهانه های مختلف آن ها را آزاد می فرمود. در نتیجه هر یک از آنان به گوشه ای از دنیا می رفتند و مبلغ دین می شدند. بسیاری از روایات به واسطه همین غلامان نقل شده است. امام سجاد (عليه السلام) روش های تربیتی فوق العاده ای داشت و به گونه ای آنان را تربیت می کرد که هر کدام شخصیت والایی می شد.

ص: 361

درخواست قصاص

به یک نمونه از نحوه تربیت غلامان توسط آن حضرت اشاره می کنیم. روزی غلامان آن حضرت مشغول کار بودند. آن زمان هوا گرم بود و معمولا کمتر لباس می پوشیدند. هم چنان که در مزرعه کار می کردند یکی از غلامان تنبلی کرد. امام سجاد (عليه السلام) که چوب مسواک در دست داشت و مسواک می کرد، پیش غلام آمد و آرام با چوب مسواک به دست او زد و فرمود: این ها مشغول به کار هستند تو نیز کار کن و تنبلی نکن.

غلام می گوید: شب در اتاق خود نشسته بودم که دیدم امام سجاد (عليه السلام) تشریف آورد و یک چوب مسواک به من داد و فرمود: بزن. عرض کردم: چرا؟ فرمود: امروز آمدم و با چوب مسواک به دست تو زدم، می ترسم قصاص برای روز قیامت بماند و نتوانم جواب بدهم، همین الان قصاص کن. هر چه عرض کردم این که چیزی نبوده، فرمود: نه قصاص کن.

همین فعل امام (عليه السلام) چقدر می تواند مؤثر باشد. حرکت عملی می تواند در تربیت انسان ها بسیار مؤثر باشد. امام سجاد (عليه السلام) این گونه غلام ها را تربیت می کرد.

کرامتی از غلام امام سجاد (عليه السلام)

«از سعيد بن مسيّب روايت شده كه گفت: قحطى عمومی مردم را فرا گرفت، من چشم خود را گشودم، غلام سياهى را بالاى تپه ای تنها ديدم، بطرف او روان شدم، ديدم لب های خود را حركت مي دهد، هنوز دعاى او تمام نشده بود كه ابرى آمد، چون آن ابر را ديد خوشحال شد و برگشت، بقدرى باران آمد كه ما گمان كرديم غرق خواهيم شد. من بدنبال آن غلام رفتم تا اينكه ديدم داخل خانه على بن الحسين (عليهما السلام) شد.

من نيز در خانه على بن الحسين (عليهما السلام) داخل شدم، عرض كردم:

اى آقاى من آيا در خانه شما غلام سياهى است كه او را بمن بفروشى و مرا

ص: 362

ممنون نمائى؟ فرمود: اى سعيد چرا آن غلام بتو بخشيده نشود؟، به سرپرست غلامان خود دستور داد تا كليه غلام هائى را كه در خانه آن حضرت بودند بمن عرضه كرد، ولى من آن غلام سياه را در بين آنان نديدم، گفتم: من آن غلام سياه را نديدم، سرپرست غلامان آن حضرت گفت: غير از فلان غلام كه نگهبان است كسى نيست، گفتم: او را بياور! چون او را آورد ديدم همان غلام سياهى است كه من می خواستم.

به على بن الحسين (عليهما السلام) عرض كردم: اين همان غلام سياهى است كه من مي خواهم، فرمود: اى غلام! سعيد مالك تو شد، با او برو، غلام سياه به من گفت: چه باعث شد كه تو بين من و مولاى من جدائى انداختى؟! گفتم: آن معجزه ای كه من بالاى تپه از تو ديدم، ناگاه آن غلام دست خود را با تضرع و زارى بطرف آسمان بلند كرد و گفت: اى خدا اگر ما بين من و تو رازى بوده كه آن را فاش كردى الآن مرا قبض روح كن.

على بن الحسين (عليهما السلام) گريه كرد و آن اشخاصى كه در حضور آن حضرت بودند نيز گريه كردند، من هم با چشم اشك بار خارج شدم، همين كه به منزل خود رسيدم قاصد زين العابدين (عليه السلام) آمد كه اگر می خواهى از آن غلام سياه تشييع جنازه نمائى فعلا موقعيت دارد، من با آن قاصد حركت كردم و آن غلام را مرده ديدم.»(1)

امام سجاد (عليه السلام) غلام هایی این چنین تربیت می کرد. هر یک از آنان در سرتاسر دنیا پخش می شدند و هر کدام به عنوان یک مبلغ واقعی بودند.

دعا

یکی دیگر از راه هایی که امام سجاد (عليه السلام) برای تبلیغ دین انجام می دادند از راه دعا بود. مجموعه ای از دعاهای آن حضرت در کتابی به نام «صحیفة سجادیه» که از نظر عظمت بعد از قرآن و نهج البلاغه یکی از عظیم ترین کتاب های شیعه است

ص: 363


1- . ترجمه إثبات الوصية، ص328-327.

و به «زبور آل محمد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) » معروف است. ظاهر صحیفه سجادیه دعاست اما پر از معارف دین و حقایق مربوط به شیعه و تشیع است. بسیاری از حوائج را هم می توان با دعاهای آن از خدا تمنا کرد. سعی کنید صحیفة سجادیه را در خانه داشته باشید. دعاهایی برای شفای بیماری، بچه دار شدن، صالح شدن فرزند، برای ادای قرض و... در آن ذکر شده است. هر حاجتی که داشته باشید دعا دارد و مجموعه ای در این باب در صحیفة سجادیه آمده است. نکته مهم تر این که کتاب معتبری است، یعنی واقعاً از دو لب مبارک امام سجاد (عليه السلام) شرف صدور یافته است و وقتی انسان آن را می خواند اطمینان دارد که این دعا از غیر معصوم صادر نشده است. وقتی انسان این دعاها را می خواند به اضافة این که اگر حاجتی و یا مشکلی دارد و برای رفع آن ها خدا را با این دعاها می خواند، اما باید بداند مضامین این دعاها پر از معارف دین و حقایق تشیع است و سرشار از راه کارهای نجات بخشی که انسان را به سوی ولایت اهل بیت (عليهم السلام) و خدا رهنمون می کند.

گریه بر امام حسین (عليه السلام)

یکی دیگر از راه هایی که امام سجاد (عليه السلام) برای بیان حقائق داشت این بود که گریة برای امام حسین (عليه السلام) را پایه گذاری و احیا فرمود. آن حضرت حدود چهل سال در مصیبت پدر مظلوم خود اشک ریخت. در طول این چهل سال جزو بکائین عالم بود.

از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمودند:

«گريه كنندگان و بكّايين عالم پنج نفرند: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه (عليها السلام) و على بن الحسين (عليهما السلام) .»(1)

یکی از بکائین حضرت سجاد (عليه السلام) است که چهل سال برای پدر مظلوم خود گریست. خود این گریستن ها جای سؤال بسیار دارد. حضرت رباب (عليها السلام) یک سال

ص: 364


1- . قصص الأنبياء، ص275.

تمام اشک ریخت. آیا می شود این چنین برای امام حسین (عليه السلام) گریه کرد؟ حضرت رباب (عليها السلام) یک سال تمام در آفتاب می نشست و زیر سایه نمی رفت. یک سال تمام در حضور امام سجاد (عليه السلام) چنین عزاداری کرد و اشک ریخت. آیا فعل او از مصادیق ضرر زدن به بدن نیست؟ در اثر ماندن بسیار در زیر آفتاب و سوگواری سیاه شده بود. حتی بعضی فکر می کردند کنیز است. شخصی آمد و تصور کرد کنیزی زیر آفتاب نشسته است، نزد امام سجاد (عليه السلام) آمد و عرض کرد: آقا من شفاعت می کنم اگر می شود از این کنیز بگذرید؟ او را در آفتاب نشاندید، اذیت می شود! حضرت گریستند و فرمودند: این زن کنیز نیست، او همسر امام حسین (عليه السلام) است. از روزی که امام حسین (عليه السلام) را در آفتاب دیده با خود عهد کرده است تو سایه ننشیند. آیا این ضرر زدن به بدن نیست؟ اگر خلاف بود امام سجاد (عليه السلام) مانع می شدند.

امام سجاد (عليه السلام) پس از واقعه عاشورا دائما گریه می کرد. آب می آوردند اشک می ریخت، طفلی می دید گریه می کرد، اگر می دید گوسفندی را سر می بریدند اشک می ریخت. چهل سال اشک و گریه در حالی که روزها را روزه بود و شب ها به عبادت مشغول بود.(1)

ص: 365


1- . اللّهوف على قتلى الطفوف، ص210-209: «فَرُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ (عليه السلام) أَنَّهُ قَالَ إِنَّ زَيْنَ الْعَابِدِينَ (عليه السلام) بَكَى عَلَى أَبِيهِ أَرْبَعِينَ سَنَةً صَائِماً نَهَارَهُ وَقَائِماً لَيْلَهُ فَإِذَا حَضَرَ الْإِفْطَارُ جَاءَ غُلَامُهُ بِطَعَامِهِ وَشَرَابِهِ فَيَضَعُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَقُولُ كُلْ يَا مَوْلَايَ فَيَقُولُ قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (عليه السلام) جَائِعاً قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (عليه السلام) عَطْشَاناً فَلَا يَزَالُ يُكَرِّرُ ذَلِكَ وَيَبْكِي حَتَّى يَبْتَلَّ طَعَامُهُ مِنْ دُمُوعِهِ ثُمَّ يُمْزَجُ شَرَابُهُ بِدُمُوعِهِ فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى لَحِقَ بِاللَّهِ عَزَّ وَجَلَ وَحَدَّثَ مَوْلًى لَهُ أَنَّهُ بَرَزَ يَوْماً إِلَى الصَّحْرَاءِ قَالَ فَتَبِعْتُهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَجَدَ عَلَى حِجَارَةٍ خَشِنَةٍ فَوَقَفْتُ وَأَنَا أَسْمَعُ شَهِيقَهُ وَبُكَاءَهُ وَأَحْصَيْتُ عَلَيْهِ أَلْفَ مَرَّةٍ يَقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تَعَبُّداً وَرِقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِيمَاناً وَتَصْدِيقاً وَصِدْقاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ سُجُودِهِ وَإِنَّ لِحْيَتَهُ وَوَجْهَهُ قَدْ غُمِرَا بِالْمَاءِ مِنْ دُمُوعِ عَيْنَيْهِ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِيَ وَلِبُكَائِكَ أَنْ يَقِلَّ فَقَالَ لِي وَيْحَكَ إِنَّ يَعْقُوبَ بْنَ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ كَانَ نَبِيّاً ابْنَ نَبِيٍّ لَهُ اثْنَا عَشَرَ ابْناً فَغَيَّبَ اللَّهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَشَابَ رَأْسُهُ مِنَ الْحُزْنِ وَاحْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ الْغَمِّ وَذَهَبَ بَصَرُهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَابْنُهُ حَيٌّ فِي دَارِ الدُّنْيَا وَأَنَا رَأَيْتُ أَبِي وَأَخِي وَسَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي صَرْعَى مَقْتُولِينَ فَكَيْفَ يَنْقَضِي حُزْنِي وَيَقِلُّ بُكَائِي».

جراحت صورت در اثر گریه

زمانی یکی از آقایان فوت شده بود، پسر او را دیدم که از بس گریه کرده بود صورتش زخمی شده بود. اما خون آمدن از چشم را در مصیبت ندیدم. در باره امام سجاد (عليه السلام) نقل شده است که گاهی اوقات برای آن حضرت آب می آوردند و حضرت آن قدر گریه می کرد که خون از چشم ایشان جاری می شد. یعنی اشک ها تمام می شد و به جای اشک خون می آمد. در روایت امام رضا (عليه السلام) است که فرمودند:

«ان يوم الحسين أقرح جفوننا؛(1) همانا روز حسین (عليه السلام) چشم های ما را زخم کرد.»

یادآوری مصائب کربلا

امام سجاد (عليه السلام) از صحنه هایی که در زندگی با آن مواجه می شدند یاد و خاطر سید و سالار شهیدان (عليه السلام) را در اذهان زنده می کردند. روزی آن حضرت در حال راه رفتن بود که دید قصابی می خواهد گوسفندی را سر ببرد فرمود: دست نگه دار، آیا به این حیوان آب داده ای؟ امام سجاد (عليه السلام) شخصیت عظیمی است که همه او را می شناختند و می دانستند از دودمان پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) است. کسی است که وقتی وارد مسجدالحرام می شد همه برای او راه باز می کردند، در حالی که هشام بن عبدالملک با آن موقعیت ظاهری و وزرا و امرایی که داشت، وقتی وارد مسجد

ص: 366


1- . الأمالي(للصدوق)، ص128: «حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا (عليه السلام) إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ الْقِتَالَ فَاسْتُحِلَّتْ فِيهِ دِمَاؤُنَا وَهُتِكَ فِيهِ حُرْمَتُنَا وَسُبِيَ فِيهِ ذَرَارِيُّنَا وَنِسَاؤُنَا وَأُضْرِمَتِ النِّيرَانُ فِي مَضَارِبِنَا وَانْتُهِبَ مَا فِيهَا مِنْ ثَقَلِنَا وَلَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةٌ فِي أَمْرِنَا إِنَ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَأَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَأَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَبَلَاءٍ وَأَوْرَثَتْنَا [يَا أَرْضَ كَرْبٍ وَبَلَاءٍ أَوْرَثْتِنَا] الْكَرْبَ [وَ] الْبَلَاءَ إِلَى يَوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ فَإِنَّ الْبُكَاءَ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ (عليه السلام) كَانَ أَبِي (عليه السلام) إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَكَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى يَمْضِيَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَحُزْنِهِ وَبُكَائِهِ وَيَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) ».

الحرام شد کسی به او اعتنا نکرد.

تا حضرت فرمود صبر کن، قصاب عرض کرد: چشم یابن رسول اللّه! چه امری دارید؟ فرمود: آیا به این گوسفند آب دادید؟ هل سقیت الماء؛ آیا آبش دادی؟ عرض کرد: بله یابن رسول اللّه، جد شما فرمود اگر خواستید گوسفند را سر ببرید اول آبش دهید و ما آبش دادیم. تا این حرف را زد دیدند امام سجاد (عليه السلام) سرش را به دیوار گذاشت و شروع کرد بلند بلند گریه کردن و اشک ریختن. شخصی جلو آمد و عرض کرد: یابن رسول اللّه، چرا گریه می کنید؟ فرمود: به یک گوسفند آب دادند، اما پدرم را با لب تشنه سر از بدن جدا کردند.

ذکر توسل به امام زمان (عليه السلام)

روز جمعه است و متعلق به امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف) مناسب نیست که بگذریم و نامی از آن حضرت نبریم. امام زمان (عليه السلام) هم به این مصیبت اشاره می کند. اولین کسی که بعد از ظهور مجلس به پا می کند و برای امام حسین (عليه السلام) روضه می خواند حضرت بقية اللّه (عليه السلام) است. در یکی از مساجد بین مدینه و کوفه نماز می خواند و بعد از نماز روضه می خواند. روضه ای که همة عالم می شنوند چون خطاب حضرت یا «اهل العالم» است. همین روضه ای که امام سجاد (عليه السلام) می خواند. می فرماید: «يا اهل العالم ان جدي الحسين قتلوه عطشانا؛ ای اهل عالم بدانید که جدم حسین را با لب تشنه کشتند. ألا يا أهل العالم إنّ جدّي الحسين (عليه السلام) طرحوه عريانا؛ ای مردم عالم بدانید جدم حسین (عليه السلام) را عریان رها کردند.» معمولاً این گونه است که اگر کسی را کشتند، دیگر به لباس های او کاری ندارند و آن را از تن او در نمی آورند و لباس های زیرین را غارت نمی کنند. صدا می زند: ای اهل عالم بدانید جدم حسین (عليه السلام) را حتی لباس زیرین او را غارت کردند و بردند و او را عریان رها کردند. و آخرین کلمه: يا اهل العالم ان جدي الحسين سحقوه عدوانا؛ نه فقط با لب تشنه کشتند نه فقط عریانش کردند بلکه زیر سم اسبان بدن مقدس

ص: 367

او را پایمال ستوران کردند.»(1)

الا یا اهل العالم، انَّ جدّی***الحسین قتلوه عطشاناً

الا یا اهل العالم، انَّ جدّی***الحسین طرحوه عریاناً

الا یا اهل العالم، انَّ جدّی***الحسین سحقوه عدواناً

امان از بادها... سوزان وزیدند***امان از تیغ ها برّان رسیدند

ألا یا اهلَ العالم جد من را***به روی خاک ها عریان کشیدند

ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه***سرش را با لب عطشان بریدند

سواره ده نفر ناپاک زاده***به روی آن تن بی جان دویدند

جسارت بر تنش کردند اما***فقط از رأس او قرآن شنیدند

سرش را داده اند و با بهایش

نمی دانم چقدری نان خریدند؟!

***

به پاي سروها زنجير تا كي***به دخمه ضجه ی دلگير تا كي

به مسلخ غرق خون صدها كبوتر***هلا يا منتقم تاخير تا كي

***

ای داغدار اصلی این روضه ها بیا***صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا

تنها امید خلق جهان یابن فاطمه***ای منتهای آرزوی اولیاء بیا

بالا گرفته ایم برایت دو دست را***ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا

فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای***دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا

ص: 368


1- . إلزام الناصب، ج2، ص233: «في الموائد: إذا ظهر القائم (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف) قام بين الركن و المقام و ينادي بنداءات خمسة: الأول: ألا يا أهل العالم أنا الإمام القائم، الثاني: ألا يا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم، الثالث: ألا يا أهل العالم إن جدّي الحسين قتلوه عطشان، الرابع: ألا يا أهل العالم إنّ جدّي الحسين (عليه السلام) طرحوه عريانا، الخامس: ألا يا أهل العالم إنّ جدّي الحسين (عليه السلام) سحقوه عدوانا».

از هیچکس به جز تو نداریم انتظار***بر دست های توست فقط چشم ما بیا

هفته به هفته می گذرد با خیال تو***پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا

بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای***ای خون جگر ز قامت زینب بیا

عرض ارادت کم ما را قبول کن***امسال هم محرم ما را قبول کن

***

ص: 369

مجلس بیست و پنجم: حضرت زینب (عليها السلام)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

حضرت زینب (عليها السلام)

زندگانی حضرت زینب (عليها السلام) به سه قسمت تقسیم می شود:

1. قبل از واقعة کربلا.

2. در واقعة کربلا.

3. بعد از واقعة کربلا.

در باره زندگانی آن حضرت قبل از واقعة کربلا خبر چندانی نداریم. وقتی حضرت زینب (عليها السلام) به کربلا آمد حدود 54-55 سال از عمر آن می گذشت و زن جوانی نبوده است. در 55 سال قبل از واقعة کربلا جز چند واقعه چیز دیگری در دست نداریم.

فدایی حسین (عليه السلام)

یکی از آن وقایع این است که وقتی عبداللّه بن جعفر به خواستگاری آن بانو آمد شرط کرد که اگر بخواهی من همسر تو شوم به این شرط که اگر برادرم امام حسین (عليه السلام) خواست به سفری برود من نیز با او بروم.

ام سلمه نقل می کند: روز سوم عروسی حضرت زینب (عليها السلام) به دیدن ایشان رفتم،

ص: 370

دیدم گریه می کند. عرض کردم بی بی جان، چرا گریه می کنید؟ فرمود: سه روز است حسینم را ندیدم و دلم برای او تنگ شده است. گفتم: الآن می روم و حسین (عليه السلام) را خبر می کنم، نگران نباش. ام سلمه می گوید: حرکت کردم، اما در مسیر دیدم که امام حسین (عليه السلام) با سرعت در حرکت است به طوری که ردایش روی زمین کشیده می شد. عرض کردم: یابن رسول اللّه، با این عجله کجا تشریف می برید؟ فرمود: سه روز است خواهرم را ندیدم، می خواهم به دیدن خواهرم بروم.

از قضاء وقتی امام حسین (عليه السلام) آمد حضرت زینب (عليها السلام) خواب بود و آفتاب بر صورت آن حضرت می تابید. امام حسین (عليه السلام) راضی نشد خواهر را بیدار کند، آمد و خودش مقابل آفتاب ایستاد. وقتی حضرت زینب (عليها السلام) از خواب بیدار شد و دید برادر جلو آفتاب ایستاده است خیلی ناراحت شد و عرض کرد: برادر جبران می کنم. زمانی که امام حسین (عليه السلام) می خواست به کربلا حرکت کند، حضرت زینب (عليه السلام) رو کرد به عبداللّه بن جعفر و گفت: اگر بگویی بمان می مانم چون شوهرم هستی، اما بدان بعد از رفتن حسین (عليه السلام) من خیلی زنده نمی مانم. حضرت زینب (عليها السلام) بعد از واقعة کربلا خیلی عمر نکرد و حدود یک سال و نیم بیشتر زنده نبود. البته این که آن حضرت بعد از واقعه کربلا باقیمانده عمر خویش را در شام، مدینه و یا مصر بوده است اطلاع دقیقی در دست نیست. قبری در شام به نام حضرت زینب (عليها السلام) معروف است و قبر دیگری نیز در مصر به نام آن حضرت است. برخی می گویند شاید قبر ایشان در مدینه باشد. در باره وفات یا شهادت آن حضرت هم اطلاع دقیقی در دست نیست که آیا وفات کرده و یا به شهادت رسیده است.(1)

ص: 371


1- . البته احتمال به شهادت رساندن آن حضرت بسیار زیاد است و برخی اقوال از جمله مسموم ساختن آن بانو ذکر شده است. و قطعا اعوان و انصار پلیدی مانند یزید نمی خواستند مدرکی در این رابطه از خود برجای بگذارند. لذا در این امور با توجه به شرایط حکومت ظالم و پلید یزید و عناد و عداوت آنان با خاندان رسالت، کمترین مدرک ولو ضعیف می تواند مدرک مهمی تلقی شود.

این که در میان زن ها بانویی مانند حضرت زینب (عليها السلام) آن قدر عظمت پیدا می کند که تالی تلو مادر عظیم الشان خود حضرت زهرا (عليها السلام) می شود و به عنوان بانوی نمونة عالم می شود بدین جهت است که هر جا اموری که به شخص حضرت زینب (عليها السلام) مربوط می شود خبری از ایشان نیست، مانند دوران قبل از واقعة کربلا و یا بعد از آن، اما هر جا مربوط به امام حسین (عليه السلام) است در تمامی صحنه های آن حضرت زینب (عليها السلام) جلوه می کند. در صحنه کربلا جلوه کرد چون مربوط به امام حسین (عليه السلام) بود. حتی در صحنه هایی از کربلا که مربوط به خود حضرت زینب (عليها السلام) بود، از او خبری نبود. آن حضرت که در واقعه کربلا بیش از 50 سال سن داشت و فرزندانش جوان بودند و شاید حدود 30-35 سال سن داشته اند وقتی آن دو در کربلا به شهادت رسیدند بر سر جنازه آنان حاضر نشد. کدام مادر طاقت دارد نالة جوانش را بشنود و احساساتی از خود نشان ندهد. اگر مادری بفهمد فرزندش در دو کیلومتری زمین خورده است با تمام وجود می دود تا خود را به فرزندش برساند. کدام مادر طاقت دارد در قبال کشته شدن جوانش عکس العملی از خود نشان ندهد؟ وقتی دو فرزند برومند آن حضرت در کربلا به شهادت رسیدند از خیمه بیرون نیامد و خبری از آنان نگرفت، چون مربوط به خودش بود اما همین که حضرت علی اکبر (عليه السلام) بر زمین افتاد، ارباب مقاتل نوشتند: - من نمی دانم چگونه معنا کنم - به حضرت زینب (عليها السلام) خبر دادند که اگر نیایی شاید دیگر برادرت را نبینی، و کنار بدن جوانش جان بدهد. ارباب مقاتل نوشتند: زینب کبری (عليها السلام) آمد، و تا امام حسین (عليه السلام) خواهر را دید از جوانش فراموش کرد و صدا زد خواهرم به خیمه برگرد.

از حضرت زینب (عليها السلام) سؤال کردند چرا وقتی فرزندانت به شهادت رسیدند نیامدی؟ فرمود: ترسیدم برادرم حسین (عليه السلام) خجالت بکشد.

در جایی که مربوط به خود آن بانو بود خبری از او نیست، اما در جایی که

ص: 372

مربوط به امام حسین (عليه السلام) است ظهور پیدا می کند. نقل شده است در شب یازدهم محرم حضرت زینب کبری (عليها السلام) نماز شب خود را نشسته خواند، چرا که یک بانوی 54 ساله که سه روز آب و غذا نخورده است و بالای سر کشته ها حاضر می شد و سوگواری می کرد و از امام سجاد (عليه السلام) که در واقعه کربلا سخت بیمار شده بود پرستاری می کرد. وقتی سپاه یزید به خیمه ها حمله کرد و آن را به آتش کشید امام سجاد (عليه السلام) را از خیمه بیرون آورد و به دنبال بچه هایی که بعد از آتش گرفتن خیمه ها فراری و آواره شده بودند رفت و آنان را بازگرداند و جمع کرد. مگر یک زن چقدر طاقت دارد، لذا می گویند شام غریبان نماز شب را نشسته خواند.

امام سجاد (عليه السلام) می فرماید: در سفر کربلا و شام مکرر می دیدم عمه ام زینب نمازش را نشسته می خواند. بعد خود حضرت علت آن را بیان می فرمایند که جیره غذایی ما در این اسارت روزی یک قرص نان بود و به هر یک از ما بیش از یک قرص نان در روز نمی دادند. خیلی اوقات بچه ها سیر نمی شدند، عمه ام زینب همان یک قرص نان را بین بچه ها تقسیم می کرد و چند روز غذا نمی خورد.

وقتی حضرت زینب (عليها السلام) در صحنه های مربوط به امام حسین (عليه السلام) قرار می گیرد چنان فداکاری می کند و از همه هستی خود می گذرد که در تاریخ بی نظیر است. به قول حافظ:

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن***که خواجه خود روش بنده پروری دارد

اگر تمام کارهای انسان برای خدا باشد و فقط او را در نظر داشته باشد و برای جلوه دادن خود نباشد، خدای متعال عظمتی به او می بخشد که وصف ناشدنی است، هم چنان که به حضرت زینب (عليها السلام) عظمتی بخشید که بعد از

ص: 373

حضرت زهرا (عليها السلام) الگو و نمونة زن های عالم می شود. وقتی کار برای خدا باشد چنین برکات و آثار بزرگی نیز به دنبال دارد.

خطبه معجز گونه

بعضی می گویند معجزه این است که نابینایی بینا شود و شفا بگیرد و بیمار صعب العلاجی را خوب کند و یا گرفتاری را برطرف کند این ها معجزه است. اما معجزه تنها امور فوق نیست. یکی از اموری که در باره حضرت زینب (عليها السلام) می توان از آن به معجزه تعبیر کرد خطبه و سخنرانی آن حضرت است.

جرجی زیدان می نویسد: جمعیت کوفه در زمان امیرالمؤمنین (عليه السلام) چهار میلیون نفر بوده است. اسرای اهل بیت (عليهم السلام) را وارد کوفه کردند در حالی که حضرت زینب (عليها السلام) نیز در میان آن ها بود. زن های کوفه آن بانو را می شناختند و کوفه مانند شام نبوده است. می دانستند این بانو زینب (عليها السلام) دختر امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (عليهما السلام) است و از چه خاندانی است. مردان زنان کوفه که به کربلا برای جنگ با این خاندان رفتند، حال زنان آن ها خیلی ناراحت و غمگین هستند و همین که چشم آنان به این کاروان افتاد شروع به گریستن کردند. زنانی که بچه در بغل داشتند، بچه های آنان نیز به گریه افتادند. در این میان اسب ها و شترها و قاطرهایی که سوار بودند دارای زنگوله بودند و سر و صدای زیادی داشت. چنان ضجه ای در کوفه به راه افتاده بود که تا آن روز سابقه نداشت. زن ها و بچه ها سخت گریه می کردند و از طرفی همهمه مردم و از طرف دیگر صدای زنگوله های حیوانات وضع عجیب و غریبی به وجود آورده بود.

حال در چنین وضعی آن بانو اراده سخن گفتن دارد. من خود منبری هستم و بارها شده که به خانم هایی که در مجلس حضور می یابند و در قسمت زنان هستند تذکر داده ام، گاهی ده بار تذکر دادم که خانم ها سکوت را رعایت کنید و برخی اوقات آن ها را دعا کردیم که شاید سکوت کنند اما باز هم نتوانستیم این

ص: 374

کار را انجام دهیم. اما دختر امیرالمؤمنین (عليه السلام) یک مرتبه دستش را از میان کجاوه بیرون آورد:

«وَ قَدْ أَشَارَتْ إِلَى النَّاسِ بِأَنْ أَنْصِتُوا، فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَسَكَنَتِ اْلْأَجْرَاسُ؛(1) آنگاه (زينب دخت على (عليه السلام) ) سوى مردم اشارت كرد كه خاموش باشيد. دم ها فرو بسته شد و هر زنگى از بانگ بايستاد.»

با یک اشاره و یک کلمه حضرت زینب (عليها السلام) نفس ها در سینه بند آمد، مثل این که اصلاً موجود زنده ای در کوفه نیست! تمام زنگ ها از کار افتاد و گویی حیوانات خشکشان زده است! آیا این معجزه نیست؟ بعد شروع کرد به خطبه

ص: 375


1- . بحار الأنوار، ج45، ص163-162: «الإحتجاج عَنْ حِذْيَمِ بْنِ شَرِيكٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ: لَمَّا أَتَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ (عليه السلام) بِالنِّسْوَةِ مِنْ كَرْبَلَاءَ وَكَانَ مَرِيضاً وَإِذَا نِسَاءُ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَنْتَدِبْنَ مُشَقَّقَاتِ الْجُيُوبِ وَالرِّجَالُ مَعَهُنَّ يَبْكُونَ فَقَالَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ بِصَوْتٍ ضَئِيلٍ وَقَدْ نَهَكَتْهُ الْعِلَّةُ إِنَّ هَؤُلَاءِ يَبْكُونَ فَمَنْ قَتَلَنَا غَيْرَهُمْ فَأَوْمَأَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام) إِلَى النَّاسِ بِالسُّكُوتِ قَالَ حِذْيَمٌ الْأَسَدِيُّ فَلَمْ أَرَ وَاللَّهِ خَفِرَةً أَنْطَقَ مِنْهَا كَأَنَّمَا تَنْطِقُ وَتُفْرِغُ عَنْ لِسَانِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) وَقَدْ أَشَارَتْ إِلَى النَّاسِ بِأَنْ أَنْصِتُوا فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَسَكَنَتِ اْلْأَجْرَاسُ ثُمَّ قَالَتْ بَعْدَ حَمْدِ اللَّهِ تَعَالَى وَالصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ يَا أَهْلَ الْخَتْرِ وَالْغَدْرِ وَالْحَدْلِ أَلَا فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَلَا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ إِنَّمَا مَثَلُكُمْ مَثَلُ الَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ هَلْ فِيكُمْ إِلَّا الصَّلَفُ وَالْعُجْبُ وَالشَّنَفُ وَالْكَذِبُ وَمَلَقُ الْإِمَاءِ وَغَمْزُ الْأَعْدَاءِ كَمَرْعًى عَلَى دِمْنَةٍ أَوْ كَقَصَّةٍ عَلَى مَلْحُودَةٍ أَلَا بِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَفِي الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ أَ تَبْكُونَ عَلَى أَخِي أَجَلْ وَاللَّهِ فَابْكُوا فَإِنَّكُمْ وَاللَّهِ أَحَقُّ بِالْبُكَاءِ فَابْكُوا كَثِيراً وَاضْحَكُوا قَلِيلًا فَقَدْ بُلِيتُمْ بِعَارِهَا وَمُنِيتُمْ بِشَنَارِهَا وَلَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً وَأَنَّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَلِيلِ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَسَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَمَلَاذِ حَرْبِكُمْ وَمَعَاذِ حِزْبِكُمْ وَمَقَرِّ سِلْمِكُمْ وَآسِي كَلْمِكُمْ وَمَفْزَعِ نَازِلَتِكُمْ وَالْمَرْجَعِ إِلَيْهِ عِنْدَ مَقَالَتِكُمْ وَمَدَرَةِ حُجَجِكُمْ وَمَنَارِ مَحَجَّتِكُمْ أَلَا سَاءَ مَا قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ وَسَاءَ مَا تَزِرُونَ لِيَوْمِ بَعْثِكُمْ فَتَعْساً تَعْساً وَنُكْساً نُكْساً لَقَدْ خَابَ السَّعْيُ وَتَبَّتِ الْأَيْدِي وَخَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَبُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ * وَضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ أَ تَدْرُونَ وَيْلَكُمْ أَيَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فَرَيْتُمْ وَأَيَّ عَهْدٍ نَكَثْتُمْ وَأَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَأَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَكْتُمْ وَأَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ - لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا لَقَدْ جِئْتُمْ بِهَا شَوْهَاءَ صَلْعَاءَ عَنْقَاءَ سَوْءَاءَ فَقْمَاءَ خَرْقَاءَ طِلَاعَ الْأَرْضِ وَمِلْءَ السَّمَاءِ أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ لَمْ تُمْطَرِ السَّمَاءُ دَماً - وَلَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى وَهُمْ لا يُنْصَرُونَ فَلَا يَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهَلُ فَإِنَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مَنْ لَا يَحْفِزُهُ الْبِدَارُ وَلَا يُخْشَى عَلَيْهِ فَوْتُ الثَّأْرِ كَلَّا إِنَّ رَبَّكَ لَنَا وَلَهُمْ بِالْمِرْصَادِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ - ». مَا ذَا تَقُولُونَ إِذْ قَالَ النَّبِيُّ لَكُمْ***مَا ذَا صَنَعْتُمْ وَأَنْتُمْ آخِرُ الْأُمَمِ بِأَهْلِ بَيْتِي وَأَوْلَادِي وَمَكْرُمَتِي***مِنْهُمْ أُسَارَى وَمِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَم

خواندن که ای مردم دروغ گو، ای مردم خیانت کار، شما برادرم را دعوت کردید و وعده و قول یاری دادید که از او حمایت کنید، این بود رسم مردانگی شما؟ این بود رسم وعده دادن و یاری کردن شما؟ حالا گریه می کنید؟ و شروع کرد به ایراد آن سخنرانی عظیم و پر شور.

سرشکستن حضرت زینب (عليها السلام)

به ابن زیاد لعنه اللّه خبر دادند که تو نشستی و دختر علی (عليه السلام) الان کوفه را در هم می کوبد. پرسید چه کنم؟ یک نفر پاسخ داد من راه آن را می دانم. سه روز است این خواهر برادرش را ندیده است، سر برادر را برای او ببرید. مردم کوفه دیدند ناگهان لحن حضرت زینب (عليها السلام) عوض شده است و دیگر با آنان سخن نمی گوید و مشغول سخن گفتن با شخص دیگری است. نگاه کردند دیدند سر بریدة حسین (عليه السلام) خاکستر آلود روی نیزه ها...

ای هلال من زینب به کجا بودی تو***دیشب از خواهر خود از چه جدا بودی تو

صدا زد برادر، همه چیز را گمان می کردم، کشتن تو، اسارت خودم، اما هیچ گاه فکر نمی کردم یک روزی سر بریدة تو جلوی چشم خواهر قرار بگیرد. برادر اگر داغ جوان دیدی من هم دیدم، اگر آوارگی این شهرها را می بینی من هم می بینم، اگر تشنگی و گرسنگی کشیدی من هم کشیدم، اما برادر نمی شود سر تو بالای نیزه باشد سر خواهرت زینب سالم باشد؛ در مقاتل کلمه «حتی» آمده است، این کلمه در زبان عربی دلالت بر تکرار دارد، یعنی چه؟ یعنی بار اول که سر به چوبه محمل زد سر نشکست، دومین بار، سومین بار هم که زد سر نشکست، آن قدر زینب سر به چوبه محمل زد تا سر شکست.

دستگیری از درماندگان

شخصی به نام عمران می گوید: از یمن با شترم به مدینه آمدم اما شترم در

ص: 376

مدینه مُرد. نه پول داشتم که شتر بخرم و امکان برگشت به یمن بدون شتر هم ممکن نبود. کنار شتر مرده خود غم آلود و غصه دار نشسته بودم و متحیر بودم که خدایا چه کنم؟ شخصی گفت: نگران نباش، به خانة عبداللّه بن جعفر داماد امیرالمؤمنین (عليه السلام) برو که مرد کریمی است و او به تو کمک خواهد کرد. گفت: آمدم و درِ خانة عبداللّه بن جعفر را زدم. کنیزی بیرون آمد، به او گفتم با عبداللّه بن جعفر کار دارم. گفت: متأسفانه به سفر رفته و نیست. تا این را گفت غم های عالم رو دلم نشست و سنگینی کرد چرا که تنها امیدم نیز از دست رفت. شروع کردم بلند بلند گریه کردن، چند لحظه ای نگذشت که کنیز برگشت و گفت بیا داخل. داخل خانه شدم و دیدم بانویی که عبارتش این است: «علی کمال حلتها ووقارها.» کمالی که در آن هیبت و وقار بود و سرتا پا پوشیده، فرمود: چرا گریه می کنی؟ جریان را برای او گفتم. فرمود: نگران نباش، این جا هفتاد شتر داریم و شوهرم اختیار آن ها را به من داده است. برو و یکی از این شترها را بردار و برو. یکی از شترها را برداشتم و به یمن برگشتم. مدتی در یمن بودم ولی آب و هوای آن به من نساخت و به شام رفتم و مدتی ساکن آن جا بودم. روزی خبردار شدم که شهر شام را زینت می کنند، پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: خبر دادند که اسرایی را می آورند. گفتم: اسرا کیستند؟ گفتند: خانوادة امام حسین (عليه السلام) . پرسیدم حضرت زینب (عليها السلام) هم در میان آن ها است؟ گفتند: آری.

بانوی دو سرا در لباس اسارت

سه روز اهل بیت امام حسین (عليه السلام) را پشت دروازه ساعات شام نگه داشتند. امام سجاد (عليه السلام) می فرماید: برای اسب های خودشان سایبان زدند، اما ما را در آفتاب نگه داشتند. صورت بچه ها پوست انداخته بود.

گفت: پشت دروازة شام رفتم و پرسیدم زینب (عليها السلام) کیست؟ خانمی را به من نشان دادند که لباس های کهنه ای بر تن داشت. آن زینبی که در مدینه دیده بودم کجا و این زینبی که در شام دیدم! جلو رفتم و عرض ارادت کردم و گفتم من

ص: 377

عمران هستم همان که به او محبت کردید و یک شتر دادید. حالا هر امر و فرمایشی دارید بگوئید انجام بدهم. فرمود: عمران برو و یک مقدار مقنعه و روسری برای ما تهیه کن. وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

یا زینب کبری (عليها السلام)

آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است***آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است

آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان***از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است

آنکه نامش زِینِ اَب خوانده رسول کردگار***چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است

آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ اَیمَن بر امام***من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است

آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب***کند و افکند از پی و بن، ریخت بر هم زینب است

دامن شیر خدا بین، شیر زن می پرورد***در شهامت بر تر از سارا و مریم زینب است

آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم***چون حسین بر دشمنان یکدم نشد خم زینب است

با برادر درد دل می کرد این سان تا سحر***آنکه ریزد از فراقت اشک ماتم زینب است

وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا***خود ببین چون حامی ناموس عالم زینب است

ص: 378

ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود***شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است

پرچمت گر سرنگون شد من نگه می دارمش***غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است

(منزوی) هرگز مزن بیهوده لافِ عاشقی

این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است

***

طالع شده از برج نیزه ماه زینب***شد تیره روی مه ز دودِ آه زینب

دشمن زند زخم زبان***قرآن بخوان قرآن بخوان

ای جان زینب

از نوک نی با خواهرِ خود گفتگو کن***زخم دلم را با نگاه خود رفو کن

با من نگویی گر سخن***با دخترت حرفی بزن

ای جان زینب

جان دگر ده با کلامی دخترت را***یاری کن از بالای نیزه خواهرت را

بنگر پدر با دختران***مه را ببین با اختران

ای جان زینب

ص: 379

دیدی عدو در این سفر با من چه ها کرد***دیدی تو را آخر فلک از من جدا کرد

دیشب کجا بودی کجا***از ما جدا بودی جدا

ای جان زینب

***

از كويت ای آرام دل با چشم گريان می روم***جانم تو بودي و كنون با جسم بی جان می روم

ازگريه پايم درگِل است، درياي غم بی ساحل است***درد فراقت مشكل است، با سوز هجران می روم

خيز ای امير كاروان، ما را تو در محمل نشان***همراه با نامحرمان، درشام ويران می روم

پرپر شده گلهاي تو، كو اكبر رعناي تو***ناچيده گل ای باغبان، از اين گلستان می روم

اي ساقي آب حيات، وي خواهرت گردد فدات***لب تر نكردم از فرات، با كام عطشان می روم

گريد رقيّه دخترت، هردم بياد اصغرت***تو دركنار اكبرت، من با يتيمان می روم

نگذاردم چون ساربان، سازم دراين صحرا مكان***تو با شهيدانت بمان، من با اسيران می روم

***

ص: 380

ناله ها می زد حسین***واغربتا می زد حسین

از دل نوا می زد حسین***زینب صدا میزد حسین

از عطش در زیر خنجر دست و پا می زد حسین

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین

یا اخا روحی فداک

یا اخا من لی سواک

یا اخا قلبی لداک

***

همچو بسمل زیر تیغ شمر می زد دست و پا

نیمۀ چشمش به قاتل نیمه ای در خیمه ها

دل پر از خون از نوای کودکان بی نوا

تکیه گه بر خاک گرم کربلا می زد حسین

ناله ها می زد حسین***واغربتا می زد حسین

از عطش در زیر خنجر دست و پا می زد حسین

از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین

یا اخا روحی فداک

یا اخا من لی سواک

یا اخا قلبی لداک

***

زیر خنجرگاه از سوز عطش رفتی ز هوش

گاه بر آه زنان در خیمه گه می داد گوش

گاه از بی یاری زینب زدی از دل خروش

صیحه از بیماری زین العبا می زد حسین

ص: 381

ناله ها می زد حسین***واغربتا می زد حسین

از عطش در زیر خنجر دست و پا می زد حسین

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین

یا اخا روحی فداک

یا اخا من لی سواک

یا اخا قلبی لداک

***

پای چکمه یک طرف بر سینه اش شمر لعین

جا نموده بهر قتلش کرده بالا آستین

نالۀ اهل حرم رفته به چرخ چارمین

زآتش آهش شرر بر ما سوا می زد حسین

ناله ها می زد حسین***واغربتا می زد حسین

از عطش در زیر خنجر دست وپا می زد حسین

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین

یا اخا روحی فداک

یا اخا من لی سواک

یا اخا قلبی لداک

***

گاه فرمودی به زینب کی بلا کش خواهرم

ناله کم کن جان خواهر باش صابر در حرم

جان تو جان سکینه داغدیده دخترم

ناله از بد عهدی قوم دغا می زد حسین

ص: 382

ناله ها می زد حسین***واغربتا می زد حسین

از عطش در زیر خنجر دست وپا می زد حسین

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین

یا اخا روحی فداک

یا اخا من لی سواک

یا اخا قلبی لداک

***

زیر خنجرگاه فرمودی به شمر ای شمر دون

تشنه من از بهر آب و تو مرا تشنه به خون

تشنه لب ای بی حیا سر از تنم منما برون

ناله لا ُتشمِتی الاعدا بِها می زد حسین

ناله ها می زد حسین***واغربتا می زد حسین

از عطش در زیر خنجر دست و پا می زد حسین

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین

یا اخا روحی فداک

یا اخا من لی سواک

یا اخا قلبی لداک

***

درجوانی پیر شد از داغ عباس جوان

داغ قاسم قامت سروش نمودی چون کمان

یک طرف از داغ اصغر همچو بسمل در فغان

از غم اکبر به سر دست عزا می زد حسین

ص: 383

ناله ها می زد حسین***واغربتا می زد حسین

از عطش در زیر خنجر دست وپا می زد حسین

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین

یا اخا روحی فداک

یا اخا من لی سواک

یا اخا قلبی لداک

***

گاه می نالید از بیداد شمر بی حیا

گاه بهر امت عاصی به حق در التجا

بود چون سمّاک را از آن شه شفاعت مدعا

زین شهادت بیرق روز جزا می زد حسین

ناله ها می زد حسین***واغربتا می زد حسین

از عطش در زیر خنجر دست و پا می زد حسین

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین

یا اخا روحی فداک

یا اخا من لی سواک

یا اخا قلبی لداک

***

ص: 384

مجلس بیست و ششم: ماه مبارک رمضان ماه دعا (1)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

در آستانة ماه مبارک رمضان هستیم. ماهی که ماه رحمت الهی و مغفرت و برکت است. ماهی است که خداوند متعال در این ماه عنایت و لطف و توجه بیشتری نسبت به بندگانش دارد. بزرگان دین ما حتی دقائق و لحظات آن را مغتنم می شمردند و سعی می کردند نهایت استفاده و بهره برداری و بهره وری را از این ماه داشته باشند.

ما که پیرو آن بزرگواران هستیم باید این ماه را مغتنم بشماریم، زیرا در ضیافت و مهمانی الهی هستیم. با این که همیشه باب رحمت الهی باز است و هر کس برود ناامید برنمی گردد و مورد لطف خدا قرار می گیرد، اما در این ماه به اضافة این که باب رحمت خود را باز کرده است و مردم را به میهمانی و ضیافت خود دعوت فرموده است عنایات خاص دیگری نیز به بندگانش عطا می فرماید.

لزوم احترام مهمان

در میان عرب ها رسم است و شاید در خیلی جاها نیز چنین باشد که وقتی

ص: 385

انسان به خانة کسی وارد شد و مهمان او شد عزت و احترام زیادی دارد و مورد توجه آن میزبان قرار می گیرد و احیاناً اگر خواسته ای داشته باشد و میزبان در توان و قدرتش باشد آن خواسته را به احترام مهمان انجام می دهد.

ما در این ماه مهمان خدا هستیم. در خطبه رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) که در باره ماه مبارک رمضان ایراد فرمودند آمده است:

«قَدْ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَجُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَتِهِ؛(1) در آن به میهمانى خدا دعوت شده اید و در آن، از اهل کرامت خدا قرار داده شده اید.»

باید برکات این ماه را مغتنم شمرد و توجه بیشتری به دستورات الهی نمود و سعی کرد بیشتر اوقات را تا آن جایی که ممکن است صرف دعا و قرآن و عبادت کرد، زیرا پایان عمر خبر نمی کند و انسان نمی داند فردا چه خواهد شد. این

ص: 386


1- . المصباح للكفعمي، ص634-633: «وَ مِنْ خُطْبَةٍ لِلنَّبِيِّ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) يَذْكُرُ فِيهَا شَهْرَ رَمَضَانَ فَمِنْهَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ رَمَضَانَ بِالْبَرَكَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ وَشَهْرُهُ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَأَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَلَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَسَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ قَدْ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَجُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَتِهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَنَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ وَعَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ وَدُعَاؤُكُمْ مُسْتَجَابٌ فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَقُلُوبٍ طَاهِرَةٍ أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَتِلَاوَةِ كِتَابِهِ فَالشَّقِيُّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِيهِ وَاذْكُرُوا بِجُوعِكُمْ وَعَطَشِكُمْ جُوعَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَعَطَشَهُ وَتَصَدَّقُوا عَلَى فَقُرَائِكُمْ وَمَسَاكِينِكُمْ وَوَقِّرُوا أَكَابِرَكُمْ [كِبَارَكُمْ] وَارْحَمُوا صِغَارَكُمْ وَصِلُوا أَرْحَامَكُمْ وَغُضُّوا عَمَّا لَا يَحِلُّ النَّظَرُ إِلَيْهِ أَبْصَارَكُمْ وَعَمَّا لَا يَحِلُّ الِاسْتِمَاعُ إِلَيْهِ أَسْمَاعَكُمْ وَتَحَنَّنُوا عَلَى أَيْتَامِ النَّاسِ يُتَحَنَّنْ عَلَى أَيْتَامِكُمْ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَارْفَعُوا إِلَيْهِ أَيْدِيَكُمْ بِالدُّعَاءِ فِي أَوْقَاتِ صَلَوَاتِكُمْ فَإِنَّهَا أَفْضَلُ السَّاعَاتِ يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَيُجِيبُهُمْ إِذَا نَاجَوْهُ وَيُلَبِّيهِمْ إِذَا نَادَوْهُ وَيَسْتَجِيبُ لَهُمْ إِذَا دَعَوْهُ وَمِنْهَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ حَسُنَ فِي هَذَا الشَّهْرِ خُلُقُهُ كَانَ لَهُ جَوَازاً عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ وَمَنْ خَفَّفَ فِيهِ عَمَّا مَلَكَتْ يَمِينُهُ خَفَّفَ اللَّهُ حِسَابَهُ وَمَنْ كَفَّ فِيهِ شَرَّهُ كَفَّ اللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَمَنْ وَصَلَ فِيهِ رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللَّهُ بِرَحْمَتِهِ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَمَنْ تَطَوَّعَ فِيهِ بِصَلَاةٍ كُتِبَ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَمَنْ أَدَّى فِيهِ فَرْضاً كَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَدَّى سَبْعِينَ فَرِيضَةً فِيمَا سِوَاهُ مِنَ الشُّهُورِ وَمَنْ أَكْثَرَ فِيهِ مِنَ الصَّلَاةِ ثَقَّلَ اللَّهُ مِيزَانَهُ يَوْمَ تَخِفُّ الْمَوَازِينُ وَمَنْ تَلَا فِيهِ آيَةً مِنَ الْقُرْآنِ كَانَ لَهُ أَجْرُ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فِي غَيْرِهِ أَلَا إِنَّ أَبْوَابَ الْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ فِيهِ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُغْلِقَهَا عَنْكُمْ [عَلَيْكُمْ] وَأَبْوَابُ النَّارِ مُغْلَقَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُفَتِّحَهَا عَلَيْكُمْ وَالشَّيَاطِينُ تُغْلَقُ لَهُ [مَغْلُولَةً] فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُسَلِّطَهَا عَلَيْكُم».

توفیق بزرگی است که خداوند متعال عمر ما را طولانی کرد تا توانستیم یک ماه رمضان دیگر را هم درک کنیم و از فیوضات آن بهره مند شویم.

فرازهایی از دعای معروف ابو حمزة ثمالی را مورد بحث قرار خواهیم داد. در خلال بحث اشاره خواهیم کرد که امام سجاد (عليه السلام) با چه حال و توجهی این دعا را می خوانده است.

اهمیت دعا

یکی از مسائل مهمی که در اسلام مطرح است مسالة دعاست. قرآن کریم می فرماید:

{قُلْ مَا يَعْبَأُ بِکمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُکمْ}؛(1) بگو: «اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمی كند.»

اگر دعا نکنید خدای متعال هیچ اعتنا و توجهی به شما نخواهد کرد. نیز می فرماید:

{وَقالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ}؛(2) و پروردگارتان فرمود: «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه از پرستش من كبر می ورزند به زودى خوار در دوزخ درمی آيند.»

خدای متعال می فرماید: دعا کنید مستجاب می کنم. موضوع استجابت دعا خود بحث مفصلی دارد. ممکن است این سؤال در ذهن برخی بیاید که خیلی اوقات دعا می کنیم ولی مستجاب نمی شود. به چه دلیلی فکر می کنیم که دعا مستجاب نشده است؟ آیا واقعا مستجاب نشده یا این که به استجابت رسیده ولی ما توجه نداشتیم. این موضوع خود بحث جداگانه ای می طلبد.

ص: 387


1- . سوره فرقان، آیه 77.
2- . سوره غافر، آیه 61.

عبادتی مهم

در هر صورت دعا یکی از مهم ترین عباداتی است که در اسلام وارد شده است.(1) از امام (عليه السلام) سؤال می کند من فرصت کمی دارم، آیا قرآن بخوانم یا دعا؟ امام (عليه السلام) می فرمایند: اگر فرصت کم است دعا بخوان.

در روایت دیگر از امام (عليه السلام) سؤال می کند من فرصت کمی دارم آیا به نماز مشغول باشم یا به دعا؟ حضرت فرمود: به دعا مشغول باش.

در روایتی از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) نقل شده است که فرمودند:

«الدُّعَاءُ مُخُ الْعِبَادَة؛(2) دعا مغز عبادت است.»

اگر یک میوه و یا یک چیز خوردنی که دارای پوست و مغز است را در نظر بگیرید، اگر مغز نداشته باشد هیچ ارزشی ندارد و هر چه پوست آن بزرگ و شکل و جلوه آن زیبا باشد ولی وقتی مغز نداشته باشد ارزشی ندارد. رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در این روایت شریف می فرمایند که دعا مغز عبادت است. یعنی عبادتی که مغز ندارد ارزش ندارد. در قرآن کریم و احادیث توجه زیادی به دعا شده است و از لسان مبارک ائمه (عليهم السلام) و رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) دعاهای زیادی نقل شده است و نیز دستور فرمودند که ما دائماً در حال توجه و دعا باشیم. حال ممکن است سوال شود چرا این قدر دعا در اسلام اهمیت پیدا کرده است و چرا اسلام توجه زیادی به دعا دارد؟ شاید علت آن این باشد که اصل خلقت برای

ص: 388


1- . الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا (عليه السلام) ، ص345: «أَرْوِي عَنِ الْعَالِمِ (عليه السلام) أَنَّهُ قَالَ لِكُلِّ دَاءٍ دَوَاءٌ سَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ لِكُلِّ دَاءٍ دُعَاءٌ فَإِذَا أُلْهِمَ الْعَلِيلُ الدُّعَاءَ فَقَدْ أُذِنَ فِي شِفَائِهِ ثُمَّ قَالَ لِيَ الْعَالِمُ (عليه السلام) الدُّعَاءُ أَفْضَلُ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَعَزَّ يَقُولُ قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً وَإِنَّ اللَّهَ يُؤَخِّرُ إِجَابَةَ الْمُؤْمِنِ شَوْقاً إِلَى دُعَائِهِ وَيَقُولُ صَوْتٌ أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ وَيُعَجِّلُ إِجَابَةَ دُعَاءِ الْمُنَافِقِ وَيَقُولُ صَوْتٌ أَكْرَهُ سَمَاعَهُ. وَأَفْضَلُ الدُّعَاءِ الصَّلَاةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) وَالدُّعَاءُ لِإِخْوَانِكَ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ الدُّعَاءُ لِنَفْسِكَ بِمَا أَحْبَبْتَ وَأَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ إِذَا كَانَ فِي السُّجُودِ».
2- . عدة الداعي و نجاح الساعي، ص29.

همین است. خدای متعال ما را آفرید تا توجه به او داشته و او را بشناسیم. خدا ما را آفرید تا او را عبادت کنیم:

{وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون}؛(1) و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.

حضور قلب در عبادات

هیچ عبادتی بالاتر از دعا نیست، زیرا ممکن است انسان در حال قرائت قرآن توجه به کلمات آن نیز داشته باشد، اگرچه اکثر افرادی که قرآن می خوانند ممکن است معنای تحت اللفظی آیات قرآن را هم ندانند، ولی چون خود خواندن قرآن، نگاه به قرآن و توجه به آن ثواب دارد از همین مقدار ثواب نباید غافل شوند؛ اما بهتر آن است که انسان حداقل معانی کلمات قرآن را بداند و بالاتر این که بر تفسیر آن آگاهی یابد و از همه مهمتر عمل به قرآن است. البته عموم توجه به این امور ندارند و وقتی قرآن می خوانند فقط همان الفاظ را بر زبان جاری می کنند که ثواب دارد، ولی اگر با توجه به خدا باشد ارزش و فضیلت بسیار دارد.

اگر کسی مدعی باشد که من دو رکعت نماز خواندم و از اول تا آخر نماز توجه به خدا داشتم، کار بزرگی انجام داده است. بنده که نمی توانم چنین ادعایی داشته باشم. انسان باید سعی کند نماز را با حضور قلب بخواند و این کار آسانی نیست. انسان وقتی نماز می خواند الفاظ نماز را به کار می برد و سعی می کند ظواهر نماز را حفظ کند اما حضور قلب یک کار بسیار مشکل ولی امکان پذیر است. اگر ممکن نبود دستور به رعایت آن نمی دادند چرا که خدای متعال هرگز به کاری که از طاقت بشر خارج است دستور نمی دهد.

حضور قلب در نماز کار بسیار سختی است. در وسائل روایتی از امام

ص: 389


1- . سوره ذاریات، آیه 56.

صادق (عليه السلام) نقل می کند که اگر کسی در تمام عمرش دو رکعت نمازش مورد قبول قرار بگیرد به برکت این دو رکعت همة نمازهایش قبول می شود. و این نشان می دهد که قبول شدن امر دیگر است. گاهی چیزی شرط صحت است و گاهی شرط قبول. اگر با لباس تمییز به طرف قبله ایستادید و وضوی صحیح گرفتید و بدن و لباس پاک و قرائت درست بود و خلاصه تمام شرایط نماز را انجام دادید، این ها شرط صحت نماز است و خواندن نماز با شرایط آن موجب صحت و درستی نماز است و روز قیامت مورد عقاب واقع نمی شود و از او سوال نمی شود که چرا نماز نخواندی. اما اگر حضور قلب نداشته باشید این احتمال وجود دارد که خداوند ثوابی به شما عطا نفرماید. عقاب ترک نماز ندارد ولی ممکن است ثوابی به چنین نماز گذاری داده نشود. آن نمازی که ثواب دارد این است که با حضور قلب باشد. این توجه و حضور قلب را شرط قبول می گویند. شرایط صحت نماز را عموم مردم مراعات می کنند اما رعایت شرط قبول مشکل است. معمولا انسان در نماز حواسش پرت می شود، بعضی به مزاح می گویند چیزی را که گم کرده ام در نماز پیدا می کنم، یا به قول سعدی که می گوید:

شب چون عقد نماز می بندم***چه خورد بامداد فرزندم(1)

ص: 390


1- . گلستان سعدی، باب دوم در اخلاق درویشان: یکی از پادشاهان عابدی را پرسید که عیالان داشت اوقات عزیز چگونه می گذرد گفت همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات و همه روز در بند اخراجات. ملک را مضمون اشارت عابد معلوم گشت فرمود تا وجه کفاف وی معین دارند و بار عیال از دل او بر خیزد. ای گرفتار پای بند عیال***دیگر آسودگی مبند خیال غم فرزند و نان و جامه و قوت***بازت آرد ز سیر در ملکوت همه روز اتفاق می سازم***که به شب با خدای پردازم شب چو عقد نماز می بندم***چه خورد بامداد فرزندم

کسب حضور قلب با دعا

مساله حضور قلب در نماز و توجه خاص در موقع قرائت قرآن کریم یک واقعیت است. حال چه کنیم تا با توجه به خدا رو کرده و آن حالت توجه را به دست آورده و حضور قلب پیدا کنیم؟ چه کنیم که علت خلقت را که خدا ما را به خاطر آن آفریده است انجام دهیم و به تکلیف خود عمل نمائیم؟ ظاهراً بهترین راه برای ارتباط با خدا دعاست. کسی که دعا می کند حتماً دل را متوجه خدا کرده است، زیرا خواسته خود را از خدا می خواهد و با او راز و نیاز می کند و نیاز خود را در درگاه او ابراز می کند.

امیدواریم خدای متعال توفیق دعا و استجابت آن را به همه ما عنایت فرماید. ان شاءاللّه.

ثنا و حمد بی پایان خدا را***که صنعش در وجود آورد ما را

الها، قادرا، پروردگارا***کریما، منعما، آمرزگارا

چه باشد پادشاه پادشاهان***اگر رحمت کنی مشتی گدا را؟

خداوندا تو ایمان و شهادت***عطا دادی به فضل خویش ما را

وز انعامت همیدون چشم داریم***که دیگر باز نستانی عطا را

از احسان خداوندی عجب نیست***اگر خط در کشی جرم و خطا را

***

یا رب به محمد و علی و زهرا***یا رب به حسین و حسن و آل عبا

کز سر لطف برآر حاجتم در دو سرا***بی منت خلق یا علی الاعلا

***

ای واقف اسرار ضمیر همه کس***در حالت عجز دستگیر همه کس

یا رب تو مرا توبه ده و عذرپذیر***ای توبه ده و عذرپذیر همه کس

***

ص: 391

مجلس بیست و هفتم: ماه مبارک رمضان ماه دعا (2)

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِيِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَی آلِهِ وَأهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعين»

بحث ما دربارة دعا بود. شاید تنها عبادتی که می تواند انسان را به خدا ارتباط دهد در حالی که حضور قلب دارد، عبادت دعاست؛ زیرا دعا ابزار نیاز و تقاضای حاجت است. اوامری که در قرآن آمده است یا اوامر ارشادی است و یا مولوی، از جمله این که در باب دعا می فرماید:

{ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ}؛(1) مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.

وابستگی انسان به دعا

در این آیه شریفه امر به دعا می فرماید. برخی بزرگان می فرمایند: اگر این اوامر نبود باز هم انسان نیاز به دعا داشت، چرا که نیاز به دعا یک نیاز ذاتی است و خدا انسان را نیازمند و محتاج آفریده است. هیچ انسانی در این دنیا نیست که احساس کند بی نیاز است. همه ما هر لحظه در خطر هستیم. جان، مال، فکر و اندیشه، عقیده و دین، فرزندان و... همه در معرض خطر است. ممکن است

ص: 392


1- . سوره غافر، آیه 60.

حادثه ای رخ بدهد و همه چیز ما در خطر بیفتد چون ما محتاج و ناتوان و ضعیف هستیم و معمولاً وقتی انسان محتاج و ناتوان است نیاز به پناه دارد و می خواهد به جایی که قوی و قدرتمند است و توان بالایی دارد پناه ببرد تا این ضعف و شکستگی خود را جبران و درمان کند و این در ذات بشر است چرا که هیچ انسانی نیست که بی نیاز باشد و همه محتاج هستیم.

اگر امر به دعا هم نبود در ذات بشر این وابستگی بود که به کسی که بی نیاز است پناه ببرد و آن خداوند متعال است. ماه مبارک رمضان بهترین فرصت برای دعا است، تأکید هم شده است که در ماه مبارک رمضان دعا کنید «وَدُعَاؤُکمْ.» پیامبراکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در خطبة معروف شعبانیه(1) که چند امتیاز برای ماه مبارک رمضان

ص: 393


1- . الأمالي(للصدوق)، ص96-93: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ الْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام) قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) خَطَبَنَا ذَاتَ يَوْمٍ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَأَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَلَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَسَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَجُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَنَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ وَعَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ وَدُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَقُلُوبٍ طَاهِرَةٍ أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَتِلَاوَةِ كِتَابِهِ فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِيمِ وَاذْكُرُوا بِجُوعِكُمْ وَعَطَشِكُمْ فِيهِ جُوعَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَعَطَشَهُ وَتَصَدَّقُوا عَلَى فُقَرَائِكُمْ وَمَسَاكِينِكُمْ - وَوَقِّرُوا كِبَارَكُمْ وَارْحَمُوا صِغَارَكُمْ وَصِلُوا أَرْحَامَكُمْ وَاحْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَغُضُّوا عَمَّا لَا يَحِلُّ النَّظَرُ إِلَيْهِ أَبْصَارَكُمْ وَعَمَّا لَا يَحِلُّ الِاسْتِمَاعُ إِلَيْهِ أَسْمَاعَكُمْ وَتَحَنَّنُوا عَلَى أَيْتَامِ النَّاسِ يُتَحَنَّنْ عَلَى أَيْتَامِكُمْ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَارْفَعُوا إِلَيْهِ أَيْدِيَكُمْ بِالدُّعَاءِ فِي أَوْقَاتِ صَلَاتِكُمْ فَإِنَّهَا أَفْضَلُ السَّاعَاتِ يَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِيهَا بِالرَّحْمَةِ إِلَى عِبَادِهِ يُجِيبُهُمْ إِذَا نَاجَوْهُ وَيُلَبِّيهِمْ إِذَا نَادَوْهُ وَيُعْطِيهِمْ إِذَا سَأَلُوهُ وَيَسْتَجِيبُ لَهُمْ إِذَا دَعَوْهُ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَكُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِكُمْ فَكُفُّوهَا بِاسْتِغْفَارِكُمْ وَظُهُورُكُمْ ثَقِيلَةٌ مِنْ أَوْزَارِكُمْ فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَ الْمُصَلِّينَ وَالسَّاجِدِينَ وَأَنْ لَا يُرَوِّعَهُمْ بِالنَّارِ يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ فَطَّرَ مِنْكُمْ صَائِماً مُؤْمِناً فِي هَذَا الشَّهْرِ كَانَ لَهُ بِذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ عِتْقُ نَسَمَةٍ وَمَغْفِرَةٌ لِمَا مَضَى مِنْ ذُنُوبِهِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَلَيْسَ كُلُّنَا يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) اتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ اتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ حَسَّنَ مِنْكُمْ فِي هَذَا الشَّهْرِ خُلُقَهُ كَانَ لَهُ جَوَازٌ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ وَمَنْ خَفَّفَ فِي هَذَا الشَّهْرِ عَمَّا مَلَكَتْ يَمِينُهُ خَفَّفَ اللَّهُ عَلَيْهِ حِسَابَهُ وَمَنْ كَفَّ فِيهِ شَرَّهُ كَفَّ اللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَمَنْ أَكْرَمَ فِيهِ يَتِيماً أَكْرَمَهُ اللَّهُ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَمَنْ وَصَلَ فِيهِ رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللَّهُ بِرَحْمَتِهِ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَمَنْ قَطَعَ فِيهِ رَحِمَهُ قَطَعَ اللَّهُ عَنْهُ رَحْمَتَهُ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَمَنْ تَطَوَّعَ فِيهِ بِصَلَاةٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَمَنْ أَدَّى فِيهِ فَرْضاً كَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَدَّى سَبْعِينَ فَرِيضَةً فِيمَا سِوَاهُ مِنَ الشُّهُورِ وَمَنْ أَكْثَرَ فِيهِ مِنَ الصَّلَوَاتِ عَلَيَّ ثَقَّلَ اللَّهُ مِيزَانَهُ يَوْمَ تَخِفُّ الْمَوَازِينُ وَمَنْ تَلَا فِيهِ آيَةً مِنَ الْقُرْآنِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فِي غَيْرِهِ مِنَ الشُّهُورِ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَبْوَابَ الْجِنَانِ فِي هَذَا الشَّهْرِ مُفَتَّحَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُغَلِّقَهَا عَلَيْكُمْ وَأَبْوَابَ النِّيرَانِ مُغَلَّقَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُفَتِّحَهَا عَلَيْكُمْ وَالشَّيَاطِينَ مَغْلُولَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُسَلِّطَهَا عَلَيْكُمْ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) فَقُمْتُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ثُمَّ بَكَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَبْكِي لِمَا يُسْتَحَلُّ مِنْكَ فِي هَذَا الشَّهْرِ كَأَنِّي بِكَ وَأَنْتَ تُصَلِّي لِرَبِّكَ وَقَدِ انْبَعَثَ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ شَقِيقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَكَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِكَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْيَتَكَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي فَقَالَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ ثُمَّ قَالَ (صلی اللّه عليه وآله وسلم) يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَمَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَمَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَطِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَنِي وَإِيَّاكَ وَاصْطَفَانِي وَإِيَّاكَ وَاخْتَارَنِي لِلنُّبُوَّةِ وَاخْتَارَكَ لِلْإِمَامَةِ فَمَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَكَ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَأَبُو وُلْدِي وَزَوْجُ ابْنَتِي وَخَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَبَعْدَ مَوْتِي أَمْرُكَ أَمْرِي وَنَهْيُكَ نَهْيِي أُقْسِمُ بِالَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَجَعَلَنِي خَيْرَ الْبَرِيَّةِ إِنَّكَ لَحُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَأَمِينُهُ عَلَى سِرِّهِ وَخَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِهِ».

بیان داشتند، از جمله فرمودند: «وَ دُعَاؤُکُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ؛ و دعایتان در این ماه مستجاب است.»

استجابت دعا در ماه مبارک رمضان

در ماه مبارک رمضان دعایتان مستجاب می شود چون دعوت خداوند در این ماه مبارک متوجة ما شده است. در این ماه مهمان خدا هستیم و به تعبیر امروزی روی فرش خدا نشسته ایم و از خدا که بی نیاز است حوائج خود را می خواهیم. «يَا مَنْ لَا يَزِيدُهُ كَثْرَةُ الدُّعَاءِ إِلَّا جُوداً وَكَرَماً.»(1) خدایی که هر چه عطا کند از خزانه اش یک سر سوزن کم نشده و بلکه بیشتر می شود، حال چه اشکالی دارد

ص: 394


1- . کافي، ج6، ص191: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ، قَالَ: كَتَبْتُ إِلى أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ (عليه السلام) : عَلِّمْنِي دُعَاءً؛ فَإِنِّي قَدْ بُلِيتُ بِشَيْءٍ - وَكَانَ قَدْ حُبِسَ بِبَغْدَادَ حَيْثُ اتُّهِمَ بِأَمْوَالِهِمْ - فَكَتَبَ إِلَيْهِ: «إِذَا صَلَّيْتَ فَأَطِلِ السُّجُودَ، ثُمَّ قُلْ: (يَا أَحَدَ مَنْ لَاأَحَدَ لَهُ (حَتّى يَنْقَطِعَ النَّفَسُ، ثُمَّ قُلْ: يَا مَنْ لَايَزِيدُهُ كَثْرَةُ الدُّعَاءِ إِلَّا جُوداً وَكَرَماً) حَتّى يَنْقَطِعَ نَفَسُكَ، ثُمَّ قُلْ: يَا رَبَّ الْأَرْبَابِ، أَنْتَ أَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي انْقَطَعَ الرَّجَاءُ إِلَّا مِنْكَ، يَا عَلِيُّ يَا عَظِيمُ). قَالَ زِيَادٌ: فَدَعَوْتُ بِهِ، فَفَرَّجَ اللَّهُ عَنِّي، وَخَلّى سَبِيلِي».

که اگر بنده از او بخواهد و به لطف خود عنایت فرماید، چرا که وعده فرموده است: {ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ}؛(1) مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.

حکمت های عدم استجابت دعا

حال ممکن است این سؤال پیش بیاید که بسیاری اوقات دعا می کنیم ولی مستجاب نمی شود، پاسخ این است که اولاً در روایت است که بسیاری از دعاها شاید در دنیا به مصلحت انسان نباشد ولی مستجاب می شود و ثواب آن را در آخرت به انسان می دهند زیرا دعا عبادت است و عبادت اگر با قصد قربت باشد یقیناً مورد قبول خدا واقع می شود و اجر و پاداش دارد. هر عبادتی اجر و پاداش دارد، اگر شما همین طور که در حال راه رفتن هستید بگویید خدایا بیماران را شفا عنایت فرما، گرفتاری شیعیان را برطرف فرما، در فرج امام زمان (عليه السلام) تعجیل فرما، همین دعا کردن عبادت است و خدا بابت این عبادت ها اجر و پاداش عطا می کند، ولی باید توجه داشت که اجر و پاداش اگر مصلحت باشد دنیایی است. با بیان مثالی مطلب بهتر روشن می شود، مثال معروفی است که می گویند: اگر فرزند شما چیزی از شما بخواهد که برای او ضرر دارد و یا خطرناک است، هر چه هم اصرار و ناله کند خواسته اش را عملی نمی کنید، زیرا می دانید که اگر شیئ خطرناکی به بچه بدهید به خودش صدمه می زند. بسیاری از خواسته های ما از این باب است، گاهی اوقات درخواست های ما به صلاح نیست و ممکن است برای دنیا و آخرت ما زیانبار باشد.

یکی از بزرگان که از مراجع بزرگ شیعه است می فرمود: گاهی اوقات انسان یک سال دعا می کند و دعایش مستجاب می شود، بعد ده سال دعا می کند که ای کاش این دعای من مستجاب نمی شد، چرا که به خاطر استجابت دعایش مشکلات زیادی برای او درست شده است. حکایات نیز در این باب بسیار است.

ص: 395


1- . سوره غافر، آیه 60.

خدای متعال عالم به تمام امور است و همه چیز را می داند و از خود ما و هر کس دیگری به مصلحت ما آگاه تر است و از آیندة ما نیز خبر دارد. خدای متعال با انسان دشمنی ندارد و از پدر و مادر بر انسان مهربان تر است و این لطف و رافت او یک واقعیت است و اگر چنین نبود در مقابل این همه معصیت ها و مخالفت هایی که با دستورات الهی می کنیم ما را دچار عقوبت سخت می کرد. اگر یک دهم این تخلفات از اوامر الهی را انسان در مقابل پدر و مادر و یا عزیزترین عزیزان خود انجام دهد از چشم او می افتد، اما خدای رئووف با تمام معاصی و گناهان بشر باز لطف و رحمت خود را از او دریغ نمی کند.

در دعای ماه رجب می خوانیم:

«يا مَنْ يُعْطی مَنْ سَئَلَهُ، يا مَنْ يُعْطی مَنْ لَمْ يَسْئَلْهُ وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ؛(1) ای خدائی که عطا می فرمائی به کسی که از تو سؤال می کند، ای خدائی که عطا می فرمائی به کسی که از تو درخواست نکرده و تو را نمی شناسند.»

چرا خدای متعال این قدر عطا می فرماید؟ زیرا عطوفت و مهربانی او از پدر و مادر هم بیشتر است و قابل وصف نیست، «تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً.» بندگان خود را

ص: 396


1- . إقبال الأعمال، ج2، ص644: «أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبُرْسِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَيْبَانَ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ الْقَاسِمِ الْعَلَوِيُّ الْعَبَّاسِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عِمْرَانَ الْبَرْقِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدٍ السَّجَّادِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا رَجَبٌ عَلِّمْنِي [فِيهِ] دُعَاءً يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهِ قَالَ فَقَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) اكْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَقُلْ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ صَبَاحاً وَمَسَاءً وَفِي أَعْقَابِ صَلَوَاتِكَ فِي يَوْمِكَ وَلَيْلَتِكَ يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِ خَيْرٍ وَآمَنُ سَخَطَهُ من [عِنْدَ] كُلِّ شَرٍّ يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ [الخيرات] خَيْرِ الدُّنْيَا وَجَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ وَاصْرِفْ عَنِّي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيَا وَ[جميع] شَرِّ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ وَزِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ قَالَ ثُمَّ مَدَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) يَدَهُ الْيُسْرَى فَقَبَضَ عَلَى لِحْيَتِهِ وَدَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ وَهُوَ يَلُوذُ بسباحته [بِسَبَّابَتِهِ] الْيُمْنَى ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ يَا ذَا النَّعْمَاءِ وَالْجُودِ يَا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ [شبابي و] شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ وَفِي حَدِيثٍ آخَرَ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى لِحْيَتِهِ وَلَمْ يَرْفَعْهَا إِلَّا وَقَدِ امْتَلَأَ ظَهْرُ كَفِّهِ دُمُوعا».

دوست داشته و نسبت به آنان عطوفت دارد حتی به کسانی که از او درخواست نکرده اند نیز عطا می فرماید.

الحاح به درگاه خدا

در روایت است که نالة توبه کنندگان نزد خدا محبوب تر است از دعای عادی. بنده ای که توبه کرده و به سوی خدا باز می گردد و طلب توبه و مغفرت می کند و می گوید خدایا، نفهمیدم مرا ببخش؛ خدای متعال این ناله بنده را بیشتر دوست می دارد و آن را مورد عنایت بیشتری قرار می دهد.

در روایت است که اگر کسی بگوید «يا اللّه» خدا می فرماید «لبیک لبیک؛ بله بله.» اما آن بنده ای که گناهی مرتکب شده و به سوی خدا توجه کرده و می خواهد توبه کند و می گوید: «يا اله العاصين؛ ای خدای گنه کاران» خدا سه بار به او می گوید: «لبیک لبیک لبیک» ای بندة من چه می خواهی بگو. خدایی که این همه نسبت به بندگان مهربان است، اگر گاهی استجابت دعا را در این دنیا قرار نمی دهد به راستی مصلحت ما را می خواهد چرا که او نیازی به ما ندارد و از کسی ترسی ندارد و تنها مصلحت ما را می خواهد. خدای متعال ما را دوست دارد و کسی که انسان را دوست دارد این گونه نیست که هر چه بخواهد عین همان را به او بدهد، بلکه آن که مصلحت اوست برآورده می کند. اگر فرزندتان هر چه از شما درخواست کند به او بدهید یا آن چه زیردستان شما بخواهند برآورده سازید چه بسا کار بی حکمتی انجام داده اید. باید دید چه کاری به نفع فرزند است، ممکن است او نخواهد به مدرسه و سر کلاس برود، اگر شما به خواسته اش عمل کنید و بگوئید نمی خواهد بروی! آیا این کار به مصلحت فرزند شماست؟ حال اگر مقاومت کنید و بگوئید باید حتما به مدرسه بروی، هر چند فرزند شما بگوید این چه پدری است که اصلاً به من اعتنا نمی کند و هر چه به او می گویم گوش نمی کند، اما چون شما مصلحت فرزند را می خواهید به علم و

ص: 397

مصلحت خود عمل می کنید و نه به خواسته حساب نشده فرزند.

خدای متعال براساس لطف خود و مصلحت بنده نسبت به بسیاری از دعاها و خواسته های بندگان که به مصلحت آنان نیست استجابت را به تاخیر می اندازد و یا آن دعا را سپر بلایی قرار می دهد و یا ذخیره آخرت. خدای متعال مصلحت ما را می خواهد و حقیقتاً از پدر و مادر به ما مهربان تر است. چه بسا انسان هایی که هفتاد، هشتاد سال گناه کردند و به راستی توبه نموده به درگاه خدا رو آوردند و خدای مهربان نیز تمام گناهان آنان را بخشیده و حتی به حسنات مبدل نموده است. قران کریم در این باره می فرماید:

{إِلاَّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَكانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً}؛(1) مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند. پس خداوند بدي های شان را به نيكي ها تبديل می كند، و خدا همواره آمرزنده مهربان است.

نه این که فقط گناهان گذشتة او را مورد عفو و بخشش خود قرار می دهد، بلکه خرابی اعمالش را نیز درست و اصلاح می کند در نتیجه پروندة پر گناه او را در قیامت پر ثواب می کند.

امیدواریم خدای متعال به برکت محمد و آل محمد (عليهم السلام) تمام گناهان ما را ببخشد و بیامرزد و سیئات ما را به حسنات تبدیل فرماید. ان شاءاللّه.

صفای دل

به حریم قرب خدا کسی ز ره ریا ننهاده پا***نرسی به قرب خدا اگر نشود بری دلت از ریا

توکه مستی از می خودسری، توکه گشته ای زخدا بری***زچه نام قرب خدا بری؟ توکجا و قرب خدا کجا؟

ص: 398


1- . سوره فرقان، آیه 70.

پی مال ومکنت وسیم و زر، مکن ازطریق خطا گذر***مفکن به غیر خدا نظر که نیفتی از نظر خدا

تو نمک چشیده ی آن شهی، ز قبول و رد وی آگهی***چه بد اختری که رضا دهی، به هر آنچه او ندهد رضا

به توآنچه گفته مجو مجو، زچرا و چون سخنی مگو***همه نیکویی چو رسد ز او، دگر از تو چون و چرا، چرا؟

زگنه رسیده دوصد تعب، به دلت ز تاب و تنت ز تب***مدد از طبیب خرد طلب، که دهد مریض تو را شفا

زچه دل شکسته شدی بسی، که شکسته عهد تو را کسی***چه غم از جدایی هر خسی، چو تو از خدا نشوی جدا

نزنی به شهد صفا لبی، نرسی به لذت یا ربی***مدد ار طلب نکنی شبی، ز رخ نیاز و لب دعا

***

هر چه که هستی بیا... گر چه که پستی بیا....***توبه شکستی بیا...دوست نظر می کند

نیمه شبان خلوت است... مظهر هر رأفت است***عاشق شوریده را....دوست نظر می کند

ای شده غرق گناه....خواب گران تا به کی...؟***چاره درد تو را....دیده ی تر می کند

هر چه که هستی بیا....گر چه که پستی بیا***بنده ی شرم گونه را....دوست نظر می کند

توبه اثر می کند

ص: 399

غرق گنه

غرق گنه نااميد مشو زدرگاه ما***كه عفو كردن بود در همه دم كار ما

توبه شكستي بيا هرآنچه هستي بيا***اميدواري بجوي زنام غفّار ما

بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من***بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما

در دل شب خيز و ريز قطره اشكي ز چشم***كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما

خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصيان***كيست كه چون و چرا، كند زكردار ما

طواف كعبه

خوشا به نيمه شبي با خدا صفا كردن***زبان حال گشودن زدل دعا كردن

تمام لذّت عالم نمی رسد قدرش***به يك دقيقه مناجات، با خدا كردن

به صد هزار قبولي عمره می ارزد***به دهر يك گره از كار خلق وا كردن

به ادّعا نتوان برد بهره ای فردا***كه بهره از عمل آيد نه ادّعا كردن

در اين سراي دو در، از دري درآ ای دوست***كه حاجتي بتوان از كسي روا كردن

ص: 400

براي جلب رضاي خدا بكوش ای دل***كه مشكل است خدا را زخود رضا كردن

به زرق و برق زر ای دل مناز، می بازي***كه كار زر، بود از حق تو را جدا كردن

بهشت برگ عبورش محبّت مولاست***خوشا به حبّ علي دوري از خطا كردن

ص: 401

ص: 402

فهرست مطالب

پیشگفتار... 5

مجلس اول: یادآوری مرگ... 21

مصادیق ذکر و یاد خدا... 22

یاد مرگ و نیرنگ!... 23

یادآوری واقعی مرگ... 24

وصف مرگ... 27

طلب توبه و استغفار... 29

وضعیت مومن هنگام مرگ... 30

در توسل به حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ... 31

شهادت پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ... 32

مجلس دوم: جدال عقل و شهوت... 37

جنگ دائمی بین عقل و شهوت... 37

دو امتیاز خاص امت پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ... 38

معنای توبه... 39

فوریت توبه... 40

فضیلت توبه... 42

برخی آثار گناه... 42

ص: 403

1. فراموشی و نسیان... 42

2. زوال نعمت... 43

3. سلب خشوع... 43

4. عدم استجابت دعا... 44

5. نزول بلا... 45

داستان بشر حافی... 46

در توسل به حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (عليها السلام) ... 47

یا فاطمه زهرا (عليها السلام) ... 49

مجلس سوم: راه هدایت... 56

حقانیت شیعه... 59

برخی ویژگی های شیعه واقعی... 61

هدایت یافته اموی... 62

اولین کسی که وارد بهشت می شود... 63

در توسل به امیرالمؤمنین (عليه السلام) ... 65

مجلس چهارم: مدح و ذم دنیا 77

روایاتی در مدح و ذم دنیا 79

دنیای بلاغ و دنیای ملعون... 80

ترک تجارت به بهانه عبادت... 81

کفایت روزی... 83

حریص دنیا و هلاکت... 84

دنیای ممدوح و دنیای مذموم... 84

بندگی راه کمال... 86

سلمان و دوست عارف... 86

ص: 404

پرهیز از دنیای ملعون... 87

انفاق امیرالمؤمنین (عليه السلام) ... 88

بی ارزشی دنیا... 88

ذبح عظیم... 89

گذر حضرت ابراهیم (عليه السلام) به کربلا... 91

در توسل به سبط اکبر امام حسن مجتبی (عليه السلام) ... 92

لایوم کیومک یا اباعبداللّه... 93

مجلس پنجم: ویژگی های خاص امام حسین (عليه السلام) ... 96

دعای عرفه دریاهایی از معرفت... 96

مصیبت عظیم... 97

رفع حجاب ها... 98

عاشورا ایام اللّه... 100

امام حسین (عليه السلام) ولی خدا... 101

امام هادی (عليه السلام) و دعای باران مسیحیان... 102

پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و مسیحیان نجران... 103

پیکار معنوی... 105

مناصب حسینی... 106

اهتمام به دسته عزا 109

چراغ هدایت... 110

محرومان از نور حسین (عليه السلام) ... 110

نور هدایت... 110

تاسوعایی در نجف... 111

کشتی نجات... 111

ص: 405

جایگاه روضه خوان... 112

ایام نوروز و ماه محرم... 112

در توسل به حضرت سید الشهداء (عليه السلام) ... 115

گریه مخصوص شهید کربلاست... 117

مجلس ششم: آثار رضای خدا... 120

توفیق شکر واقعی... 121

یاد همیشگی خدا... 122

محبت واقعی خدا... 122

چشم ملکوتی... 123

توفیق زیارت اولیای خدا... 124

در توسل به امام زین العابدین (عليه السلام) ... 125

مجلس هفتم: اهمیت دعا... 129

طلب عافیت... 129

باب عبادت... 131

در توسل به امام باقر (عليه السلام) ... 133

مجلس هشتم: بدترین مردم... 138

احترام اجباری یا احترام از روی اجبار و ترس... 138

علامات مومن... 139

بدترین مردم... 140

فروش دین!... 142

عالم بی عمل... 143

کوته نظری... 143

در توسل به امام صادق (عليه السلام) ... 144

ص: 406

مجلس نهم: اخلاق نیک و مدارا... 149

حُسن خلق... 150

سُوء خلق و بُخل... 150

تغافل... 151

درسی از رسول خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ... 153

تقوی و حُسن خلق... 154

1. تقوای الهی... 154

2. حُسنِ خُلق... 154

مدارا... 154

در توسل به حضرت موسی بن جعفر (عليهما السلام) ... 155

مجلس دهم: ام المؤمنین، حضرت خدیجه (عليها السلام) ... 163

حسنه چیست؟... 163

عظمت حضرت خدیجه (عليها السلام) ... 163

فضیلتی استثنایی... 166

بهترین همسر... 169

در توسل به حضرت علی بن موسی الرضا (عليه السلام) ... 170

در کیفیت شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (عليه السلام) ... 170

مجلس یازدهم: بهترین انسان ها... 179

افراد بی خیر... 180

از بهترین مردم... 180

تذکر عیوب... 181

خانواده نمونه... 182

دوست واقعی... 182

ص: 407

رفاقت با شرور... 183

بهترین دوست... 184

در توسل به جواد الائمه (عليه السلام) ... 184

در كيفيت شهادت آن امام مظلوم... 184

مجلس دوازدهم: اخلاق خوب و گذشت... 190

ویژگی کریم... 192

دو انسان بهشتی... 192

خوش اخلاق... 192

حکایتی پندآموز... 193

عظمت حُسن خلق... 193

حکایتی از عفو و گذشت... 194

مزاح و شوخی... 195

درسی از بنّا... 195

در توسل به امام هادی (عليه السلام) ... 196

مجلس سیزدهم: عزت نفس... 201

پرهیز از خوار کردن دیگران... 202

حفظ آبروی دیگران... 203

خصلتی ویرانگر... 203

آثار اکمال عقل... 204

منزلت هشام... 204

بی نیازی در عین تهیدستی... 204

درخواست اکمال عقل... 206

شکر خدا بر فقر... 206

ص: 408

در توسل به امام حسن عسکری (عليه السلام) ... 207

مجلس چهاردهم: امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف)... 213

بشارات ظهور... 214

روایات فوق تواتر مهدویت... 217

یکی از جدّات امام زمان (عليه السلام) ... 219

مهدی (عليه السلام) از نسل امام حسن و امام حسین (عليهما السلام) ... 220

حدیث جابر... 222

حدیث امام رضا (عليه السلام) ... 223

حدیث امام عسکری (عليه السلام) ... 224

هدایت وحی... 226

حکایت ابو راجح حلّى... 227

عدالت گسترده... 229

سنت های انبیاء (عليهم السلام) در امام زمان (عليه السلام) ... 229

اولین اقدامات... 230

سید بن طاووس و عالم سنی... 230

فواید امام غائب و حکمت آن... 232

اجر عظیم در زمان غیبت... 233

فایده وجود امام در عصر غیبت... 236

در توسل به قطب عالم امکان امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف)... 237

ابا صالح (عجل اللّه تعالی فرجه الشريف)... 245

آرزوی دیدار... 248

یا اباصالح ادرکنی... 248

غم عشق... 249

ص: 409

زمزمه... 249

مجلس پانزدهم: امام حسین (عليه السلام) بزرگ یاور دین... 251

اقسام غسل ها... 251

غسل های زمانی... 251

غسل های مکانی... 252

یاری خدا... 253

بزرگ یاور دین... 254

قطع دست به خاطر زیارت... 255

پرچم عزا در مناطق قطبی... 256

نتیجه معکوس... 257

عظمت استثنائی دستگاه امام حسین (عليه السلام) ... 257

تشرف سید بحرالعلوم و ارزش گریه بر سیدالشهداء (عليه السلام) ... 258

احیاگر دین خدا... 259

حضرت ابراهیم (عليه السلام) و کربلا... 260

حضرت موسی (عليه السلام) و کربلا... 260

تقدیم شیرخواره... 261

عزاداری زرتشتی ها... 262

ذکر مصیبت حضرت علی اصغر (عليه السلام) ... 263

نفرین امام سجاد (عليه السلام) بر حرمله... 264

مصیبت شیرخواره داغی سوزناک... 265

در مصیبت شاهزاده حضرت علی اصغر (عليه السلام) ... 266

قحطی آب... 269

مجلس شانزدهم: امام رضا (عليه السلام) احیاگر احزان عاشورا... 271

ص: 410

جوان عاشق... 272

امام رئوف... 273

امام رضا (عليه السلام) و احزان عاشورا... 274

جراحت چشم ها در عزای امام حسین (عليه السلام) ... 276

اسارت عزیزان اهل بیت (عليهم السلام) ... 277

گریه بر حسین (عليه السلام) ... 277

مصیبت سوزناک... 278

قول به دیدار... 279

حکایتی شگفت... 279

حکایت همسر حاج اشرف آهنگر... 280

بازدید به تعداد زیارت... 282

اصرار و الحاح در بارگاه امام رئوف... 283

عنایت امام رضا (عليه السلام) به تک تک زوار... 284

تشییع پیکر مطهر امام رضا (عليه السلام) ... 285

بدنی غرق گُل و بدنی غرق در تیر و نیزه و... 286

در مصیبت امام رضا (عليه السلام) ... 286

در مصیبت حضرت اباعبداللّه (عليه السلام) ... 288

مجلس هفدهم: حرمت امام حسین (عليه السلام) و کربلا... 292

ملاک ارزش ها... 292

ارزش معنوی... 293

ارزش در اسلام... 294

مقام امامت... 295

وابستگی به خدا... 295

ص: 411

چرایی عظمت امام حسین (عليه السلام) ... 296

معامله با خدا... 297

عنایت امام حسین (عليه السلام) به یک هندو... 297

ذکر مصیبت حضرت علی اکبر (عليه السلام) ... 301

در مصیبت حضرت علی اکبر (عليه السلام) ... 306

به خیمه بوی مشک و عنبر آمد... 308

مجلس هجدهم: ویژگی های امام حسین (عليه السلام) (1)... 310

بالاترین نسب، شفاء در تربت... 310

خصوصیات امام حسین (عليه السلام) ... 310

شفاء در تربت و امان از ترس... 311

تربت در قبر... 312

بی بی شطیطه... 312

دعا برای فرج... 313

مجلس نوزدهم: ویژگی های امام حسین (عليه السلام) (2)... 316

جاودانگی نهضت... 316

جاودانگی نهضت حسینی... 316

بهترین اصحاب... 317

بانوان دلاور... 317

ذکر مصیبت حضرت علی اصغر (عليه السلام) ... 319

مجلس بیستم: ویژگی های امام حسین (عليه السلام) (3)... 324

استجابت دعا... 324

شب تاسوعا... 325

مواسات حضرت اباالفضل (عليه السلام) ... 326

ص: 412

مواسات اویس قرنی... 326

مواسات حضرت زینب (عليها السلام) ... 327

مواسات عزاداران حسینی... 328

مقبولیت عزاداری ها... 328

عظمت حضرت اباالفضل (عليه السلام) ... 329

اشعار شیخ ازری (رحمه اللّه) ... 329

ذکر مصیبت حضرت اباالفضل (عليه السلام) ... 330

در توسل به حضرت ابالفضل (عليه السلام) ... 333

در مصیبت حضرت ابالفضل (عليه السلام) ... 333

مجلس بیست و یکم: ویژگی های امام حسین (عليه السلام) (4)... 336

ثواب نماز در اماکن مقدسه... 336

قبول شدن نماز... 337

قبول شدن نماز در حرم امام حسین (عليه السلام) ... 338

نماز ظهر عاشورا... 339

مجلس بیست و دوم: ویژگی های امام حسین (عليه السلام) (5)... 343

ابراز محبت... 343

نشانه محبت خدا... 344

لبیک در عالم ذر... 344

خذلان تارکین یاری امام حسین (عليه السلام) ... 345

محبت شدید پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به امام حسین (عليه السلام) ... 347

رواشدن حوائج به برکت امام حسین (عليه السلام) ... 348

پیامبر خدا (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و بیان فضائل و مصائب... 349

چراغ هدایت و کشتی نجات... 350

ص: 413

در ذکر مصیبت امام حسین (عليه السلام) ... 351

مجلس بیست و سوم: ولادت حضرت اباالفضل (عليه السلام) ... 353

شفای جوانی که 21 سال فلج بود... 353

کرامتی از بی بی شطیطه... 356

در ذکر ولادت با سعادت قمر بنی هاشم (عليه السلام) ... 358

مجلس بیست و چهارم: روش های تربیتی امام سجاد (عليه السلام) ... 361

درخواست قصاص... 362

کرامتی از غلام امام سجاد (عليه السلام) ... 362

دعا... 363

گریه بر امام حسین (عليه السلام) ... 364

جراحت صورت در اثر گریه... 366

یادآوری مصائب کربلا... 366

ذکر توسل به امام زمان (عليه السلام) ... 367

مجلس بیست و پنجم: حضرت زینب (عليها السلام) ... 370

حضرت زینب (عليها السلام) ... 370

فدایی حسین (عليه السلام) ... 370

خطبه معجز گونه... 374

سرشکستن حضرت زینب (عليها السلام) ... 376

دستگیری از درماندگان... 376

بانوی دو سرا در لباس اسارت... 377

یا زینب کبری (عليها السلام) ... 378

مجلس بیست و ششم: ماه مبارک رمضان ماه دعا (1) 385

لزوم احترام مهمان... 385

ص: 414

اهمیت دعا... 387

عبادتی مهم... 388

حضور قلب در عبادات... 389

کسب حضور قلب با دعا... 391

مجلس بیست و هفتم: ماه مبارک رمضان ماه دعا (2)... 392

وابستگی انسان به دعا... 392

استجابت دعا در ماه مبارک رمضان... 394

حکمت های عدم استجابت دعا... 395

الحاح به درگاه خدا... 397

صفای دل... 398

غرق گنه... 400

طواف كعبه... 400

ص: 415

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109